درس پنجم: اقسام شناخت

درس پنجم:اقسام شناخت
در يك نگاه كلي، شناخت به دو بخش عمده تقسيم مي‌شود:
١ـ شناخت حصولي: حضور صورت معلوم نزد عالم.
٢ـ شناخت حضوري: حضور خود معلوم نزد عالم.

شناخت‌هاي حضوري به خاطر حضور معلوم نزد عالم و اتحاد عالم با معلوم، نه تنها هميشه صادق است، بلكه كذب آن ناممكن مي‌باشد؛ يعني آن‌چه را كه انسان به هنگام شناخت حضوري مي‌يابد، هميشه صادق است.
البته اگر بخواهد استنتاج كند، ممكن است دچار كذب شود. به عنوان نمونه، اگر فردي در درون خود احساس درد مي‌كند، يافتن درد كذب‌پذير نيست، اما ممكن است در علت يابي آن دچار خطا گردد.
بايد دانست كه اصل همه شناخته، شناخت حضوري است و شناخت حصولي از نتايج و فروعات شناخت حضوري مي‌باشد. برخلاف نظريه رايج كه شناخت حصولي را اصل مي‌داند و معتقد است، هرگاه شناخت حصولي به قوت خود برسد، حضوري مي‌شود.
انسان نخست بايد چيزي را بيابد، سپس با قطع ارتباط ميان عالم و معلوم، مفهوم سازي نمايد و آنگاه به علم حصولي دست پيدا كند.
انسان در قدم اول همه علومش را از طريق حواس بدست مي‌‌آورد. تمام ادراكات حسي حضوري هستند، بعد از اين كه علوم حضوري حسي پديد آمدند، از وجوه اشتراك يا امتياز اين علوم با يكديگر علوم جديدي پديد مي‌آيند كه انتزاعيات، اعتباريات (معقولات ثانيه فلسفي و منطقي) معقولات و مانند آن خواهند بود. بنابراين، همه علوم به علم حضوري مي‌رسند.
باوجود اين كه علم انسان به اشياء و افراد حصولي است، اما صور و مفاهيمي كه در ذهن وجود دارد، از علوم حضوري مي‌باشد ـ جاي شكي نيست كه براي خود مفاهيم، مفهوم ديگري وجود ندارد، بلكه خود مفهوم در ذهن حاضر است ـ بنابراين، صورتهاي ذهني هر شخصي در نزد او و حضوري است، ولي مابازاي عيني آن صورتها به واسطه صور ذهني و در نتيجه، به نحو حصولي نزد افراد وجود دارد.

ابزارهاي شناخت
١ـ حس ٢ـ عقل ٣ـ دل.
حس و عقل در بسياري موارد مشترك‌اند، اما جهت حصولي يا حضوري بودن آنها متفاوت است. به عنوان مثال، علم به شيريني قند، وقتي با چشيدن و از طريق حس ادراك مي‌شود، حضوري است و آنگاه كه با شنيدن نام آن مفهوم شيريني به ذهن مي‌آيد، ادراك حصولي است.
در علوم متافيزيكي هم امكان شناخت (حضوري و حصولي) وجود دارد. شناخت حصولي در اين گونه موارد همان شناخت عقلي است، اما شناخت حضوري در اين علوم از طريق سوّمين ابزار شناخت، يعني «دل» حاصل مي‌گردد.
البته از آنجا كه ادراكات انسان بيشتر دائر مدار حس و عقل است، كمتر به شهود و دل مي‌رسد. اما اگر فردي از طريق كنترل حواس قلمرو علوم حصولي خود را محدود كند، راه شناخت ديگري بر وي گشوده خواهد شد كه حتي از حس و عقل هم مهمتر است.
ميان ابزارهاي شناخت رابطه ويژه‌اي برقرار است، به نحوي كه هر چه از ابزارهاي حسي و عقلي بيشتر استفاده شود، ادراكات شهودي كمتر رخ خواهد داد.
در نتيجه براي رسيدن به ادراكات شهودي بايد از ساير ادراكات كاسته شود. چنانكه افرادي كه به رياضت نفس مي‌پردازند و راههاي ورود و خروج نفس خود را كنترل مي‌كنند، به ادراكاتي دست مي‌يابند كه ديگران از آن بي‌بهره‌اند.

امكان شناخت
نظرياتي كه درباره اين موضوع وجود دارد، عبارتند از:

نظريه اول
 شناخت امكان‌پذير نيست و هيچ‌كس درباره هيچ‌ چيز آگاهي ندارد. به تعبير ديگر سفسطه مطلق حاكم است. (اين نظريه ـ تقريباً ـ جزء پيش فرضهاي بحث انسان شناسي است.)
دلايل اين نظريه:
الف ـ خطاي حس
ب ـ خطاي عقل، مانند: تضاد و تقابل آراء عقلاء در مسئله واحد و يا تفاوت آراء و نظريات عموم مردم.
با توجه به اين شرايط، عقل خطاپذير است و نمي‌توان به درستي يافته‌هايش اطمينان داشت، پس شناخت ناممكن است.
ردّ كلي بر نظريه اوّل:
وجود خطا نشان دهنده قضاياي درست است، زيرا خطا يعني قضيه‌اي كه مطابق با واقع نباشد، پس واقعيتي وجود دارد كه اگر قضيه‌اي با آن مطابق بود صادق و اگر مطابق نبود، كاذب است.
قائلان به سفسطه مطلق تنها در نظر و بيان چنين عقيده‌اي دارند، اما در عمل همه سوفسطائيان واقع‌گرا هستند. مثل، شكاكان مطلق هم وقتي گرسنه مي‌شوند به سراغ نان مي‌روند، نه چيز ديگر و ميان نان و كفش تفاوت قائلند.
«و جحدوا بها و استيقنتهم انفسهم و عتو عتوّاً كبيرا»

نظريه دوم
دلیل نظریه دوم:
شناخت حقيقي ناممكن است، زيرا هر موجودي به وسيله جنس و فصل آن شناخته مي‌شود.
فصل بر دو قسم است:
١ـ فصل حقيقي: بيانگر حقيقت موجودات است.
٢ـ فصل مشهوري و منطقي: اخص خواص و مشهورترين لوازم شيء است.
نسبت به فصل حقيقي شناختي وجود ندارد و آنچه در علم منطق به عنوان فصل مطرح مي‌شود، همان فصل مشهوري است.
از آنجا كه فصل مشهوري حقيقت موجودات را بيان نمي‌كند، هيچ‌گاه نمی ‌توان به شناخت و معرفت حقيقي دست يافت.
نقد نظريه دوم:
اين سخن كه هيچ‌كس به حقيقت موجودات آگاهي ندارد، از نظر عقلي و نقلي قابل پذيرش نيست.
از نظر عقلي، عقول يا موجودات مجرد تام وجود دارند، كه محيط بر عوالم مادون خود بوده و نسبت به آن علم حضوري دارند.
از نظر نقلي، برخي مانند، انبياء و اولياء به حقيقت اشياء آگاهند.
سخناني مانند: «الهي أرني الاشياء كما هي» كه بر زبان اولياء آمده است و نيز برخي آيات قرآن مانند: «ادعوني استجب لكم»، مؤيّد اين مطلب است. بنابراين، افرادي هستند كه آگاهيهاي دقيق و صادق دارند، (مانند: انبياء، اولياء وحي و ...) كه با پيروي از ايشان مي‌توان به همان قضاوتهاي درست دست يافت.

نظريه سوم
 شناخت نيازها و تأثيرات اشياء بر يكديگر و پيامدهاي آن، ممكن است؛ هر چند شناخت حقيقت اين اشياء ممكن نباشد.
دلیل نظریه سوم:
شواهدي كه مؤيّد اين نظريه هستند عبارتند از:
الف ـ كشف قوانين طبيعي كه نشان دهنده شناخت طبيعت است.
ب ـ كشف قطعي و بديهي مربوط به اخلاق انسان يا نيازها و استعدادهاي انسان.
آنچه در انسان شناسي مورد بررسي قرار مي‌گيرد، عبارتست از: شناخت چيستي انسان، عوامل بازدارنده يا محرك او، مزاحمان و رهبران او، كه شناخت همه اين موارد امكان‌پذير مي‌باشد.

نظريه چهارم، (ديدگاه قرآن)
از نظر قرآن، شناخت هم امكان‌پذير است و هم محقق شده است، اما در اندازه‌اي محدود، چون انسان نسبت به بخشي از جهان علم دارد و نسبت به بخشي ديگر فاقد علم و آگاهي است.
بنابراين، قرآن يك شناخت محدود را امكان‌پذير مي‌داند. برخي از آيات قرآن شاهد بر اين امر است:

الف ـ آياتي كه به دقت و نظر در جهان و موجودات جهان ترغيب و سفارش مي‌كند با اين مقدمه كه اگر دقت و نظر سبب شناخت نباشد، بيهوده خواهد بود.
- « قل انظروا ماذا في‌السموات و الارض »(یونس/101)؛ يعني بنگريد كه در آسمان‌ها و زمين چيست؟
از اين آيه شريفه، دو نكته را مي‌توان استفاده كرد:
١ـ نظر كردن در آسمانها امكان‌پذير است.
٢ـ اين نظر كردن منتهي به علم و شناخت مي‌شود، زيرا در غير اين‌صورت كاري بيهوده خواهد بود.
ـ «قل سيروا في‌الارض فانظر كيف بدأالخلق»(عنکبوت/20)؛ يعني در زمين سير كنيد و بنگريد كه آفرينش چگونه آغاز شد.
نكاتي كه از اين آيه كريمه استفاده مي‌شود:
١ـ سفر كردن در جهت دستيابي به كيفيت آغاز آفرينش، عملي مطلوب است.
٢ ـ علم پيدا كردن به كيفيت آغاز آفرينش، امري ممكن است.
٣ـ مقدمه كشف كيفيت آغاز آفرينش، سفر است.
٤ـ غالباً اين سفر را خروج از خوديّت و محدوديتهاي نفساني معنا كرده‌اند. اگر چه برخي هم آن را به همين معناي معمول آن كه رفتن از نقطه‌اي به نقطه ديگر است، معنا كرده‌اند.
ـ «و في الارض آيات للموقنين ٭ و في انفسكم أفلا تبصرون»(ذاریات/20و21)؛ يعني در زمين و نيز در جان خودتان نشانه‌هايي براي اهل يقين است، چرا نمي‌بينيد؟
اينكه مي‌فرمايد، چرا نگاه نمي‌كنيد، يعني اگر كسي چشم داشته باشد، بايد آيات را ببيند. كسي كه آيه را ببيند، بر علمش افزوده خواهد شد، پس شناخت امكان‌پذير است.
ـ«أفلا ينظرون إلي الإبل كيف خُلِقَت ٭ و الي السماء كيف رفعت ٭ و الي الجبال كيف نُصِبت ٭ و الي الارض كيف سطحت ٭»(غاشيه/17تا20)؛ يعني، چرا به شتر نگاه نمي‌كنيد كه چگونه خلق شده، و به آسمان كه چگونه برافراشته شده، و به كوهها كه چگونه نصب شده، و به زمين كه چگونه هموار شده است. بيان اين موارد نمونه‌اي است، يعني در همه چيز بنگريد.

ب ـ آياتي كه متفكران را تكريم مي‌كند. اگر فكر و انديشه زمينه علم و شناخت را فراهم نكند، سبب تكريم نمي‌گردد. چون تكريم حقيقي مربوط به علم است. كه خداوند«اوتوالعلم» را بر ديگران درجه و فضيلت داده است.
- «انُّ في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآياتٍ لاولي الالباب ٭ الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و ...»(آل عمران/190تا198) (كه خواندن آن بسيار توصيه شده است)

ج ـ آياتي كه بيانگر تعليم انسان است.
ـ «و علَّم آدم الاسماء كلّها ثمّ عرضهم علي الملائكهِ فقال أنبئوني باسماء هولاء ان كنتم صادقين.»(بقره/30)
ـ «علَّم الانسان ما لم يعلَم.»(علق/5)

از نظر قرآن، خدا انسان را تعليم داده است؛ بنابراين، شناخت امكان‌پذير است.

‌د ـ آياتي كه از علم و آگاهي انسان خبر مي‌دهد.
ـ «يعلمون ظاهراً من الحياه الدنيا و هم عن الآخره غافلون.»(روم/7)
اين آيه شريفه، به اين مطلب اشاره مي‌كند كه نه تنها شناخت امكان‌پذير است، بلكه واقع هم شده است.
ـ «قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون.»(زمر/9)
ـ «كتاب فصلت آياته قرآناً عربيّاً لقوم يعلمون.»(فصلت/3)
ـ «قد فصلنا آلايات لقوم يعلمون.»(انعام/97)