آنچه خدا بپسندد
آنچه خدا بپسندد
جابرابن عبدالله نقل ميكند كه در زمان كودكي امام باقر- عليه الصلوة و السلام – ايشان زيارت كردم حضرت فرمودند: حالت چطور است؟ جابر ميگويد: در آن زمان سن و سالم گذشته بود و ضعيف و بيمار بودم، عرض كردم: فرزند رسول خدا! در شرايطي هستم كه بيماري و سختي را بهتر ميپسندم و مرگ براي من از زندگي بهتر است.
جابرابن عبدالله نقل ميكند كه در زمان كودكي امام باقر- عليه الصلوة و السلام – ايشان زيارت كردم حضرت فرمودند: حالت چطور است؟ جابر ميگويد: در آن زمان سن و سالم گذشته بود و ضعيف و بيمار بودم، عرض كردم: فرزند رسول خدا! در شرايطي هستم كه بيماري و سختي را بهتر ميپسندم و مرگ براي من از زندگي بهتر است.
آنچه خدا بپسندد
جابرابن عبدالله نقل ميكند كه در زمان كودكي امام باقر- عليه الصلوة و السلام – ايشان زيارت كردم حضرت فرمودند: حالت چطور است؟ جابر ميگويد: در آن زمان سن و سالم گذشته بود و ضعيف و بيمار بودم، عرض كردم: فرزند رسول خدا! در شرايطي هستم كه بيماري و سختي را بهتر ميپسندم و مرگ براي من از زندگي بهتر است.
غالباً اينگونه است كه انسانها گمان ميكنند اگر ثروت و سرمايه داشته باشند، خوش خواهند بود اگر بدنشان سالم باشد، حتماً به كمال ميرسند اما خواهند ديد كه عمرشان گذشت و خوشي نديدند از سلامت بدن استفاده نكردند و به كمال خود نرسيدند، در نهايت آرزو ميكنند كه اي كاش! اينها را هم نداشتيم. تصور ميكنند، اگر چنين امكاناتي نداشتند، به گناه، قصور، سختي و گرفتاري دچار نميشدند و تكليفشان كمتر بود مگر آن كساني كه از سلامت خود در جهت قرب به خداوند استفاده كردهاند كه در صورت دستيابي مجدد به سلامتي و امكانات همان اعمال را تكرار خواهند كرد.
وقتي كه جابر عرض كرد: فقر و بيماري را بهتر ميطلبم امام باقر – عليه الصلوة و السلام – طبق نقل، فرمود: اما من اينگونه نيستم. جابر سئوال كرد: بابن رسول الله ! پس چگونه هستيد؟ حضرت فرمودند: اگر خداوند براي من سلامت را بپسندد، من همان را خواهم و اگر بيماري و فقر و غنا پسندد، من نيز همان را ميپسندم اصلاً من پسندي از خود ندارم، دو پسند نداريم، چون دو تا نيستيم. جابر گفت: قربان اين خانواده كه كودكانشان همچون بزرگسالانشان هستند و تفاوتي ميانشان نيست.
اهل نجات
امام صادق – عليه الصلوة و السلام – به عبد الله بن جندب فرمود:
بابن جندب ! يهلك المتكل علي عمله و لا ينجوا المجترء علي الذنوب الواثق برحمه الله عبدالله بن جندب سئوال كرد: فمن ينجوا، حضرت فرمود: الذين هم بين الرجاء و الخوف
شرح: يهلك المتّكل علي عمله، كسي كه اميد و اطمينان به كار خودش داشته باشد، هلاك ميشود. كسي كه بر اعمال خود تكيه كرده و گمان كند كه اعمالش او را به سعادت ميرساند هلاك خواهد شد بدين خاطر كه انجام هر عملي به لطف و عنايت الهي است حال اگر كسي اصل را فراموش كرده و لوازم و جنبههاي عمل را مورد توجه قرار دهد، در واقع هم ايمان و هم عمل و رفتار او جاهلانه بوده است و در نتيجه هلاك ميشود و نجات نمييابد.
البته بايد توجه داشت كه اين مطلب به معناي انجام ندادن عمل نيست.
ولاينجوا المجترء علي الذنوب الواثق برحمه الله. كساني هم كه گناه ميكنند و ميگويند خداوند رحمتش وسعت كل شي است ميبخشد و عقوبت نميكند، نيز نجات نمييايند.
آنها نميدانند كه رحمت خدا حتي شامل حال زغال سنگ هم ميشود، ولي رحمت براي آن سوخته شدن در كوره است و بدين معنا نيست كه اگر كسي به جهنم رفت، رحمت خدا شامل حالش نشده باشد. سختي و گرفتاري و عذاب هم رحمت الهي است، براي اينكه انسان را براي رسيدن به رحمتهاي خاص آماده ميكند.
اگر كسي را كه آلوده است به حمام ميبرند و او را به سختي شستشو ميدهند به اين معنا نيست كه با او دشمني دارند، بلكه ميخواهند او را تميز كنند تا شايستگي ورود به مجلس پاكان را پيدا كند. تا كسي طهارت پيدا نكند، برسفره طاهر نمينشيند و همنشين و همراه با مطهر نخواهد بود اگر قرار است، كسي به بهشت كه مقر پاكان و مطهران است، وارد شود، بايد به طهارت برسد، حال يا به انتخاب و اختيار خويش يا به اضطرار و اكراه.
عبدالله بن جندب سئوال كرد: چه كسي نجات مييابد و حضرت فرمود: آن كساني كه در مرز ميان خوف و رجاء باشند، اهل نجاتند. يعني نه آنچنان اميد داشته باشند كه از خطاي خود پشيمان نشوند و نه آنچنان خائف باشند كه بارها و بارها و بلكه هميشه گناهشان را يادآوري كرده و عذرخواه باشند زيرا يادآوري و اظهار گناه خود امري نادرست و خطايي جديد خواهد بود.
خردمند
امام باقر از رسول خدا – صلوات الله عليهما – نقل كرده است:
لم يعبد الله عز و جل شيء افضل من العقل و لايكون المومن عاقلاً حتي يجتمع فيه عشره خصال: الخير منه مأمول و الشر منه مأمون، يستكثر قليل الخير عن غيره و يستقل كثير الخير من نفسه و لا يسام من طلب العلم طول عمره و لا يتبرم لطلب الحوائج قلبه، الذل احب اليه من العز و الفقر احب اليه من الغنا، نصيبه من الدنيا القوت و العاشره، لا يري احد الا قال: هو خير مني و اتقي. فانما الناس رجلان: رجل هو خير منه و اتقي و الاخر هو شر منه و ادني، فاذا اراي من هو خير منه اتقي، تواضع له ليحق به و اذا لقي الذي هو شر مه و ادني قال عسي خير هذا باطن و شره ظاهر و عسي ان يختم له بخير، فاذا فعل ذلك فقد علا مجده و ساء اهل زمانه،
آن چنان كه با عقل و خرد عبادت خدا انجام ميشود با هيچ چيز ديگري انجام نميشود و خردمند كسي است كه ده ويژگي در او جمع شده باشد: امور پسنديده و مطلوب از او انتظار ميرود و بدي و ناپسند از جانب او كسي را تهديد نميكند. خوبي اندك ديگران را بزرگ مي شمارد و خوبي بسيار خود را اندك. از آموختن دانش در تمام عمر خود، خسته و آزرده نميشود. از رفع نياز و خواسته نيازمندان دل تنگ نشود خردمند آن است كه زندگي معمولي را بر رياست و اقتدار ترجيح ميدهد ناداري نزد او از توانگري دوست داشتني تر است سهمش از دنيا چيزي است كه از او رفع نياز ميكند و دهم اين كه هركس او را ميبيند، او را برتر از خود و پرهيزكارتر ميداند. بدين خاطر كه مردم دو دستهاند: دستهاي كه از او برتر و پرهيزكارترند و كمالات آنها عيان و آشكار است و او به خوبي و پرهيزكاري آنها آگاه اس هرگاه آن ها را ميبيند، در مقابلشان فروتني ميكند تا به آنها بپيوندد و دستهاي ديگر كه از او فروترند . هرگاه كسي را ببيند كه از او فروتر است، ميگويد: چه بسا خوبي اين شخص در باطن اوست و پوشيده است و بدياش آشكار است و چه بسا عاقبت او به خير باشد و كار او به خوبي پايان پذيرد. هرگاه كسي چنين ويژگيهاي داشت، بزرگياش افزون شود و مهمتر هم عصران خود خواهد بود.
نكاتي كه از اين حديث شريف برميآيد:
1- ارزش آدمي به حال و مقام و لذت نيست از اينرو اين گونه امور ارزش ذاتي ندارد ارزش آنها ابزاري است، يعني به اندازهاي ارزش دارد كه انسان را در راه رسيدن به مقصود خود ياري ميرساند پس توانگري و تهيدستي، ذاتاً با هم تفاوت ندارد هر يك از آنها بتواند ابزار رشد و كمال آدمي را فراهم كند برتر خداهد بود. ولي از آنجا كه تجربه نشان داده است كه پيامدهاي ناشايست توانگري از پيامدهاي تهيدستي بيشتر است و به تعبير ديگر، در ميان ره يافتگان توان گران اندكند، تهيدستي برتر است.
البته لازم به يادآوري نيست كه منظور از تهيدستي، نيازمند به كمك بودن نيست، كه در آن فقر روسياهي دو عالم است. پس خردمند آن است كه سرمايه اش چيزي باشد كه ارزش ذاتي داشته باشد و عمر بر كسب كمالات گذرانده باشد، نه براي فراهم ساختن ابزار غير ضروري. مال و ثروت به اندازه اي لازم است كه انسان در زندگي اين جهاني اش براي رسيدن به مقصد نهايي آن بدان نيازمند است خواه براي خوراك و پوشاك و مسكن خود و خانواده اش باشد و خواه در حد متعارف جهت كمك به بستگان و آشنايان و تهيدستان.
2- اگر آدمي نگاهي درست به جهان و به ويژه به بندگان خدا داشته باشد، آنان را فعل و فيض و عطاي او ميداند و در نتيجه بدان ها محبت ميورزد و از كينه و نفرت به آنها تهي خواهد بود. و از او انتظار بدي و شر نميرود، بلكه حكم عاشقي را دارد كه هر چه توان دارد، در خدمت به معشوق خود و وابستگان به معشوق خود خواهد كوشيد و از اين كوشش هيچ دل آزرده نميشود.
از آنجا كه علم و پرهيزكاري و كوشش پيوسته در جهت آسودگي بندگان خدا ارزش ذاتي دارد، خردمند از كسب آنها به ويژه علم و معرفت، در طول زندگي خود خسته نميشود. او هيچ گاه فارغ التحصيل نميشود، نه اين كه مردود باشد يا مشروط شود، بلكه پيوسته در رشد و شكوفايي است.
هر كه هر چه مي يابد از لطف خداست، نه از هوش و توان خود، حتي هوش و توان هر كسي نيز لطفي است بدون استحقاق. اعتقاد به سببيت تام انسان در يافتههاي خود، ديدگاهي قاروني است كه زندگي و علم خود را علت جمع آوري ثروت خود ميدانست. اگر كسي بهرهاش از دنيا زياد است، به اراده و خواست آن قادر يگانه بهره اش افزون شده است.
اگر كسي سهم وافري از آخرت دارد نيز همين گونه است. به همين خاطر، همان گونه كه ثروتها دست به دست ميچرخد، توان گران بزرگ چنان ورشكست ميشوند كه با خاك هم نميتوانند خود را بپوشانند، تهيدستان نيز چنان به مال و ثروت دست مييابند كه از حساب خارج است. در فهم و معرفت و معنويت نيز همين گونه است. بسا كسي كه به آسمان رسيده است، چنان سقوط ميكند كه صداي آن همه عالم را فرا ميگيرد، مانند ابليس لعين، همان گونه كه كساني نيز از اسفل سافلين به آسمان ميرسند و مايه شگفتي خلق ميگردند.
تا به مقصد نرسيدهايم، رخداد هر حادثهاي ممكن است. حال كه چنين است، خردمند نه بر بديهاي ديگران خشم آورد، مگر آن كه شريعت بدان دستور داده باشد و نه خوبيهاي ديگران را اندك شمارد، همان طور كه خوبيهاي خود را نيز تابلو نخواهد كرد كه اولا، خود را صاحب و مالك آن نميداند و ثانيا، معلوم نيست كه وضع به همين روال باشد كه اينك هست. تا او چه خواهد.
اگر چه كمالات افراد متفاوت است، ولي موجود ممكن خالی از نقص نيست. هر كسي در عين حال كه كمال يا كمالاتي دارد، نقص و ضعفهايي نيز دارد، اگر چه كمالاتش بي اندازه باشد. مگر نه اين است كه فقير است؟ همچنين، موجود هر چه ضعيف و ناقص باشد، كمال و قوتي هم دارد. تفاوت در ظهور و بطون كمالات و نقصهاست، برخي كمالاتشان آشكار و ضعفشان اگر چه اندك باشد، پنهان است و برخي برعكس …..
فروتني مايه رشد و كمال است و غرور و تكبر مايه توقف، بلكه سقوط.
عاقبت همه، عاقبت معلوم خواهد شد، پس بر حال كنوني مغرور نبايد شد.
سروري و مهتري در خردورزي است.
جابرابن عبدالله نقل ميكند كه در زمان كودكي امام باقر- عليه الصلوة و السلام – ايشان زيارت كردم حضرت فرمودند: حالت چطور است؟ جابر ميگويد: در آن زمان سن و سالم گذشته بود و ضعيف و بيمار بودم، عرض كردم: فرزند رسول خدا! در شرايطي هستم كه بيماري و سختي را بهتر ميپسندم و مرگ براي من از زندگي بهتر است.
غالباً اينگونه است كه انسانها گمان ميكنند اگر ثروت و سرمايه داشته باشند، خوش خواهند بود اگر بدنشان سالم باشد، حتماً به كمال ميرسند اما خواهند ديد كه عمرشان گذشت و خوشي نديدند از سلامت بدن استفاده نكردند و به كمال خود نرسيدند، در نهايت آرزو ميكنند كه اي كاش! اينها را هم نداشتيم. تصور ميكنند، اگر چنين امكاناتي نداشتند، به گناه، قصور، سختي و گرفتاري دچار نميشدند و تكليفشان كمتر بود مگر آن كساني كه از سلامت خود در جهت قرب به خداوند استفاده كردهاند كه در صورت دستيابي مجدد به سلامتي و امكانات همان اعمال را تكرار خواهند كرد.
وقتي كه جابر عرض كرد: فقر و بيماري را بهتر ميطلبم امام باقر – عليه الصلوة و السلام – طبق نقل، فرمود: اما من اينگونه نيستم. جابر سئوال كرد: بابن رسول الله ! پس چگونه هستيد؟ حضرت فرمودند: اگر خداوند براي من سلامت را بپسندد، من همان را خواهم و اگر بيماري و فقر و غنا پسندد، من نيز همان را ميپسندم اصلاً من پسندي از خود ندارم، دو پسند نداريم، چون دو تا نيستيم. جابر گفت: قربان اين خانواده كه كودكانشان همچون بزرگسالانشان هستند و تفاوتي ميانشان نيست.
اهل نجات
امام صادق – عليه الصلوة و السلام – به عبد الله بن جندب فرمود:
بابن جندب ! يهلك المتكل علي عمله و لا ينجوا المجترء علي الذنوب الواثق برحمه الله عبدالله بن جندب سئوال كرد: فمن ينجوا، حضرت فرمود: الذين هم بين الرجاء و الخوف
شرح: يهلك المتّكل علي عمله، كسي كه اميد و اطمينان به كار خودش داشته باشد، هلاك ميشود. كسي كه بر اعمال خود تكيه كرده و گمان كند كه اعمالش او را به سعادت ميرساند هلاك خواهد شد بدين خاطر كه انجام هر عملي به لطف و عنايت الهي است حال اگر كسي اصل را فراموش كرده و لوازم و جنبههاي عمل را مورد توجه قرار دهد، در واقع هم ايمان و هم عمل و رفتار او جاهلانه بوده است و در نتيجه هلاك ميشود و نجات نمييابد.
البته بايد توجه داشت كه اين مطلب به معناي انجام ندادن عمل نيست.
ولاينجوا المجترء علي الذنوب الواثق برحمه الله. كساني هم كه گناه ميكنند و ميگويند خداوند رحمتش وسعت كل شي است ميبخشد و عقوبت نميكند، نيز نجات نمييايند.
آنها نميدانند كه رحمت خدا حتي شامل حال زغال سنگ هم ميشود، ولي رحمت براي آن سوخته شدن در كوره است و بدين معنا نيست كه اگر كسي به جهنم رفت، رحمت خدا شامل حالش نشده باشد. سختي و گرفتاري و عذاب هم رحمت الهي است، براي اينكه انسان را براي رسيدن به رحمتهاي خاص آماده ميكند.
اگر كسي را كه آلوده است به حمام ميبرند و او را به سختي شستشو ميدهند به اين معنا نيست كه با او دشمني دارند، بلكه ميخواهند او را تميز كنند تا شايستگي ورود به مجلس پاكان را پيدا كند. تا كسي طهارت پيدا نكند، برسفره طاهر نمينشيند و همنشين و همراه با مطهر نخواهد بود اگر قرار است، كسي به بهشت كه مقر پاكان و مطهران است، وارد شود، بايد به طهارت برسد، حال يا به انتخاب و اختيار خويش يا به اضطرار و اكراه.
عبدالله بن جندب سئوال كرد: چه كسي نجات مييابد و حضرت فرمود: آن كساني كه در مرز ميان خوف و رجاء باشند، اهل نجاتند. يعني نه آنچنان اميد داشته باشند كه از خطاي خود پشيمان نشوند و نه آنچنان خائف باشند كه بارها و بارها و بلكه هميشه گناهشان را يادآوري كرده و عذرخواه باشند زيرا يادآوري و اظهار گناه خود امري نادرست و خطايي جديد خواهد بود.
خردمند
امام باقر از رسول خدا – صلوات الله عليهما – نقل كرده است:
لم يعبد الله عز و جل شيء افضل من العقل و لايكون المومن عاقلاً حتي يجتمع فيه عشره خصال: الخير منه مأمول و الشر منه مأمون، يستكثر قليل الخير عن غيره و يستقل كثير الخير من نفسه و لا يسام من طلب العلم طول عمره و لا يتبرم لطلب الحوائج قلبه، الذل احب اليه من العز و الفقر احب اليه من الغنا، نصيبه من الدنيا القوت و العاشره، لا يري احد الا قال: هو خير مني و اتقي. فانما الناس رجلان: رجل هو خير منه و اتقي و الاخر هو شر منه و ادني، فاذا اراي من هو خير منه اتقي، تواضع له ليحق به و اذا لقي الذي هو شر مه و ادني قال عسي خير هذا باطن و شره ظاهر و عسي ان يختم له بخير، فاذا فعل ذلك فقد علا مجده و ساء اهل زمانه،
آن چنان كه با عقل و خرد عبادت خدا انجام ميشود با هيچ چيز ديگري انجام نميشود و خردمند كسي است كه ده ويژگي در او جمع شده باشد: امور پسنديده و مطلوب از او انتظار ميرود و بدي و ناپسند از جانب او كسي را تهديد نميكند. خوبي اندك ديگران را بزرگ مي شمارد و خوبي بسيار خود را اندك. از آموختن دانش در تمام عمر خود، خسته و آزرده نميشود. از رفع نياز و خواسته نيازمندان دل تنگ نشود خردمند آن است كه زندگي معمولي را بر رياست و اقتدار ترجيح ميدهد ناداري نزد او از توانگري دوست داشتني تر است سهمش از دنيا چيزي است كه از او رفع نياز ميكند و دهم اين كه هركس او را ميبيند، او را برتر از خود و پرهيزكارتر ميداند. بدين خاطر كه مردم دو دستهاند: دستهاي كه از او برتر و پرهيزكارترند و كمالات آنها عيان و آشكار است و او به خوبي و پرهيزكاري آنها آگاه اس هرگاه آن ها را ميبيند، در مقابلشان فروتني ميكند تا به آنها بپيوندد و دستهاي ديگر كه از او فروترند . هرگاه كسي را ببيند كه از او فروتر است، ميگويد: چه بسا خوبي اين شخص در باطن اوست و پوشيده است و بدياش آشكار است و چه بسا عاقبت او به خير باشد و كار او به خوبي پايان پذيرد. هرگاه كسي چنين ويژگيهاي داشت، بزرگياش افزون شود و مهمتر هم عصران خود خواهد بود.
نكاتي كه از اين حديث شريف برميآيد:
1- ارزش آدمي به حال و مقام و لذت نيست از اينرو اين گونه امور ارزش ذاتي ندارد ارزش آنها ابزاري است، يعني به اندازهاي ارزش دارد كه انسان را در راه رسيدن به مقصود خود ياري ميرساند پس توانگري و تهيدستي، ذاتاً با هم تفاوت ندارد هر يك از آنها بتواند ابزار رشد و كمال آدمي را فراهم كند برتر خداهد بود. ولي از آنجا كه تجربه نشان داده است كه پيامدهاي ناشايست توانگري از پيامدهاي تهيدستي بيشتر است و به تعبير ديگر، در ميان ره يافتگان توان گران اندكند، تهيدستي برتر است.
البته لازم به يادآوري نيست كه منظور از تهيدستي، نيازمند به كمك بودن نيست، كه در آن فقر روسياهي دو عالم است. پس خردمند آن است كه سرمايه اش چيزي باشد كه ارزش ذاتي داشته باشد و عمر بر كسب كمالات گذرانده باشد، نه براي فراهم ساختن ابزار غير ضروري. مال و ثروت به اندازه اي لازم است كه انسان در زندگي اين جهاني اش براي رسيدن به مقصد نهايي آن بدان نيازمند است خواه براي خوراك و پوشاك و مسكن خود و خانواده اش باشد و خواه در حد متعارف جهت كمك به بستگان و آشنايان و تهيدستان.
2- اگر آدمي نگاهي درست به جهان و به ويژه به بندگان خدا داشته باشد، آنان را فعل و فيض و عطاي او ميداند و در نتيجه بدان ها محبت ميورزد و از كينه و نفرت به آنها تهي خواهد بود. و از او انتظار بدي و شر نميرود، بلكه حكم عاشقي را دارد كه هر چه توان دارد، در خدمت به معشوق خود و وابستگان به معشوق خود خواهد كوشيد و از اين كوشش هيچ دل آزرده نميشود.
از آنجا كه علم و پرهيزكاري و كوشش پيوسته در جهت آسودگي بندگان خدا ارزش ذاتي دارد، خردمند از كسب آنها به ويژه علم و معرفت، در طول زندگي خود خسته نميشود. او هيچ گاه فارغ التحصيل نميشود، نه اين كه مردود باشد يا مشروط شود، بلكه پيوسته در رشد و شكوفايي است.
هر كه هر چه مي يابد از لطف خداست، نه از هوش و توان خود، حتي هوش و توان هر كسي نيز لطفي است بدون استحقاق. اعتقاد به سببيت تام انسان در يافتههاي خود، ديدگاهي قاروني است كه زندگي و علم خود را علت جمع آوري ثروت خود ميدانست. اگر كسي بهرهاش از دنيا زياد است، به اراده و خواست آن قادر يگانه بهره اش افزون شده است.
اگر كسي سهم وافري از آخرت دارد نيز همين گونه است. به همين خاطر، همان گونه كه ثروتها دست به دست ميچرخد، توان گران بزرگ چنان ورشكست ميشوند كه با خاك هم نميتوانند خود را بپوشانند، تهيدستان نيز چنان به مال و ثروت دست مييابند كه از حساب خارج است. در فهم و معرفت و معنويت نيز همين گونه است. بسا كسي كه به آسمان رسيده است، چنان سقوط ميكند كه صداي آن همه عالم را فرا ميگيرد، مانند ابليس لعين، همان گونه كه كساني نيز از اسفل سافلين به آسمان ميرسند و مايه شگفتي خلق ميگردند.
تا به مقصد نرسيدهايم، رخداد هر حادثهاي ممكن است. حال كه چنين است، خردمند نه بر بديهاي ديگران خشم آورد، مگر آن كه شريعت بدان دستور داده باشد و نه خوبيهاي ديگران را اندك شمارد، همان طور كه خوبيهاي خود را نيز تابلو نخواهد كرد كه اولا، خود را صاحب و مالك آن نميداند و ثانيا، معلوم نيست كه وضع به همين روال باشد كه اينك هست. تا او چه خواهد.
اگر چه كمالات افراد متفاوت است، ولي موجود ممكن خالی از نقص نيست. هر كسي در عين حال كه كمال يا كمالاتي دارد، نقص و ضعفهايي نيز دارد، اگر چه كمالاتش بي اندازه باشد. مگر نه اين است كه فقير است؟ همچنين، موجود هر چه ضعيف و ناقص باشد، كمال و قوتي هم دارد. تفاوت در ظهور و بطون كمالات و نقصهاست، برخي كمالاتشان آشكار و ضعفشان اگر چه اندك باشد، پنهان است و برخي برعكس …..
فروتني مايه رشد و كمال است و غرور و تكبر مايه توقف، بلكه سقوط.
عاقبت همه، عاقبت معلوم خواهد شد، پس بر حال كنوني مغرور نبايد شد.
سروري و مهتري در خردورزي است.