درس نوزدهم:خلافت
درس نوزدهم:خلافت
در ادامۀ بحث از خلافت انسان به پاسخ این پرسش می پردازیم که ملائک چگونه به سفک دماء و افساد فی الارض انسان آگاهی یافتند.
چند پاسخ بر این پرسش وجود دارد:
1- از ظواهر برخی آیات قرآن چنین به نظر می رسد که قبل از آدم، آدمیان دیگری در زمین یا سیارات دیگر وجود داشتند. زیرا خداوند فرموده است: «اصطفی آدم»؛ یعنی خدا آدم را بر گزید. « اصطفی» در صورتی رخ می دهد که افراد متعددی وجود داشته باشد که از میان آنها یکی برگزیده شود.
در ادامۀ بحث از خلافت انسان به پاسخ این پرسش می پردازیم که ملائک چگونه به سفک دماء و افساد فی الارض انسان آگاهی یافتند.
چند پاسخ بر این پرسش وجود دارد:
1- از ظواهر برخی آیات قرآن چنین به نظر می رسد که قبل از آدم، آدمیان دیگری در زمین یا سیارات دیگر وجود داشتند. زیرا خداوند فرموده است: «اصطفی آدم»؛ یعنی خدا آدم را بر گزید. « اصطفی» در صورتی رخ می دهد که افراد متعددی وجود داشته باشد که از میان آنها یکی برگزیده شود.
بنا براین، ملائک بر طبق مشاهدات قبلی خود از خلقت آدم، چنین گفته اند. چه به این نحو که مرتبط با نظریات زیست شناسی باشد، یعنی انسان نماهایی بوده اند و چه به این نحو که اساساً انسانها ی دیگری وجود داشته اند. چنان که از برخی روایات چنین بر می آید.
و البته ممکن است «اصطفی» مربوط به قبل از آدم نباشد، بلکه نسبت به عصر زمان و بعد از آن نظر دارد. یعنی از میان آدمیانی که بر کرۀ زمین آمده اند تا روز قیامت خواهند آمد، یکی را انتخاب کرده است.
با توجه به آخر آیه که می فرماید: ما آنان را بر بسیاری از آدمیان فضیلت دادیم، حکایت دارد که انتخابش از میان انسانهاست.
وقتی یک موجود از میان سایر موجودات انتخاب می شود باید میان آنها تناسب و سنخیت وجود داشته باشد و البته آن که بر گزیده می شود، کاملتر باشد.
انسان به خاطر داشتن مقام خلافت یا ولایت مسجود ملائک بود. بنابر این، میان آنها و انسان تناسبی نبوده تا بتوان گفت، انسان از میان ملائک انتخاب شده است. با توجه به این که فعل خداوند زمان مند نیست، یعنی این فرمودۀ خداوند که «انی جاعلٌ فی الارض خلیفه» بدین معنی است که ما پیوسته از ازل تا به ابد جعل خلیفه می کنیم در این صورت تجارب ملائکه نسبت به جعل خلیفه بیش از آن است ک پرسیده شود آنان از کجا فهمیدند که آدم فساد می کند.
2- پاسخ دیگری که پاسخ دقیق و درستی است این است که ملائک به خلافت در زمین علم داشتند. زیرا هم زمین را می شناختند و هم خلافت داری را، یعنی می می دانستند که خلافت، جانشینی خدا و صفات الهی است و از طرفی محل این خلافت زمین است و حضور در آن صفات زمینی را به دنبال دارد.
به تعبیر دیگر، ملائک از یک طرف می دانستند که خلیفه الهی دارای صفات، میل ها و کشش ها ی بی حد و حصر است. از طرف دیگر، چون ملائک محیط بر زمین بودند می دانستند که زمین محل محدویت، تزاحم و درگیری، فساد و خونریزی خواهد بود.
3- ملائک فهمیدند که زندگی در زمین بدون شهوت و غضب امکان پذیر نیست. اگر موجودی شهوت و غضب نداشته باشد، زمینی نیست، بلکه از ملائک است.
کفار تقاضا می کردند که چرا پیامبران ما باید از میان آدمیان باشند. چرا خداوند فرشته ای را به عنوان پیامبر نمی فرستد؟ خداوند فرمود: اگر ما پیامبری را هم از ملائک بفرستیم باید مثل شما لباس بپوشد، بخورد و فعالیت کند. ملک در صورتی می تواند در زمین زیست کند که چون شما باشد.
ابزار اصلی در زمین دو چیز است: یکی شهوت و دیگری غضب. موجودی که در زمین زندگی می کند اگر شهوت نداشته باشد باقی نمی ماند زیرا تمایلی به خوردن آب و غذا نخواهد داشت. و همچنین اگر غضب نداشته باشد، نسبت به حوادث، درگیریها، مشکلات و خطرها از خود دفاع نخواهد کرد و در نتیجه از میان خواهد رفت. به همین خاطراست که علماء اخلاق فرموده اند، قوه شهویه و غضبیه از قوای شریف آدمی است که سبب بقاء و دوام انسان و در نتیجه برخورداری از لطف و رحمت خدا می شود. نتیجه این که هر کس در زمین زندگی کند باید شهوت و غضب داشته باشد و البته در این صورت غالباً به فساد و خونریزی مبتلا خواهد شد.
4- ملائکه علم حضوری دارند. علم حضوری آن است که حقیقت معلو م نزد عالم حاضر باشد. پس حقیقت آدم نزد ملائک حاضر است. و آنها می توانند حقیقت انسان را که مجموعۀ صفات متعارض است مشاهده کنند. بنا براین ، می توانند بفهمند موجودی که جامع چنین صفاتی است، اگر زمینۀ آشکار کردن آن فراهم شود، آن صفات را ابراز خواهد کرد.
بنابراین نظر، اصلاً ضرورت ندارد که ملائک، آدمیان دیگر را تجربه کرده باشند. چنان که ضرورت ندارد زمین، آدم و خلیفه را بشناسند. در اینجا این سئوال مطرح می شود که آیا همچنان که نقص ها و ویژگیهای سلبی انسان نزد ملائک حاضر است، صفات کمالی آنها هم حاضر است. و اگر حاضر است چرا به آن صفات توجه نکردند؟
درپاسخ دو مطلب را می توان مطرح کرد:
الف:همچنان که صفات سلبی نزد ملائک حاضر است، صفات کمالی انسانها نیز نزد آنها حاضر است ولی از آنجا که ملائک موجوداتی منزه هستند، کمترین آلودگی و خطایی کفایت می کند تا نقص چنین موجودی برایشان آشکار باشد.
ب: ملائک می بینند شرور انسان بیشتر است. و بجز گروه اندکی که مخلصین هستند و «انما نطعمکم لوجه الله»، هر چه می کنند لوجه الله است، سایر مردم چنین هستند که شهوت و غضب به زندگی آنان شکل می دهد. حتی عبادتشان نیز بخاطر شهوت یا غضب است. به عنوان نمونه، کسی که به نماز می ایستد و نیت قربةً الی الله می کند، اگر نیتش را بشکافی خواهی دید برای قربت بهشت نماز می خواند. که در آن بخورد و بیاشامد و خوشگذرانی کند. والا اگر خداوند بگوید قربت من در کویری است همچون بیابان خالی عربستان که نه آبی است، نه نانی، نه خوش و ...تعداد نماز گزارن بسیار اندک خواهد بود.
5- ملائک می دانستند که فلسفۀ خلافت در زمین از میان برداشتن خصومتهاست بنابر این، هر گاه خلیفه ای بود نشان دهندۀ وجود خصومت، دعوا و نزاع است.
6- ملائک دانستند که آدم از صلصال است. « انی خالق بشراً من صلصال من حماءٍ مسنون »؛ ( سورۀ حجر، آیه 28)
صلصال به معنی خاک پخته شده است. پس آتش در آن هست. از آتش سرکشی و ظلم خیزد. بدین خاطر که اساساً ویژگی آتش این است. شیطان چون از آتش بود، گردن کشید و گفت ، «انا خیر»؛ امّا از خاک و دنائت و پستی و جهل خیزد. هرگاه آدم از جنبۀ آتش بودنش به نهایت ظلم برسد و از جنبۀ خاک بودنش به نهایت پستی و جهل، ظلومی و جهولی تحقق خواهد یافت. ( البته این ظلوم و جهول به معنای عرفی است) بنابر این، ملائک می بینند که آدمیان به اقتضای استعدادشان به غایت ظلم و شرّ خواهند رسید.
7- (این پاسخ هم جنبۀ فلسفی دارد منتها مبتنی بر طبیعیات قدیم)
ملائک می دانستند که قالب انسان از عناصر چهار گانه، یعنی خاک، باد، آب و آتش است. اینها تعابیر اخلاقی است- خاک صفت سکونت دارد، باد صفت حرکت پس این دو ضد یکدیگرند، یکی ثابت و دیگری متغیّر. آتش و آب نیز ضد یکدیگرند. آتش بالا می رود و آب پایین، آتش گرم است و آب سرد و ... بنابر این، وجود آدمی، وجود اضداد است. در وجودی که اضداد با یکدیگر جمع شوند، درگیری و نزاع و ظلم و فساد حتمی خواهد بود.
در مثالهای اخلاقی چنین بیان می کنند که وجود آدمی همانند شخصیتی (قوه عاقله) است که بر اسبی چموش (قوه شهویه) سوار شده است که سواری نمی دهد و یک سگ هار (قوه غضبیه) را هم زنجیر کرده و به دنبال خود می برد. و افسار این اسب چموش هم به دست شیطان (قوه وهمیه) است. حال اگر چنین موجودی بتواند مسیر طولانی را صحیح و سالم به مقصد برساند اعجوبه روزگار خواهد بود. به همین خاطر است که همۀ عالم هستی در مقابلش تسلیمند.
حال این سئوال مطرح می شود که آیا علم ملائک به این که گفته اند انسان ظلم و فساد می کند، صادق و مطابق با واقع بوده است یا خیر؟
در پاسخ باید گفت: آری. زیرا خداوند نظریۀ آنان را نفی نکرد و نفرمود که او ظلم و فساد نمی کند، بلکه فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون». یعنی غیر از آن چه شما می دانید و حق است چیز دیگری هم وجود دارد که شما نمی دانید که در مورد آن نظرات متعددی است همچون: 1- قوه عاقله 2- روح انسان 3- نفس ناطقه 4- عنایت ویژه خدا، این که خداوند فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون»؛ یعنی این که من آدم را با همین ویژگیها می خواهم و او را کمک می کنم تا به لطف من و نه به زحمت خویش از نتایج غضب و شهوت و طبیعتش نجات پیدا کند و این را شما نمی دانید. زیرا آنان هیچ آگاهی نسبت به خدا و ذات خدا ندارند.
و البته ممکن است «اصطفی» مربوط به قبل از آدم نباشد، بلکه نسبت به عصر زمان و بعد از آن نظر دارد. یعنی از میان آدمیانی که بر کرۀ زمین آمده اند تا روز قیامت خواهند آمد، یکی را انتخاب کرده است.
با توجه به آخر آیه که می فرماید: ما آنان را بر بسیاری از آدمیان فضیلت دادیم، حکایت دارد که انتخابش از میان انسانهاست.
وقتی یک موجود از میان سایر موجودات انتخاب می شود باید میان آنها تناسب و سنخیت وجود داشته باشد و البته آن که بر گزیده می شود، کاملتر باشد.
انسان به خاطر داشتن مقام خلافت یا ولایت مسجود ملائک بود. بنابر این، میان آنها و انسان تناسبی نبوده تا بتوان گفت، انسان از میان ملائک انتخاب شده است. با توجه به این که فعل خداوند زمان مند نیست، یعنی این فرمودۀ خداوند که «انی جاعلٌ فی الارض خلیفه» بدین معنی است که ما پیوسته از ازل تا به ابد جعل خلیفه می کنیم در این صورت تجارب ملائکه نسبت به جعل خلیفه بیش از آن است ک پرسیده شود آنان از کجا فهمیدند که آدم فساد می کند.
2- پاسخ دیگری که پاسخ دقیق و درستی است این است که ملائک به خلافت در زمین علم داشتند. زیرا هم زمین را می شناختند و هم خلافت داری را، یعنی می می دانستند که خلافت، جانشینی خدا و صفات الهی است و از طرفی محل این خلافت زمین است و حضور در آن صفات زمینی را به دنبال دارد.
به تعبیر دیگر، ملائک از یک طرف می دانستند که خلیفه الهی دارای صفات، میل ها و کشش ها ی بی حد و حصر است. از طرف دیگر، چون ملائک محیط بر زمین بودند می دانستند که زمین محل محدویت، تزاحم و درگیری، فساد و خونریزی خواهد بود.
3- ملائک فهمیدند که زندگی در زمین بدون شهوت و غضب امکان پذیر نیست. اگر موجودی شهوت و غضب نداشته باشد، زمینی نیست، بلکه از ملائک است.
کفار تقاضا می کردند که چرا پیامبران ما باید از میان آدمیان باشند. چرا خداوند فرشته ای را به عنوان پیامبر نمی فرستد؟ خداوند فرمود: اگر ما پیامبری را هم از ملائک بفرستیم باید مثل شما لباس بپوشد، بخورد و فعالیت کند. ملک در صورتی می تواند در زمین زیست کند که چون شما باشد.
ابزار اصلی در زمین دو چیز است: یکی شهوت و دیگری غضب. موجودی که در زمین زندگی می کند اگر شهوت نداشته باشد باقی نمی ماند زیرا تمایلی به خوردن آب و غذا نخواهد داشت. و همچنین اگر غضب نداشته باشد، نسبت به حوادث، درگیریها، مشکلات و خطرها از خود دفاع نخواهد کرد و در نتیجه از میان خواهد رفت. به همین خاطراست که علماء اخلاق فرموده اند، قوه شهویه و غضبیه از قوای شریف آدمی است که سبب بقاء و دوام انسان و در نتیجه برخورداری از لطف و رحمت خدا می شود. نتیجه این که هر کس در زمین زندگی کند باید شهوت و غضب داشته باشد و البته در این صورت غالباً به فساد و خونریزی مبتلا خواهد شد.
4- ملائکه علم حضوری دارند. علم حضوری آن است که حقیقت معلو م نزد عالم حاضر باشد. پس حقیقت آدم نزد ملائک حاضر است. و آنها می توانند حقیقت انسان را که مجموعۀ صفات متعارض است مشاهده کنند. بنا براین ، می توانند بفهمند موجودی که جامع چنین صفاتی است، اگر زمینۀ آشکار کردن آن فراهم شود، آن صفات را ابراز خواهد کرد.
بنابراین نظر، اصلاً ضرورت ندارد که ملائک، آدمیان دیگر را تجربه کرده باشند. چنان که ضرورت ندارد زمین، آدم و خلیفه را بشناسند. در اینجا این سئوال مطرح می شود که آیا همچنان که نقص ها و ویژگیهای سلبی انسان نزد ملائک حاضر است، صفات کمالی آنها هم حاضر است. و اگر حاضر است چرا به آن صفات توجه نکردند؟
درپاسخ دو مطلب را می توان مطرح کرد:
الف:همچنان که صفات سلبی نزد ملائک حاضر است، صفات کمالی انسانها نیز نزد آنها حاضر است ولی از آنجا که ملائک موجوداتی منزه هستند، کمترین آلودگی و خطایی کفایت می کند تا نقص چنین موجودی برایشان آشکار باشد.
ب: ملائک می بینند شرور انسان بیشتر است. و بجز گروه اندکی که مخلصین هستند و «انما نطعمکم لوجه الله»، هر چه می کنند لوجه الله است، سایر مردم چنین هستند که شهوت و غضب به زندگی آنان شکل می دهد. حتی عبادتشان نیز بخاطر شهوت یا غضب است. به عنوان نمونه، کسی که به نماز می ایستد و نیت قربةً الی الله می کند، اگر نیتش را بشکافی خواهی دید برای قربت بهشت نماز می خواند. که در آن بخورد و بیاشامد و خوشگذرانی کند. والا اگر خداوند بگوید قربت من در کویری است همچون بیابان خالی عربستان که نه آبی است، نه نانی، نه خوش و ...تعداد نماز گزارن بسیار اندک خواهد بود.
5- ملائک می دانستند که فلسفۀ خلافت در زمین از میان برداشتن خصومتهاست بنابر این، هر گاه خلیفه ای بود نشان دهندۀ وجود خصومت، دعوا و نزاع است.
6- ملائک دانستند که آدم از صلصال است. « انی خالق بشراً من صلصال من حماءٍ مسنون »؛ ( سورۀ حجر، آیه 28)
صلصال به معنی خاک پخته شده است. پس آتش در آن هست. از آتش سرکشی و ظلم خیزد. بدین خاطر که اساساً ویژگی آتش این است. شیطان چون از آتش بود، گردن کشید و گفت ، «انا خیر»؛ امّا از خاک و دنائت و پستی و جهل خیزد. هرگاه آدم از جنبۀ آتش بودنش به نهایت ظلم برسد و از جنبۀ خاک بودنش به نهایت پستی و جهل، ظلومی و جهولی تحقق خواهد یافت. ( البته این ظلوم و جهول به معنای عرفی است) بنابر این، ملائک می بینند که آدمیان به اقتضای استعدادشان به غایت ظلم و شرّ خواهند رسید.
7- (این پاسخ هم جنبۀ فلسفی دارد منتها مبتنی بر طبیعیات قدیم)
ملائک می دانستند که قالب انسان از عناصر چهار گانه، یعنی خاک، باد، آب و آتش است. اینها تعابیر اخلاقی است- خاک صفت سکونت دارد، باد صفت حرکت پس این دو ضد یکدیگرند، یکی ثابت و دیگری متغیّر. آتش و آب نیز ضد یکدیگرند. آتش بالا می رود و آب پایین، آتش گرم است و آب سرد و ... بنابر این، وجود آدمی، وجود اضداد است. در وجودی که اضداد با یکدیگر جمع شوند، درگیری و نزاع و ظلم و فساد حتمی خواهد بود.
در مثالهای اخلاقی چنین بیان می کنند که وجود آدمی همانند شخصیتی (قوه عاقله) است که بر اسبی چموش (قوه شهویه) سوار شده است که سواری نمی دهد و یک سگ هار (قوه غضبیه) را هم زنجیر کرده و به دنبال خود می برد. و افسار این اسب چموش هم به دست شیطان (قوه وهمیه) است. حال اگر چنین موجودی بتواند مسیر طولانی را صحیح و سالم به مقصد برساند اعجوبه روزگار خواهد بود. به همین خاطر است که همۀ عالم هستی در مقابلش تسلیمند.
حال این سئوال مطرح می شود که آیا علم ملائک به این که گفته اند انسان ظلم و فساد می کند، صادق و مطابق با واقع بوده است یا خیر؟
در پاسخ باید گفت: آری. زیرا خداوند نظریۀ آنان را نفی نکرد و نفرمود که او ظلم و فساد نمی کند، بلکه فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون». یعنی غیر از آن چه شما می دانید و حق است چیز دیگری هم وجود دارد که شما نمی دانید که در مورد آن نظرات متعددی است همچون: 1- قوه عاقله 2- روح انسان 3- نفس ناطقه 4- عنایت ویژه خدا، این که خداوند فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون»؛ یعنی این که من آدم را با همین ویژگیها می خواهم و او را کمک می کنم تا به لطف من و نه به زحمت خویش از نتایج غضب و شهوت و طبیعتش نجات پیدا کند و این را شما نمی دانید. زیرا آنان هیچ آگاهی نسبت به خدا و ذات خدا ندارند.