درس چهاردهم: نظریات مربوط به آفرینش انسان
درس چهاردهم:نظریات مربوط به آفرینش انسان
1- اولین نظریه جزء قدیمی ترین نظریات مربوط به یونان باستان است. یعنی دست کم بیش از دو هزار و سیصد – چهارصد سال قبل، این نظریه با عنوان رویش از زمین ، مطرح بوده است. آنان معتقد بودند که نسل های اولیه انسان همانند گیاهان از زمین می روئیدند. این نظریه با نظریه تکامل داروین – البته به نام او معروف شده، اما بسیاری به این نظریه معتقد بودند – تفاوت زیادی ندارد.
1- اولین نظریه جزء قدیمی ترین نظریات مربوط به یونان باستان است. یعنی دست کم بیش از دو هزار و سیصد – چهارصد سال قبل، این نظریه با عنوان رویش از زمین ، مطرح بوده است. آنان معتقد بودند که نسل های اولیه انسان همانند گیاهان از زمین می روئیدند. این نظریه با نظریه تکامل داروین – البته به نام او معروف شده، اما بسیاری به این نظریه معتقد بودند – تفاوت زیادی ندارد.
گفته می شود که مردمان عصر حضرت نوح با این نظریات آشنائی داشتند . پیروان حضرت نوح می دانستند که پیدایش افراد از طریق تولد و تناسل است، اما اعتقاد داشتند که قبلاً آدمیان هم مانند علف از زمین سبز می شدند. برای همین است که در قرآن این گونه به آنها اشاره شده است: « والله أنبتکم من الارض نباتا» ( نوح /آیه 17)؛ البته کیفیت و کمیت این روئیدن زیاد روشن نیست که مانند روییدن گیاه بوده یا به گونه ای دیگر.
نمونه ای از آن در برخی نقاط آفریقا قابل مشاهده است . بدین صورت که در فصل تابستان برکه ها، دریاچه ها، تالاب ها خشک شده و همه موجودات زنده آن اعم از ماهیها ، قورباغه ها و ... می میرند. ناگاه باران شروع به باریدن می کند ، این باریدن آنچنان طولانی می شود که آب همه جا را فرا گرفته و دریاچه ها را پر می کند. بعد از گذشت چند روز در این آبها موجودات ریزی به جنبش درمی آیند. رفته رفته این موجودات رشد کرده ، شکلی شبیه به ماهی پیدا می کنند، بعد از مدتی ماهیها پدید می آیند و ...
معتقدین به این نظر ، آفرینش انسان را این گونه می دانند – البته در عصر ما نمی توان شاهدی بر این نظر آورد.- در مورد ماهی ها می توان گفت که بذر یا تخمشان ریخته می شود و می ماند اما آیا در مورد انسان نیز همین گونه بوده است؟ شاهد علمی و تاریخی روشنی در این زمینه وجود ندارد و آثار به دست آمده در چین و یونان هم چیزی از مجهولات ما کم نمی کند. صحبت در این است که بذرشان چگونه بوده و این بذرها اولین بار چگونه تولید شده است ؟ دانسته های ما هیچ نکته ای را در این نظر روشن نمی کند.
نظریه دوم که خاستگاه کیهانی انسان یا «خانسپرمی » نام دارد، به پانصد سال قبل از میلاد مربوط می شود . یکی از دانشمندان آن زمان بنام آنکساگورس یا اناکسی گورس معتقد بود حیات از ازل وجود داشته و تا ابد هم ادامه خواهد داشت . بنابراین، آفرینش موجودات زنده نه نقطه آغاز دارد نه پایان . اگر گفته شود زمین تاریخ تولد دارد چنین پاسخ خواهد داد که صحبت در مجموعه عالم طبیعت است؛ برای مجموعه عالم طبیعت نمی توان آغاز و انجامی یافت. ممکن است گفته شود انسان دو میلیون سال قبل آفریده شده و صد میلیون سال قبل هم حیوانات ، دویست میلیون سال قبل هم گیاهان قبل از آن هم هیچ نبوده ولی در مورد مجموعه جهان طبیعت نمی توان چیزی گفت.
اعتقاد به فعالیت بی قید و شرط و فرا زمانی خداوند پذیرش این نظر را سهل می گرداند . کسی که خداوند را موجودی تصور می کند که زمانی بیکار بوده است ، یکسال، دو سال ، صد سال هیچ کاری نمی کرده است. العیاذ بالله – یک مرتبه به ذهنش رسیده که آدمی را خلق کند و بعد از مدتی به تدبیر آنها پرداخته و پس از مدتی هم خلقت را تعطیل کند. کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، خداوند را همچون یک موجود محدود و نیازمند در نظر گرفته است.
کسی که بداند فیاضیت ، اعطا ، فعالیت و خلاقیت خداوند از صفات جدایی ناپذیر اوست، نمی تواند تصور کند زمانی را که خدا بود و هیچ نبود ، خداوند هیچ خلق نمی کرد . بحث در مورد جهان طبیعت است ، در غیر طبیعت که روشن است . توضیح بیشتر آن که پیدا کردن عمر برای مجموعه جهان طبیعت جزو محالات است. اگر در جایی گفته می شود که فلان ستاره ده میلیارد سال پیش به وجود آمده ، آن دیگری صد میلیارد سال پیش از بین رفته و ...، ولی یافتن آغاز برای مجموعه جهان طبیعت از محالات عقلی است. این که اولاً بی نهایت زمان همه کرات و سیارات خالی بود و خداوند هم هیچ کاری نمی کرد . به یک باره به این فکر افتاد که این دنیا را بیافریند . ثانیاً ، از میان بی نهایت کهکشان که هر کدام میلیونها ستاره و سیاره دارد ، تنها همین زمین را انتخاب نمود.
به تعبیر ادیان باربور در کتاب علم و دین که از نجوم و علوم قدیم قرن نوزدهم اقتباس کرده است ، می گوید: کره زمین اولاً یک سیاره سرگردان است، در این مجموعه بیکرانه و ثانیاً همانند غباری است که هنگام دست زدن به فرش از آن بلند می شود. خداوند ، تنها در این غبار خلاقیت نموده و باقی عالم را رها کرده است . گفته می شود اشکال این نظر چیست؟ خواهیم گفت: خدایی را که ما می شناسیم نمی تواند این گونه باشد.
خدایی که تنها برای یک عضو بسیار کوچک از بدن انسان ده ها و صدها وظیفه قرار داده است چگونه می تواند عالمی را بی خاصیت آفریده باشد. به تعبیر دیگر، آن مفضلی که مخاطب «یا دائم الفضل علی البریّة» است، او که «مواهب العطایا» است، کسی که عطیه می بخشد، هدیه دادن را از چه زمانی آغاز کرده است در حالیکه بزرگترین هدیه در عالم هستی حیات است. کسی نمی تواند برای عطیه الهی تاریخ تعیین کند بویژه آن که خود را خداشناس بداند.
سخن آنکساگورس در این است که حیات از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود. البته خواهد رسید زمانی که عمر زمین تمام می شود، زمینیان می روند. اما این بدان معنا نیست که وقتی ما از دنیا رفتیم، همه عالم می روند ، نه، میلیونها سال دیگر خورشید باقی است ، بعد از خورشید میلیاردها سال دیگر سیارات و ستارگان باقی اند.
این که گمان انسان ها بر این باشد که قبل از ورودش به دنیا آن را آراسته و آماده کرده اند و پس از رفتنش هم بساط دنیا برچیده می شود، تصور محدودی از خدا خواهد بود.
البته خدای عرف همین گونه است.
آنکسا گورس می گوید: جنین های اسیری یا تخم های تغییر ناپذیر بسیار ریز، در سراسر عالم پراکنده بود. بخشی از این تخم ها به وسیله باران به زمین منتقل شده، در خاک مرطوب بارور شده و رشد کرده است . همه موجودات زنده حتی انسان از همین تخمک ها یا نطفه ها پدید آمده اند.[1]
البته این نظریه مربوط به 500 سال قبل از میلاد است. در قرن نوزدهم ، بیستم هم بسیاری تحت تأثیر این نظریه بودند.
[1]- جهت مطالعه بیشتر به کتاب زمینه انسان شناسی نوشته حسین ادیبی رجوع شود.
نمونه ای از آن در برخی نقاط آفریقا قابل مشاهده است . بدین صورت که در فصل تابستان برکه ها، دریاچه ها، تالاب ها خشک شده و همه موجودات زنده آن اعم از ماهیها ، قورباغه ها و ... می میرند. ناگاه باران شروع به باریدن می کند ، این باریدن آنچنان طولانی می شود که آب همه جا را فرا گرفته و دریاچه ها را پر می کند. بعد از گذشت چند روز در این آبها موجودات ریزی به جنبش درمی آیند. رفته رفته این موجودات رشد کرده ، شکلی شبیه به ماهی پیدا می کنند، بعد از مدتی ماهیها پدید می آیند و ...
معتقدین به این نظر ، آفرینش انسان را این گونه می دانند – البته در عصر ما نمی توان شاهدی بر این نظر آورد.- در مورد ماهی ها می توان گفت که بذر یا تخمشان ریخته می شود و می ماند اما آیا در مورد انسان نیز همین گونه بوده است؟ شاهد علمی و تاریخی روشنی در این زمینه وجود ندارد و آثار به دست آمده در چین و یونان هم چیزی از مجهولات ما کم نمی کند. صحبت در این است که بذرشان چگونه بوده و این بذرها اولین بار چگونه تولید شده است ؟ دانسته های ما هیچ نکته ای را در این نظر روشن نمی کند.
نظریه دوم که خاستگاه کیهانی انسان یا «خانسپرمی » نام دارد، به پانصد سال قبل از میلاد مربوط می شود . یکی از دانشمندان آن زمان بنام آنکساگورس یا اناکسی گورس معتقد بود حیات از ازل وجود داشته و تا ابد هم ادامه خواهد داشت . بنابراین، آفرینش موجودات زنده نه نقطه آغاز دارد نه پایان . اگر گفته شود زمین تاریخ تولد دارد چنین پاسخ خواهد داد که صحبت در مجموعه عالم طبیعت است؛ برای مجموعه عالم طبیعت نمی توان آغاز و انجامی یافت. ممکن است گفته شود انسان دو میلیون سال قبل آفریده شده و صد میلیون سال قبل هم حیوانات ، دویست میلیون سال قبل هم گیاهان قبل از آن هم هیچ نبوده ولی در مورد مجموعه جهان طبیعت نمی توان چیزی گفت.
اعتقاد به فعالیت بی قید و شرط و فرا زمانی خداوند پذیرش این نظر را سهل می گرداند . کسی که خداوند را موجودی تصور می کند که زمانی بیکار بوده است ، یکسال، دو سال ، صد سال هیچ کاری نمی کرده است. العیاذ بالله – یک مرتبه به ذهنش رسیده که آدمی را خلق کند و بعد از مدتی به تدبیر آنها پرداخته و پس از مدتی هم خلقت را تعطیل کند. کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، خداوند را همچون یک موجود محدود و نیازمند در نظر گرفته است.
کسی که بداند فیاضیت ، اعطا ، فعالیت و خلاقیت خداوند از صفات جدایی ناپذیر اوست، نمی تواند تصور کند زمانی را که خدا بود و هیچ نبود ، خداوند هیچ خلق نمی کرد . بحث در مورد جهان طبیعت است ، در غیر طبیعت که روشن است . توضیح بیشتر آن که پیدا کردن عمر برای مجموعه جهان طبیعت جزو محالات است. اگر در جایی گفته می شود که فلان ستاره ده میلیارد سال پیش به وجود آمده ، آن دیگری صد میلیارد سال پیش از بین رفته و ...، ولی یافتن آغاز برای مجموعه جهان طبیعت از محالات عقلی است. این که اولاً بی نهایت زمان همه کرات و سیارات خالی بود و خداوند هم هیچ کاری نمی کرد . به یک باره به این فکر افتاد که این دنیا را بیافریند . ثانیاً ، از میان بی نهایت کهکشان که هر کدام میلیونها ستاره و سیاره دارد ، تنها همین زمین را انتخاب نمود.
به تعبیر ادیان باربور در کتاب علم و دین که از نجوم و علوم قدیم قرن نوزدهم اقتباس کرده است ، می گوید: کره زمین اولاً یک سیاره سرگردان است، در این مجموعه بیکرانه و ثانیاً همانند غباری است که هنگام دست زدن به فرش از آن بلند می شود. خداوند ، تنها در این غبار خلاقیت نموده و باقی عالم را رها کرده است . گفته می شود اشکال این نظر چیست؟ خواهیم گفت: خدایی را که ما می شناسیم نمی تواند این گونه باشد.
خدایی که تنها برای یک عضو بسیار کوچک از بدن انسان ده ها و صدها وظیفه قرار داده است چگونه می تواند عالمی را بی خاصیت آفریده باشد. به تعبیر دیگر، آن مفضلی که مخاطب «یا دائم الفضل علی البریّة» است، او که «مواهب العطایا» است، کسی که عطیه می بخشد، هدیه دادن را از چه زمانی آغاز کرده است در حالیکه بزرگترین هدیه در عالم هستی حیات است. کسی نمی تواند برای عطیه الهی تاریخ تعیین کند بویژه آن که خود را خداشناس بداند.
سخن آنکساگورس در این است که حیات از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود. البته خواهد رسید زمانی که عمر زمین تمام می شود، زمینیان می روند. اما این بدان معنا نیست که وقتی ما از دنیا رفتیم، همه عالم می روند ، نه، میلیونها سال دیگر خورشید باقی است ، بعد از خورشید میلیاردها سال دیگر سیارات و ستارگان باقی اند.
این که گمان انسان ها بر این باشد که قبل از ورودش به دنیا آن را آراسته و آماده کرده اند و پس از رفتنش هم بساط دنیا برچیده می شود، تصور محدودی از خدا خواهد بود.
البته خدای عرف همین گونه است.
آنکسا گورس می گوید: جنین های اسیری یا تخم های تغییر ناپذیر بسیار ریز، در سراسر عالم پراکنده بود. بخشی از این تخم ها به وسیله باران به زمین منتقل شده، در خاک مرطوب بارور شده و رشد کرده است . همه موجودات زنده حتی انسان از همین تخمک ها یا نطفه ها پدید آمده اند.[1]
البته این نظریه مربوط به 500 سال قبل از میلاد است. در قرن نوزدهم ، بیستم هم بسیاری تحت تأثیر این نظریه بودند.
[1]- جهت مطالعه بیشتر به کتاب زمینه انسان شناسی نوشته حسین ادیبی رجوع شود.