توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (ع)؛ (قسمت سوّم)


أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها
چنان‌که در جاي ديگر گفته شد، خاندان پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) جز حضرت مهدي عجّل‌الله تعالي فرجه‌الشريف، خليفه و جانشين پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و حضرت مهدي عجّل‌الله تعالي فرجه‌الشريف، خليفة الله است. تفاوتي که از جنبه خلافت دارند از جنبه مورد بحث يعني باب‌الله بودن ندارند. همه خاندان پيامبر همانند خود آن حضرت(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) باب‌الله هستند.

قال الصّادقُ عليه‌السَلام: الأوصياءُ هُم أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها وَ لَولاهُم ما عُرِفَ الله عزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم إحتَجَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ (اصول کافي، 1، 150)

توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (علیه السّلام)؛ (قسمت سوّم)

أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها
چنان‌که در جاي ديگر گفته شد، خاندان پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) جز حضرت مهدي عجّل‌الله تعالي فرجه‌الشريف، خليفه و جانشين پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و حضرت مهدي عجّل‌الله تعالي فرجه‌الشريف، خليفة الله است. تفاوتي که از جنبه خلافت دارند از جنبه مورد بحث يعني باب‌الله بودن ندارند. همه خاندان پيامبر همانند خود آن حضرت(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) باب‌الله هستند.

هر وصفي از اوصاف و نيز هر اسمي از اسماء خداي متعال، باب بلکه ابوابي دارد که هم کمالات مربوط به آن از آن‌ها نازل مي‌شود و هم از همان طريق به اصل خود مي‌پيوندند. به عنوان نمونه، وصف علم و اسم عليم بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب جبرئيل نام دارد؛ وصف حيات و اسم محيي بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب اسرافيل نام دارد و همين‌طور ساير اسماء و صفات خداي متعال باب و ابوابي دارد که سبب نزول آن کمالات و آثار آن اسم و صفت در مراتب فروتر مي‌گردد. مجموعه هر دسته‌اي از اسماء و صفات نيز باب و ابوابي دارد که آثار و کمالات آن اسماء بر مظاهر آن نازل مي‌گردد مانند اسم ذوالجلال که بر مجموعه اسماء جلالي خداي متعال اطلاق مي‌گردد. باب اين اسم يا اين دسته از اسماء نيز در ميان ملائکه مالک نام دارد. اسماء جمال نيز به همين شرح باب و ابوابي دارد که روح اعظم ناميده مي‌شود مجموع اسماء و صفات جمالي و جلالي نيز باب و ابوابي دارند که ختميت نبوت و رسالت و ولايت از آثار آن است و بالاخره، ذات خداي متعال هم باب و ابوابي دارند که حقيقت محمديه نام دارد.
همان‌گونه که همه اسماء جزيي مقهور و مغلوب اسماء کلي هستند و همه اسماء کلي مقهور و مغلوب اسم اعظم و او نيز مقهور و مغلوب ذات خداي متعال است، ابواب جزيي نيز مقهور و مغلوب ابواب کلي و آن‌ها مغلوب و مقهور ابواب اسم اعظم و همه مقهور و مغلوب ابواب الله مي‌باشند. در حديث شريف مورد بحث، خاندان پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم) ابواب الله معرفي شده‌اند نه ابواب رحمة الله يا ابواب برکة الله و مانند آن.

ابواب نزول و راه‌هاي صدور و تجلي
ابوابي که به ذات عاري از هرگونه تعين خداي متعال نسبت داده مي‌شوند، از جهتي عين تعين و از جهتي ديگر عين اطلاقند، چنان‌که از جهتي عين فقر و از جهتي عين غنايند، و بالاخره از جهتي عين امکان و از جهتي عين وجوبند. همين ابواب است که منشاء تعينات اسمايي و صفاتي و مجراي پيدايش اسماء و صفات خداي متعال هستند. هيچ اسمي نيست مگر آن‌که از طريق اين ابواب ذاتي ظاهر مي‌شود و هيچ وصفي نيست مگر آن که به وسيله همين ابواب، تعين مي‌يابد. بر اين اساس، تعابيري چون «بکم بدأ الله و بکم يختم» نه تنها همه مظاهر اسماء و صفات را شامل مي‌گردد بلکه خود اسماء و صفات را نيز در بر مي‌گيرد و در نتيجه ابواب ذاتي خداي متعال که به حسب حديث شريف مورد بحث اوصياء محمديه هستند، مبدأ پيدايش همه ظهورات و مظاهر اسمايي و صفاتي و حتي خود اسماء و صفات هستند.
هر چه و هر که تعين يافته است؛ هر چه و هر که صادر شده است؛ هر چه و هر که نازل شده است و بالاخره هر چه و هر که ظاهر و متجلي مي‌گردد از ابواب ذاتي خداي متعال و به وسيله آن‌ها نازل و صادر و ظاهر و متجلي مي‌گردد.
تعبير «الّتي يُؤتي مِنها» در حديث شريف اشاره و تاکيدي است بر آن‌چه گفته شد. يعني آن‌ها ابواب خدايند که همه چيز از آن پديد مي‌آيد و ظاهر و متجلي مي‌گردد. نکته لطيفي که تعبير «الّتي يُؤتي مِنها» دارد اين است که هيچ کس و هيچ چيزي نازل و صادر و ظاهر و متجلي و متعين نمي‌گردد بلکه نازلشان مي‌کنند و آن‌ها را صادر و ظاهر و متجلي و متعين مي‌سازند و حتي در نزول و صدور و ظهور و تجلي و تعين نيز از خود هيچ ندارند. نقش ابواب يادشده تنها مجرا بودن به معني عرفي نيست بلکه نسبت به همه ظهورات و تجليات و تعينات، سِمت فاعلي و فياضيت دارند. به همين جهت، حضرت ختمي مرتبت که باب‌الابواب است، رحمة للعالمين است. نه تنها براي زمينيان و آسمانيان بلکه براي اعيان ثابته و اسماء و ظهورات اسمايي نيز رحمت است.
آن‌چه گفته است بر اين اساس که فاعل يؤتي، اوصياء باشند که با تعينات اسمايي و صفاتي و نيز سنخيت ميان فعل و فاعل سازگارتر است، بيان شد ولي اگر فاعل يؤتي، ذات خداي متعال باشد، رحمت بودن حضرت ختمي مرتبت و باب‌الابواب بودن وي نه به خاطر فاعليت بلکه به خاطر گذر همه تعينات علمي و عيني از مجراي وجودي او تبيين‌پذير است. به هر حال اوصياء آن حضرت، ابواب خدايند که همه چيز از آن‌ها آغاز مي‌شود و يا همه چيز آن‌ها گذر مي‌کند و به عالم تعينات قدم مي‌گذارد.

هم چنان‌که اگر مکان و مرتبه‌اي داراي حدود باشد و اختصاص به برخي داشته باشد و تناسبي با همگان نداشته باشد و دست کم به خاطر حدودش از ديگر مکان‌ها و مراتب جدا شده باشد و از اغيار تمايز يافته باشد، بيرون شدن از آن مکان يا مرتبه تنها از راه آن امکان‌پذير است چون به حسب فرض چنين مکان يا مرتبه‌اي از اغيار متمايز و از ديگر اشياء جدا شده است، پس جز راه ويژه آن که باب ناميده مي‌شود راهي براي اتصال به اغيار يا ساير اشياء يا مکان‌ها و مراتب ندارد و اگر داشته باشد معلوم مي‌شود از ساير اشياء و مکان‌ها و مراتب جدا نشده و متمايز نگشته بود و اين خلاف فرض است.
به عنوان مثال دو يا چند حوض آب را در نظر بگيريد. فرض کنيد اين حوض‌ها کاملاً از همديگر جدا هستند و جز يک در يا پنجره هيچ راه اتصال به هم ندارند. کسي يا چيزي که در يکي از اين حوض‌ها هست جز از همان در يا پنجره نمي‌تواند به حوض ديگري وارد شود. اگر توانست از غيز از آن در يا پنجره وارد حوض ديگر شود معلوم مي‌شود آن دو يا چند حوض غير از راه ياد شده راه‌هاي ديگري هم براي اتصال داشته‌اند پس کاملاً از هم جدا نبوده و متمايز نگشته‌ بودند و حال آن‌که فرض اين بود که از هم متمايز و جدا گشته بودند. اگر گمان بريد که اشياء يا کساني که در يکي از حوض‌ها قرار دارند، مي‌توانند از آن بيرون شوند و از ديوار يا سقف آن به حوض ديگري وارد گردند، باز هم خلاف فرض پنداشته‌ايد، چون در اين صورت نيز آن دو يا چند حوض کاملاً از هم جدا و متمايز نبوده‌اند و دست‌‌کم بخشي از حدود آن‌ها مانند ديوار و سقف آن‌ها با هم مشترک بوده‌است.
به‌طور کلي، همه عوالم هستي و مراتب هر عالم از يکديگر جدا و متمايزند به گونه‌‌اي که خروج از يکي و ورود به ديگري جز از راه‌هاي تعيين شده که تکويني هم هستند و نه تشريعي، امکان‌پذير نيست. خروج از عالم اسماء و ورود به عالم اعيان ثابته يا بالعکس، به دليل تمايز همه جانبه و حقيقي آن‌ها از يکديگر، جز از طريق راه‌هاي تکويني آن‌ها امکان‌پذير نيست؛ چنان‌که خروج از عالم اعيان ثابته و ورود به عالم ارواح قدسيه جز از طريق راه‌هاي تکويني آن‌ها امکان‌پذير نيست؛ هم‌چنين خروج از عالم ارواح قدسيه و ملائکه مجرده و ورود به عالم نفوس مقدسه و مُثُل عاليه و نيز خروج از عالم نفوس مقدسه و ورود به عالم طبيعت جز از طريق راه‌هاي تکويني آن‌ها امکان‌پذير نيست.

بدين ترتيب هر مرتبه از مراتب سير نزولي و صدور يا ظهور و تجلي حقيقت مطلق در مراتب فروتر تنها از مسير معيني انجام مي‌گردد که بدان‌ها باب يا ابواب گفته مي‌شود. نه کسي بدون گذر از اين ابواب مي‌تواند از مرتبه اجمال به مرتبه تفصيل وارد شود و نه کسي مي‌تواند در مرتبه اجمال باقي بماند و هرگز از آن بيرون نگردد، چون بيرون شدن که همان آفرينش است از اقتضائات ذاتي حقيقت مطلق و اسماء ذاتي اوست و به همين دليل، تخلف ناپذير است.
هم‌چنين خروج از کتم عدم جز از جز از طريق راه‌هاي تکويني معيني که ابواب نام دارند، امکان‌پذير نيست، چنان‌که بقاء در مرتبه عدم مطلق که قابل تصور نيست تا کسي بگويد در همان‌جا مي‌مانيم و يا نمي‌خواستيم از آن بيرون شويم، چون چنان‌که از نامش پيداست, عدم مطلق است چيزي و جايي نيست تا چيزي يا کسي در آن بماند يا نماند. هم‌چنين بقاء در عدم نسبي نيز به حکم منافرت و ناسازگاري با وجود هر موجودي، ناممکن است و دست‌کم، مطلوب و سازگار با وجود هيچ موجودي نيست. خروج از عدم نسبي کمال هر موجودي است و حب به کمال، اقتضاي ذات هر چيزي است.
حاصل آن‌که، اولاً آفرينش و وجود يافتن در هر مرتبه‌اي از مراتب عالم به قدر استعداد و قابليت طرفين(مخلوق و عالم) ضروري است و تخلف‌ناپذير و ثانياً براي آفريده شدن، گذر از ابواب آفرينش و را‌هاي خروج از عالمي و ورود به عالم ديگر نيز ضروري و تخلف ناپذير است. پس همه وامدار ابواب خداي متعال هستند. البته به اين نکته لطيف نيز بايد اشاره نمود که گذر از اين ابواب، خواه ابواب سِمت فاعلي داشته باشند و خواه نداشته باشند، بدون تأثير و تأثر نمي‌باشد و بنابراين، همه کسان و چيزهايي که از اين ابواب عبور مي‌کنند، نشاني از آن ابواب دارند و همين نشان است که در سير صعودي، ميل به بازگشت به اصل خويش را در ‌آن‌ها آشکار مي‌کند. به تعبير ديگر، گرايش به توحيد و ميل به عبوديت خواه در آغاز نزول که «قالوا بلي»[1] آن را گزارش کرده است و خواه در پايان صعود که « لله الواحد القهّار»[2] بدان اشاره کرده است، از آثار رحمت عام و تام گذر از ابواب الله است. تعابيري چون« بَخَعَ کُلُّ مُتِکَبِّرٍ لِطاعَتِکُم وَ خَضَعَ کُلُّ جَبّارٍ لِفَضلِکُم وَ ذَلَّ کُلُّ شَئٍ لَکُم وَ أشرَقَتِ الارضُ بِنُورِکُم»[3] گزارش تفصيلي ديگري از همين نکته است.

تعدد ابواب
حقيقت باب و راه صدور و تجلي در سير نزول و باب رجوع در سير صعود، يکي بيش نيست ولي به سنجش آن به کمالات متعدد بلکه بي‌شمار متعدد مي‌نمايد. همان‌گونه که خداي متعال در عين وحدت، براي برخي رحيم است و نسبت به برخي ديگر قهار، باب صدور و تجلي و رجوع يا باب نزول و صعود، يکي بيش نيست ولي صفات بسيار بلکه بي‌شمار دارد. با توجه به رحمت عام، باب الرحمن است و با توجه به رحمت خاص، باب الرحيم و همي‌طور باب العزيز، باب القهار، باب الغفار، باب التواب و ....
با توجه به همين نکته که از آن به وحدت در عين کثرت تعبير مي‌شود، معلوم مي‌گردد که باب الله در عين وحدت، کثرت هم دارد و به همين سبب، از آن به ابواب که جمع است و نشان‌دهنده کثرت مي‌باشد، تعبير نموده‌اند. البته با توجه به جنبه وحدت، از آن تعبير باب الله (تعبير مفرد) هم شده است.

ابواب صعود و بازگشت به اصل خويش
همان‌گونه که سير نزول و آغاز آفرينش به ابواب الهي وابسته بوده و هست و به وسيله ابواب، موجودات عالم هستي در مراتب مختلف عام پديد آمده‌اند و يا با گذر از ابواب، تعين و تکثر يافته‌اند، سير صعوت و بازگشت کثرت به وحدت و رجوع الي الله نيز به وسيله ابواب و از طريق آن‌ها انجام مي‌پذيرد. در سير صعود نيز اشيائ و موجودات به ابواب الهي وابستگي تام و تمام دارند به‌گونه‌اي که نه دوام و بقاء وجودشان بدون اتصال و قيام به ابواب الهي امکان‌پذير است و نه دستيابي به کمالات و به فعليت رسيدن قوا و استعدادهايشان بدون توسل و تمسک تشريعي و تکويني به ابواب الهي ممکن خواهد بود.
مقتضاي ذات هر موجودي تنها با گذر از ابواب الهي و به عنايت ازلي و ابدي آن‌ها انجام مي‌پذيرد. هر موجود هر کاري که انجام مي‌دهد، خواه کاري طبيعي باشد خواه قسري؛ خواه ارادي و قصدي باشد و خواه اکراهي و اضطراري همه و همه از آن‌جهت که نوعي آفرينش و پيدايش است تنها و تنها از طريق ابواب الهي و به وسيله آن‌ها انجام مي‌دهد.
همان‌گونه که هر موجودي در انجام هيچ کاري مستقل و مفوض نيست و البته مجبور هم نيست اگر چه مقهور است و همه موجودات در انجام کارهايشان خواه خير باشد و خواه شر باشد، به حول و قوه و اذن و اراده الهي مستند و متکي هستند و بدو قائمند و کار خود را با استناد به او انجام مي‌دهند، هم‌چنين همه موجودات خواه شر باشند و خواه خير، کاري را که انجام مي‌دهند خواه بر حسب ظاهر ملائم و سازگار با نفس آن‌ها باشد و خواه منافر و ناسازگار، همه بدون استثناء با گذر از ابواب الهي و به وسيله آن‌ها آن را انجام مي‌دهند.
نه تنها آنان که به بهشت و نعمت‌هاي بي‌حد و اندازه الهي دست مي‌يابند به حول و قوه خداي متعال بدان دست مي‌يابند بلکه آنان نيز که به جهنم مي‌روند و به قهر و عذاب خداي متعال گرفتار مي‌شوند، به حول و قوه او بدان گرفتار مي‌گردند. کسي که متولد مي‌شود به اراده او متولد مي‌شود و کسي هم که مي‌ميرد به اراده او مي‌ميرد؛ استخواني که مي‌شکند به اراده او مي‌شکند و استخواني هم که جوش مي‌خورد و محکم مي‌شود، به اراده او چنان مي‌شود. هم آنان که به جمال الهي نائل مي‌شوند بحول الله و قوته بدان نائل مي‌گردند و هم آنان که به جلال الهي گرفتار مي‌گردند بحول الله و قوته بدان گرفتار مي‌گردند.

تمام آن‌چه گفته شد از طريق ابواب الهي انجام مي‌پذيرد و در اين برخورداري از حول و قوه الهي نه کسي مستقل و قائم به نفس و ذات خود است و نه مجبور و بي‌اراده.
حاصل آن‌که نه کسي و چيزي در نزول و صدور مستقل و بي نياز از ابواب الهي است و نه در صعود و رجوع؛ چنان‌که نه کسي و چيزي در نزول و صدور مجبور است و نه در صعود و رجوع. همه با اختيار و اشتياق بلکه عاشقانه ، که فراتر از اراده عرفي است، انجام مي‌شود. تعبير شريف «بکم فتح الله و بکم يختم و بکم يُنزّل الغيث و بکم يمسک السماء أن تقع علي الارض إلاّ بإذنه و بکم يُنفّس الهَمّ و يکشف الضّر» اشارتي نيکو به همين نکته دارد. علاوه بر اين، هر که و هر چه که باب نزول و صدور باشد باب صعود و رجوع هم هست. تعبير«اياب الخلق اليکم و حسابهم عليکم و فصل الخطاب عندکم» نيز اشارتي بليغ به همين نکته دارد.

 

[1] اعراف، 172
[2]  مؤمن، 16
[3] زيارت جامعه کبيره