مومن به خاطر ایمانش نباید برتری خود را بر دیگران آشکار کند
مؤمن بخاطرايمانش نبايد برتري خود را بر ديگران آشكار كند
انسان متقي بخاطر پارسايي اش وانسان مؤمن بخاطر ايمان داشتنش بايد به گونه اي باشد كه بر ديگران برتري نداشته باشد ويا برتري خويش را ابراز وآشكار نكند . بدين خاطر كه آنچه كه مايه برتري انسان است خواه امور مادي باشد خواه امور معنوي ، نعمتي از نعمتهاي الهي است . با نعمت الهي غفلت كردن، با نعمت الهي طغيان كردن نهايت ناسپاسي است .
انسان متقي بخاطر پارسايي اش وانسان مؤمن بخاطر ايمان داشتنش بايد به گونه اي باشد كه بر ديگران برتري نداشته باشد ويا برتري خويش را ابراز وآشكار نكند . بدين خاطر كه آنچه كه مايه برتري انسان است خواه امور مادي باشد خواه امور معنوي ، نعمتي از نعمتهاي الهي است . با نعمت الهي غفلت كردن، با نعمت الهي طغيان كردن نهايت ناسپاسي است .
مؤمن بخاطرايمانش نبايد برتري خود را بر ديگران آشكار كند
انسان متقي بخاطر پارسايي اش وانسان مؤمن بخاطر ايمان داشتنش بايد به گونه اي باشد كه بر ديگران برتري نداشته باشد ويا برتري خويش را ابراز وآشكار نكند . بدين خاطر كه آنچه كه مايه برتري انسان است خواه امور مادي باشد خواه امور معنوي ، نعمتي از نعمتهاي الهي است . با نعمت الهي غفلت كردن، با نعمت الهي طغيان كردن نهايت ناسپاسي است .اگر نعمتهاي الهي سبب اذيت و آزار مؤمنان بلكه بندگان خدا شود اين طغيان بوسيله نعمتهاي خداست كه يكي از انواع استدراج است يعني نعمتي را كه خدا به انسان داده تا از طريق آن شرمنده خدا شده ، به او انس پيدا كند وبه او محبت بورزد ، نعمتي را كه بايد مايه انس و محبت او شود وسيله اذيت وآزار بندگان خدا ودر نتيجه سبب بُعد خود از رحمت الهي قرار دهد ، اين نهايت ناسپاسي است . به همين خاطر است كه انبياء واولياء به گونه اي زندگي مي كردند تا مورد تعجب انسانهاي ديگر از حيث زندگي مادي ومانند آن نباشند . در روايت درباره پيامبر اكرم صلوات الله وسلامه عليه چنين آمده است كه « لا يرتفع علي عبيده و امائه في مأكله و لا ملبس» ، غذايش همچون غذاي بردگان و لباسش همچون لباس بردگان بود همچنين آنچه را كه در زندگي استفاده مي كرد آن امكانات ، وسايل و ابزاري بود كه ضعيفترين خلق خدا ازآن استفاده مي كردند . البته اگر چه مقام نبوت بايد امتيازي داشته باشد مانند كساني كه رياست دارند ، كساني كه سمت هاي مهم اجتماعي و سرپرستي جامعه و فراهم كردن زندگي و امنيت و رفاه آن را به عهده دارند و بالاخره مدبر جامعه هستند بايد زندگي شان بسيار ساده باشد . پيامبران نيز چنين اند ولي در عين حال اگر گفته مي شود كه پيامبران بايد اينگونه باشند بدين معني نيست كه براي ديگران مطلوب نباشد .
ميانه روي خلق انبياء
در سطح زندگي ديگران زيستن و ميانه روي خلق انبياء است اگر چه براي آنان امر و واجب است ولي براي ديگران واجب نيست . مانند اينكه عبادات شبانه طولاني براي انبياء واجب است اما براي سايرين واجب نيست . اين عدم وجوب به اين معنا نيست كه اصلاً حبّ الهي بدان تعلق نگرفته است بلكه تفاوت در اين است كه چون نقش اين دو با هم متفاوت مي باشد در نتيجه وظايف ، اعمال و تكاليف آنان نيز با يكديگرتفاوت دارد . اگر چه هر دو موظفند ، هر دو بايد عبادت كنند ولي يكي عبادتش عبادت وجوبي است و ديگري عبادت استحبابي .
ميانه رو بودن براي برخي واجب است به گونه اي كه اگر چنين نباشند دچار عصيان شده اند . بنا بر اين از عبوديت خارج شده اند . ولي براي برخي واجب نيست تا ترك آن موجب نا فرماني وعصيان شود ولي مستحب است كه البته انسانها مراتب وجودي وعلم و معرفتشان با يكديگر تفاوت دارد . ممكن است براي برخي مستحب مؤكد باشد و براي بعضي مستحب معمولي مانند ساير عبادات .
زندگي متناسب با شأن خود يك تكليف است
نكته ديگري كه اهميت بيشتري دارد اين است كه مؤمن ، متقي ، پارسا و يا همه بندگان مطيع خدا بايد با ميانه روي در جايگاه ويژه خودشان قرار گيرند به تعبير ديگر اين يك تكليف است كه هر كسي بايد متناسب با شأن خودش زندگي كند . اينگونه نباشد كه با رفتار ، زندگي و لباس و امكانات ديگر خود از شأنيت خويش خارج شود .
معاني شأنيت
- معناي اول
اين شأنيت را دو گونه مي توان معنا كرد . يك معنايش اينكه هر كسي در جامعه امكانات بيشتري دارد مي تواند از امكانات بيشتري استفاده كند و هر كسي امكانات كمتري دارد كمتر. مخصوصاً اهل ظاهر چنين معنا كرده اند . كسي كه زندگي ابتدايي و اوليه دارد و از طبقه ضعيف جامعه است بايد كمتر بپوشد و بخورد زينت و تجملاتش كمتر باشد آنكه امكاناتش بيشتر است بيشتر. كه البته صحت و سقم آن مربوط به خودشان .
- معناي دوم
معناي ديگرش اين است كه انسان بايد متناسب با جايگاه خودش زندگي كند به اين معني كه انسان مؤمن كه عبوديت خدا را پذيرفته و شيطان و شيطنت را مادون خود مي داند و آنچه كه در دنيا هست پست تر از خود مي داند شأني دارد متفاوت ازآن شؤون اجتماعي اين شؤون يا درجات مربوط به جايگاه معرفتي وايماني انسان است يعني انسانهاي مؤمن شأني دارند كه غير مؤمنان ندارند انسانهاي فهيم كه به معرفت الهي دست يافته اند شأني دارند كه ديگران ندارند . در معناي اول مي گفتيم اول مكنت داران و سرمايه داران ، بعد يك درجه پايينتر تا آخر برسد به فقرا و مستمندان . ولي در اينجا اول صاحبان معرفت و ولايت بعد صاحبان حبّ و انس سوم صاحبان رضايت چهارم صاحبان تسليم و همينطور بياييم پايينتر تا آخرين درجه اش كه مدعيان ايمان خواهند بود . در طبقه بندي اخير كساني كه بهره اي از معرفت الهي دارند درجه اي دارند كه ديگران ندارند از اينرو ممكن است كاري كه براي ديگران پسنديده باشد براي ايشان ناپسند است. كسي كه به مقام تسليم يا نه به مقام صبر رسيده باشد هر چند همين صبر متعارف ، بايد حرمت الهي را نگه دارد و در مقابله با سختي ها نعمتهاي الهي را نيز به ياد آورد . اگر سختي در زندگي اش وجود دارد نبايد دعا و خواسته و مشغله اش همين مشكل باشد بلكه ديگر نعمتهايي را كه دارد يكي يكي نام برده و خداي را بخاطر آن سپاس گويد بعد از آن كه نعمتهاي الهي را بر شمرد آنگاه آن گرفتاري را كه از طرف خدا نازل شده به زبان آورد اگر اينگونه عمل كند هيچگاه نوبت به سختيها نخواهد رسيد . بخاطر اينكه اگر بخواهد نعمتهايي را كه خداي متعال به بندگانش عنايت فرموده تمام نمي شود . دعا و عبادت و راز و نيازش تمام مي شود ولي نعمتهاي الهي تمام نمي شود . حداقلش اين است كه نعمتهاي الهي را بشماريم آنگاه از مشكلات خويش در درگاه الهي شكوه كنيم و حاصل شدن فرج و گشايش را از او بخواهيم .
- معناي سوم
تعبير سوم كه تعبيري دقيقتر از شؤون و طبقات اجتماعي است اينكه هر كس به خاندان پيامبر نسبتي دارد هر كسي نامي از خاندان پيامبر همراه خود دارد شأنيت و مقامش بالاتر است ، مرتبه و طبقه اجتماعي اش بالاتر است بنابر اين آنچه را كه براي ديگر خلق خدا مهم نيست براي او مهم است . برخي از آنچه براي ديگر خلق خدا بد نيست براي او بد است .
انتساب به خاندان پيامبر
اين انتساب به خاندان پيامبر بر دو قسم است . يكي انتساب صوري و ديگر انتساب معنوي .
انتساب صوري
انتساب صوري همين است كه سادات و ذريه پيامبر دارند و اگر سلسله نسب خود را بشمارند بالاخره به يكي از فرزندان پيامبر منتهي مي شود .همينكه در عرف جامعه ميگويند سيّد است اين نسبت صوري دارد .
انتساب معنوي
انتساب معنوي يعني كساني كه اولاًً سهمي از معارف خاندان پيامبر دارند ومهمتر از آن اينكه مدعي اند قرب و پيوند ونزديكي به خاندان پيامبر را به لحاظ علمي، معرفتي،خلقي ورفتاري دارند. به تعبير ديگر نام شيعه بر آنها نهاده شده است .
حديث شريف امام صادق « عليه الصلاة و السلام »
ائمه معصومين عليهم الصلاة والسلام مكرر ومكرر فرمودند وامام صادق عليه الصلاة والسلام مكررفرمود كه « كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا » زينت ما خاندان باشيد،وقتي كه امر مي كنند مخصوصاً به اين تعبير كه گويي تقاضا ميكنند كه يا منصوب به ما نباشيد و يا اگرمنصوب به ما هستيد شباهت به ما داشته باشيد.
قرار است شما با شيعه بودنتان با پيرو اهل بيت بودنتان چون ستاره درخشان هدايت بسوي خاندان پيامبر ، به گونه اي زندگي كنيد و فكر كنيد ، طوري رفتار كنيد كه هر كس به شما نگريست بوي خاندان پيامبر را از شما استشمام كند ، نشاني از آن خاندان را ببيند . آنگونه نباشيد كه بگويند يا به ذهن بياورند و با غفلت يا بدون غفلت بگويند كه اينها ثمرات تربيت خاندان پيامبر هستند . هميشه بين معلم و متعلم بين محب و محبوب بايد شباهتهايي باشد امام و مأموم با هم تناسب دارند هر كسي امام هر كسي نيست و هر كسي مأموم هر كسي.
حال كه ما هم در عمل و هم در رفتار مدعي هستيم كه شيعه و از تربيت شدگان امير المؤمنين هستيم وبراي اثبات ادعاي خود به يزيد و معاويه لعنت مي فرستيم يعني مي خواهيم از رحمت خداوند دور باشند ، ما هم از آنها دور هستيم و با سلام و صلوات به خاندان پيامبر و با آداب ورسوم زيارتها و عزاداريها قرب و شباهت خود را به اين خاندان بيان كرده و مي گوييم مي خواهيم جزء اين خاندان باشيم توجه كنيم كه ائمه معصومين عليهم السلام به همه كساني كه ادعاي محبت و انتساب به خاندان پيامبر را دارند فرمودند كه زينت ما باشيد وننگ ما نباشيد .
معناي ميانه روي
اگر انسان توجه داشته باشد كه در عصر و زمان خويش ميانه رو باشد متناسب با شأن خود عمل خواهد كرد .
ميانه روي داشته باشيد يعني آنگونه نباشيد كه همه انگشت ها و چشمها متوجه شما باشد اگر در مجلسي وارد مي شويد چنان نباشد كه همه به سر و وضع شما بنگرند خواه آنكه همه تأسف بخورند كه اين بيچاره هيچ ندارد يا تأسف كه در حد و حدود شأنيت شما نيستند . پس يكي از معاني ميانه روي پرهيز از لباس شهرت است ، پرهيز از انگشت نما بودن ، پرهيز از جلب توجه ديگران پرهيز از اينكه به گونه اي رفتار كنيم كه همه به ما نگاه كنند . اين ويژگي ممكن است اولش خيلي عيب نداشته باشد ، ولي اگر ملكه شود يا ادامه يابد سبب مي شود استكبار در وجود انسان ظهور پيدا كند يعني قدم اولش كبر است.اين كبر را آشكار مي كند بعد بر ديگران هم تحميل ميكند ، آن وقت اين انسان نقد پذير نيست ، نمي شود به او گفت چنين اشكالي در تو هست.اگر اشكالش را بگويي ، خواهد گفت اينها را خودم بلدم ، اگر به او تذكر بدهيد عصباني ميشود . كسي كه نقد پذير نباشد عيب ها ونقصهايش هميشه پوشيده خواهد ماند.شايد يكي از مواردي كه شيطان را شاد مي كند همين است كه عيوب و نقصهاي مؤمن پوشيده و پنهان باقي بماند.
حديث ديگر از امام صادق «عليه الصلاة و السلام»
سخن امام صادق صلوات الله وسلامه عليه را ملاحظه بفرماييد كه فرموند « احب اخواني اليّ من اهدي اليّ عيوبي » بهترين و محبوبترين برادران من كسي است كه عيوب مرا پيدا كند و به من يادآوري كند ، البته اين نشان عبوديت است .
تفريط در امور زندگي
قسمت افراط و زياده روي اش را گفتيم اما قسمت تفريطش اين است كه انسان لباسي بپوشد كه همه بگويند مي بيني اين زاهد است ، عابد است ، مسلمان است . اين هم بد است . اينكه انسان با لباس و ظاهر فقيرانه اش به گونه اي نشان دهد كه همه متوجه او باشند همان اندازه بد است كه ظاهر اشرافي چنين است چرا كه هر دو به يك نتيجه واحد منتهي مي شوند. آن كساني كه مورد توجه ديگران هستند در شأن خود نمي بينند كه كارهاي خودشان را شخصاً انجام دهند حتماً بايد يك فرد ديگري آن را برايشان انجام دهد . مثلاً غذايش را بايد كسي بياورد و شيشه ماشينش را بايد كسي تميز كند و..اين رفتارها خلق كبر را در انسان تقويت مي كند و انسان هم نسبت به كبر خيلي آمادگي دارد . آن خلقي را كه در شيطان فعليت پيدا كرده در انسان بالقوه تمام وجود دارد . اينطور نيست كه حالا چون تسليم خدا شديم يعني كارمان درست شد . ما آمادگي داريم براي تبديل به مستكبر شدن و تكبر ورزيدن لااقل كبر با عبوديت سازگاري ندارد .
انسان متقي بخاطر پارسايي اش وانسان مؤمن بخاطر ايمان داشتنش بايد به گونه اي باشد كه بر ديگران برتري نداشته باشد ويا برتري خويش را ابراز وآشكار نكند . بدين خاطر كه آنچه كه مايه برتري انسان است خواه امور مادي باشد خواه امور معنوي ، نعمتي از نعمتهاي الهي است . با نعمت الهي غفلت كردن، با نعمت الهي طغيان كردن نهايت ناسپاسي است .اگر نعمتهاي الهي سبب اذيت و آزار مؤمنان بلكه بندگان خدا شود اين طغيان بوسيله نعمتهاي خداست كه يكي از انواع استدراج است يعني نعمتي را كه خدا به انسان داده تا از طريق آن شرمنده خدا شده ، به او انس پيدا كند وبه او محبت بورزد ، نعمتي را كه بايد مايه انس و محبت او شود وسيله اذيت وآزار بندگان خدا ودر نتيجه سبب بُعد خود از رحمت الهي قرار دهد ، اين نهايت ناسپاسي است . به همين خاطر است كه انبياء واولياء به گونه اي زندگي مي كردند تا مورد تعجب انسانهاي ديگر از حيث زندگي مادي ومانند آن نباشند . در روايت درباره پيامبر اكرم صلوات الله وسلامه عليه چنين آمده است كه « لا يرتفع علي عبيده و امائه في مأكله و لا ملبس» ، غذايش همچون غذاي بردگان و لباسش همچون لباس بردگان بود همچنين آنچه را كه در زندگي استفاده مي كرد آن امكانات ، وسايل و ابزاري بود كه ضعيفترين خلق خدا ازآن استفاده مي كردند . البته اگر چه مقام نبوت بايد امتيازي داشته باشد مانند كساني كه رياست دارند ، كساني كه سمت هاي مهم اجتماعي و سرپرستي جامعه و فراهم كردن زندگي و امنيت و رفاه آن را به عهده دارند و بالاخره مدبر جامعه هستند بايد زندگي شان بسيار ساده باشد . پيامبران نيز چنين اند ولي در عين حال اگر گفته مي شود كه پيامبران بايد اينگونه باشند بدين معني نيست كه براي ديگران مطلوب نباشد .
ميانه روي خلق انبياء
در سطح زندگي ديگران زيستن و ميانه روي خلق انبياء است اگر چه براي آنان امر و واجب است ولي براي ديگران واجب نيست . مانند اينكه عبادات شبانه طولاني براي انبياء واجب است اما براي سايرين واجب نيست . اين عدم وجوب به اين معنا نيست كه اصلاً حبّ الهي بدان تعلق نگرفته است بلكه تفاوت در اين است كه چون نقش اين دو با هم متفاوت مي باشد در نتيجه وظايف ، اعمال و تكاليف آنان نيز با يكديگرتفاوت دارد . اگر چه هر دو موظفند ، هر دو بايد عبادت كنند ولي يكي عبادتش عبادت وجوبي است و ديگري عبادت استحبابي .
ميانه رو بودن براي برخي واجب است به گونه اي كه اگر چنين نباشند دچار عصيان شده اند . بنا بر اين از عبوديت خارج شده اند . ولي براي برخي واجب نيست تا ترك آن موجب نا فرماني وعصيان شود ولي مستحب است كه البته انسانها مراتب وجودي وعلم و معرفتشان با يكديگر تفاوت دارد . ممكن است براي برخي مستحب مؤكد باشد و براي بعضي مستحب معمولي مانند ساير عبادات .
زندگي متناسب با شأن خود يك تكليف است
نكته ديگري كه اهميت بيشتري دارد اين است كه مؤمن ، متقي ، پارسا و يا همه بندگان مطيع خدا بايد با ميانه روي در جايگاه ويژه خودشان قرار گيرند به تعبير ديگر اين يك تكليف است كه هر كسي بايد متناسب با شأن خودش زندگي كند . اينگونه نباشد كه با رفتار ، زندگي و لباس و امكانات ديگر خود از شأنيت خويش خارج شود .
معاني شأنيت
- معناي اول
اين شأنيت را دو گونه مي توان معنا كرد . يك معنايش اينكه هر كسي در جامعه امكانات بيشتري دارد مي تواند از امكانات بيشتري استفاده كند و هر كسي امكانات كمتري دارد كمتر. مخصوصاً اهل ظاهر چنين معنا كرده اند . كسي كه زندگي ابتدايي و اوليه دارد و از طبقه ضعيف جامعه است بايد كمتر بپوشد و بخورد زينت و تجملاتش كمتر باشد آنكه امكاناتش بيشتر است بيشتر. كه البته صحت و سقم آن مربوط به خودشان .
- معناي دوم
معناي ديگرش اين است كه انسان بايد متناسب با جايگاه خودش زندگي كند به اين معني كه انسان مؤمن كه عبوديت خدا را پذيرفته و شيطان و شيطنت را مادون خود مي داند و آنچه كه در دنيا هست پست تر از خود مي داند شأني دارد متفاوت ازآن شؤون اجتماعي اين شؤون يا درجات مربوط به جايگاه معرفتي وايماني انسان است يعني انسانهاي مؤمن شأني دارند كه غير مؤمنان ندارند انسانهاي فهيم كه به معرفت الهي دست يافته اند شأني دارند كه ديگران ندارند . در معناي اول مي گفتيم اول مكنت داران و سرمايه داران ، بعد يك درجه پايينتر تا آخر برسد به فقرا و مستمندان . ولي در اينجا اول صاحبان معرفت و ولايت بعد صاحبان حبّ و انس سوم صاحبان رضايت چهارم صاحبان تسليم و همينطور بياييم پايينتر تا آخرين درجه اش كه مدعيان ايمان خواهند بود . در طبقه بندي اخير كساني كه بهره اي از معرفت الهي دارند درجه اي دارند كه ديگران ندارند از اينرو ممكن است كاري كه براي ديگران پسنديده باشد براي ايشان ناپسند است. كسي كه به مقام تسليم يا نه به مقام صبر رسيده باشد هر چند همين صبر متعارف ، بايد حرمت الهي را نگه دارد و در مقابله با سختي ها نعمتهاي الهي را نيز به ياد آورد . اگر سختي در زندگي اش وجود دارد نبايد دعا و خواسته و مشغله اش همين مشكل باشد بلكه ديگر نعمتهايي را كه دارد يكي يكي نام برده و خداي را بخاطر آن سپاس گويد بعد از آن كه نعمتهاي الهي را بر شمرد آنگاه آن گرفتاري را كه از طرف خدا نازل شده به زبان آورد اگر اينگونه عمل كند هيچگاه نوبت به سختيها نخواهد رسيد . بخاطر اينكه اگر بخواهد نعمتهايي را كه خداي متعال به بندگانش عنايت فرموده تمام نمي شود . دعا و عبادت و راز و نيازش تمام مي شود ولي نعمتهاي الهي تمام نمي شود . حداقلش اين است كه نعمتهاي الهي را بشماريم آنگاه از مشكلات خويش در درگاه الهي شكوه كنيم و حاصل شدن فرج و گشايش را از او بخواهيم .
- معناي سوم
تعبير سوم كه تعبيري دقيقتر از شؤون و طبقات اجتماعي است اينكه هر كس به خاندان پيامبر نسبتي دارد هر كسي نامي از خاندان پيامبر همراه خود دارد شأنيت و مقامش بالاتر است ، مرتبه و طبقه اجتماعي اش بالاتر است بنابر اين آنچه را كه براي ديگر خلق خدا مهم نيست براي او مهم است . برخي از آنچه براي ديگر خلق خدا بد نيست براي او بد است .
انتساب به خاندان پيامبر
اين انتساب به خاندان پيامبر بر دو قسم است . يكي انتساب صوري و ديگر انتساب معنوي .
انتساب صوري
انتساب صوري همين است كه سادات و ذريه پيامبر دارند و اگر سلسله نسب خود را بشمارند بالاخره به يكي از فرزندان پيامبر منتهي مي شود .همينكه در عرف جامعه ميگويند سيّد است اين نسبت صوري دارد .
انتساب معنوي
انتساب معنوي يعني كساني كه اولاًً سهمي از معارف خاندان پيامبر دارند ومهمتر از آن اينكه مدعي اند قرب و پيوند ونزديكي به خاندان پيامبر را به لحاظ علمي، معرفتي،خلقي ورفتاري دارند. به تعبير ديگر نام شيعه بر آنها نهاده شده است .
حديث شريف امام صادق « عليه الصلاة و السلام »
ائمه معصومين عليهم الصلاة والسلام مكرر ومكرر فرمودند وامام صادق عليه الصلاة والسلام مكررفرمود كه « كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا » زينت ما خاندان باشيد،وقتي كه امر مي كنند مخصوصاً به اين تعبير كه گويي تقاضا ميكنند كه يا منصوب به ما نباشيد و يا اگرمنصوب به ما هستيد شباهت به ما داشته باشيد.
قرار است شما با شيعه بودنتان با پيرو اهل بيت بودنتان چون ستاره درخشان هدايت بسوي خاندان پيامبر ، به گونه اي زندگي كنيد و فكر كنيد ، طوري رفتار كنيد كه هر كس به شما نگريست بوي خاندان پيامبر را از شما استشمام كند ، نشاني از آن خاندان را ببيند . آنگونه نباشيد كه بگويند يا به ذهن بياورند و با غفلت يا بدون غفلت بگويند كه اينها ثمرات تربيت خاندان پيامبر هستند . هميشه بين معلم و متعلم بين محب و محبوب بايد شباهتهايي باشد امام و مأموم با هم تناسب دارند هر كسي امام هر كسي نيست و هر كسي مأموم هر كسي.
حال كه ما هم در عمل و هم در رفتار مدعي هستيم كه شيعه و از تربيت شدگان امير المؤمنين هستيم وبراي اثبات ادعاي خود به يزيد و معاويه لعنت مي فرستيم يعني مي خواهيم از رحمت خداوند دور باشند ، ما هم از آنها دور هستيم و با سلام و صلوات به خاندان پيامبر و با آداب ورسوم زيارتها و عزاداريها قرب و شباهت خود را به اين خاندان بيان كرده و مي گوييم مي خواهيم جزء اين خاندان باشيم توجه كنيم كه ائمه معصومين عليهم السلام به همه كساني كه ادعاي محبت و انتساب به خاندان پيامبر را دارند فرمودند كه زينت ما باشيد وننگ ما نباشيد .
معناي ميانه روي
اگر انسان توجه داشته باشد كه در عصر و زمان خويش ميانه رو باشد متناسب با شأن خود عمل خواهد كرد .
ميانه روي داشته باشيد يعني آنگونه نباشيد كه همه انگشت ها و چشمها متوجه شما باشد اگر در مجلسي وارد مي شويد چنان نباشد كه همه به سر و وضع شما بنگرند خواه آنكه همه تأسف بخورند كه اين بيچاره هيچ ندارد يا تأسف كه در حد و حدود شأنيت شما نيستند . پس يكي از معاني ميانه روي پرهيز از لباس شهرت است ، پرهيز از انگشت نما بودن ، پرهيز از جلب توجه ديگران پرهيز از اينكه به گونه اي رفتار كنيم كه همه به ما نگاه كنند . اين ويژگي ممكن است اولش خيلي عيب نداشته باشد ، ولي اگر ملكه شود يا ادامه يابد سبب مي شود استكبار در وجود انسان ظهور پيدا كند يعني قدم اولش كبر است.اين كبر را آشكار مي كند بعد بر ديگران هم تحميل ميكند ، آن وقت اين انسان نقد پذير نيست ، نمي شود به او گفت چنين اشكالي در تو هست.اگر اشكالش را بگويي ، خواهد گفت اينها را خودم بلدم ، اگر به او تذكر بدهيد عصباني ميشود . كسي كه نقد پذير نباشد عيب ها ونقصهايش هميشه پوشيده خواهد ماند.شايد يكي از مواردي كه شيطان را شاد مي كند همين است كه عيوب و نقصهاي مؤمن پوشيده و پنهان باقي بماند.
حديث ديگر از امام صادق «عليه الصلاة و السلام»
سخن امام صادق صلوات الله وسلامه عليه را ملاحظه بفرماييد كه فرموند « احب اخواني اليّ من اهدي اليّ عيوبي » بهترين و محبوبترين برادران من كسي است كه عيوب مرا پيدا كند و به من يادآوري كند ، البته اين نشان عبوديت است .
تفريط در امور زندگي
قسمت افراط و زياده روي اش را گفتيم اما قسمت تفريطش اين است كه انسان لباسي بپوشد كه همه بگويند مي بيني اين زاهد است ، عابد است ، مسلمان است . اين هم بد است . اينكه انسان با لباس و ظاهر فقيرانه اش به گونه اي نشان دهد كه همه متوجه او باشند همان اندازه بد است كه ظاهر اشرافي چنين است چرا كه هر دو به يك نتيجه واحد منتهي مي شوند. آن كساني كه مورد توجه ديگران هستند در شأن خود نمي بينند كه كارهاي خودشان را شخصاً انجام دهند حتماً بايد يك فرد ديگري آن را برايشان انجام دهد . مثلاً غذايش را بايد كسي بياورد و شيشه ماشينش را بايد كسي تميز كند و..اين رفتارها خلق كبر را در انسان تقويت مي كند و انسان هم نسبت به كبر خيلي آمادگي دارد . آن خلقي را كه در شيطان فعليت پيدا كرده در انسان بالقوه تمام وجود دارد . اينطور نيست كه حالا چون تسليم خدا شديم يعني كارمان درست شد . ما آمادگي داريم براي تبديل به مستكبر شدن و تكبر ورزيدن لااقل كبر با عبوديت سازگاري ندارد .