خدا شناسي از ديدگاه سيد حيدر آملي

خدا شناسي از ديدگاه سيد حيدر آملي 

جمع‌بندي بحث توحيد
پيش از اشاره به بحث وحدت وجود، نگاهي دوباره به مراتب توحيد به منظور جمع‌بندي تعابير سيد لازم است. چنان‌كه ديديم سيد گاهي توحيد را داراي دو مرتبه معرفي مي‌كند و گاهي سه مرتبه، او در جايي گفت كه توحيد يا توحيد انبياء است يا توحيد اولياء. توحيد انبياء همان توحيد الوهي است و توحيد اولياء، توحيدي وجودي است. دليل وي بر انحصار توحيد در دو مرتبه، انحصار شرك در دو مرتبه بود و از آن‌جا كه توحيد نقيض شرك است، مراتب آن با مراتب نقيض آن برابر خواهد بود وگرنه لازمه‌اش اجتماع يا ارتفاع نقيضين است و محال. پس چون شرك يا عيان است يا نهان، توحيد نيز همين‌گونه است. عيان آن، الوهي است و نهان آن وجودي.
آيا شرك منحصر به دو قسم است و در نتيجه انحصار شرك كه نقيض توحيد است به دو قسم، دليلي بر انحصار توحيد به دو قسم است؟ در توضيح آن چند نكته يادآوري مي‌شود:

1ـ مانعي ندارد كه شرك يا عيان باشد يا نهان و توحيد نيز كه نقيض آن است يا عيان باشد و يا نهان. ولي اين تقسيم‌بندي با اقسام ديگر توحيد سازگار باشد؛ مانعي ندارد كه شرك نهان خود بر چند قسم باشد به‌طور مثال فعلي يا وصفي يا ذاتي باشد و در نتيجه توحيد نيز همين‌گونه باشد.
 
2ـ اين نكته كه توحيد انبياء الوهي است و توحيد اولياء وجودي، به‌صورت مطلق، از دقت لازم برخوردار نيست؛ زيرا دعوت عام و فراگير انبياء بويژه در دوران آغاز بعثت كه مخاطبان آن‌ها به شرك عيان آلوده هستند، توحيد الوهي است ولي اين بدين معني نيست كه انبياء هيچ‌گاه از توحيد وجودي سخن نگفته باشند و پيروان خود را بويژه خواص آن‌ها را به آن دعوت نكرده باشند.

 استعاذة مشهور حضرت ختمي مرتبت گواه بر آن است. البته طبيعت دعوت انبياء كه از نفي شرك عيان آغاز مي‌گردد همين است كه بخش مهمي از دعوت آن‌ها به توحيد الوهي اختصاص يافته باشد چنان‌كه طبيعت دعوت اولياء كه پس از ريشه‌كن شدن شرك عيان، آغاز مي‌شود اين است كه بخش مهمي از دعوت‌هاي آن‌ها به توحيد وجودي و نفي شرك نهان اختصاص داشته باشد ولي اين بدان معني نيست كه انبياء به توحيد وجودي دعوت نكرده باشند و اولياء نيز دعوت به توحيد الوهي نكرده باشند. اگر مخاطبان اولياء كساني باشند كه همانند مخاطبان انبياء به شرك عيان آلوده باشند، دعوت آن‌ها نيز به توحيد الوهي است نه وجودي، چنان‌كه تاريخ فتوحات پس از پيامبران گواه بر آن است.
پس انبياء و اولياء از اين جهت با يكديگر تفاوتي ندارند. دعوت آن‌ها با سطح فهم و استعداد و ويژگي‌هاي فكري و فرهنگي و اجتماعي مخاطبانشان تناسب دارد. اگر مخاطبان آن‌ها مشركان و بت‌پرستان عوام باشند، دعوت آن‌ها به توحيد الوهي است و اگر مخاطبان آن‌ها مشركان و بت‌پرستان خواص باشند، دعوت آن‌ها به توحيد وجودي است.
 حاصل آن‌كه نه انبياء از دعوت به توحيد وجودي فاصله داشتند و نه اولياء از دعوت به توحيد الوهي. و نيز تقسيم توحيد به الوهي و وجودي مانع از تقسيم آن به اقسام ديگر نيست، بلكه مي‌شود توحيد وجودي را به اقسام ديگري كه به برخي از آن‌ها اشاره شده است تقسيم نمود.

 3ـ سيد توحيد فعلي را توحيد اهل شريعت دانسته است و حال آن‌كه در جاي ديگر توحيد انبياء را كه همان توحيد اهل شريعت است، توحيد الوهي ناميده است. توحيد الوهي با توحيد فعلي متفاوت است. توحيد فعلي از اقسام توحيد خواص و در مقابل برخي از اقسام شرك نهان است و حال آن كه توحيد اهل شريعت در مقابل شرك عيان است. به‌نظر مي‌رسد كه سبب اين تقسيم‌بندي يا لغزش قلم است يا هماهنگ ساختن تقسيم‌ها.
 نه توحيد فعلي توحيد اهل شريعت است و نه توحيد وصفي و ذاتي توحيد اهل طريقت و حقيقت. هريك از گروه‌هاي ياد شده مي‌توانند توحيدهاي سه‌گانه را متناسب با خودشان داشته باشند چنان‌كه سيد نيز بسيار كوتاه به آن اشاره كرده است.
 اگر اهل شريعت كه اهل استدلال يا تقليدند، توحيد فعلي يا وصفي يا ذاتي را باور كنند، توحيد آن‌ها توحيد اهل شريعت است اگرچه توحيد ذاتي باشد. به‌طور كلي هر توحيدي كه با تقليد يا استدلال عقلي مورد پذيرش قرار گيرد، توحيد اهل شريعت است. ناديده گرفتن فاعل و فعل و انتساب هر امر حقيقي به فاعل يگانه كه توحيد فعلي است اگر با عقل باشد، مربوط به اهل شريعت است؛ اگر با شهود باشد، توحيد اهل طريقت است و اگر با فنا و طمس كلي باشد، توحيد اهل حقيقت است؛ چنان‌كه ناديده گرفتن هر ذات و وجودي و منحصر دانستن آن در حق تعالي اگر با استدلال باشد، توحيد شريعت است و اگر با كشف و شهود پيش از فنا باشد، توحيد طريقت است و اگر با شهود پس از فنا باشد، توحيد حقيقت است. پس معيار توحيد شريعت و طريقت و حقيقت، فعلي، وصفي و ذاتي نيست بلكه معيار آن، ابزار فهم و دستيابي روشن عقيده‌مندي به آن است.

 4ـ سيد آيه كريمه ياد شده را نيز به توحيد فعلي و وصفي و ذاتي يا توحيد اهل شريعت و طريقت و حقيقت تطبيق مي‌كند و حال آن‌كه كريمه ياد شده به چهار مرتبه توحيد تصريح دارد كه اولين بخش آن (ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح) اولين مرتبه توحيد است كه از نظر اهل معرفت، توحيد اهل شريعت است. پس توحيد اهل شريعت كه در برابر اولين مرتبه شرك قرار دارد، همان است كه بخش نخست آيه كريمه بدان اشاره دارد. چنان‌كه گفته شد، كريمه ياد شده به چهار مرتبه توحيد تصريح دارد:
1ـ ليس علي الذين آمنوا
2ـ اذا ما اتقوا و آمنوا
3ـ ثمّ اتّقوا و آمنوا
4ـ ثمّ اتّقوا و احسنوا.


سيد مراتب سه‌گانه توحيد را بر مرتبه دوم و سوم و چهارم تطبيق مي‌كند. مرتبه دوم، توحيد فعلي يا توحيد اهل شريعت؛ مرتبه سوم، توحيد وصفي يا توحيد اهل طريقت؛ مرتبه چهارم توحيد ذاتي يا توحيد اهل حقيقت و مرتبه اول را از نظر دور داشته است. به نظر حقير، مرتبه نخست، توحيد عوام، الوهي و اهل شريعت است و مراتب دوم و سوم و چهارم، مربوط به مراتب توحيد خواص است كه فعلي و وصفي و ذاتي است، چنان‌كه سيد در جاي ديگر بدان اشاره نمود. (همين نوشتار، ص11)  

 5ـ گواهي را كه سيد بر تقسيم‌بندي‌هاي سه‌گانه خود آورده است، سخن خواجه عبد الله انصاري است. خواجه توحيد را به سه مرتبه تقسيم ‌مي‌كند:
1ـ عوام
2ـ خواص
3ـ خاص‌الخواص.


توحيد عوام، توحيد اهل شريعت است، خواه فعلي باشد خواه وصفي و خواه ذاتي. معيار توحيد عوام يا اهل شريعت از نظر خواجه اين است كه به‌وسيله استدلال و نظر حاصل شود، ولي تفاوتي ندارد كه متعلق آن‌چه باشد. معيار توحيد خواص آن است كه به‌وسيله مكاشفه و مشاهده و معاينه حاصل شود، خواه مربوط به فعل باشد خواه وصف و ذات. و توحيد خاص الخاصه، كه توحيد خدا نسبت به خودش است، آن است كه دويي باقي نماند. (ر.ك. شرح منازل السائرين، 609ـ 610). و اين با آن‌چه ‌كه گفتيم (توحيدي كه از طريق فنا و محو تام و طمس كلي حاصل شود) سازگار است و به تعبير دقيق‌تر، با توحيد وجودي كه پس از اين بدان اشاره خواهد شد، موافق است.
 حاصل آن‌كه توحيد اگر از طريق عقل و استدلال است، اين توحيد خواه مربوط به فعل باشد خواه وصف و ذات، توحيد عوام و اهل شريعت و عالمان است؛ و اگر از طريق مشاهده باشد بدون تفاوت در متعلق آن، توحيد خواص و اهل طريقت و شاهدان است و اگر از طريق فناي تام باشد، توحيد اهل حقيقت و واصلان است. نامگذاري قسم نخست به توحيد انبياء و دو قسم اخير به توحيد اولياء (برحسب اغلب) خالي از اشكال است و نيز سه مرتبه توحيد در آيه كريمه، مربوط به توحيد خواص و خاص‌الخواص است نه عوام. توحيد عوام در كريمه ياد شده همان است كه از قلم سيد فروافتاده است.