درس هفدهم: انکار علیت مساوی با سفسطه است.
انكار عليت مساوي با سفسطه است
اصولاً كسی كه عليت را انكار كند بايد قائل به سفسطه مطلق باشد. سفسطه مطلق يعني انكار هر گونه حق و واقعيت. و در نتيجه قضاوت نكردن و داوري نكردن درباره هر چيزي. كسي كه اين چنين باشد نبايد هيچگونه سخني را بر زبان آورده و يا قضيهاي را ادا كند. هيچ خبري را نبايد بدهد و نبايد بشنود و نبايد تصديق كند.
اصولاً كسی كه عليت را انكار كند بايد قائل به سفسطه مطلق باشد. سفسطه مطلق يعني انكار هر گونه حق و واقعيت. و در نتيجه قضاوت نكردن و داوري نكردن درباره هر چيزي. كسي كه اين چنين باشد نبايد هيچگونه سخني را بر زبان آورده و يا قضيهاي را ادا كند. هيچ خبري را نبايد بدهد و نبايد بشنود و نبايد تصديق كند.
اصولاً علم بر اساس عليت قابل پذيرش است و علم، تنها به معناي علم جديد نيست بلكه مجموعه آگاهي را علم گويند. همين كه كسي بگويد الآن شب است اين بر اساس عليت توجيه پذير است. زيرا مجموعه اين علوم كه از بيرون و جهان خارج در انسان بوجود ميآيد بوسيله ابزارها و وسايل يا ادراكات حسي حاصل ميشود و كاركرد اين ابزارها مبتني بر عليّت است، به اين دليل كه تصاوير حاصله در ذهن، يا معلول وجودهاي خارجي است و يا اين كه خود بخود و بدون دليل و اتفاقي در ذهن ايجاد شده. اگر كسي اعتقاد به خود بخود بودن آنها را بپذيرد در اين صورت نميتواند صدق قضيهاي را بفهمد و نبايد درباره هيچ قضيهاي داوري نمايد و اين يعني سفسطه مطلق، شك مطلق و جهل مطلق و لازمهاش نيز اختلال در رفتار است كه از آن اختلال ذهني و عدم مطابقت تصوير ذهني با خارج ناشي شده است، اگر تصاوير ذهني هيچ ربطي به خارج نداشته باشد دليلي ندارد كه انسان در هنگام تشنگي به سمت آب برود، و در نتيجه لازمهاش اين است كه يك لحظه بقاء پيدا نكند و انساني وجود نداشته باشد.
1- عليت خداي متعال در قرآن
يكي از شواهد قرآني علت بودن خداي متعال براي عالم و موجودات مادي (فصلت/ 11) است: «ثم استوي الي السماء و هي دخان»، خداوند دست به آفرينش آسمان زد در حالي كه آسمان دخان بود. با اين كه فهم متعارف انسان از آسمان و دخان، فهم متعارف و مادي است اما تحقيق بيشتر در اين زمينه نشان ميدهد كه هم آسمان و هم دخان امري فرا ماده و فراتر از طبيعت است. لذا طبق اين آيه خداوند علت براي موجودات مجرد است.
آيه ديگر (انبياء/ 30) است: «و جعلنا من الماء كلّ شئ حيّ» یعنی ما از آب همه چيز را زنده كرديم، باز هم بر اساس عرف، زندگي و آب اموري مادي معنا ميشوند در حالي كه ميتواند تفسير ديگري داشته باشد كه نه زندگي و نه آب، مادي نيست موجودات غيرمادي هم زندهاند و زندگيشان چه بسا قويتر و شديدتر از موجودات مادي است و حال آن كه از اين آب مادي، خلق نشدهاند. روايات نيز نشان از تسبيح موجودات غير مادي وارد كه نشان زنده بودن آنهاست. طبق اين ماده خداوند علت براي امور ماوراء طبيعت است.
آيه (صافات/ 11)، «انّا خلقناهم من طينٍ لازب». در اين آيه نيز اگر طين به معناي گِل مادي گرفته شود خدا علت امور مادي خواهد بود و اگر طين، به معنايي غيرمادي باشد خدا علت امور ماوراء طبيعي است.
آيه (حجر/ 27)، «والجانّ خلقناه من قبل من نار». در اين آيه نيز اگر آتش به معناي مادي گرفته شود خداي متعال علت براي آفرينش يك امر عادي به نام جن از يك ماده ديگر به نام نار خواهد بود و در غير اين صورت خداي متعال علت امور ماوراء طبيعي است.
خدا، اصل ماده را با اراده و امر ذاتي خود ايجاد كرده است.
آفرينش موجودات مادي را از ماده و زمينه و استعداد، خلق ميگويند ولي آفرينش خود ماده از ماده نيست بلكه به آن ابداع گفته ميشود. براي تقريب به ذهن ميتوان به شناخت نفس كه مقدمه شناخت خداي متعال است اشاره نمود. انسان ميتواند به محض اين كه اراده ميكند پشهاي را در ذهن خود بسازد و يا يك فيل يا يك ساختمان. و در آفرينش آنها نياز به ابزار و وسايل مادي و حتي مدت زمان نيز ندارد حال ميتوان اين اراده محدود را كنار زد و يك اراده نامحدود را تصور نمود كه اراده خداوند است و «انّما امره اذا أراد شئياً أن يقول له كن فيكون». خدا اصل ماده را به اراده و امر ذاتي خودش ايجاد كرده است بدون اين كه در زمان باشد، و اما اين كه گفته شده «في ستّة ايام» و مانند آن، در واقع، بيان كيفيت آفرينش در جهان طبيعت است نه آفرينش اصل جهان طبيعت، زيرا زمان عبارت است از حركت و حركت نيز امكان ندارد مگر با وجود ماده، و وقتي مادهاي نباشد زمان هم نيست.
معجزه، نوعي ابداع نفس است.
نفس انسان يك موجود خارجي است و هر چيزي كه در يك موجود خارجي باشد وابسته به موجود خارجي است و خودش هم خارجي است. از طرف ديگر چون نفس انسان ضعيف است در ابداع خود نيز موجوداتي ضعيفتر از خودش را خلق ميكند و اگر بتوان قوت آن را بيحدّ و اندازه تصور كرد در ابداع خود نيز موجوداتي را ميآفريند كه سنخيت و شباهت با خودش داشته باشد. نكته ديگر اين كه يكي از تحليلهايي كه درباره معجزات ميشود اين است كه نفوس انبياء به خاطر قوت استعداد و قوت فعليت و قوت ادراكشان به اذن الله امور خارقالعاده را انجام ميدادند و اين همان ابداع نفس است.
در عوالم ديگر نيز نوعي حركت وجود دارد.
چنان كه بيان شد زمان عبارت است از قطعات حركت شئ، و با توجه به ظواهر شريعت، در عوالم ديگر نيز نوعي حركت وجود دارد. در عالم برزخ، قيامت و جهنم نيز نوعي حركت وجود دارد و بنابر اين نوعي زمان هم وجود دارد. همين كه يك عده از جهنم خارج و يا شفاعت ميشوند نشان اين است كه دچار نوعي تغيير يا يك نوع حركت ميشوند و به اين ترتيب، نوعي زمان هم از آن انتزاع ميشود. از اين طريق، معاد جسماني هم اثبات ميشود. البته بايد توجه داشت كه ماده و زمان عوالم ديگر همچون ماده و زمان اين دنيا نيست.
2- عليت ماوراء طبيعت در طبيعت
قسم دوم عليت، دخالت ماوراء طبيعت در طبيعت است كه از نظر قرآن نيز مورد پذيرش است. اگر چه عليت مستقل و تام، ويژه خداست ولي تأثيرگذاري به اذن الله اختصاص به خدا ندارد و ماوراء طبيعت نيز ميتواند در طبيعت تأثير بگذارد. و شاهد آن سوره (مريم/ 17) است: «فأرسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سوياً»، «ما روحمان را فرستاديم كه بر حضرت مريم تأثير گذاشت و نفخ روح كرد و ساعتي بعد حضرت مريم، عيسي عليهما الصلوه و السلام را به دنيا آورد.» و اين يعني تأثيرگذاري يك فرشته آسماني در يك موجود زميني كه اثرش نيز عيني و خارجي است.
آيه ديگر از سوره ناس است: «قُل أعوذ بربّ النّاس، من شرّ الوسواس الخنّاس، الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنّه والناس»، وسوسه تأثير موجود غيرمادي است در موجودات مادي مثل انسان.
3- عليت يا فاعليت انسان در طبيعت
قسم بعدي از عليت، عليت انسان يا فاعليت انسان است چنان كه در سوره (توبه/ 14) ميفرمايد: «قاتلوهم يعذبهم الله بأيديكم». اين آيه نشان ميدهد كه اگر مؤمنين توان عليّت و فاعليت و كشتن را نداشتند مورد خطاب واقع نميشدند.
شاهد ديگر سوره (روم/ 41) است: «ظهر الفساد فر البرّ و البحر بما كسبت أيدي الناس»، فاعل و علت فساد كيست؟ انسانها كه با رفتارها و فعاليتهاي خود ايجاد فساد ميكنند و دليل بر عليت آنهاست.
شاهد ديگر سوره (نساء/ 160) است: «فبظلمٍ من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيّباتٍ أحلّت لهم»، پس علاوه بر اين كه خود انسان سمت عليت دارد ظلم او هم ميتواند مبدأ آثار و نتايجي باشد. چنان كه در سوره (اعراف/ 96) ايمان انسانها را علت قرار داده است: «ولو انّ اهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السماء و الأرض»، يعني عامل و علت گشايش درهاي رحمت الهي و نعمتهاي خداوند ايمان و تقواي آنهاست. چنان كه در سوره يونس آيه 10 نيز ايمان سبب هدايت انسان بيان شده است: «انّ الذين آمنوا و عملوالصالحات يهديهم ربّهم بايمانهم».
4- عليت انسان در ماوراء طبيعت
سوره (مؤمنون/ 111) بيانگر تأثير انسان بر ماوراء طبيعت است: «انّي جزيتهم اليوم بما صبروا أنهم هم الفائزون»، جزا و پاداشي كه خداي متعال به انسانها يا مؤمنان داده است معلول صبر آنهاست، بنابر اين انسان ميتواند بر امور ماوراء طبيعي و امور اخروي تأثير بگذارد.
علت مستقل و علت غير مستقل
تمام علتهايي كه تا كنون بيان شد همانند هم نيست. علتي كه تام و مستقل است هر كاري كه ممكن باشد اگر اراده كند ايجاد ميشود و علتي كه مستقل نيست و وابسته و نيازمند است، هر كاري كه بخواهد نميتواند انجام دهد بلكه در يك محدوده ويژه ميتواند علیت و سببيّت داشته باشد و در آن محدوده نيز به اذن الهي ميتواند تأثير بگذارد و علت محدود است.
ارتباط انكار عليت و معجزات
برخي از متفكرين مغرب زمين، عليت را انكار كردند و دليل انكار را وجود معجزات بيان كردند زيرا وجود معجزاتي مثل پديد آمدن يك شتر از دل يك كوه و يا اژدها شدن يك عصا نشان دهنده اين است كه عليت وجود ندارد. برخي ديگر نيز عليت را به جهات ديگري انكار كردند. و برخي ديگر نيز وجود عليت را پذيرفتند و معتقد شدند كه عليت با معجزات، ناسازگاري ندارد. و در تبيين اين نظريه خود بيان كردند كه قانون عليت بر معجزات حاكم نيست و معجزات، از موارد استثنايي اين قانون است. در حالي كه بايد گفت هرگاه اصلي استثناء داشت نشان دهنده اين است كه عقلي نيست و يا تجربي است و يا قراردادي.
و اگر معجزات مندرج تحت اصل عليت نباشند نيز لازمهاش اين است كه كسي نتواند بگويد اين معجزه نشان دهنده وجود خداست زيرا بدون علت و شانسي و اتفاقي بوده است.
و اگر گفته شود كه اصلاً معجزهاي وجود ندارد بلكه آن چه معجزه ناميده ميشود عبارت است از آن چه كه عوامل طبيعي آن شناخته شده نيست و بعدها كه مردم به عوامل طبيعت و ساز و كار آن آگاهي پيدا كردند دليل آن را خواهند شناخت و يك امر طبيعي خواهد بود. همچنان كه وقتي اديسون برق را اختراع كرد يك امر خارقالعاده بود و يا در برخي روايات نيز بيان شده كه زماني ميرسد كه مردم از فاصله پانصد سال همديگر را ميبينند و پذيرش اين سخن براي مردم آن زمان عجيب بود و آن را معجزه ميدانستند. و يا اگر كسي در گذشته ميگفت در آينده، انسانها يك كتابخانه 4 ميليون كتابي را در كف دست خود جاي خواهند داد پذيرش آن مبتني بر وقوع يك معجزه بود در حالي كه در حال حاضر اين امر با يك CD امكانپذير است. بنابر اين معجزات، حاصل عصر ناآگاهي انسان است. در حالي كه در پاسخ اين نظريه بايد گفت يك تفاوت عمدهاي كه معجزات با حوادث طبيعي كه مورد آگاهي انسان عصر خود نيست اين است كه معجزات بدون تجربه قبلي رخ ميدهد ولي امور علمي و تكنولوژي با تجربه قبلي رخ ميدهد. نه تنها تجربه در معجزات رخ نميدهد بلكه تعليم نيز در معجزات وجود ندارد. تفاوت ديگر اين كه امور خارقالعاده علمي دير يا زود شناخته شده و عوامل پيدايش آن عادي ميشود ولي معجزات چنين نيست. به عنوان مثال هنوز كسي نميتواند كيفيت ايجاد يا خلق اژدهاي موسي را تبيين كند.
تفاوت معجزه و كرامت
تبيين ناپذيري كه در معجزات گفته شده در كرامات هم همينگونه است كه اختصاص به انبياء ندارد و در ردههاي پايينتر و در هر عصر و زماني وجود دارد. و تفاوتي كه كرامت و معجزه دارد اصطلاحي و قراردادي است و در حقيقت يك كار است. به اين ترتيب كه قرار داد شده كه هر كس مدعي نبوت باشد و امر خارقالعادهاي انجام دهد نامش معجزه است و اگر كسي ادعاي نبوت نكرد و كار خارقالعادهاي انجام داد نامش كرامت خواهد بود. البته شخصي كه مدعي نبوت است بايد تعليم نديده باشد والاّ شنتوئيسمهاي ژاپن نيز ميتوانند كارهاي خارقالعاده انجام دهند و نه تنها ادعاي نبوت كه ادعاي خدايي نيز ميكنند.
1- عليت خداي متعال در قرآن
يكي از شواهد قرآني علت بودن خداي متعال براي عالم و موجودات مادي (فصلت/ 11) است: «ثم استوي الي السماء و هي دخان»، خداوند دست به آفرينش آسمان زد در حالي كه آسمان دخان بود. با اين كه فهم متعارف انسان از آسمان و دخان، فهم متعارف و مادي است اما تحقيق بيشتر در اين زمينه نشان ميدهد كه هم آسمان و هم دخان امري فرا ماده و فراتر از طبيعت است. لذا طبق اين آيه خداوند علت براي موجودات مجرد است.
آيه ديگر (انبياء/ 30) است: «و جعلنا من الماء كلّ شئ حيّ» یعنی ما از آب همه چيز را زنده كرديم، باز هم بر اساس عرف، زندگي و آب اموري مادي معنا ميشوند در حالي كه ميتواند تفسير ديگري داشته باشد كه نه زندگي و نه آب، مادي نيست موجودات غيرمادي هم زندهاند و زندگيشان چه بسا قويتر و شديدتر از موجودات مادي است و حال آن كه از اين آب مادي، خلق نشدهاند. روايات نيز نشان از تسبيح موجودات غير مادي وارد كه نشان زنده بودن آنهاست. طبق اين ماده خداوند علت براي امور ماوراء طبيعت است.
آيه (صافات/ 11)، «انّا خلقناهم من طينٍ لازب». در اين آيه نيز اگر طين به معناي گِل مادي گرفته شود خدا علت امور مادي خواهد بود و اگر طين، به معنايي غيرمادي باشد خدا علت امور ماوراء طبيعي است.
آيه (حجر/ 27)، «والجانّ خلقناه من قبل من نار». در اين آيه نيز اگر آتش به معناي مادي گرفته شود خداي متعال علت براي آفرينش يك امر عادي به نام جن از يك ماده ديگر به نام نار خواهد بود و در غير اين صورت خداي متعال علت امور ماوراء طبيعي است.
خدا، اصل ماده را با اراده و امر ذاتي خود ايجاد كرده است.
آفرينش موجودات مادي را از ماده و زمينه و استعداد، خلق ميگويند ولي آفرينش خود ماده از ماده نيست بلكه به آن ابداع گفته ميشود. براي تقريب به ذهن ميتوان به شناخت نفس كه مقدمه شناخت خداي متعال است اشاره نمود. انسان ميتواند به محض اين كه اراده ميكند پشهاي را در ذهن خود بسازد و يا يك فيل يا يك ساختمان. و در آفرينش آنها نياز به ابزار و وسايل مادي و حتي مدت زمان نيز ندارد حال ميتوان اين اراده محدود را كنار زد و يك اراده نامحدود را تصور نمود كه اراده خداوند است و «انّما امره اذا أراد شئياً أن يقول له كن فيكون». خدا اصل ماده را به اراده و امر ذاتي خودش ايجاد كرده است بدون اين كه در زمان باشد، و اما اين كه گفته شده «في ستّة ايام» و مانند آن، در واقع، بيان كيفيت آفرينش در جهان طبيعت است نه آفرينش اصل جهان طبيعت، زيرا زمان عبارت است از حركت و حركت نيز امكان ندارد مگر با وجود ماده، و وقتي مادهاي نباشد زمان هم نيست.
معجزه، نوعي ابداع نفس است.
نفس انسان يك موجود خارجي است و هر چيزي كه در يك موجود خارجي باشد وابسته به موجود خارجي است و خودش هم خارجي است. از طرف ديگر چون نفس انسان ضعيف است در ابداع خود نيز موجوداتي ضعيفتر از خودش را خلق ميكند و اگر بتوان قوت آن را بيحدّ و اندازه تصور كرد در ابداع خود نيز موجوداتي را ميآفريند كه سنخيت و شباهت با خودش داشته باشد. نكته ديگر اين كه يكي از تحليلهايي كه درباره معجزات ميشود اين است كه نفوس انبياء به خاطر قوت استعداد و قوت فعليت و قوت ادراكشان به اذن الله امور خارقالعاده را انجام ميدادند و اين همان ابداع نفس است.
در عوالم ديگر نيز نوعي حركت وجود دارد.
چنان كه بيان شد زمان عبارت است از قطعات حركت شئ، و با توجه به ظواهر شريعت، در عوالم ديگر نيز نوعي حركت وجود دارد. در عالم برزخ، قيامت و جهنم نيز نوعي حركت وجود دارد و بنابر اين نوعي زمان هم وجود دارد. همين كه يك عده از جهنم خارج و يا شفاعت ميشوند نشان اين است كه دچار نوعي تغيير يا يك نوع حركت ميشوند و به اين ترتيب، نوعي زمان هم از آن انتزاع ميشود. از اين طريق، معاد جسماني هم اثبات ميشود. البته بايد توجه داشت كه ماده و زمان عوالم ديگر همچون ماده و زمان اين دنيا نيست.
2- عليت ماوراء طبيعت در طبيعت
قسم دوم عليت، دخالت ماوراء طبيعت در طبيعت است كه از نظر قرآن نيز مورد پذيرش است. اگر چه عليت مستقل و تام، ويژه خداست ولي تأثيرگذاري به اذن الله اختصاص به خدا ندارد و ماوراء طبيعت نيز ميتواند در طبيعت تأثير بگذارد. و شاهد آن سوره (مريم/ 17) است: «فأرسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سوياً»، «ما روحمان را فرستاديم كه بر حضرت مريم تأثير گذاشت و نفخ روح كرد و ساعتي بعد حضرت مريم، عيسي عليهما الصلوه و السلام را به دنيا آورد.» و اين يعني تأثيرگذاري يك فرشته آسماني در يك موجود زميني كه اثرش نيز عيني و خارجي است.
آيه ديگر از سوره ناس است: «قُل أعوذ بربّ النّاس، من شرّ الوسواس الخنّاس، الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنّه والناس»، وسوسه تأثير موجود غيرمادي است در موجودات مادي مثل انسان.
3- عليت يا فاعليت انسان در طبيعت
قسم بعدي از عليت، عليت انسان يا فاعليت انسان است چنان كه در سوره (توبه/ 14) ميفرمايد: «قاتلوهم يعذبهم الله بأيديكم». اين آيه نشان ميدهد كه اگر مؤمنين توان عليّت و فاعليت و كشتن را نداشتند مورد خطاب واقع نميشدند.
شاهد ديگر سوره (روم/ 41) است: «ظهر الفساد فر البرّ و البحر بما كسبت أيدي الناس»، فاعل و علت فساد كيست؟ انسانها كه با رفتارها و فعاليتهاي خود ايجاد فساد ميكنند و دليل بر عليت آنهاست.
شاهد ديگر سوره (نساء/ 160) است: «فبظلمٍ من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيّباتٍ أحلّت لهم»، پس علاوه بر اين كه خود انسان سمت عليت دارد ظلم او هم ميتواند مبدأ آثار و نتايجي باشد. چنان كه در سوره (اعراف/ 96) ايمان انسانها را علت قرار داده است: «ولو انّ اهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السماء و الأرض»، يعني عامل و علت گشايش درهاي رحمت الهي و نعمتهاي خداوند ايمان و تقواي آنهاست. چنان كه در سوره يونس آيه 10 نيز ايمان سبب هدايت انسان بيان شده است: «انّ الذين آمنوا و عملوالصالحات يهديهم ربّهم بايمانهم».
4- عليت انسان در ماوراء طبيعت
سوره (مؤمنون/ 111) بيانگر تأثير انسان بر ماوراء طبيعت است: «انّي جزيتهم اليوم بما صبروا أنهم هم الفائزون»، جزا و پاداشي كه خداي متعال به انسانها يا مؤمنان داده است معلول صبر آنهاست، بنابر اين انسان ميتواند بر امور ماوراء طبيعي و امور اخروي تأثير بگذارد.
علت مستقل و علت غير مستقل
تمام علتهايي كه تا كنون بيان شد همانند هم نيست. علتي كه تام و مستقل است هر كاري كه ممكن باشد اگر اراده كند ايجاد ميشود و علتي كه مستقل نيست و وابسته و نيازمند است، هر كاري كه بخواهد نميتواند انجام دهد بلكه در يك محدوده ويژه ميتواند علیت و سببيّت داشته باشد و در آن محدوده نيز به اذن الهي ميتواند تأثير بگذارد و علت محدود است.
ارتباط انكار عليت و معجزات
برخي از متفكرين مغرب زمين، عليت را انكار كردند و دليل انكار را وجود معجزات بيان كردند زيرا وجود معجزاتي مثل پديد آمدن يك شتر از دل يك كوه و يا اژدها شدن يك عصا نشان دهنده اين است كه عليت وجود ندارد. برخي ديگر نيز عليت را به جهات ديگري انكار كردند. و برخي ديگر نيز وجود عليت را پذيرفتند و معتقد شدند كه عليت با معجزات، ناسازگاري ندارد. و در تبيين اين نظريه خود بيان كردند كه قانون عليت بر معجزات حاكم نيست و معجزات، از موارد استثنايي اين قانون است. در حالي كه بايد گفت هرگاه اصلي استثناء داشت نشان دهنده اين است كه عقلي نيست و يا تجربي است و يا قراردادي.
و اگر معجزات مندرج تحت اصل عليت نباشند نيز لازمهاش اين است كه كسي نتواند بگويد اين معجزه نشان دهنده وجود خداست زيرا بدون علت و شانسي و اتفاقي بوده است.
و اگر گفته شود كه اصلاً معجزهاي وجود ندارد بلكه آن چه معجزه ناميده ميشود عبارت است از آن چه كه عوامل طبيعي آن شناخته شده نيست و بعدها كه مردم به عوامل طبيعت و ساز و كار آن آگاهي پيدا كردند دليل آن را خواهند شناخت و يك امر طبيعي خواهد بود. همچنان كه وقتي اديسون برق را اختراع كرد يك امر خارقالعاده بود و يا در برخي روايات نيز بيان شده كه زماني ميرسد كه مردم از فاصله پانصد سال همديگر را ميبينند و پذيرش اين سخن براي مردم آن زمان عجيب بود و آن را معجزه ميدانستند. و يا اگر كسي در گذشته ميگفت در آينده، انسانها يك كتابخانه 4 ميليون كتابي را در كف دست خود جاي خواهند داد پذيرش آن مبتني بر وقوع يك معجزه بود در حالي كه در حال حاضر اين امر با يك CD امكانپذير است. بنابر اين معجزات، حاصل عصر ناآگاهي انسان است. در حالي كه در پاسخ اين نظريه بايد گفت يك تفاوت عمدهاي كه معجزات با حوادث طبيعي كه مورد آگاهي انسان عصر خود نيست اين است كه معجزات بدون تجربه قبلي رخ ميدهد ولي امور علمي و تكنولوژي با تجربه قبلي رخ ميدهد. نه تنها تجربه در معجزات رخ نميدهد بلكه تعليم نيز در معجزات وجود ندارد. تفاوت ديگر اين كه امور خارقالعاده علمي دير يا زود شناخته شده و عوامل پيدايش آن عادي ميشود ولي معجزات چنين نيست. به عنوان مثال هنوز كسي نميتواند كيفيت ايجاد يا خلق اژدهاي موسي را تبيين كند.
تفاوت معجزه و كرامت
تبيين ناپذيري كه در معجزات گفته شده در كرامات هم همينگونه است كه اختصاص به انبياء ندارد و در ردههاي پايينتر و در هر عصر و زماني وجود دارد. و تفاوتي كه كرامت و معجزه دارد اصطلاحي و قراردادي است و در حقيقت يك كار است. به اين ترتيب كه قرار داد شده كه هر كس مدعي نبوت باشد و امر خارقالعادهاي انجام دهد نامش معجزه است و اگر كسي ادعاي نبوت نكرد و كار خارقالعادهاي انجام داد نامش كرامت خواهد بود. البته شخصي كه مدعي نبوت است بايد تعليم نديده باشد والاّ شنتوئيسمهاي ژاپن نيز ميتوانند كارهاي خارقالعاده انجام دهند و نه تنها ادعاي نبوت كه ادعاي خدايي نيز ميكنند.