درس سیزدهم: آفرینش انسان

درس سیزدهم: آفرینش انسان
یکی از بحث های مربوط به انسان در قرآن ، مسئله آفرینش انسان است.
برای ورود در بحث ، ابتدا این سؤال را مطرح می کنیم که آیا قرآن برای تبیین مسائل زیست شناسی انسان نازل شده است و از این جهت کتاب آسمانی است یا جنبه دیگری دارد؟ آیا هدف قرآن از شناختن پیشینه انسان، کیفیت پیدایش و رشد او، معرفی ویژگی های انسان و نیز کیفیت زیست او در طول تاریخ به عنوان یک علم مطرح است یا اینکه اینگونه مسائل از فروع قرآن و کتاب آسمانی است و قرآن به هیچ یک از این مسائل به عنوان یک اصل و مقصد نپرداخته است؟
در دیدگاه دوم ، قرآن کتابی است برای هدایت و رستگاری انسان از هر آنچه سبب محدودیت اوست و دستیابی به کمال آسایش ، آرامش و نجاتی که ویژه اوست. بنابراین ، اگر به مسائل روانشناسی، زیست شناسی و مانند آن می پردازد نه برای تبیین اینگونه مسائل ، بلکه بدین خاطر است که چه بسا اینها برای نجات و رهایی انسان یا جمعی از انسانها اهمیت دارد.
به عنوان نمونه ، اگر در قرآن ظلوم بودن و جهول بودن را که از ویژگی های روانشناختی انسان است مطرح می کند، حیث روانشناسی ندارد و مقصود این نیست که انسان بداند که اینچنین است. همچنان که یک روانشناس پس از کاوش در روح انسان از طریق تجربه های مختلف به معرفی ویژگی های انسانی می پردازد.

نظر اول به همه اینها توجه دارد. در این نظر اگر به دنبال روانشناسی ، جامعه شناسی ، جنبه های زیست شناختی ، جنبه های فیزیکی و متافیزیکی و بالاخره هر یک از علوم باشیم باید به قرآن مراجعه کنیم . در نتیجه وقتی مفسر می گوید «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» ، یعنی همه علوم اولین و آخرین ، طبیعی و ماورای طبیعی ، انسانی و غیر انسانی ، همه ، در قرآن هست. در این نگاه قرآن هم کتاب روانشناسی است هم زیست شناسی و ادبیات و ... ولی در نگاه دوم، قرآن به یک مقصد و یک هدف نازل شده و هر زمینه و امری که در تأمین آن هدف مؤثر باشد نیز مورد توجه ثانویه قرآن قرار گرفته است. بنابراین ، اگر قرآن به مسئله زیست شناختی انسان توجه کرده است، بدین خاطر است که به عنوان زمینه و بستری برای رشد و تکامل انسان که هدف نهایی قرآن است، قرار بگیرد.
با توجه به این دیدگاه می توان به نظریه های مختلف در مورد کیفیت آفرینش انسان پرداخت، در این پردازش اهمیتی ندارد که انسان ‌ـ چنانکه گروهی می گفتند – همانند گیاهی که از زمنین سبز می شود ، آفریده شده باشد زیرا پذیرش این نظریه هم با مقصد و غرض قرآن منافات ندارد. اگر نظریه مورد پذیرش در آفرینش انسان این بود که انسان برآیند تکامل حیوانات یا گیاهان یا بالاخره تک یاخته هاست، باز هم با تأمین هدف قرآنی که صلاح ، فلاح و نجات انسان است، سازگاری دارد.
و همچنین اگر نظریه این باشد که انسان همینگونه که می بینیم آفریده شده باشد ، بدین صورت که نقطه آغازش خاکی بوده که تبدیل به گل کردند و از آن مجسمه ای ساختند و آنگاه در آن روح دمیده شد. و در ادامه ، انسانها از یکدیگر تناسل پیدا کردند ؛ باز هم با هدف قرآن منافاتی ندارد. پس با این دید وارد قرآن می شویم تا زیاد بسته و مسلط بر یک دیدگاه نباشیم.
اگر دیده می شود که برخی نظریات ، مانند نظریه تکامل این چنین جنجال بر پا کرده ، نه بدین خاطر است که با تفکر قرآنی منافات دارد ، بلکه با امور دیگری منافات داشته و با ادیان دیگر در گیر شده است و ما هم به عنوان طرفدار یک دین چنین گمان کردیم که هر چه با یک دین برخورد داشته باشد، با ما نیز برخورد دارد. چنین بود که ما هم در ردیف مخالفان تکامل قرار گرفتیم. و یا اگر جمعی با ثبات انگاری مخالف باشند ، مبنا و ریشه مخالفت جای دیگر است ولی به ما هم رسیده است. و در بسیاری از موارد نیز ناخود آگاه تحت تأثیر عقاید برون دینی که وارد ادیان دیگر شده است قرار گرفته ایم . بدون اینکه ارتباطی با ما داشته باشد.
نباید نادیده گرفت که برخی معارف برون دینی یا بخشی از تاریخ و روایات تحریف شده وجود دارد که به عنوان معارف الهی شناخته شده و به سبب کم توجهی جزء دین ما شده است، در حالی که ارتباطی با اسلام ندارد.
پس باید توجه داشت که اساساً هدف و مقصد قرآن تحلیل توسط انسان نیست. به تعبیر دیگر ، غرض قرآن این نیست که انسان در یک کتاب یا بخشی از آن تحقیق کرده ، آن را جدا کند و به عنوان روان شناسی قرآن مطرح نماید. البته مقصود این نیست که بگوییم این عمل بد یا نادرست است ، بلکه می گوییم غرض قرآن نیست . هدف قرآن ، سعادت انسان و رها ساختن او است از هر آنچه برآیندش خوشایند انسان نیست.

یک پرسش
اگر قرآن در مورد شکل حکومت ، دستگاه حکومت یا دستگاه قضایی ، دستور العملهایی داشته باشد، آیا بدین معناست که قرآن علاوه بر به کمال رساندن انسانها از طریق حکومت و سیاست های مطابق با نیازهای انسان، به شکل حکومت نیز نظر داشته است؟ مثلاً اگر در مورد کشاورزی تأکید نموده، پس باید وزارت کشاورزی هم داشته باشیم یا چون در مورد جنگ ، دفاع و درگیری صحبت شده، پس حتماً وزارت دفاع هم لازم است؟!
به عبارت دیگر ، آیا ساختار سیاسی اسلام ، ساختار ویژه و تأسیسی خودش است یا نه، یکی از ساختارهای سیاسی دنیا را که با هدف اسلام که همانا رستگاری و نجات انسان است، سازگارتر می باشد، انتخاب می نماید.
در مورد نظام تعلیم و تربیت نیز این پرسش مطرح است که ویژگی نظام تعلیم و تربیت اسلامی چیست؟ آیا اگر یک نظام تعلیم و تربیت، با قرآن شروع شود و همه در آن حافظ قرآن شوند ، اسلامی خواهد شد یا خیر؟
آیا از نظر قرآن ، باید استعدادهای ویژه را تنها در مسیر حفظ قرآن بکار برد و در نهایت یادگیری تفسیر قرآن؟
در مورد تفسیر قرآن نمی توان گفت که این است و جز این نیست ، بلکه آنچه را یک فیلسوف ، ادیب یا عارف مطرح می کنند ، همه به عنوان یک احتمال است. البته منظور، نسبیت گرایی نیست، اما حداقل باید از تنگ نظری و محدود بینی رها شد.

نتیجه بحث
بنابر آنچه تا کنون گفته شد، نباید به دنبال آن بود که دیدگاه قرآنی صرف و خالصی را به عنوان زیست شناسی ، روانشناسی یا جامعه شناسی قرآنی و ... معرفی کرد.
قرآن برای این نیامده است. آنچه را که انسان توانایی فهم آن را دارد ، مقصود اصلی قرآن نیست ؛ برای همین است که اگر چه بعضی از انبیاء الهی در ابتدا، چوپان، کشاورز یا خیاط بودند، اما هیچیک در سدد آموزش این امور به مردم برنیامدند. یعنی انسان در امور مربوط به طبیعت و زندگی دنیا ، در سختیها و مشکلات ، آرام آرام می آموزد که چگونه مشکلات خود را حل کند. اما در مورد مشکلات ماوراء طبیعی به تنهایی نمی تواند راه حل پیدا کند.
اگر چه در دین مسائل روانشناسی بسیار است، اما نه به قصد یک علم، بلکه به عنوان یادآوری برای راحت تر رسیدن به مقصد بیان شده است. بنابراین ، اگر مشکل روانشناسی باشد، انسان می تواند مسائل مربوط به آن را به وسیله ابزار و اطلاعات اولیه اش بشناسد.
پس قرآن هر چه در مورد جنبه های زیستی انسان و جنبه هایی که انسان با ابزار، عقل و استعداد خودش می تواند بشناسد، بیان کرده ، نه به عنوان یک اصل، بلکه به عنوان اموری که در تربیت، تکامل، رشد و فلاح انسان تأثیر می گذارد ، یادآوری کرده است . اما بیان آنچه به وسیله ابزارهای حسی و شناخت متعارف قابل حصول نیست ، از مقاصد قرآن است.
آیا آفرینش انسان و جنبه های زیستی او از مواردی است که به وسیله ابزار و وسایل شناخت عرفی حاصل می شود یا نه؟پاسخ همان است که در کیفیت پیدایش سایر موجودات اعم از گیاهان، حیوانات و حتی تک یاخته ها باید گفت.

قرآن هر چند از برخی حیوانات و گیاهان نام برده ولی در مورد آفرینش اکثر موجودات سخنی به میان نیاورده است. قرآن تنها به بیان اموری پرداخته است که در هدایت انسان دخیل هستند.
قرآن یک بار فرموده :«أفلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» چون خلقت همه گیاهان و حیوانات و ... همانند است و ذکر یکی از آن موارد کفایت می کند و تنها برای یادآوری است. و همچنین اگر خدا فرمود: «و اوحینا الی النحل ...» از این حشره به عنوان نمونه نام برده است.
قرآن به آنچه که به وسیله ساختارهای وجودی قابل فهم باشد ، نمی پردازد و اگر هم بپردازد به عنوان یک امر فرعی از آن یاد می کند و آن هم یک مورد کفایت می کند . گر در خانه کس است یک حرف بس است.