توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (ع)؛ (قسمت دوّم)
قال الصّادقُ عليهالسَلام: الأوصياءُ هُم أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها وَ لَولاهُم ما عُرِفَ الله عزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم إحتَجَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ (اصول کافي، 1، 150)
وصي به کسي گويند که کارهاي ناتمام موصي(وصيتکننده) را تمام کند يا کارهاي انجام شده و تمام گشته وي را حفظ کند يا در انچه بدان وصيت کرده است، تصرف نمايد مانند: اداي حقوق، استيفاي حقوق، ولايت بر اطفال و تصرف در اموال و مصالح وي و ...
حوزه و قلمرو تصرف و دخالت وصي را موصي(وصيتکننده) تعيين ميکند مگر آنکه وصايت تکويني باشد. از همينجا معلو ميشود که وصايت بر دو قسم است: تشريعي و تکويني. وصايت تشريعي همان وصايت در امور قراردادي و اعتباري مانند تصرف در اموال و نفوس است. وصايت تکويني وصايت در امور طبيعي و فوق طبيعي.
حوزه و قلمرو تصرف و دخالت وصي را موصي(وصيتکننده) تعيين ميکند مگر آنکه وصايت تکويني باشد. از همينجا معلو ميشود که وصايت بر دو قسم است: تشريعي و تکويني. وصايت تشريعي همان وصايت در امور قراردادي و اعتباري مانند تصرف در اموال و نفوس است. وصايت تکويني وصايت در امور طبيعي و فوق طبيعي.
قال الصّادقُ عليهالسَلام: الأوصياءُ هُم أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها وَ لَولاهُم ما عُرِفَ الله عزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم إحتَجَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ (اصول کافي، 1، 150)
توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (علیه السّلام)؛ (قسمت دوّم)
«اوصیاء»
وصي به کسي گويند که کارهاي ناتمام موصي(وصيتکننده) را تمام کند يا کارهاي انجام شده و تمام گشته وي را حفظ کند يا در انچه بدان وصيت کرده است، تصرف نمايد مانند: اداي حقوق، استيفاي حقوق، ولايت بر اطفال و تصرف در اموال و مصالح وي و ...
حوزه و قلمرو تصرف و دخالت وصي را موصي(وصيتکننده) تعيين ميکند مگر آنکه وصايت تکويني باشد. از همينجا معلو ميشود که وصايت بر دو قسم است: تشريعي و تکويني. وصايت تشريعي همان وصايت در امور قراردادي و اعتباري مانند تصرف در اموال و نفوس است. وصايت تکويني وصايت در امور طبيعي و فوق طبيعي.
در واقع، وصي، جانشين موصي(وصيتکننده) است. اگر وصيتکننده توان و اجازه تصرف در امور عرفي و قراردادي را داشته باشد، وصي نيز بر حسب مورد وصيت و نيز قراردادهاي عرفي و شرعي اجازه تصرف در همان امور را دارد و نيز اگر وصيتکننده توان و اجازه تصرف در امور طبيعي و فراطبيعي را داشته باشد، وصي نيز اجازه تصرف در همان امور را دارد. اگر چه بيشتر مردم تنها توان و اجازه تصرف در امور عرفي و قراردادي را دارند و بنابراينف وصي آنها نيز چون خودشان همان توان و اجازه را دارند ولي بوده و هستند کساني که علاوه بر توان عمومي و مشترک با ديگران، توانايي تصرف در اموري را دارند که ديگران از آن ناتوانند، مانند تصرف در نفوس و قلوب به صورت اختياري.
به عنوان مثال به وصايت در اتصال به اسماء خداي متعال و برخورداري از آثار و نتايج آن و نيز برخورداري از علوم غريبه ميتوان اشاره کرد. اين نوع وصايت، از نوع وصايت عرفي و قرادادي و شرعي نيست بلکه از نوع وصايت تکويني است. برخورداري از اسم اعظم، طيّ الارض، طي اللسان، طيّ الزمان، خلع بدن و مانند آن اگر به صورت وصايت تحقق يافته باشد، از اين نوع وصايت است. البته ممکن است کسي از اين امور برخوردار باشد و در عين حال به صورت وصايت نباشد که حکم ديگري دارد.
مقصود از وصايت در حديث شريف مورد بحث، با توجه به آثار آن که در فرازهاي بعد توضيح داده خواهد شد، هر دو نوع وصايت است. به عنوان نمونه باب الله هم جنبه شرعي و قراردادي دارد و هم جنبه طبيعي و تکويني، بنابراين، وصايت چنين اوصيايي نيز هم جنبه شرعي دارد و هم جنبه طبيعي و تکويني.
البته تحقق نيافتن يکي از اين دو نوع وصايت در واقع يا در ظاهر مانع از تحقق يافتن نوع ديگر نيست. ممکن است کسي وصايت تکويني نداشته باشد ولي وصايت شرعي و قراردادي داشته باشد و نيز ممکن است عملي ساختن وصايت تشريعي براي کسي با موانعي روبهرو شود و در نتيجه به مقام اجراي وصيت نرسد ولي وصايت تکويني داشته باشد بلکه ممکن است کسي بدون داشتن وصايت شرعي، وصايت تکويني و طبيعي و فراطبيعي داشته باشد.
چنان که گفته شد، مقصود از اوصياء در اين حديث،صاحبان مقام وصايت تکويني و تشريعي هستند نه هر کسي که از طرف کسي وصي باشد. به تعبير ديگر، مقصود از اوصياء يادشده اوصياء منصوص و منصوب از سوي پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) هستند که هم داراي وصايت شرعي هستند و هم داراي وصايت طبيعي و فراطبيعي در واقع چنانکه در حديث ديگر گفته شد، آنان خليفه و جانشين آن حضرت هستند و داراي شئون و مراتب وجودي و کمالات آن حضرت ميباشند. اين نکته اخير را ميتوان از تفاوت ميان باب الله و باب رسول الله دريافت.
« أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها »
چنانکه در جاي ديگر گفته شد، خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) جز حضرت مهدي عجّلالله تعالي فرجهالشريف، خليفه و جانشين پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) هستند و حضرت مهدي عجّلالله تعالي فرجهالشريف، خليفة الله است. تفاوتي که از جنبه خلافت دارند از جنبه مورد بحث يعني بابالله بودن ندارند. همه خاندان پيامبر همانند خود آن حضرت(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) بابالله هستند.
هر وصفي از اوصاف و نيز هر اسمي از اسماء خداي متعال، باب بلکه ابوابي دارد که هم کمالات مربوط به آن از آنها نازل ميشود و هم از همان طريق به اصل خود ميپيوندند. به عنوان نمونه، وصف علم و اسم عليم بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب جبرئيل نام دارد؛ وصف حيات و اسم محيي بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب اسرافيل نام دارد و همينطور ساير اسماء و صفات خداي متعال باب و ابوابي دارد که سبب نزول آن کمالات و آثار آن اسم و صفت در مراتب فروتر ميگردد. مجموعه هر دستهاي از اسماء و صفات نيز باب و ابوابي دارد که آثار و کمالات آن اسماء بر مظاهر آن نازل ميگردد مانند اسم ذوالجلال که بر مجموعه اسماء جلالي خداي متعال اطلاق ميگردد. باب اين اسم يا اين دسته از اسماء نيز در ميان ملائکه مالک نام دارد. اسماء جمال نيز به همين شرح باب و ابوابي دارد که روح اعظم ناميده ميشود مجموع اسماء و صفات جمالي و جلالي نيز باب و ابوابي دارند که ختميت نبوت و رسالت و ولايت از آثار آن است و بالاخره، ذات خداي متعال هم باب و ابوابي دارند که حقيقت محمديه نام دارد.
همانگونه که همه اسماء جزيي مقهور و مغلوب اسماء کلي هستند و همه اسماء کلي مقهور و مغلوب اسم اعظم و او نيز مقهور و مغلوب ذات خداي متعال است، ابواب جزيي نيز مقهور و مغلوب ابواب کلي و آنها مغلوب و مقهور ابواب اسم اعظم و همه مقهور و مغلوب ابواب الله ميباشند. در حديث شريف مورد بحث، خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) ابواب الله معرفي شدهاند نه ابواب رحمة الله يا ابواب برکة الله و مانند آن.
توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (علیه السّلام)؛ (قسمت دوّم)
«اوصیاء»
وصي به کسي گويند که کارهاي ناتمام موصي(وصيتکننده) را تمام کند يا کارهاي انجام شده و تمام گشته وي را حفظ کند يا در انچه بدان وصيت کرده است، تصرف نمايد مانند: اداي حقوق، استيفاي حقوق، ولايت بر اطفال و تصرف در اموال و مصالح وي و ...
حوزه و قلمرو تصرف و دخالت وصي را موصي(وصيتکننده) تعيين ميکند مگر آنکه وصايت تکويني باشد. از همينجا معلو ميشود که وصايت بر دو قسم است: تشريعي و تکويني. وصايت تشريعي همان وصايت در امور قراردادي و اعتباري مانند تصرف در اموال و نفوس است. وصايت تکويني وصايت در امور طبيعي و فوق طبيعي.
در واقع، وصي، جانشين موصي(وصيتکننده) است. اگر وصيتکننده توان و اجازه تصرف در امور عرفي و قراردادي را داشته باشد، وصي نيز بر حسب مورد وصيت و نيز قراردادهاي عرفي و شرعي اجازه تصرف در همان امور را دارد و نيز اگر وصيتکننده توان و اجازه تصرف در امور طبيعي و فراطبيعي را داشته باشد، وصي نيز اجازه تصرف در همان امور را دارد. اگر چه بيشتر مردم تنها توان و اجازه تصرف در امور عرفي و قراردادي را دارند و بنابراينف وصي آنها نيز چون خودشان همان توان و اجازه را دارند ولي بوده و هستند کساني که علاوه بر توان عمومي و مشترک با ديگران، توانايي تصرف در اموري را دارند که ديگران از آن ناتوانند، مانند تصرف در نفوس و قلوب به صورت اختياري.
به عنوان مثال به وصايت در اتصال به اسماء خداي متعال و برخورداري از آثار و نتايج آن و نيز برخورداري از علوم غريبه ميتوان اشاره کرد. اين نوع وصايت، از نوع وصايت عرفي و قرادادي و شرعي نيست بلکه از نوع وصايت تکويني است. برخورداري از اسم اعظم، طيّ الارض، طي اللسان، طيّ الزمان، خلع بدن و مانند آن اگر به صورت وصايت تحقق يافته باشد، از اين نوع وصايت است. البته ممکن است کسي از اين امور برخوردار باشد و در عين حال به صورت وصايت نباشد که حکم ديگري دارد.
مقصود از وصايت در حديث شريف مورد بحث، با توجه به آثار آن که در فرازهاي بعد توضيح داده خواهد شد، هر دو نوع وصايت است. به عنوان نمونه باب الله هم جنبه شرعي و قراردادي دارد و هم جنبه طبيعي و تکويني، بنابراين، وصايت چنين اوصيايي نيز هم جنبه شرعي دارد و هم جنبه طبيعي و تکويني.
البته تحقق نيافتن يکي از اين دو نوع وصايت در واقع يا در ظاهر مانع از تحقق يافتن نوع ديگر نيست. ممکن است کسي وصايت تکويني نداشته باشد ولي وصايت شرعي و قراردادي داشته باشد و نيز ممکن است عملي ساختن وصايت تشريعي براي کسي با موانعي روبهرو شود و در نتيجه به مقام اجراي وصيت نرسد ولي وصايت تکويني داشته باشد بلکه ممکن است کسي بدون داشتن وصايت شرعي، وصايت تکويني و طبيعي و فراطبيعي داشته باشد.
چنان که گفته شد، مقصود از اوصياء در اين حديث،صاحبان مقام وصايت تکويني و تشريعي هستند نه هر کسي که از طرف کسي وصي باشد. به تعبير ديگر، مقصود از اوصياء يادشده اوصياء منصوص و منصوب از سوي پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) هستند که هم داراي وصايت شرعي هستند و هم داراي وصايت طبيعي و فراطبيعي در واقع چنانکه در حديث ديگر گفته شد، آنان خليفه و جانشين آن حضرت هستند و داراي شئون و مراتب وجودي و کمالات آن حضرت ميباشند. اين نکته اخير را ميتوان از تفاوت ميان باب الله و باب رسول الله دريافت.
« أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها »
چنانکه در جاي ديگر گفته شد، خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) جز حضرت مهدي عجّلالله تعالي فرجهالشريف، خليفه و جانشين پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) هستند و حضرت مهدي عجّلالله تعالي فرجهالشريف، خليفة الله است. تفاوتي که از جنبه خلافت دارند از جنبه مورد بحث يعني بابالله بودن ندارند. همه خاندان پيامبر همانند خود آن حضرت(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) بابالله هستند.
هر وصفي از اوصاف و نيز هر اسمي از اسماء خداي متعال، باب بلکه ابوابي دارد که هم کمالات مربوط به آن از آنها نازل ميشود و هم از همان طريق به اصل خود ميپيوندند. به عنوان نمونه، وصف علم و اسم عليم بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب جبرئيل نام دارد؛ وصف حيات و اسم محيي بابي دارد که در ميان ملائکه مقرب اسرافيل نام دارد و همينطور ساير اسماء و صفات خداي متعال باب و ابوابي دارد که سبب نزول آن کمالات و آثار آن اسم و صفت در مراتب فروتر ميگردد. مجموعه هر دستهاي از اسماء و صفات نيز باب و ابوابي دارد که آثار و کمالات آن اسماء بر مظاهر آن نازل ميگردد مانند اسم ذوالجلال که بر مجموعه اسماء جلالي خداي متعال اطلاق ميگردد. باب اين اسم يا اين دسته از اسماء نيز در ميان ملائکه مالک نام دارد. اسماء جمال نيز به همين شرح باب و ابوابي دارد که روح اعظم ناميده ميشود مجموع اسماء و صفات جمالي و جلالي نيز باب و ابوابي دارند که ختميت نبوت و رسالت و ولايت از آثار آن است و بالاخره، ذات خداي متعال هم باب و ابوابي دارند که حقيقت محمديه نام دارد.
همانگونه که همه اسماء جزيي مقهور و مغلوب اسماء کلي هستند و همه اسماء کلي مقهور و مغلوب اسم اعظم و او نيز مقهور و مغلوب ذات خداي متعال است، ابواب جزيي نيز مقهور و مغلوب ابواب کلي و آنها مغلوب و مقهور ابواب اسم اعظم و همه مقهور و مغلوب ابواب الله ميباشند. در حديث شريف مورد بحث، خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) ابواب الله معرفي شدهاند نه ابواب رحمة الله يا ابواب برکة الله و مانند آن.