درس چهاردهم: توحید در اطاعت

توحید در اطاعت
یکی دیگر از شقوق یا حوزه های توحید، عبارتست از توحید در اطاعت، به خاطر یگانه بودن خدای متعال و به خاطر تسلط و احاطۀ تام خدای متعال در جهان هستی و در نتیجه بخاطر منحصر بودن موجود مستقل به واجب تعالی تنها اطاعتِ روا فقط اطاعت از خداست که به آن توحید در اطاعت می گویند.
اطاعت از غیر خدا چه این غیر، افعال دیگری باشد یا هوا و هوس های خود باشد و یا موهومات و خیالات باشد نشان شرک است. و همچنانکه توحید یعنی اعتقاد به یگانگی، اطاعت از یگانگی و پذیرش یگانه، نقطۀ مقابل آن نیز که هر که غیراز این یگانه در فعل و خواست و اراده و توجه و فکر انسان دخیل باشد نشان شرک است بلکه عین شرک است. (انعام/121 )و (إن اطعتموهم انکم لمشرکون). این«هم» در آیه هم می تواند به مشرکین برگردد و هم به هر غیر دیگری. مگر اینکه کسانی باشند که اطاعتشان با اطاعت خدا یکی باشد. و حتی کسی که از دیگران اطاعت می کند به این هدف و نیت و انگیزه که آن دیگران به امر خدا واجب الاطاعه هستند این اطاعت، با واسطه، اطاعت از خدا خواهد بود. لذا اطاعت از پیامبران و اوصیاء و جانشینان پیامبران الهی اطاعت از غیرخدا نیست.
اطاعت از پدر و مادر نیز اطاعت از غیر خدا نیست- و البته، همۀ اینها باید به این شرط باشد که باید توجه داشت که یک علت اطاعت از پدر و مادر یا خلفا یا اوصیا یا انبیا این است که خدا به آنها قداست و وجوب اطاعت بخشیده است و به اطاعت آنها امر نموده است، و شرط دیگر اینکه باید جایی که خدا اطاعت را واجب دانسته شناخت و آن را از موارد غیر وجوب اطاعت، تشخیص داد.  (شعراء/150و151)، (فاتقوالله و اطیعون). در اینجا خداوند اطاعت را فقط به خود اختصاص داده است. (ولا تطیعوا امرالمسرفین). باید دانست که مسرِف یک مصداق عامی دارد که عبارتست از هر کسی که در اعتقاد خود زیاده روی کرده باشد و به حقیقت و راه درست راه نیافته باشد. چنین کسی به لحاظ اعتقادی مسرف است. و نیز کسی که در نگاهش و افعالش به غیر حق رفتار کرده باشد نیز مسرف است- و لذا آیۀ (ولا تطیعوا امر المسرفین)، می تواند قید توضیحی باشد برای اطیعون که یعنی هر که غیر خدا مسرف است. چون (انّ ربی علی صراط مستقیم)، تنها یک نفر بر صراط مستقیم است بالاصاله و آن، خداست و دیگران اگر هم در صراط مستقیم باشند بالتبع است. یعنی به عون الله، بقوه الله، بحول الله و به اذن و ارادۀ خداست.
و اما در مورد کسانی که اطاعت ایشان اطاعت خداست می توان به 2 آیه اشاره نمود، آیه 80 نساء (و من یطع الرسول فقد اطاع الله) و دیگری نیز، آیه 59 همین سوره نساء، (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم). اطاعت از این کسانی را که امر به آن نموده اطاعت الهی خواهد بود.    

اطاعت خدا جز از طریق اطاعت رسول، امکان پذیر نیست.
در توضیح این نکته باید ابتدا به روایاتی اشاره نمود که به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است و آن اینکه: (اول ما خلق الله روحی)، (اول ما خلق الله نوری)، (اول ما خلق الله العقل)، و این روایات حکایت از این دارد که این 3 (روح و نور و عقل) یکی است و آن وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است، او اولین موجود عالم هستی است که پیش از او کسی آفریده نشده و همه، بعد از او آفریده شده اند.
در برخی روایات نیز، خاندان پیامبر، وسیله و اسباب معرفی شده اند و از آنجایی که اسباب و وسیله دو جهت دارد، یکی وسیله ای که در سیر صعود، کسی را به مقصد برساند و دیگری وسیله ای که از آن منزل، آورده باشد. به عبارت دیگر به یک وسیله، ما به این دنیا آمده و به وسیله ای دیگر به آخرت می رویم. وسیلۀ آخرت را همه می شناسند و وسیلۀ آمدن به دنیا نیز دقیقاً همان موجود اولین در عالم هستی است که وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است. که شرح بیشتر این نکته در زیارت جامعه کبیره است که (بکم بدء الله و بکم یختم) یعنی آغاز و انتهای عالم آفرینش به شماست. در زیارت جامعه کبیره هم ایاب را به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده است و هم رجوع را. هم ایاب را هم مناب را. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) جایگاه ویژه ای در عالم هستی دارد و نتیجه آن این است که اگر کسی بخواهد به خدا متصل شود، به خدا دست یابد جز از طریق آن وسیله و ابزار نیست، و من یطع الرسول فقد اطاع الله. تنها کسانی، اطاعت حقیقی خدا را به جا آوردند که دست در دست رسول الهی داشته باشند، حتی کسانی که مطیع حضرت ابراهیم، موسی، عیسی(علیهم السلام) یا انبیاء دیگر بودند و مطیع آن رسولان بودند با واسطه، مطیع رسول خدا بودند زیرا همۀ رسولان، مطیع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم)بودند، و در روایت است که تقاضا می کردند که: خدایا ما را از امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلّم) قرارده؛ و شاید یکی از معانی این سخن، توحید در اطاعت باشد.

بزرگترین موجود ملکوتی، پیامبر(ص) و خاندان پاکش هستند.
انبیا وقتی به مقام دسترسی به اعجاز و دریافت وحی و ملکوت می رسیدند یعنی موجودی بودند که توان اتصال به ملکوت را داشتند. یعنی موجودی که علاوه بر سیر در زمین سیر در ملکوت هم داشتند. و صدای تسبیح در و دیوار را می شنیدند و الاّ سنگ و چوب و سنگریزه های عالم مشغول تسبیح هستند.
شواهد کافی نیز هست که: (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض). ما به ابراهیم ملکوت زمین و آسمان را نشان دادیم. حال که این پیامبر، توان مشاهده ملکوت را پیدا کرده است مسلماً بزرگترین موجود این عالم ملکوت را خواهد دید و آن، وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) خاندان پاکش است. (مثل کسی که در شب 14 قمری وقتی به آسمان نگاه کند قبل از مشاهدۀ ستارگان و غبارها و... ماه کامل را خواهد دید)

وجود مبارک پیامبر(ص) و خاندان پاکش، کلمات تام خدا هستند.
(فتلقی آدم من ربه کلمات)، آدم قبل از هبوط به زمین توبه کرد و کلماتی را که برای این توبه بدست آورد چه بود؟ این کلمات به معنی الفاظ نیست. چنانکه قرآن در مورد حضرت عیسی می فرماید: کلمة الله و در جایی دیگر نیز در باره خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) داریم : (و انتم الکلمات التامات)،  اینها کلمات خدا هستند، کلمات وجودی اند. که اگر همه درختان قلم شود و همه آب های عالم مرکب شود و همه فرشتگان نویسنده شوند هر چه که بنویسند کلمات وجودی تمام شدنی نیست. و در روایات آمده است کلماتی که آدم برای توبه به آنها دست یافت بدون استثناء پیامبر را داشت طبعاً حضرت موسی و ابراهیم و ..... به طریق اولی داشته اند.

وجود اولیا منحصر و محبوس در بدنشان نیست.
به تعبیر دیگر، حیات انبیا، حیات دنیایی نیست. حیات مادی نیست. و در نتیجه انبیا پیش از آمدنشان و بعد از اینکه از دنیا بروند مثل زمانی که هستند، موجود زنده اند و حسی اند و شاهد و ناظر، و به همین دلیل سفارش شده و توصیه شده که در هر حرمی از حرم اولیای خدا که وارد می شوید اذن دخول طلب کنید.
اولیای خدا هر جا که هستند احاطه وجودی دارند و احتیاج به بدن و جسمشان نیست. سرّ اینکه الان هم (وابتغوا الیه الوسیله) ادامه دارد و می توان به آنها متوسل شد همین است. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشّریف) نیز چنین است. محیط بر کون و عالم تکوین است و اختصاص به این مجلس و آن مجلس ندارد. هم در زمین است هم در آسمان و هم در همۀ آسمانها، امام زمان قبلۀ اولیاست. (أین وجه الله الذی یتوجه الیه الاولیاء) است.

توحید در تشریع
یکی دیگر از شاخه های توحید، توحید در تشریع، توحید در قضاوت و توحید در وضع قانون است. از دیدگاه توحیدی، هیچ کس حق وضع قانون در هیچ مسأله این را ندارد و تنها قلمرو اختیار آدمی کشف قانون است نه وضع قانون. چه قانون تکوینی باشد چه تشریعی، زیرا وضع قانون، دخالت در تکوین است و یا لوازم تکوین. در حالیکه تکوین فقط یک صاحب دارد. تشریع عبارت است از راه مواجهه با تکوین. راه حرکت در تکوین و راه به کمال رسیدن در تکوین. هر قانونی، به نوعی تصرف در تکوین است ولو اینکه قوانین تکوین را انکار نکرده باشد ولی در عین حال باید به رفتارهای انسانی که این رفتارها از لوازم تکوین است نظم دهد و تغییر و تحول دهد. و این یعنی تصرف در تکوین یا لوازم تکوین.
هیچ کس حق تصرف در تکوین را ندارد و جز صاحب آن و او نیز یکی بیشتر نیست که به قلم ربوبیت و مالکیت جهان هستی، حق وضع هر قانونی را دارد، صاحب آن، صاحب همه جهان است و قوانین جهان را حق دارد که هر گونه که بخواهد وضع کند.
در تأیید این سخن، آیه 44و 45و47 سوره مائده می گوید: (و من لهم یحکم بما انزل الله... فاولئک هم الکافرون... فاولئک هم الظالمون... فاولئک هم الفاسقون)
هیچ کس حق تشریع و قانون گذاری و قضاوت ندارد مگر اینکه به امر خدا باشد و بر اساس قوانین الهی. کسانی که گفتند: (ان الحکم الاّ لله) سخن درستی گفتند منتهی این را نفهمیدند که حکومت خدا از طریق بندگان شایسته او در زمین تحقق پیدا می کند. و قضاوت خدا از طریق قاضیان عادل که متمسک و مقید هستند انجام می شود. و به همین دلیل است که اگر قاضی به امر خدا قضاوت نکند و عادل نباشد، به حق هم که قضاوت کرده باشد حکمش باطل خواهد بود. در حالیکه قاضی عادل چون توحیدی است به اشتباه هم که قضاوت کند قضاوتش روا و نافذ است. قضاوت درست قاضی غیر الهی چون شرک آلود است قابل قبول نیست زیرا (انّ الله لا یغفر أن یشِرک به)، (و انّ الشّرک لظلم عظیم).

توحید در عبودیت
بخش دیگری از توحید که مورد توجه همه پیروان ادیان درهمیشه تاریخ بوده و کمتر کسی بوده که توجه به این توحید نداشته باشد توحید در عبودیت است.
فرق این شاخه از توحید با توحید در اطاعت این است که اطاعت یعنی انجام دادن امر و ترک کردن نهی. در حالیکه در عبودیت الوهیت مراد است و خدایی خدا را پذیرفتن، معبود بودن او را پذیرفتن ولو اینکه هیچ اطاعت عملی هم نباشد.
عبودیت یعنی  خود را بنده او دانستن، در مقابل او بی اختیار بودن، و بی مالکیت دانستن و فقیر محض بودن، حال اگر کسی این تفکر را دارد و خود را بندۀ او می داند ولی به خاطر وسوسه های شیطان دستورات الهی را گوش نمی کند توحید در عبودیت دارد هر چند توحید در اطاعت ندارد.
(سر سفرۀ بهترین صاحبخانه نشستن و نمکدان را بر سر او شکستن فقط می تواند نشان دیوانگی باشد، دیوانۀ حقیقی کسی است که گناه می کند.)
شاید 50 یا 60 بار در قرآن آیاتی که توحید در عبودیت را می رساند تکرار شده از جمله آیه 36 سوره نحل: (و لقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت). عبادت خدا محور پیام همۀ انبیاست. و در آیه 60 سوره یس می فرماید: (الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا لشیطان انه لکم عدوّ مبین. و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم)
عبادت با اینکه یکی از درجات توحید است اما تقریباً می توان گفت که مورد قبول همه الهیون است نه فقط مسلمانان و مسیحیان و یهودیان بلکه بدون استثنا، همۀ عالم عبادت خدا می کنند و تفاوت موجودات در این است که برخی آگاهانه این عبادت را می کنند و برخی نا آگاهانه. و البته حتماً فرق هست بین این دو گروه:«هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون.»
مطابق این آیه همه حمدها و ستایش ها و کرنش ها و خضوع ها و عبودیت ها لللّه است، و هر کس هر چه که می گوید و هر که را می ستاید در واقع خدا را می ستاید به خاطر اینکه مجموعه عالم، فعل خداست. و ستودن فعل یعنی ستودن فاعل آن. منتهی برخی می دانند و برخی نمی دانند.

درقهر و غضب الهی، لطف نهفته است.
حقیقت جهنم که قهر و غضب الهی است، دارویی تلخ است. این دارو گرچه حقیقتاً تلخ است اما شفا بخش هم هست. شاید جمع زیادی از اهل بهشت کسانی هستند که باید این داروی تلخ را بخورند. «و ان منکم الاّ واردها و کان علی ربک حتماً مقضیاً» همه وارد بهشت می شوند. منتهی بعضی وقتی وارد می شوند عبور می کنند و ورود شان با خروج شان مساوی است که اولیاء کامل و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) اینگونه اند برخی کالبرق الخاطف از جهنم خارج می شوند و برخی نیز نه. مثل اسبی که می دود، برخی مثل پیاده ای که می دود و برخی نیز مثل کسی که پاهایش را بسته باشند و خود را برزمین می کشد و طبق ظاهر قرآن 3 گروهند که خالدین در جهنم هستند: کفار و منافقین و مستکبرین. که اقتضای ذاتشان جهنم است، و با آتش سنخیت پیدا کرده اند و در خارج از جهنم نمی توانند باشند. اما اینکه معنای خلود ، جاودانگی است یا نه، این چون از اعتقادات است به لحاظ عقلی می توان چیزهایی را فهمید و اینکه اگر قرار است رحمت الهی استحقاق رحمت را به دنبال دارد و نهایت آن بهشت خواهد بود مگر اینکه کسی منکر توحید و ولایت باشد و هیچ شباهتی نباشد تا شفاعتی صورت گیرد.
منتهی کسی که مورد شفاعت قرار نمی گیرد و به بهشت نمی رود آیا در جهنم نمی شود که رحمت خدا شامل حالش شود؟ با توجه به اینکه هر غضب الهی ظاهرش غضب است و باطنش لطف و رحمت، اگر قرار باشد که باطن ها آشکار شود بند از بند هر موجودی گسسته خواهد شد. آیه قرآن است که کسانی که وارد بهشت می شوند (خالدین فیها ما دامت السموات والارض الاّ ما شاءالله). و کسانی که به جهنم می روند (خالدین فیها ما دامت السموات والارض الاّ ماشاءالله). که فهمیدن این «الاّ ما شاءالله» مهم است.