درس چهارم : تفاوت میان انسان و حیوان از دو دیدگاه
درس چهارم:تفاوت میان انسان و حیوان از دو دیدگاه
1- ديدگاه اهل فكر وانديشه(فلاسفه ومتكلمين)
انسان داراي قوای ادراكي ويژه ای است كه به وسيله آنها مي تواند به كليات ، علم پيدا كند.انسان با شناخت كليات ، پايان كار را بررسی كرده و براساس آن اهدافی را معين مي نمايد و به انجام امور مي پردازد. در حاليكه ساير حيوانات از اين قوه بهره ای ندارند.به بيان ديگر، در ميان حيوانات، تنها انسان است كه از قوه عقل برخوردار می باشد.
1- ديدگاه اهل فكر وانديشه(فلاسفه ومتكلمين)
انسان داراي قوای ادراكي ويژه ای است كه به وسيله آنها مي تواند به كليات ، علم پيدا كند.انسان با شناخت كليات ، پايان كار را بررسی كرده و براساس آن اهدافی را معين مي نمايد و به انجام امور مي پردازد. در حاليكه ساير حيوانات از اين قوه بهره ای ندارند.به بيان ديگر، در ميان حيوانات، تنها انسان است كه از قوه عقل برخوردار می باشد.
درس چهارم:تفاوت میان انسان و حیوان از دو دیدگاه
1- ديدگاه اهل فكر وانديشه(فلاسفه ومتكلمين)
انسان داراي قوای ادراكي ويژه ای است كه به وسيله آنها مي تواند به كليات ، علم پيدا كند.انسان با شناخت كليات ، پايان كار را بررسی كرده و براساس آن اهدافی را معين مي نمايد و به انجام امور مي پردازد. در حاليكه ساير حيوانات از اين قوه بهره ای ندارند.به بيان ديگر، در ميان حيوانات، تنها انسان است كه از قوه عقل برخوردار می باشد. انسان اين قابليت و توانایی را دارد كه بسياری از امور را بفهمد و بشناسد،اما حيوانات چنين توانایی را ندارند، يکی از دلايل اين امر، آن است كه حيوانات هميشه به يك نحو زندگی كرده اند و در طول ساليان متمادی هيچگونه تغييری در وضعيت زندگی آنان ايجاد نشده است، در حاليكه انسانها دائماً در حال تغيير و رشد هستند واين بيانگر تدبير آدمی است؛ يعنی می تواند پايان كار را ببيند و بر اساس آن عمل كند.مثلاً: انسان می تواند سلامتی،خوشی ولذت آينده را ببيند و بر طبق آن كارهايش را به پيش ببرد، ولی حيوانات چنين توانایی را ندارند،زيرا از قوه«واهمه» يا «مدركه» يا «عقل» برخوردار نيستند.
2-ديدگاه اهل شهود و مكاشفه
براساس اين ديدگاه، موجودات بدون استثناء به اندازه وجودشان از كمالات وجود (علم،اراده،قدرت،كلام و...) برخوردارند، زيرا اين كمالات از ذاتيات وجود است و سلب ذاتيات جزء محالات می باشد. بنابراين ، اگرچه ناطق بودن، تنها در مورد انسان بيان شده است ولی ساير موجودات نيز از اين ويژگی برخوردارند.
نطق ، يعنی بيان كلمات به گونه ای كه ديگری بفهمد. آيات و روايات و مخصوصاً مكاشفات بسيار دقيق و قوی، مانند وحی و الهام،گواه بر اين است كه ديگر موجودات نيز به نوبه خود حرف وگفتگو دارند. اينكه سنگ ريزه در دست پيامبر- صلوات الله و سلامه عليه- تسبيح می كرد و يا اينكه در و ديوار بر وجود مبارك پيامبر- صلوات الله و سلامه عليه- سلام می كرد و همچنين آياتی كه به شهادت دادن ساير موجودات در قيامت اشاره می كند،همگی نشان دهنده فهم آن موجودات است واين نظريه و ديدگاه را تأييد مي كند. بنابراين،در اين ديدگاه،تفاوت ميان انسان وساير حيوانات در اصل داشتن فهم ودرك نيست، بلكه در قوت وشدت درك وفهم است.موجودات، اعم از انسان وحيوان، هر كدام مظاهر اسماء و صفات الهی هستند، اما تفاوت اين است كه در انسانها همه اسماء الهي ظاهر است، چون اعتدال عالم هستی به اوست و او تنها موجود عادل در تمام عالم است، ولی در ساير موجودات يك اسم ظاهر و باقي اسماء باطن هستند. (فلسفه اسلامي رايج،با اين ديدگاه شباهت بسياري دارد. )
محور هستي يا محورشناسي
درباره اين موضوع كه"محور عالم هستي چيست؟"،نظرات متعددي وجود دارد كه در اينجا به بيان هر يك مي پردازيم:
1- نظريه الهيون(قائلين به وجودخدا)
به عقيده اين گروه،محور عالم هستي خداست كه اصطلاحاً به آن«تئيسم»(Theism)؛يعني «خداگرايي» گفته مي شود.
(دئيسم وتئيسم، در عبارت يكي است،اما تلفظ ومعناي آن متفاوت است.)
2- نظريه حس گرايان
اكثريت يا همه حس گرايان، محورعالم هستي را «طبيعت» مي دانند. كه اصطلاحاً «دئيسم»، طبيعت گرايي،ناميده مي شود.
ناچوراليسم (Naturalism )وكلماتي مانند آن همگي نشانگر اين عقيده اند.
3- نظريه وجودگرايان یااگزيستانسياليست ها (existancialism)
اكثر فلاسفه وجودگرا،محور عالم هستي راانسان مي دانند.افرادي چون سارتر،هايكديگر،هگل،آلبر كامو و...،معتقدند كه انسان محور عالم هستي است وساير اشياء و موجودات در رابطه با او معنا پيدا مي كنند.به عقيده اين گروه،تنها انسان است كه از لحاظ هويت،اختيار،نيازهاو... باديگر موجودات تفاوت دارد،وباقي موجودات همگي مانند يكديگرند.
4-نظريه ماده گرايان(ماترياليست ها)
اين گروه، محور عالم هستي را «ماده» مي دانند ومعتقدند اين ماده است كه گاهي به شكل انسان، گاهي به شكل حيوان و گاه به شكل جماد و... در مي آيد.
تفاوت طبيعت گرايان و ماده گرايان
1- ماترياليست ها به چيزي جز ماده قائل نيستند،حتي روح،فهم و عشق انسان را از نتايج ماده مي دانند. به عقيده آنان تفاوت ميان روح و بدن تنها در كم وكيف آن است و هيچ گونه تفاوت ديگري با هم ندارند. اما طبيعت گرايان، قائل به روح هستند. آنان لذتها، روح ونفس، خلاقيت وابتكار و...را حقيقت عيني والبته بخشي از طبيعت مي دانند؛ يعني آنان معتقدند كه طبيعت هم داراي ماده است و هم غير ماده،بنابراين،ميان آن دو تفاوت قائلند.
مقايسه ميان طبيعت گرايان والهيون
ديدگاه طبيعت گرايان به الهيون نزديك است، از اين جهت كه طبيعت را خدا مي دانند. هر صفتي راكه الهيون به خدا نسبت مي دهند،طبيعت گرايان به طبيعت نسبت مي دهند.اين گروه «طبيعت گرايان»، درواقع مصداق خدا را بيان كرده اند. بنابراين، يك نوع اعتقاد وگرايش غيرمادي- البته نه به معناي ماوراي طبيعي- دارند. از آنجا كه آنان ماوراء طبيعت را قبول ندارند، موجوداتي همچون فرشتگان را نيروهاي بديع وشگفت آور طبيعت مي دانند.آنان نيروهاي به ظاهر پليد طبيعت را كه براي انسان ناخوشايند است والبته در جاي خودش نيك وپسنديده،شيطان ناميده اند.
بنابراين،طبيعت گرايان در مصداق خداوند دچار اشتباه شده اند، كه البته اشتباه كمي هم نيست. زيرا اكثر انسانها در اصل پذيرش موجودي كه محيط بر عالم باشد ترديدي ندارند وغالباً در مصداق مرتكب خطا مي شوند.
مصداق خدا
بايد دانست كه هركس بخواهد به دنبال مصداقي براي خداوند باشد، دچار اشتباه خواهد شد.
با آنكه صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده اند وهمگي درباره خداوند سخن به ميان آورده اند وكلمات آنان به صورت مكتوب به دست انسانها رسيده است، باز هم اگر كسي بخواهد به دنبال خدا بگردد، دچارتصورات ذهني و توهمات مي گردد و بعد صفاتي چون احد و صمد و...را براي آن به كار مي برد.البته اين صفات در جاي خود صحيح است، اما آنچه در ذهن مي آيد، قطعاً نادرست خواهد بود. چرا كه امام صادق - علیه السلام - فرمود:«كلما میزتموه بأدّقّ معانیه فهو مخلوقٌ لكم مردودٌ اليكم»؛هر تصوري از خدا با دقيق ترين معاني که داريد، مخلوق شماست و به خودتان هم رد شده است.
در خارج از ذهن نيز نبايد به دنبال مصداق بود.فرمودند:«فأنيما تولوا فثم وجه الله»(بقره/115)به هر كجا بنگريد،به ما نگريسته ايد.ولكن خود نمي دانيد؛ «هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعملون»(زمر/9)تفاوت آدميان در فهم آنهاست.
ويژگي هاي محور هستي
هر آنچه را كه به عنوان محور هستي بشناسيم، داراي ويژگي هاي زير خواهد بود:
- محور همه ارزشها،يعني عامل تعيين كننده ارزشها.
- قانونگذار.به عنوان نمونه،به اعتقاد موحدان كه محور عالم را خدا مي دانند،هيچ كس جز او،حق قانونگذاري در عرض يا در طول قانون الهي را ندارد.قوانين الهي بر دو بخش اند:1- قانون هاي طبيعي ياسنت هاي الهي 2-قانون هاي تشريعي
- مكتفي به ذات،مستقل وغني. بنابراين،تنها معبود اوست وهمه عالم در خدمت او قرار مي گيرند.
- محور خالقيت. محور هستي،محور خالقيت نيز هست. البته از ديدگاه گروهي كه انسان را محور عالم مي دانند. خالقيت به معناي آفرينش كوه وخورشيد و مانند آن نيست،بلكه در زمينه هايي همچون هنر يا كنترل كردن قوانين طبيعت و سلطه بر آن مي باشد،كه دراين جهت انسان را خالق بي همتا مي دانند.
محور عالم هستي از ديدگاه قرآن
از ديدگاه قرآن،خدا محور عالم هستي است و ساير موجودات،همه،لوازم وجود او يا فيض، فعل و مخلوق او هستند.
در شناخت شناسي نيز،اصل خداوند است؛ يعني نخست بايد خدا راشناخت واز آن طريق به شناخت خلق دست يافت،نه بالعكس.
شواهدي را كه در اين زمينه،از قرآن مي توان بيان كرد، به شرح زير مي باشد:
الف-آياتي كه بر انحصار مالكيت خداوند دلالت دارد.«ولله ما في السموات و ما في الأرض»(آل عمران/109/129)،«ولله ملك السموات والأرض»(مائده/17)، يعني همه آسمانها و زمين ، بدون استثناء، ملك خداوند است،«رب السموات والأرض»(رعد/16)و «رب العالمين».
بنابراين، او مالك حقيقي است وديگران، همه، عين فقر و نيازند؛ «ياايهاالناس أنتم الفقراءالي الله».(فاطر/15)
با توجه به اين ديدگاه،براي شناخت انسان،بايد او را رقيقه و جلوه اي از وجود خدا دانست، نه موجودي مستقل.
ب-آياتي كه بيانگر انحصار خالقيت در خداست . مانند:«الحمدالله فاطر السموات والأرض»(فاطر/1) ، «هوالخلاق العليم »(حجر/84ویس/81). عباراتي همچون : «هوالسميع،هوالبصير، هوالخلاق »،به تعبير زبان عرب بيانگر انحصار است.
بنابراين،آنجا كه مي فرمايد:"هوالخلاق العليم"؛ يعني خالقيت منحصر به خداوند است، پس اگر انسان خلقي انجام مي دهد در حقيقت به حول و قوه الهي است.
ج- آياتي كه رزاقيت را منحصر به خدا مي داند. «.اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ »(رعد/26).رزق از ديدگاه قرآن، هم ماديات وهم معنويات را شامل مي شود. به عنوان نمونه،«وارزقني و لداً صالحاً»،«وارزقني ايماناً كاملاً». بنابراين،هركه هرچه مي خورد، مي بيند، مي شنود و...همه روزي او به حساب مي آيد.
د-آياتي كه نشان دهنده اين است كه منزل ومقصد نهايي همه موجودات،خداست.هر يك از موجودات، اگرچه به ظاهر در مسيرهاي مخالف و بلكه متضاد حركت مي كنند،ولي همگي به سمت خدا حركت مي کنند. در ظاهر چنين است كه يكي در قعر زمين فرو مي رود،چون مخلد در زمين است وديگري در مسير ملكوت آسمان پيش مي رود،اما،هردو اليه راجعون هستند. نه فقط انسان ها، «انالله وانااليه راجعون»(بقره/46و159)،بلكه همه موجودات بدون استثناء،در مسير رجوع الي الله حركت مي كنند،كه«اليه المصير»(غافر/3) و ان الی ربک المنتهي»(نجم/42) واليه الرجعي»(علق/8)وسيع تر و كامل تر از اين محور نمي توان پيدا كرد.
1- ديدگاه اهل فكر وانديشه(فلاسفه ومتكلمين)
انسان داراي قوای ادراكي ويژه ای است كه به وسيله آنها مي تواند به كليات ، علم پيدا كند.انسان با شناخت كليات ، پايان كار را بررسی كرده و براساس آن اهدافی را معين مي نمايد و به انجام امور مي پردازد. در حاليكه ساير حيوانات از اين قوه بهره ای ندارند.به بيان ديگر، در ميان حيوانات، تنها انسان است كه از قوه عقل برخوردار می باشد. انسان اين قابليت و توانایی را دارد كه بسياری از امور را بفهمد و بشناسد،اما حيوانات چنين توانایی را ندارند، يکی از دلايل اين امر، آن است كه حيوانات هميشه به يك نحو زندگی كرده اند و در طول ساليان متمادی هيچگونه تغييری در وضعيت زندگی آنان ايجاد نشده است، در حاليكه انسانها دائماً در حال تغيير و رشد هستند واين بيانگر تدبير آدمی است؛ يعنی می تواند پايان كار را ببيند و بر اساس آن عمل كند.مثلاً: انسان می تواند سلامتی،خوشی ولذت آينده را ببيند و بر طبق آن كارهايش را به پيش ببرد، ولی حيوانات چنين توانایی را ندارند،زيرا از قوه«واهمه» يا «مدركه» يا «عقل» برخوردار نيستند.
2-ديدگاه اهل شهود و مكاشفه
براساس اين ديدگاه، موجودات بدون استثناء به اندازه وجودشان از كمالات وجود (علم،اراده،قدرت،كلام و...) برخوردارند، زيرا اين كمالات از ذاتيات وجود است و سلب ذاتيات جزء محالات می باشد. بنابراين ، اگرچه ناطق بودن، تنها در مورد انسان بيان شده است ولی ساير موجودات نيز از اين ويژگی برخوردارند.
نطق ، يعنی بيان كلمات به گونه ای كه ديگری بفهمد. آيات و روايات و مخصوصاً مكاشفات بسيار دقيق و قوی، مانند وحی و الهام،گواه بر اين است كه ديگر موجودات نيز به نوبه خود حرف وگفتگو دارند. اينكه سنگ ريزه در دست پيامبر- صلوات الله و سلامه عليه- تسبيح می كرد و يا اينكه در و ديوار بر وجود مبارك پيامبر- صلوات الله و سلامه عليه- سلام می كرد و همچنين آياتی كه به شهادت دادن ساير موجودات در قيامت اشاره می كند،همگی نشان دهنده فهم آن موجودات است واين نظريه و ديدگاه را تأييد مي كند. بنابراين،در اين ديدگاه،تفاوت ميان انسان وساير حيوانات در اصل داشتن فهم ودرك نيست، بلكه در قوت وشدت درك وفهم است.موجودات، اعم از انسان وحيوان، هر كدام مظاهر اسماء و صفات الهی هستند، اما تفاوت اين است كه در انسانها همه اسماء الهي ظاهر است، چون اعتدال عالم هستی به اوست و او تنها موجود عادل در تمام عالم است، ولی در ساير موجودات يك اسم ظاهر و باقي اسماء باطن هستند. (فلسفه اسلامي رايج،با اين ديدگاه شباهت بسياري دارد. )
محور هستي يا محورشناسي
درباره اين موضوع كه"محور عالم هستي چيست؟"،نظرات متعددي وجود دارد كه در اينجا به بيان هر يك مي پردازيم:
1- نظريه الهيون(قائلين به وجودخدا)
به عقيده اين گروه،محور عالم هستي خداست كه اصطلاحاً به آن«تئيسم»(Theism)؛يعني «خداگرايي» گفته مي شود.
(دئيسم وتئيسم، در عبارت يكي است،اما تلفظ ومعناي آن متفاوت است.)
2- نظريه حس گرايان
اكثريت يا همه حس گرايان، محورعالم هستي را «طبيعت» مي دانند. كه اصطلاحاً «دئيسم»، طبيعت گرايي،ناميده مي شود.
ناچوراليسم (Naturalism )وكلماتي مانند آن همگي نشانگر اين عقيده اند.
3- نظريه وجودگرايان یااگزيستانسياليست ها (existancialism)
اكثر فلاسفه وجودگرا،محور عالم هستي راانسان مي دانند.افرادي چون سارتر،هايكديگر،هگل،آلبر كامو و...،معتقدند كه انسان محور عالم هستي است وساير اشياء و موجودات در رابطه با او معنا پيدا مي كنند.به عقيده اين گروه،تنها انسان است كه از لحاظ هويت،اختيار،نيازهاو... باديگر موجودات تفاوت دارد،وباقي موجودات همگي مانند يكديگرند.
4-نظريه ماده گرايان(ماترياليست ها)
اين گروه، محور عالم هستي را «ماده» مي دانند ومعتقدند اين ماده است كه گاهي به شكل انسان، گاهي به شكل حيوان و گاه به شكل جماد و... در مي آيد.
تفاوت طبيعت گرايان و ماده گرايان
1- ماترياليست ها به چيزي جز ماده قائل نيستند،حتي روح،فهم و عشق انسان را از نتايج ماده مي دانند. به عقيده آنان تفاوت ميان روح و بدن تنها در كم وكيف آن است و هيچ گونه تفاوت ديگري با هم ندارند. اما طبيعت گرايان، قائل به روح هستند. آنان لذتها، روح ونفس، خلاقيت وابتكار و...را حقيقت عيني والبته بخشي از طبيعت مي دانند؛ يعني آنان معتقدند كه طبيعت هم داراي ماده است و هم غير ماده،بنابراين،ميان آن دو تفاوت قائلند.
مقايسه ميان طبيعت گرايان والهيون
ديدگاه طبيعت گرايان به الهيون نزديك است، از اين جهت كه طبيعت را خدا مي دانند. هر صفتي راكه الهيون به خدا نسبت مي دهند،طبيعت گرايان به طبيعت نسبت مي دهند.اين گروه «طبيعت گرايان»، درواقع مصداق خدا را بيان كرده اند. بنابراين، يك نوع اعتقاد وگرايش غيرمادي- البته نه به معناي ماوراي طبيعي- دارند. از آنجا كه آنان ماوراء طبيعت را قبول ندارند، موجوداتي همچون فرشتگان را نيروهاي بديع وشگفت آور طبيعت مي دانند.آنان نيروهاي به ظاهر پليد طبيعت را كه براي انسان ناخوشايند است والبته در جاي خودش نيك وپسنديده،شيطان ناميده اند.
بنابراين،طبيعت گرايان در مصداق خداوند دچار اشتباه شده اند، كه البته اشتباه كمي هم نيست. زيرا اكثر انسانها در اصل پذيرش موجودي كه محيط بر عالم باشد ترديدي ندارند وغالباً در مصداق مرتكب خطا مي شوند.
مصداق خدا
بايد دانست كه هركس بخواهد به دنبال مصداقي براي خداوند باشد، دچار اشتباه خواهد شد.
با آنكه صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمده اند وهمگي درباره خداوند سخن به ميان آورده اند وكلمات آنان به صورت مكتوب به دست انسانها رسيده است، باز هم اگر كسي بخواهد به دنبال خدا بگردد، دچارتصورات ذهني و توهمات مي گردد و بعد صفاتي چون احد و صمد و...را براي آن به كار مي برد.البته اين صفات در جاي خود صحيح است، اما آنچه در ذهن مي آيد، قطعاً نادرست خواهد بود. چرا كه امام صادق - علیه السلام - فرمود:«كلما میزتموه بأدّقّ معانیه فهو مخلوقٌ لكم مردودٌ اليكم»؛هر تصوري از خدا با دقيق ترين معاني که داريد، مخلوق شماست و به خودتان هم رد شده است.
در خارج از ذهن نيز نبايد به دنبال مصداق بود.فرمودند:«فأنيما تولوا فثم وجه الله»(بقره/115)به هر كجا بنگريد،به ما نگريسته ايد.ولكن خود نمي دانيد؛ «هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعملون»(زمر/9)تفاوت آدميان در فهم آنهاست.
ويژگي هاي محور هستي
هر آنچه را كه به عنوان محور هستي بشناسيم، داراي ويژگي هاي زير خواهد بود:
- محور همه ارزشها،يعني عامل تعيين كننده ارزشها.
- قانونگذار.به عنوان نمونه،به اعتقاد موحدان كه محور عالم را خدا مي دانند،هيچ كس جز او،حق قانونگذاري در عرض يا در طول قانون الهي را ندارد.قوانين الهي بر دو بخش اند:1- قانون هاي طبيعي ياسنت هاي الهي 2-قانون هاي تشريعي
- مكتفي به ذات،مستقل وغني. بنابراين،تنها معبود اوست وهمه عالم در خدمت او قرار مي گيرند.
- محور خالقيت. محور هستي،محور خالقيت نيز هست. البته از ديدگاه گروهي كه انسان را محور عالم مي دانند. خالقيت به معناي آفرينش كوه وخورشيد و مانند آن نيست،بلكه در زمينه هايي همچون هنر يا كنترل كردن قوانين طبيعت و سلطه بر آن مي باشد،كه دراين جهت انسان را خالق بي همتا مي دانند.
محور عالم هستي از ديدگاه قرآن
از ديدگاه قرآن،خدا محور عالم هستي است و ساير موجودات،همه،لوازم وجود او يا فيض، فعل و مخلوق او هستند.
در شناخت شناسي نيز،اصل خداوند است؛ يعني نخست بايد خدا راشناخت واز آن طريق به شناخت خلق دست يافت،نه بالعكس.
شواهدي را كه در اين زمينه،از قرآن مي توان بيان كرد، به شرح زير مي باشد:
الف-آياتي كه بر انحصار مالكيت خداوند دلالت دارد.«ولله ما في السموات و ما في الأرض»(آل عمران/109/129)،«ولله ملك السموات والأرض»(مائده/17)، يعني همه آسمانها و زمين ، بدون استثناء، ملك خداوند است،«رب السموات والأرض»(رعد/16)و «رب العالمين».
بنابراين، او مالك حقيقي است وديگران، همه، عين فقر و نيازند؛ «ياايهاالناس أنتم الفقراءالي الله».(فاطر/15)
با توجه به اين ديدگاه،براي شناخت انسان،بايد او را رقيقه و جلوه اي از وجود خدا دانست، نه موجودي مستقل.
ب-آياتي كه بيانگر انحصار خالقيت در خداست . مانند:«الحمدالله فاطر السموات والأرض»(فاطر/1) ، «هوالخلاق العليم »(حجر/84ویس/81). عباراتي همچون : «هوالسميع،هوالبصير، هوالخلاق »،به تعبير زبان عرب بيانگر انحصار است.
بنابراين،آنجا كه مي فرمايد:"هوالخلاق العليم"؛ يعني خالقيت منحصر به خداوند است، پس اگر انسان خلقي انجام مي دهد در حقيقت به حول و قوه الهي است.
ج- آياتي كه رزاقيت را منحصر به خدا مي داند. «.اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ »(رعد/26).رزق از ديدگاه قرآن، هم ماديات وهم معنويات را شامل مي شود. به عنوان نمونه،«وارزقني و لداً صالحاً»،«وارزقني ايماناً كاملاً». بنابراين،هركه هرچه مي خورد، مي بيند، مي شنود و...همه روزي او به حساب مي آيد.
د-آياتي كه نشان دهنده اين است كه منزل ومقصد نهايي همه موجودات،خداست.هر يك از موجودات، اگرچه به ظاهر در مسيرهاي مخالف و بلكه متضاد حركت مي كنند،ولي همگي به سمت خدا حركت مي کنند. در ظاهر چنين است كه يكي در قعر زمين فرو مي رود،چون مخلد در زمين است وديگري در مسير ملكوت آسمان پيش مي رود،اما،هردو اليه راجعون هستند. نه فقط انسان ها، «انالله وانااليه راجعون»(بقره/46و159)،بلكه همه موجودات بدون استثناء،در مسير رجوع الي الله حركت مي كنند،كه«اليه المصير»(غافر/3) و ان الی ربک المنتهي»(نجم/42) واليه الرجعي»(علق/8)وسيع تر و كامل تر از اين محور نمي توان پيدا كرد.