توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (ع)؛(قسمت اوّل)
قال الصّادقُ عليهالسَلام: الأوصياءُ هُم أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها وَ لَولاهُم ما عُرِفَ الله عزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم إحتَجَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ (اصول کافي، 1، 150)
شرح هر عبارت کوتاهي از بيانات نوراني و وحياني خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) به دليل تناسب و سنخيت گفته و گوينده و کلام و متکلم که خود زيرمجموعه تناسب و سنخيت فعل و فاعل است، چنان گسترده است که نه عمر نويسنده کفاف دهد و نه امکانات و نه حوصله خواننده.
قال الصّادقُ عليهالسَلام: الأوصياءُ هُم أبوابُ الله عزَّ وَ جَلَّ الّتي يُؤتي مِنها وَ لَولاهُم ما عُرِفَ الله عزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِم إحتَجَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلقِهِ (اصول کافي، 1، 150)
توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (علیه السّلام)؛ (قسمت اوّل)
شرح هر عبارت کوتاهي از بيانات نوراني و وحياني خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) به دليل تناسب و سنخيت گفته و گوينده و کلام و متکلم که خود زيرمجموعه تناسب و سنخيت فعل و فاعل است، چنان گسترده است که نه عمر نويسنده کفاف دهد و نه امکانات و نه حوصله خواننده.
کلام خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) ظلّ و رشحه وجود آنان است به همين دليل همانند وجود مطهرشان از آلودگي به غير حق در همه مراتب مطهر است، از اينرو، عين حق و صدق محض است و به همين سبب، نه تنها نقدناپذير است بلکه خود معيار و ابزار سنجش حقانيت و صدق هر کلامي است. هر کلامي به اندازهاي که با کلام آن خاندان مطهر تناسب و سنخيت دارد، حق و صادق است و به اندازهاي که با سخنان آنان مخالفت دارد، باطل و کاذب است.
سفارش به سنجش سخنان آنان با قرآن کريم به معني ارزيابي ميزان صدق و حقانيت آن نيست بلکه به معني شناسايي سخنان آنان و انتساب حديث با آن خاندان مطهر است. به تعبير ديگر، اگر سخنشناس نيستيم و نميدانيم که کلامي و حديثي از سخنان آن خاندان مطهر هست يا نه، بايد آن را با قرآن بسنجيم ولي اگر بدانيم که سخن از آنان است خود عين صدق و حقانيت است و بنابراين، نه تنها سنجش لازم نيست بلکه سنجش و ارزيابي ممکن نميباشد، زيرا خود عين حق است و دليلي بر خود و بينياز از هر گونه دليل و تاييدي است و بر فرض سنجش و ارزيابي، چيزي نميتواند معيار و سنجه آن باشد.
اين تعبير گهربار حضرت ختميمرتبت (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) که فرمود: «عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ اللّهم أدر الحقّ أينما(حيثما) دار»[1] اولا بيانگر همين معناست که امير مؤمنان و آنان که چون اويند مانند فرزندان معصوم وي، عين حق و صدقند و معيار حقانيت و صدق همه حقها و صادقها هستند و حقانيت حق به ميزاني گردش به گرد آن حضرت و فرزندان معصوم وي است نه بالعکس. ثانياً اين سخن بيان واقع در قالب دعا به منظور تفهيم مخاطب است نه خواستهاي که تحقق نيافته باشد و طلب به منظور دستيابي به امري نايافته باشد.
به تعبير ديگر اين طلب دعاي اجابت شده يا اجابت نشده نيست بلکه بيان حقيقتي ازلي و ابدي در قالب زباني عرفي است. مانند آيه کريمه «و لاتقول لشيئ اني فاعل ذلک غداً إلاّ أن يشاء الله» است که حقيقتي ازلي و ابدي را در قالب زبان عرفي به مخاطب تعليم ميدهد و گرنه رسالت با مشيت برابر است؛ چنانکه ختم نبوت و ختم ولايت با صدق و حقانيت برابر است و معيار حقانيت و صدق هر حق و صادقي است. اين سخن مانند بيان ديگري که از رسولخدا(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: أَدِرِ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِي و پيداست که پيش از اين خداي متعال فرموده است که «ماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي»[2]
ثالثاً حتي کساني که در ايمان به خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) صداقت و اخلاص ورزيده باشند، البته در حوزه تاييد از سوي معصوم عليهالسلام، معيار بهرمندي ديگرانان از حق و صدق هستند مانند عمار (رحمةاللهعليه) که چنين است. چنانکه رسولخدا (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود: الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ، وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا افْتَرَقَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَانْظُرُوا الْفِرْقَةَ الَّتِي فِيهَا عَمَّارٌ فَاتَّبِعُوهُ، فَإِنَّهُ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ.[3] البته اين دو تعبير رسول خدا (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) و مقايسه آن دو به هم با توجه به تفاوت معيت حق با انسان و معيت انسان با حق، لطايف و دقايق بسيار دارد که بايد در جاي خود مورد توجه قرار گيرد. رابعاً معيار بودن حق و سنجيدن فکر و بيان کسي با آن به مراتب فرودين ايمان و تقوي ارتباط دارد.
به هرحال، به حکم سنخيت ميان کلام و متکلم و فعل و فاعل و نيز به حکم احاطه همه جانبه متکلم و فاعل و نامتناهي بودن وي بلکه فوق نامتناهي بودن وي، آن چه که در شرح احاديث خاندان مطهر حضرت حبيب الله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) گفته ميشود شايد جلوهاي از جلوات نامتناهي و پرتوي از خورشيد عالمتاب وجود مطهر آنان باشد و شايد به آن اندازه هم نباشد و شايسته نويسنده باشد نه آن خاندان پاک و مطهر. اگر انچه گفته ميشود درست باشد يکي از معاني بيشمار سخنان آنان است و نه همه آن و اگر هم درست نباشد يا شايسته نباشد، چون رؤياي لالي است که با زبان بيزباني در پي بيان آن است.
اگرچه در همين بخش و نيز نوشتهها و گفتههاي ديگر درباره عظمت و طهارت ازلي و ابدي مراتب قدسي خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) نکاتي در حد توان خويش گفته و نوشتهام و بنابراين شايد تکرار ان بسي ضروري نباشد ولي هم به دليل وصفناپذيري آن خاندان مطهر و هم به دليل قصور و ناتواني بيان و قلم نويسنده و هم بدين سبب که پس از رفع کسالت جسمي، اولين بار است که به شرح حديث ميپردازم، اشاره بدانچه گفته شد، تذکار و تذکري براي محبان خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) خواهد بود. در جلسات آینده به شرح حديث شريف که از امام صادق (صلواتاللهعليه) نقل شده است، خواهیم پرداخت. انشاءالله
[1] رَحِمَ اللَّهُ عَلِيّاً، اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ (بحارالأنوار، 29، 343)
[2] نجم، 3-4
[3] (بحارالأنوار، 30، 372)
توصیف اوصیاء در کلام امام صادق (علیه السّلام)؛ (قسمت اوّل)
شرح هر عبارت کوتاهي از بيانات نوراني و وحياني خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) به دليل تناسب و سنخيت گفته و گوينده و کلام و متکلم که خود زيرمجموعه تناسب و سنخيت فعل و فاعل است، چنان گسترده است که نه عمر نويسنده کفاف دهد و نه امکانات و نه حوصله خواننده.
کلام خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) ظلّ و رشحه وجود آنان است به همين دليل همانند وجود مطهرشان از آلودگي به غير حق در همه مراتب مطهر است، از اينرو، عين حق و صدق محض است و به همين سبب، نه تنها نقدناپذير است بلکه خود معيار و ابزار سنجش حقانيت و صدق هر کلامي است. هر کلامي به اندازهاي که با کلام آن خاندان مطهر تناسب و سنخيت دارد، حق و صادق است و به اندازهاي که با سخنان آنان مخالفت دارد، باطل و کاذب است.
سفارش به سنجش سخنان آنان با قرآن کريم به معني ارزيابي ميزان صدق و حقانيت آن نيست بلکه به معني شناسايي سخنان آنان و انتساب حديث با آن خاندان مطهر است. به تعبير ديگر، اگر سخنشناس نيستيم و نميدانيم که کلامي و حديثي از سخنان آن خاندان مطهر هست يا نه، بايد آن را با قرآن بسنجيم ولي اگر بدانيم که سخن از آنان است خود عين صدق و حقانيت است و بنابراين، نه تنها سنجش لازم نيست بلکه سنجش و ارزيابي ممکن نميباشد، زيرا خود عين حق است و دليلي بر خود و بينياز از هر گونه دليل و تاييدي است و بر فرض سنجش و ارزيابي، چيزي نميتواند معيار و سنجه آن باشد.
اين تعبير گهربار حضرت ختميمرتبت (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) که فرمود: «عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ اللّهم أدر الحقّ أينما(حيثما) دار»[1] اولا بيانگر همين معناست که امير مؤمنان و آنان که چون اويند مانند فرزندان معصوم وي، عين حق و صدقند و معيار حقانيت و صدق همه حقها و صادقها هستند و حقانيت حق به ميزاني گردش به گرد آن حضرت و فرزندان معصوم وي است نه بالعکس. ثانياً اين سخن بيان واقع در قالب دعا به منظور تفهيم مخاطب است نه خواستهاي که تحقق نيافته باشد و طلب به منظور دستيابي به امري نايافته باشد.
به تعبير ديگر اين طلب دعاي اجابت شده يا اجابت نشده نيست بلکه بيان حقيقتي ازلي و ابدي در قالب زباني عرفي است. مانند آيه کريمه «و لاتقول لشيئ اني فاعل ذلک غداً إلاّ أن يشاء الله» است که حقيقتي ازلي و ابدي را در قالب زبان عرفي به مخاطب تعليم ميدهد و گرنه رسالت با مشيت برابر است؛ چنانکه ختم نبوت و ختم ولايت با صدق و حقانيت برابر است و معيار حقانيت و صدق هر حق و صادقي است. اين سخن مانند بيان ديگري که از رسولخدا(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: أَدِرِ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِي و پيداست که پيش از اين خداي متعال فرموده است که «ماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي»[2]
ثالثاً حتي کساني که در ايمان به خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) صداقت و اخلاص ورزيده باشند، البته در حوزه تاييد از سوي معصوم عليهالسلام، معيار بهرمندي ديگرانان از حق و صدق هستند مانند عمار (رحمةاللهعليه) که چنين است. چنانکه رسولخدا (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود: الْحَقُّ مَعَ عَمَّارٍ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ، وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا افْتَرَقَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَانْظُرُوا الْفِرْقَةَ الَّتِي فِيهَا عَمَّارٌ فَاتَّبِعُوهُ، فَإِنَّهُ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ.[3] البته اين دو تعبير رسول خدا (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) و مقايسه آن دو به هم با توجه به تفاوت معيت حق با انسان و معيت انسان با حق، لطايف و دقايق بسيار دارد که بايد در جاي خود مورد توجه قرار گيرد. رابعاً معيار بودن حق و سنجيدن فکر و بيان کسي با آن به مراتب فرودين ايمان و تقوي ارتباط دارد.
به هرحال، به حکم سنخيت ميان کلام و متکلم و فعل و فاعل و نيز به حکم احاطه همه جانبه متکلم و فاعل و نامتناهي بودن وي بلکه فوق نامتناهي بودن وي، آن چه که در شرح احاديث خاندان مطهر حضرت حبيب الله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) گفته ميشود شايد جلوهاي از جلوات نامتناهي و پرتوي از خورشيد عالمتاب وجود مطهر آنان باشد و شايد به آن اندازه هم نباشد و شايسته نويسنده باشد نه آن خاندان پاک و مطهر. اگر انچه گفته ميشود درست باشد يکي از معاني بيشمار سخنان آنان است و نه همه آن و اگر هم درست نباشد يا شايسته نباشد، چون رؤياي لالي است که با زبان بيزباني در پي بيان آن است.
اگرچه در همين بخش و نيز نوشتهها و گفتههاي ديگر درباره عظمت و طهارت ازلي و ابدي مراتب قدسي خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) نکاتي در حد توان خويش گفته و نوشتهام و بنابراين شايد تکرار ان بسي ضروري نباشد ولي هم به دليل وصفناپذيري آن خاندان مطهر و هم به دليل قصور و ناتواني بيان و قلم نويسنده و هم بدين سبب که پس از رفع کسالت جسمي، اولين بار است که به شرح حديث ميپردازم، اشاره بدانچه گفته شد، تذکار و تذکري براي محبان خاندان پيامبر(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) خواهد بود. در جلسات آینده به شرح حديث شريف که از امام صادق (صلواتاللهعليه) نقل شده است، خواهیم پرداخت. انشاءالله
[1] رَحِمَ اللَّهُ عَلِيّاً، اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ (بحارالأنوار، 29، 343)
[2] نجم، 3-4
[3] (بحارالأنوار، 30، 372)