توصیف نور در کلام امام باقر (ع)؛ (قسمت اوّل)
عَنْ الباقر عليهالسلام في قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوب الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ (كافي، 1،194)
توصیف نور در کلام امام باقر(علیه السّلام)، قسمت اوّل
عَنْ الباقر عليهالسلام في قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوب الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ (كافي، 1،194)
نور چیست؟
چيزي را ميتوان تعريف نمود که اولاً از سنخ ماهيت باشد و قابليت اندراج در مفاهيم ماهوي را داشته باشد و چنين مفاهيمي قابليت گنجايش آن را داشته باشند. به همين سبب است که وجود و آنچه از سنخ وجود است تعريفپذير نيست همانگونه که عدم و آنچه از سنخ عدم است هم تعريفپذير نيست. ثانياً عيان و آشکار نباشد تا به وسيله مفاهيمي که آشکارتر از آن است تبيين و آشکار گردد. به تعبير ديگر چيزي تعريف ميپذيرد که به نوعي خفاء داشته باشد و مفاهيمي روشنتر از آن وجود داشته باشد. اين عبارت فيلسوفان و منطقدانان مبني بر اينکه معرِّب بايد از معَرَّب اجلي باشد به همين نکته اشاره دارد.
بر اساس آنچه گفته شد، نور تعريفپذير نيست، زيرا نه از سنخ ماهيت است و قابليت ادراج در مفاهيم ماهوي را دارد و در نتيجه هيچ مفهومي قابليت گنجايش آن را ندارد و نه مفهومي روشنتر و آشکارتر از نور و مفهوم آن وجود دارد. بنابراين، بر فرض که نور از مفاهيم ماهوي هم باشد، از آنجا که از مفاهيم روشن و آشکار است و مفهومي روشنتر و آشکارتر از آن وجود ندارد باز هم تعريفپذير نيست.
برخي از فيلسوفان در تعريف نور عبارتي آوردهاند که اشاره بدان مناسب است. آنان نور را چنين توضيح دادهاند: الظاهر في نفسه و المظهر لغيره. نور چيزي است که خود عيان و آشکار است و سبب عياني و ظهور اشياء ديگر ميگردد. آشکار کردن اشياء ديگر به وسيله نور به حقيقت و وجود عيني و خارجي آن ارتباط دارد نه به مفهوم آن و بنابراين، نميتوان آن را تعريف نور دانست. درواقع، اين وجود عيني نور است که بهخودي خود ظاهر است و سبب ظهور اشياء ديگر ميگردد نه مفهوم آن. علاوهبراين، فيلسوفان اين عبارت را توضيح و شرح واژگان نور دانستهاند نه تعريف ماهوي آن. بههر حال، نور تعريفپذير نيست اگر چه سبب تعريف اشياء ديگر هم نباشد.
نور نازل شده
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا
براي توضيح اين فراز و فراز بعدي حديث شريف يادآوري برخي از نکات لازم است:
1- باتوجه به اينکه در آيه کريمه يادشده، نور از متعلقات ايمان دانسته شده است دانسته ميشود که مقصود از آن نور حسي و مادي و مانند آن نيست، زيرا ايمان به اموري مادي و حسي نه تنها لازم و واجب نيست بلکه به درستي قابل درک هم نميباشد. علاوه بر اين، ايمان به نور در رديف ايمان به خداي متعال و پيامبر خدا صلياللهوعليهوآله قرار گرفته است. اين امر اگر چه به معناي چينش طولي هم که باشد باز هم نشاندهنده اين است که نور در رديف طولي در رتبه پس از رسالت قرار دارد و ميان نور و رسالت امري واسطه نشده است و بنابراين، چيزي مقدم بر نور يادشده نيست.
اشتراک خدا و پيامبر و نور در فعل «آمنوا» نشاندهند اين است که ايماني که بايد به خداي متعال و پيامبر او تحقق يابد دقيقاً عين همان ايماني است که به نور تعلق ميگيرد. در کريمه « اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» وحدت فعل «اطيعوا» در رسول و اولواالامر را دليل بر همانندي اطاعت از رسول و اولوالامر دانستهاند. اينجا نيز که امر به ايمان به خدا و رسول او و نور با يک فعل بيان شده است، نشاندهنده همانندي ايمان به آن سه است. (اينکه چرا اطاعت خداي متعال با اطاعت رسول صلياللهوعليهوآله و اولواالامر عليهمالسلام متفاوت است ولي ايمان به خدا با ايمان به پيامبر و ايمان به نور يکي و همانند است نکته دقيقي است که شايد در جايي دگر گفته شود.).
همانگونه که تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از خداي متعال نه تنها غير از ايمان به اوست بلکه عناوين يادشده فرع ايمان است و تا ايمان نباشد هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت؛ تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از پيامبر نيز فرع ايمان به اوست و تا ايمان به پيامبر تحقق نيابد، هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت؛ بر همين اساس، تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از نور نيز فرع ايمان به اوست و تا ايمان به نور تحقق نيابد، هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت. از اينگذشته، ايمان در صورتي کامل است که به هر سه امر يادشده تعلق گيرد. همانگونه که ايمان به خداي متعال بدون ايمان به پيامبر صلياللهوعليهوآله ايمان کامل نيست، ايمان به خدا و پيامبر بدون ايمان به نور نيز ايمان کامل نخواهد بود و دستکم، بدون آن امر خداي متعال اطاعت نشده است و همين نشاندهنده کاستي ايمان است.
2- نور يادشده از جهتي مربوط به عالم کثرت است نه از عالم وحدت، چون تنزل يافته است. همه چيزهايي که تنزل يافتهاند به نوعي با کثرت درآميختهاند و از جهتي از وحدت محض و وحدت حقه حقيقيه برهنه گشتهاند، بنابراين، لباس عالم کثرت پوشيدهاند و به عوارض و لوازم آن متصف گشتهاند. در عينحال، نور يادشده عليرغم اتصاف به کثرت يا تنزل، اولاً متعلق ايمان است و ثانياً در اين تعلق به ايمان همرديف الله و رسول قرار گرفته است. معني اسن سخن اين است که عليرغم اتصاف به کثرت، مستغرق در آن نيست و عليرغم برهنه شدن از وحدت، ناسازگار با آن نيست. چنين چيزي که در عين حال که برهنه از وحدت است، متصف به آن نيست و در عين حال که متصف به کثرت است، مستغرق در آن نيست، همان است که در علوم خاص حود بدان وحدت در عين کثرت ناميده شده است. در واقع هم نور است و هم نازل؛ هم نازل است و هم متعلق ايمان و همرديف الله تعالي و رسول صلياللهوعليهوآله.
3- مرتبه اين نور در عين همرديفي با الله تعالي و رسولالله صلياللهوعليهوآله در تعلق ايمان بدان، فروتر از مرتبه رسول صلياللهوعليهوآله است. نه تنها بدين سبب که در ظاهر قرآن که پديدار باطن آن است پس از رسولالله صلياللهوعليهوآله قرار گرفته است بلکه واژة «انزلنا» نيز بدان اشارت دارد. اگر از همه جهات همرديف رسولالله صلياللهوعليهوآله بود با توجه به اينکه در مرتبه پيش از رسول، وحدت محض و حقيقي حاکم است و نه تنها غيري وجود ندارد بلکه نشاني از غير هم نيست، بنابراين، جايي براي اسناد انزال به جمع که به نوعي نشاندهنده کثرت است وجود نداشت.
4- مهمترين نمود و ويژگي مرتبه سوم از وجود که همراه خداي متعال و رسول صلياللهوعليهوآله متعلق ايمان قرار گرفته است همان نور بودن است. اين مرتبه نه تنها در باطن خود نور است بلکه ظاهر آن هم نور است و اگر ويژگي ديگري داشت که مقدم بر نورانيت آن بود و يا دستکم همرديف نور بود، ترجيح واژه نور بر آن بدون مرجح بود و اين با عصمت همه جانبه قرآن ناسازگار است. رواياتي مانند «اول ما خلق الله نوري» که درباره حضرت ختميمرتبت صلياللهوعليهوآله وارد شده است بر همين وزان است.
عَنْ الباقر عليهالسلام في قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوب الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ (كافي، 1،194)
نور چیست؟
چيزي را ميتوان تعريف نمود که اولاً از سنخ ماهيت باشد و قابليت اندراج در مفاهيم ماهوي را داشته باشد و چنين مفاهيمي قابليت گنجايش آن را داشته باشند. به همين سبب است که وجود و آنچه از سنخ وجود است تعريفپذير نيست همانگونه که عدم و آنچه از سنخ عدم است هم تعريفپذير نيست. ثانياً عيان و آشکار نباشد تا به وسيله مفاهيمي که آشکارتر از آن است تبيين و آشکار گردد. به تعبير ديگر چيزي تعريف ميپذيرد که به نوعي خفاء داشته باشد و مفاهيمي روشنتر از آن وجود داشته باشد. اين عبارت فيلسوفان و منطقدانان مبني بر اينکه معرِّب بايد از معَرَّب اجلي باشد به همين نکته اشاره دارد.
بر اساس آنچه گفته شد، نور تعريفپذير نيست، زيرا نه از سنخ ماهيت است و قابليت ادراج در مفاهيم ماهوي را دارد و در نتيجه هيچ مفهومي قابليت گنجايش آن را ندارد و نه مفهومي روشنتر و آشکارتر از نور و مفهوم آن وجود دارد. بنابراين، بر فرض که نور از مفاهيم ماهوي هم باشد، از آنجا که از مفاهيم روشن و آشکار است و مفهومي روشنتر و آشکارتر از آن وجود ندارد باز هم تعريفپذير نيست.
برخي از فيلسوفان در تعريف نور عبارتي آوردهاند که اشاره بدان مناسب است. آنان نور را چنين توضيح دادهاند: الظاهر في نفسه و المظهر لغيره. نور چيزي است که خود عيان و آشکار است و سبب عياني و ظهور اشياء ديگر ميگردد. آشکار کردن اشياء ديگر به وسيله نور به حقيقت و وجود عيني و خارجي آن ارتباط دارد نه به مفهوم آن و بنابراين، نميتوان آن را تعريف نور دانست. درواقع، اين وجود عيني نور است که بهخودي خود ظاهر است و سبب ظهور اشياء ديگر ميگردد نه مفهوم آن. علاوهبراين، فيلسوفان اين عبارت را توضيح و شرح واژگان نور دانستهاند نه تعريف ماهوي آن. بههر حال، نور تعريفپذير نيست اگر چه سبب تعريف اشياء ديگر هم نباشد.
نور نازل شده
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا
براي توضيح اين فراز و فراز بعدي حديث شريف يادآوري برخي از نکات لازم است:
1- باتوجه به اينکه در آيه کريمه يادشده، نور از متعلقات ايمان دانسته شده است دانسته ميشود که مقصود از آن نور حسي و مادي و مانند آن نيست، زيرا ايمان به اموري مادي و حسي نه تنها لازم و واجب نيست بلکه به درستي قابل درک هم نميباشد. علاوه بر اين، ايمان به نور در رديف ايمان به خداي متعال و پيامبر خدا صلياللهوعليهوآله قرار گرفته است. اين امر اگر چه به معناي چينش طولي هم که باشد باز هم نشاندهنده اين است که نور در رديف طولي در رتبه پس از رسالت قرار دارد و ميان نور و رسالت امري واسطه نشده است و بنابراين، چيزي مقدم بر نور يادشده نيست.
اشتراک خدا و پيامبر و نور در فعل «آمنوا» نشاندهند اين است که ايماني که بايد به خداي متعال و پيامبر او تحقق يابد دقيقاً عين همان ايماني است که به نور تعلق ميگيرد. در کريمه « اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» وحدت فعل «اطيعوا» در رسول و اولواالامر را دليل بر همانندي اطاعت از رسول و اولوالامر دانستهاند. اينجا نيز که امر به ايمان به خدا و رسول او و نور با يک فعل بيان شده است، نشاندهنده همانندي ايمان به آن سه است. (اينکه چرا اطاعت خداي متعال با اطاعت رسول صلياللهوعليهوآله و اولواالامر عليهمالسلام متفاوت است ولي ايمان به خدا با ايمان به پيامبر و ايمان به نور يکي و همانند است نکته دقيقي است که شايد در جايي دگر گفته شود.).
همانگونه که تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از خداي متعال نه تنها غير از ايمان به اوست بلکه عناوين يادشده فرع ايمان است و تا ايمان نباشد هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت؛ تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از پيامبر نيز فرع ايمان به اوست و تا ايمان به پيامبر تحقق نيابد، هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت؛ بر همين اساس، تشبه، اتصاف، همرنگي، تخلق و اطاعت از نور نيز فرع ايمان به اوست و تا ايمان به نور تحقق نيابد، هيچيک از عناوين يادشده تحقق نخواهد يافت. از اينگذشته، ايمان در صورتي کامل است که به هر سه امر يادشده تعلق گيرد. همانگونه که ايمان به خداي متعال بدون ايمان به پيامبر صلياللهوعليهوآله ايمان کامل نيست، ايمان به خدا و پيامبر بدون ايمان به نور نيز ايمان کامل نخواهد بود و دستکم، بدون آن امر خداي متعال اطاعت نشده است و همين نشاندهنده کاستي ايمان است.
2- نور يادشده از جهتي مربوط به عالم کثرت است نه از عالم وحدت، چون تنزل يافته است. همه چيزهايي که تنزل يافتهاند به نوعي با کثرت درآميختهاند و از جهتي از وحدت محض و وحدت حقه حقيقيه برهنه گشتهاند، بنابراين، لباس عالم کثرت پوشيدهاند و به عوارض و لوازم آن متصف گشتهاند. در عينحال، نور يادشده عليرغم اتصاف به کثرت يا تنزل، اولاً متعلق ايمان است و ثانياً در اين تعلق به ايمان همرديف الله و رسول قرار گرفته است. معني اسن سخن اين است که عليرغم اتصاف به کثرت، مستغرق در آن نيست و عليرغم برهنه شدن از وحدت، ناسازگار با آن نيست. چنين چيزي که در عين حال که برهنه از وحدت است، متصف به آن نيست و در عين حال که متصف به کثرت است، مستغرق در آن نيست، همان است که در علوم خاص حود بدان وحدت در عين کثرت ناميده شده است. در واقع هم نور است و هم نازل؛ هم نازل است و هم متعلق ايمان و همرديف الله تعالي و رسول صلياللهوعليهوآله.
3- مرتبه اين نور در عين همرديفي با الله تعالي و رسولالله صلياللهوعليهوآله در تعلق ايمان بدان، فروتر از مرتبه رسول صلياللهوعليهوآله است. نه تنها بدين سبب که در ظاهر قرآن که پديدار باطن آن است پس از رسولالله صلياللهوعليهوآله قرار گرفته است بلکه واژة «انزلنا» نيز بدان اشارت دارد. اگر از همه جهات همرديف رسولالله صلياللهوعليهوآله بود با توجه به اينکه در مرتبه پيش از رسول، وحدت محض و حقيقي حاکم است و نه تنها غيري وجود ندارد بلکه نشاني از غير هم نيست، بنابراين، جايي براي اسناد انزال به جمع که به نوعي نشاندهنده کثرت است وجود نداشت.
4- مهمترين نمود و ويژگي مرتبه سوم از وجود که همراه خداي متعال و رسول صلياللهوعليهوآله متعلق ايمان قرار گرفته است همان نور بودن است. اين مرتبه نه تنها در باطن خود نور است بلکه ظاهر آن هم نور است و اگر ويژگي ديگري داشت که مقدم بر نورانيت آن بود و يا دستکم همرديف نور بود، ترجيح واژه نور بر آن بدون مرجح بود و اين با عصمت همه جانبه قرآن ناسازگار است. رواياتي مانند «اول ما خلق الله نوري» که درباره حضرت ختميمرتبت صلياللهوعليهوآله وارد شده است بر همين وزان است.