درس بیستم: خلقت آدم

درس بیستم: خلقت آدم
بعد از آن که به پنج دسته از آیات قرآن در مورد خلقت آدم  اشاره کردیم نتیجه و برداشتی را که می توان از این آیات داشت به عنوان نظرنهایی مطرح می کنیم.

این نظریه دارای چند نکته است:
1- آدم وحوا در بهشت آفریده شدند و آغاز خلقتشان آسمانی است نه زمینی. سورۀ بقره، آیه 35 : «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شِئتما».
به آنان گفتیم در بهشت جای بگیرید.  این آیه همچنین با آیات قبل همچون آفرینش آدم، خطاب به فرشتگان، آزمون آنها و سجده بر آدم و مخصوصاً آیاتی که حکایت دارد از این که خدا به آدم فرمود، تو و همسرت در بهشت باشید و هر چه می خواهید از نعمتهای آن استفاده کنید، نیز سازگاری دارد.  آیه 19 سوره اعراف نیز به همین نکته اشاره دارد.

2- آدم وحوا پس از آفرینش در بهشت، هبوط کرده و از آسمان به زمین آمدند.  سورۀ اعراف، آیه 24 : «قال اهبطا منها جمیعا  بعضکم لبعض عدو....» دستور آمد که هبوط کنید، از بهشت بیرون شده و به زمین بروید.  آدم و حوا در بهشت بودند و بهشت هم آسمانی است.  البته آسمان به معنای کرات دیگر نیست که همه جهان طبیعت اعم از ستارگان و سیارات بی حد و اندازه، همگی زمین هستند.

3- وجود آدم در هر عالمی متناسب با همان عالم است، یعنی آدمی که بهشتی و آسمانی است وجودی متناسب با آنجا دارد و آدمی که در زمین است وجودی دیگری متناسب با آن دارد.  بنابراین ، وجود خاکی، صلصالی و فخّاری، همگی وجود های زمینی هستند.  وجود آسمانی و بهشتی آدم نه نطفه دارد، نه طین، نه تراب دارد نه صلصال و فخّار.
بالاخره، باید این نکات را با هم جمع نمود و پاسخ داد.  آنگاه که خدا فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه» و ملائکه گفتند: «أتجعل فیها ..... ، این اتفاقات در کجا رخ داده است؟
بعد از آن که خداوند انسان را آفرید به او فرمود: «لا تقرب بهذه الشجرة»، این فرمودۀ خداوند در آسمان بود یا زمین.
این که ملائک گفتند: «نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» و خداوند فرمود: «انّی اعلم ما لا تعلمون»، آن گاه آدم را تعلیم داد: «و علم آدم الاسماء کلها» این حوادث و این تعلیمات آسمانی بود یا زمینی؟
جای شکی نیست که همۀ این حوادث و تعلیمات آسمانی است نه زمینی. تعلیمات زمینی بدین صورت، امکان پذیر نیست.  بعد از آن که تعلیمات آسمانی تمام شد خداوند به آدم فرمود که عرضه کن آنچه را به تو تعلیم دادم و او نیز چنین کرد و این عرضه نیز در آسمان انجام شد.  با توجه به این که بعد از عرضۀ علم آدم است که ملائکه گفتند: «سبحانک لا علم لنا الّا ما علّمتنا» و تسلیم شده و سجده کردند همۀ اینها بیانگر وجود آسمانی آدم است.
اگر وجود خاکی و نطفه ای انسان رشد کند و پس از آن که تکمیل شد مسجود ملائکه واقع گردد لازمه اش این است که این تفاقات در زمین رخ داده باشد که در این صورت هبوط معنی نخواهد داشت.
خروج آدم از بهشت بعد از سجدۀ ملائک بوده است در نتیجه آن خلقتی که مورد تعلیم اسماء الهی قرار گرفته و مسجود فرشتگان گردیده و سبب آزمون ایشان گشته، وجود آنجایی است، در حالی که این وجود خاکی و نطفه ای وجود اینجایی است.

4- نزول و هبوط اختصاص به آدم نداشته و همۀ موجودات را شامل می شود.  اگر فرود آمدن معلول یکی از عوامل اختیاری باشد، هبوط است ولی اگر علت تامۀ آن خداوند بوده و اختیار در آن دخیل نباشد، نزول نام دارد.
به تعبیر دیگر، هر موجودی که دارای اختیار و اراده است به اذن و اراده الهی هبوط دارد و هر موجودی که اختیار و اراده ندارد به اذن الهی نزول دارد.
برخی از آیات و روایات اشاره دارد که آدمیان، اجنّه و در برخی موارد فرشتگان و ماروت و یأجوج و مأجوج از فرشتگان آسمانی بوده اند که به بلای الهی مبتلا شده و تنزل مقام پیدا کرده اند.  با توجه به اینکه در کارهایی که انجام داده اند و نیز در بازگشت هم اختیارشان مؤثر بوده است اینها نیز دارای هبوط هستند.  این آیه خطاب به شیطان است که: «قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبّر فیها»  (سوره اعراف، آیه 13) تو هم هبوط کن که چنین حق و مقامی نداری و در این جایگاه کبر و خود بزرگ بینی جایی ندارد.
سوره حجر، آیه 21: «وَ ان من شیءٍ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدرٍ معلوم». هیچ چیز نیست مگر این که خزائنش نزد ماست. یعنی هر چه که در همۀ مراتب عالم هستی است اصل و مغز و هویتش در خزائن ماست. تعبیر خزائن، تعبیر لطیفی است. نفرمود در خزانۀ ماست که هر کدامشان دارای خزائن هستند و خزائن غیب الهی اند و البته آن که تنزل پیدا می کند قدر معلوم است بدین خاطرکه در عالم محدود و همراه با تزاحم تنزل می یابد.
سورۀ حدید، آیه 4: « ... یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرُج  منها و ما ننزل من السماء و ما یعرج فیها....». هر آنچه بر زمین وارد می شود و از آن خارج می گردد برخدا آشکار است.  و هر آنچه از آسمان نازل می شود، که با توجه به آیۀ قبل همۀ عالم هستی که در طبیعت ظهور پیدا کرده است، نازل گردیده و حقیقتشان در جای دیگر است.

در مورد قرآن می فرماید: «وننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خساراً» ما قرآن را که نازل می کنیم بخش از آن شفا بخش است که برای مؤمنین رخ می دهد و بخشی از آن که مربوط به ظالم است خسارت آور و از بین برنده است. یعنی قابلیتها برای ظهور نتایج و بر آیندها ی قرآن مؤثر است. این قرآن مانند آب است که اگر بر زمین حاصل خیز ببارد گیاهان و میوه های مختلفی پدید خواهد آمد. با توجه به نکاتی که گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که:
اولاً، وجود آسمانی انسان با وجود زمینی او تفاوت دارد.  وجود آسمانی انسان اصل و ریشه و مبنای پیدایش همه عالَم هستی است.  یعنی وجود آدم اول است و دیگر موجودات حتی ملائک و دیگران تا طبیعت، همه فرع وجود او هستند.  به تعبیر دیگر، آدم در عوالم پیش از زمین بوده، قبل از ملائکه بوده و به لحاظ وجودی هم بر آنها تقدم داشته است و این انسان اگر در آن جایگاه بود سجده معنا نداشت ولی چون قابلیت زمین رفتن را دارد و باید به زمین برود از این جهت مسجود ملائکه واقع شده است.
پس وجود آدم در بهشت نیز بعد از ملائکه نیست، بلکه جعل خلافت او بعد از ملائکه می باشد، «اتجعل فیها» جعل در زمین او بعد از ملائکه است. خداوند نفرمود که می خواهم انسان خلق کنم بلکه فرمود جاعلٌ فی الارض، امتحان و ابتلاء ملائک و اعتراض آنها مربوط به انسان است بعد از آن که تنزل یافته و کوچک شده است، در این زمان باید مسجود باشد.
احتمال دیگری را نیز می توان مطرح کرد که در آنجا اصلاً انسان نبوده، ملائکه بودند.  خدا فرمود می خواهم آدمی بیافرینم، یعنی هنوز آفریده نشده است.  البته احتمال اول قوی تر است بدین خاطر که با دلایل دیگری که در علوم دیگر مانند عرفان، حدیث و روایات مطرح می شود، سازگار تر است.

بدین معنا که انسان کامل واسطه در آفرینش و وصول فیض به همۀ درجات عالم هستی است.  یعنی اول موجودی که آفریده شده است، انسان است.  آنگاه ملائک مقرب و غیر مقرب، ملائک جبروتی و ملکوتی تا برزخی و....
سخن در این است که آیا همان موجودی که در آنجا بود هبوط کرده یا چیزی در اینجا پدید آمده، آنگاه آدم شده است.  برخی هم خلقت آدم را این طور تصور کرده اند که خداوند آدمی را در زمین آفرید.  آنگاه بحث در این است که این آدم را یک مرتبه آفرید یا این که اول گیاهی بود، بعد حیوان شده، کم کم رشد پیدا کرد، بالاتر و بالاتر رفت تا آدم شد.  در این میانه هبوط گم شده است.  باید توجه داشت که در خلقت آدم هبوط بحثی کلیدی و فهم است.  آفرینش انسان از موجودات دیگر و حرکت و تغییر و تحول و در نتیجه رسیدن به مقام آدم بودن تناقض را به دنبال دارد.  لازمه آن این است که انسان هبوط نکرده باشد. ظاهر نظریه  به نظر مرحوم علامه طباطبایی شباهت دارد ولی نحوه نگرش و استدلال آن متفاوت است.
آیات قرآن (قطع نظر از آیات هبوط) ناظر بر ظهور آدم آسمانی در زمین است ولی با توجه به آیات مربوط به هبوط این دیدگاه که آدم به یکباره در اینجا آفریده شده را رد می کند.  یعنی آدم در جای دیگر آدم بود. مورد توجه ملائکه و حسادت ابلیس بود. سجده بر او انجام شده و محور عالم هستی شد.  آنگاه تنزل پیدا کرده و به زمین رسیده است.  پس محال است که از موجود دیگری پدید آمده باشد.