ترحم بر خلق خدا
ترحّم بر خلق خدا
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): «اِرحَم مَن فِی الاَرضِ یَرحَمکَ مَن فِی السَماء»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به زمینیان ترحّم کنید، تا آسمانیان بر شما رحم کنند.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): «اِرحَم مَن فِی الاَرضِ یَرحَمکَ مَن فِی السَماء»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به زمینیان ترحّم کنید، تا آسمانیان بر شما رحم کنند.
دست کم برای انجام وظیفه و مسؤلیت دنیوی و اخروی و رسیدن به پاداش الهی و سعادت ابدی که مهم ترین راه آن هدایت خلق خدا به رحمت اوست، کسی چاره ای جز مهرورزی ندارد. اگر با اظهار محبت به بندگان خدا، بتوانیم آنان را به رحمت الهی نزدیک سازیم، چه کاری بهتر از آن است؛ اگر با مهرورزی با آنان از گناهان آنان بکاهیم، چه کاری بهتر از آن است. مگر نه این است که میزان ترحم ما با بندگان خدا با برخورداری از رحمت او به هم وابسته اند. چنان که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله وسلم) در این حدیث شریف فرمود. سپس چه بهتر که با ترحّم بر بیدگان خدا، سهم خود را از رحمت الهی افزایش دهیم.
با توجه به رمز و راز موفقیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در ابلاغ دعوت الهی و جذب بندگان خدا می بینیم که او از سویی برای همگان رحمت است، «رحمهٌ للعالمین» است و از دیگر سو، به خاطر همین رحمت الهی است که نرم دل شده است و با آنان نرم خویی می کند. «فبما رحمةٍ من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»؛ پس با رحمت خدا برای آنان نرم گشته ای و اگر تندخوی سنگین دل می بودی، آنان از گرد تو پراکنده می شدند. به همین خاطر است که از فاسد و فاسق و جانی و پلید، مسلم و صالح و مؤمن می سازد و این خود شاه کار خلقت است؛ کم از کار خدا نیست، دست کم بدان شباهت دارد، بل همان است.
خدا چگونه از گِل، گُل پدید می آورد؛ از «صلصال کا لفخّار»،«أحسن تقویم» می سازد. از گِل، دل ساختن کاری الهی است و از لجوج و عنود،رؤوف و عطوف ساختن کار بندگان خداست. این محبّت خدا اگر چه هدفمند است و غرضی دنیوی یا اخروی در آن است، ولی غرض و هدف اطاعت خدا و انجام دستورات او و بالاخره بندگی است، از این رو پسندیده است.
دوستی ورزیدن با بندگان خدا به قصد راهنمایی آنان و افزایش بر کمال خود، امری نیکوست، ولی نیکوتر از آن، همان است که حبیب خدا از آن برخوردار بود. او که اسوه ما و آباء و اجداد ما بوده و هست، «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة»، چنان صحبت می ورزد که می خواهد برای بندگان خدا جان دهد این محبت است که اصیل است، همان است که محبوب او فرمود: «لََعلَکَ باخع نَفسکَ إلاً یَکونوا مُؤمنین»؛ ای حبیب من! تو چرا می سوزی، چرا چنین جان می دهی، گمراهی آنان زیانی برخودشان است نه بر تو، تو چرا چنین در تب و تابی؟ «إنک لَن تَهدی مَن أحبَبت وَ لکن الله یَهدی مَن یَشاء» ؛ تو هر که را که خواهی، هدایت نکنی، این منم که هر که را که خواهم هدایت کنم، پس چرا چنین جوش و خروش، چنین سوز و گداز؟ دیگران از نشستن بر سر سفره رحمت رحمت الهی سرباز می زنند و تو خون دل می خوری؟!
این خطاب اگر چه به ظاهر یاد آوری و باز داشت است، ولی در واقع توصیف کمال حبیب خداست، چون که او می خواهد همه خوش باشند، چون بنده محبوب اویند، هرچند می داند که نمی شود، شاید که شد.
اگر چه در غیب براو بازاست، ولی محدود و محاط او که نیست. برفرض که نمی شود، چه زیان که غمخوار بندگان خدا باشیم؟
از این گذشته، وقتی خودش علی رئوس الاشهار و آشکارا بانگ بر می آورد و به رسول خویش فرمان می دهد که «قُل یا عِبادی الذینَ أسرِفُوا عَلی أنفُسِهم لاتَقنِطوا مِن رَحمَه الله اِن الله یَغفر الذنوب جَمیعا»، چرا ما نگوییم؟ وقتی او می بخشد، چرا ما نبخشیم؟ مگر می شود خدا ی ببخشد و بندۀ خدای نبخشد؟ هرگز! بندگی خدا به این است که آن چه خدای خواهد بخواهد نه چیزی غیر از آن. باید توجه داشت که این تسامح و تساهل دینی نیست، سهل انگاری در دین و اباحه گری در آن نیست، این خود دین است، حقیقت دین است، ظاهر و باطن و مغز دین است. هر جا خدا می بخشد، ببخشید و هر جا او به ظاهر نمی بخشد، بخواهید که ببخشد و ببخشید. البته همان گونه که او دستور داده است رفتار کنید.
دستور داد بر شارب خمر حد جاری کنید، به روی چشم، در حد توان جاری کنیم، ولی نگفت از او عصبانی باشید و اگر گفت عصبانی شوید، به روی چشم، عصبانی خواهیم بود، ولی نفرمود برای او طلب مغفرت نکنید، هدایت و درست کاری او را از من نخواهید. اگر گفت، پس «یَا عِبادی الذینَ أسرفوا عَلی أنفسهم» چیست؟ ای بندگان گنه کار من، از رحمت من مأیوس نباشید، چه بد است که خدا به گنه کاران امید می دهد و آنان را از نومیدی باز می دارد، ولی ما آن ها را نومید کنیم.
امیر مؤمنان(صلوات الله علیه) فرمودند: «اِتقوا الله فِی عِباده وَ بِلاده، فَانکُم مَسؤولون (حتی) عَن البقاع وَالبَهائم.»
نسبت به بندگان خدا، شهرها و آبادی ها، مسئولید. بدان ها کمک کنید، خیر آنان را بخواهید، دست کم آنان را به زحمت نیندازید، برغم و غصه ها یشان نیفزایید، دل هایشان را نیز نیازارید، اگر چه با او در کارزارید، به ویژه اگر دشمن شخصی است نه اجتماعی، فرهنگی و دینی. اگر بر او پیروز شدید و گذشت و چشم پوشی از دشمنی و کینه توزی او برای خود و دیگر بندگان خدا زیان آور نیست، از آن ها در گذرید، هرگز اندیشه انتقام نداشته باشید.
شکر و سپاس خدا را به جا آورید که بر دشمن پیروز شدید، ولی بدون دلیل عقلی و شرعی نخواهید که دشمنتان نیز خوار شود که او هم بنده خداست. اگر او برای شما ارزشی ندارد، خدای او را در نظر آورید که خدای شما هم هموست. چنان که امیر مؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: «اِذ اقدرت عَلی عَدوکَ فاجعَل العَفوُ عَنه شکر اللقُدرة عَلیه»؛ آن گاه که به دشمن دست یافتید، به پاس توانمندی تان که خدا رزانی تان داشته است، از او در گذرید.
با توجه به رمز و راز موفقیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در ابلاغ دعوت الهی و جذب بندگان خدا می بینیم که او از سویی برای همگان رحمت است، «رحمهٌ للعالمین» است و از دیگر سو، به خاطر همین رحمت الهی است که نرم دل شده است و با آنان نرم خویی می کند. «فبما رحمةٍ من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»؛ پس با رحمت خدا برای آنان نرم گشته ای و اگر تندخوی سنگین دل می بودی، آنان از گرد تو پراکنده می شدند. به همین خاطر است که از فاسد و فاسق و جانی و پلید، مسلم و صالح و مؤمن می سازد و این خود شاه کار خلقت است؛ کم از کار خدا نیست، دست کم بدان شباهت دارد، بل همان است.
خدا چگونه از گِل، گُل پدید می آورد؛ از «صلصال کا لفخّار»،«أحسن تقویم» می سازد. از گِل، دل ساختن کاری الهی است و از لجوج و عنود،رؤوف و عطوف ساختن کار بندگان خداست. این محبّت خدا اگر چه هدفمند است و غرضی دنیوی یا اخروی در آن است، ولی غرض و هدف اطاعت خدا و انجام دستورات او و بالاخره بندگی است، از این رو پسندیده است.
دوستی ورزیدن با بندگان خدا به قصد راهنمایی آنان و افزایش بر کمال خود، امری نیکوست، ولی نیکوتر از آن، همان است که حبیب خدا از آن برخوردار بود. او که اسوه ما و آباء و اجداد ما بوده و هست، «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة»، چنان صحبت می ورزد که می خواهد برای بندگان خدا جان دهد این محبت است که اصیل است، همان است که محبوب او فرمود: «لََعلَکَ باخع نَفسکَ إلاً یَکونوا مُؤمنین»؛ ای حبیب من! تو چرا می سوزی، چرا چنین جان می دهی، گمراهی آنان زیانی برخودشان است نه بر تو، تو چرا چنین در تب و تابی؟ «إنک لَن تَهدی مَن أحبَبت وَ لکن الله یَهدی مَن یَشاء» ؛ تو هر که را که خواهی، هدایت نکنی، این منم که هر که را که خواهم هدایت کنم، پس چرا چنین جوش و خروش، چنین سوز و گداز؟ دیگران از نشستن بر سر سفره رحمت رحمت الهی سرباز می زنند و تو خون دل می خوری؟!
این خطاب اگر چه به ظاهر یاد آوری و باز داشت است، ولی در واقع توصیف کمال حبیب خداست، چون که او می خواهد همه خوش باشند، چون بنده محبوب اویند، هرچند می داند که نمی شود، شاید که شد.
اگر چه در غیب براو بازاست، ولی محدود و محاط او که نیست. برفرض که نمی شود، چه زیان که غمخوار بندگان خدا باشیم؟
از این گذشته، وقتی خودش علی رئوس الاشهار و آشکارا بانگ بر می آورد و به رسول خویش فرمان می دهد که «قُل یا عِبادی الذینَ أسرِفُوا عَلی أنفُسِهم لاتَقنِطوا مِن رَحمَه الله اِن الله یَغفر الذنوب جَمیعا»، چرا ما نگوییم؟ وقتی او می بخشد، چرا ما نبخشیم؟ مگر می شود خدا ی ببخشد و بندۀ خدای نبخشد؟ هرگز! بندگی خدا به این است که آن چه خدای خواهد بخواهد نه چیزی غیر از آن. باید توجه داشت که این تسامح و تساهل دینی نیست، سهل انگاری در دین و اباحه گری در آن نیست، این خود دین است، حقیقت دین است، ظاهر و باطن و مغز دین است. هر جا خدا می بخشد، ببخشید و هر جا او به ظاهر نمی بخشد، بخواهید که ببخشد و ببخشید. البته همان گونه که او دستور داده است رفتار کنید.
دستور داد بر شارب خمر حد جاری کنید، به روی چشم، در حد توان جاری کنیم، ولی نگفت از او عصبانی باشید و اگر گفت عصبانی شوید، به روی چشم، عصبانی خواهیم بود، ولی نفرمود برای او طلب مغفرت نکنید، هدایت و درست کاری او را از من نخواهید. اگر گفت، پس «یَا عِبادی الذینَ أسرفوا عَلی أنفسهم» چیست؟ ای بندگان گنه کار من، از رحمت من مأیوس نباشید، چه بد است که خدا به گنه کاران امید می دهد و آنان را از نومیدی باز می دارد، ولی ما آن ها را نومید کنیم.
من از قالوا بلی تشویش دیرم گنه از برف و بارون بیش دیرم
اگر لا تقنطوا دستم نگیره من از یا ویلنا اندیش دیدم
اگر لا تقنطوا دستم نگیره من از یا ویلنا اندیش دیدم
امیر مؤمنان(صلوات الله علیه) فرمودند: «اِتقوا الله فِی عِباده وَ بِلاده، فَانکُم مَسؤولون (حتی) عَن البقاع وَالبَهائم.»
نسبت به بندگان خدا، شهرها و آبادی ها، مسئولید. بدان ها کمک کنید، خیر آنان را بخواهید، دست کم آنان را به زحمت نیندازید، برغم و غصه ها یشان نیفزایید، دل هایشان را نیز نیازارید، اگر چه با او در کارزارید، به ویژه اگر دشمن شخصی است نه اجتماعی، فرهنگی و دینی. اگر بر او پیروز شدید و گذشت و چشم پوشی از دشمنی و کینه توزی او برای خود و دیگر بندگان خدا زیان آور نیست، از آن ها در گذرید، هرگز اندیشه انتقام نداشته باشید.
شکر و سپاس خدا را به جا آورید که بر دشمن پیروز شدید، ولی بدون دلیل عقلی و شرعی نخواهید که دشمنتان نیز خوار شود که او هم بنده خداست. اگر او برای شما ارزشی ندارد، خدای او را در نظر آورید که خدای شما هم هموست. چنان که امیر مؤمنان (صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: «اِذ اقدرت عَلی عَدوکَ فاجعَل العَفوُ عَنه شکر اللقُدرة عَلیه»؛ آن گاه که به دشمن دست یافتید، به پاس توانمندی تان که خدا رزانی تان داشته است، از او در گذرید.