معناي نزديك بودن ظهور
پرسش (102):
سلام عليکم. با تشکر از شما و خسته نباشيد. چند سؤال داشتم که اگر پاسخ بفرماييد ممنون ميشوم.
1ـ با توجه به اينکه در برخي روايات آمده اگر يک روز از عمر عالم طبيعت مانده باشد، ظهور انجام ميگيرد و اعتقاد به بدا يا اينکه حضرت دست بر سر مردم ميکشد و عقلها شکوفا ميشود و زمين خزائنش را آشکار ميکند و مانند اين، ميتوان گفت الزاماً امر ظهور تدريجي نيست، بلکه به مشيت الهي ممکن است دفعتاً صورت پذيرد؟
2ـ «انهم يرونه بعيداً و نريه قريباً» (معارج، 6و7) که در مورد قيامت و بعد از مرگ در آيات قرآن آمده و در مورد ظهور در دعاي عهد و در ديگر جاها به چه معناست؟ قطعاً همچنانکه فرموديد، قريب به معناي عرفي نيست. چنانچه عرف قيامت را بعيد ميدانند و ظهور را که 1400سال است دعاي عهد آن را قريب ميدانند و تاکنون اتفاق نيفتاده، بعيد ميدانند، آيا به معناي اين است که چون انسانهاي معمولي زمانمند فکر ميکنند، برايشان بعيد است و خدا و اهل بيت که فراي زمان هستند، قريب مييابند يا معنا و معاني ديگري دارد.
3ـ اين تصور قريب بودن به معناي عرفي که اکنون در روزگار ما بهخاطر سخنان برخي علما شعار مردم شده و جنب و جوش و تکاپويي به وجود آورده و بسياري را اميد بخشيده و دعا براي فرج بيشتر شده و هزار خوبي دارد، چقدر مورد پذيرش است؟ يا خوش خيالي آنان ممکن است خوب نباشد.
4ـ در بسياري از تعاليم ديني ـ به نظر ميرسد چون براي عموم مردم است ـ آموزههايي که عواطف مردم و احساساتشان را حمايت کند و طبق عواطف آنها باشد، خيلي است. مانند شناختي که از خدا به مردم داده ميشود مخصوصاً در دعاها که اوج نزديکي با خدا اتفاق ميافتد، گويا خدا خداي رقيق القلبي است که منتظر دعاي بندهاش است که او بگويد و خدا از خوشي غش کند و بنده توبه کند و او سينه چاک کند و مانند آن. آنگاه وقتي از تأثيرناپذيري خدا سخن به ميان ميآيد، جمع زيادي از خدا اگر متنفر نشوند، روگردان و فراري ميشوند، امر تدريجي بودن فرج و قريب به معناي عرفي نبودن نيز همينگونه است.
سؤالم اينه که چون حرفاي عالمانه و دقيقي که از معارف الهي کم بيان شده و افراد کمي مانند شما واقعبينانه سخن ميگويند، مردم بعد از هزار و چهارصد سال هنوز احساسي ميانديشند و احساسي ميپسندند؟ با تشکر.
سلام عليکم. با تشکر از شما و خسته نباشيد. چند سؤال داشتم که اگر پاسخ بفرماييد ممنون ميشوم.
1ـ با توجه به اينکه در برخي روايات آمده اگر يک روز از عمر عالم طبيعت مانده باشد، ظهور انجام ميگيرد و اعتقاد به بدا يا اينکه حضرت دست بر سر مردم ميکشد و عقلها شکوفا ميشود و زمين خزائنش را آشکار ميکند و مانند اين، ميتوان گفت الزاماً امر ظهور تدريجي نيست، بلکه به مشيت الهي ممکن است دفعتاً صورت پذيرد؟
2ـ «انهم يرونه بعيداً و نريه قريباً» (معارج، 6و7) که در مورد قيامت و بعد از مرگ در آيات قرآن آمده و در مورد ظهور در دعاي عهد و در ديگر جاها به چه معناست؟ قطعاً همچنانکه فرموديد، قريب به معناي عرفي نيست. چنانچه عرف قيامت را بعيد ميدانند و ظهور را که 1400سال است دعاي عهد آن را قريب ميدانند و تاکنون اتفاق نيفتاده، بعيد ميدانند، آيا به معناي اين است که چون انسانهاي معمولي زمانمند فکر ميکنند، برايشان بعيد است و خدا و اهل بيت که فراي زمان هستند، قريب مييابند يا معنا و معاني ديگري دارد.
3ـ اين تصور قريب بودن به معناي عرفي که اکنون در روزگار ما بهخاطر سخنان برخي علما شعار مردم شده و جنب و جوش و تکاپويي به وجود آورده و بسياري را اميد بخشيده و دعا براي فرج بيشتر شده و هزار خوبي دارد، چقدر مورد پذيرش است؟ يا خوش خيالي آنان ممکن است خوب نباشد.
4ـ در بسياري از تعاليم ديني ـ به نظر ميرسد چون براي عموم مردم است ـ آموزههايي که عواطف مردم و احساساتشان را حمايت کند و طبق عواطف آنها باشد، خيلي است. مانند شناختي که از خدا به مردم داده ميشود مخصوصاً در دعاها که اوج نزديکي با خدا اتفاق ميافتد، گويا خدا خداي رقيق القلبي است که منتظر دعاي بندهاش است که او بگويد و خدا از خوشي غش کند و بنده توبه کند و او سينه چاک کند و مانند آن. آنگاه وقتي از تأثيرناپذيري خدا سخن به ميان ميآيد، جمع زيادي از خدا اگر متنفر نشوند، روگردان و فراري ميشوند، امر تدريجي بودن فرج و قريب به معناي عرفي نبودن نيز همينگونه است.
سؤالم اينه که چون حرفاي عالمانه و دقيقي که از معارف الهي کم بيان شده و افراد کمي مانند شما واقعبينانه سخن ميگويند، مردم بعد از هزار و چهارصد سال هنوز احساسي ميانديشند و احساسي ميپسندند؟ با تشکر.
پاسخ:
1ـ اولاً خود دست کشيدن به سر مردم معناي کنايي دارد، نه عرفي آنگونه که مادري دست به سر فرزندش ميکشد.
ثانياً خود دست کشيدن امري تدريجي است وگرنه بهجاي دست کشيدن از واژهي اراده کردن استفاده ميکرد.
ثالثاً اگر مقصود دست کشيدن به سر افرادي باشد که استعداد و شايستگيهاي خود را بهتدريج به فعليت نرسانده باشند، اين کار پيش از اين انجام ميشد نه در آخرالزمان. مگر يازده امام پيش از اين نميتوانستند دست بر سر مردم بکشند؟ مگر پيامبران از آدم تا خاتم نميتوانستند چنين کنند؟ اگر به دست کشيدن کار انجام شود، اين همه نبي و ولي و عالم رباني براي چه آمدهاند؟ اگر به دست کشيدن کار انجام شود، پيامبران در دورهي پيش از بعثت خود چوپاني کردند و دست بر سر گوسفندان خود کشيدند ولي گوسفندان، همچنان گوسفند باقي ماندند.
رابعاً کار دفعي در جهان طبيعت همان کَون و فساد فلسفي است که مصداق عيني ندارد. جهان طبيعت، عالم تغييرات تدريجي است نه دفعي. امر ظهور دقيقتر و پيچيدهتر از آن است که به ذهن عوام ميرسد. چنانکه انتظار نيز عميقتر از آن است که همگان گمان ميبرند. ظهور در زمان و شرايطي رخ ميدهد که اکثر مؤمنان در ظواهر شريعت ترديد ميکنند و از آن روگردان ميشوند.
2ـ دوري و نزديکي هر چيزي به دو عامل بستگي دارد: 1ـ محور مورد سنجش دوري و نزديکي 2ـ عامل و ميزان سنجش. اگر چيزي دور است، نسبت به جا، مکان و نقطهاي دور است و اگر نزديک است، نسبت به جا، مکان و نقطهاي نزديک است. چيزي که نسبت به نقطهاي دور است، ممکن است نسبت به نقطهي ديگري نزديک باشد.
اينکه قيامت نزديک است، بايد فهميده شود که نسبت به چه چيزي نزديک است. همچنين چيزي ممکن است براي کسي دور باشد و براي ديگري نزديک باشد. نکتهاي که در پرسش مطرح شد، اين جهت دوم است که معيار دوري و نزديکي است. آري موجوداتي که فرازمان هستند، نسبت به چيزي دور نيستند، چنان که نزديک هم نيستند. نزديکي و دوري عرفي از آنان سلب ميشود. از اين جهت همه چيز براي خداي متعال مساوي است؛ نه دور است، نه نزديک و اگر گفته ميشود نزديک است، به اين معنا است که آنچه مردم گمان ميکنند، نادرست است.
اما نسبت به عامل نخست، تنها دوري از خدا سلب ميشود نه نزديکي. خدا نسبت به هر چيزي نزديک است ولي هر چيزي نسبت به خدا نزديک نيست، بلکه برخي از آنها دورند. جهان طبيعت نسبت به خداي متعال دور است، چون از پسِ هفتاد هزار حجاب به خدا پيوند دارد ولي عالم آخرت يا بيحجاب به خدا نسبت دارد يا حجابهاي آن اندک است و نيز حجابهاي طبيعت يا اغلبِ حجابهاي طبيعت از نوع حجابهاي ظلماني است، در حالي که تمام حجابهاي اخروي از نوع حجابهاي نوراني است.
در جهان طبيعت نيز چنانکه مکرر گفته شد، رخدادهايي وجود دارد که از سنخ آخرت است که يکي از آنها ظهور ولي الله اعظم است. ظهور ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه از سنخ بعثت يکي از پيامبران يا امامان نيست، بلکه از سنخ ظهور خداي متعال يا اسماء جلال منطوي در جمال خداي متعال است وگرنه اينک هم پيامبران حاضرند، هم امامان و هم حضرت ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه و در عين حال عصر غيبت است.
بر همين اساس، عصر ظهور بهکلي با آنچه خلق ديده يا شنيده يا تصور کرده است، متفاوت است. در واقع، ظهور ختم اولياء صلواتاللهوسلامهعليه، تجلي قيامت در اندازه طبيعت است و حقيقتاً کساني که قيامت را نديده باشند، آنگاه که عصر ظهور را مشاهده کنند، گمان ميبرند که قيامت قيام کرده است. آنچه با ظهور حضرت ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه در جهان طبيعت رخ ميدهد، نه شباهت به رخداد عصر حضرت نوح عليهالسلام دارد، نه شباهت به رخداد عصر حضرت ابراهيم يا حضرت موسي و حضرت عيسي و حضرت خاتم پيامبران صلواتاللهوسلامهعليهماجمعين. شباهت به قيامت دارد ولي آنگونه که جهان طبيعت قابليت آن را دارد. عصر ظهور، عصر فعليت است، آن اندازه که در جهان طبيعت ممکن است، بهگونهاي که نه پيش از آن نمونهي جزئي و کلي دارد و نه پس از آن. حتي قدرت و سلطنت عصر حضرت سليمان عليهالسلام نيز هيچ شباهتي به عصر طلايي ظهور ندارد. چه بگويم که سبب وحشت بندگان خدا نشود و آن را نتيجهي کشف شهود ندانند؟!
3ـ بدترين کار آن است که ذهن انسانها با امور عرفي و عادي عادت کند و همه چيز را در قالبهاي عرفي و عوامانه تلقي کند. اين کار به دست هرکه انجام شود تفاوتي ندارد. ظهور را به امروز و فردا وعده دادن، عوامفريبي است. شايد فردا باشد، شايد ميليونها سال بعد. احتمال هر دو برابر است و هيچيک بر ديگري تقدم ندارد تا زمينهها کي فراهم شود.
فکر کنيد و احتمال دهيد که مردمان دو يا سه قرن پس از اين که امام زمان صلواتاللهوسلامهعليه ظهور نکرده باشد، اين گفته و نوشتهها و وعدهها را ببينند، دربارهي مکتب اهل بيت و علماي شيعه چه خواهند گفت؟ تنها اميد ما به اين است که مردمان در آن سالها به تعابير عميق «کذب الوقاتون» (هر که زمان ظهور را تعيين کند دروغ ميگويد؛ كافي، 1، 368) توجه خواهند کرد. همان اندازه که تعيين روز آن نشان دروغگويي است، تعيين ماه و سال و قرن و هزارهي آن ـ هر چند بهطور مبهم ـ نيز نشان دروغگويي است. گمان بنده بر اين است که برخي نرمافزارهاي مربوط به ظهور در جهت خلاف تعاليم شيعه دوازدهامامي است و بايد از پخش آن پرهيز نمود و جلوگيري کرد.
4ـ خداي متعال تحت تأثير هيچ چيزي از جمله دعا قرار نميگيرد، ولي نفس انسان تحت تأثير همه چيز از جمله دعا قرار ميگيرد و اگر نفس با دعا تحول پذيرد، در معرض الطاف و عنايات ثابت و ازلي خداي متعال قرار ميگيرد. اين نکته بسا با کنايه و استعاره به خداي نسبت داده ميشود و مانعي هم ندارد.
1ـ اولاً خود دست کشيدن به سر مردم معناي کنايي دارد، نه عرفي آنگونه که مادري دست به سر فرزندش ميکشد.
ثانياً خود دست کشيدن امري تدريجي است وگرنه بهجاي دست کشيدن از واژهي اراده کردن استفاده ميکرد.
ثالثاً اگر مقصود دست کشيدن به سر افرادي باشد که استعداد و شايستگيهاي خود را بهتدريج به فعليت نرسانده باشند، اين کار پيش از اين انجام ميشد نه در آخرالزمان. مگر يازده امام پيش از اين نميتوانستند دست بر سر مردم بکشند؟ مگر پيامبران از آدم تا خاتم نميتوانستند چنين کنند؟ اگر به دست کشيدن کار انجام شود، اين همه نبي و ولي و عالم رباني براي چه آمدهاند؟ اگر به دست کشيدن کار انجام شود، پيامبران در دورهي پيش از بعثت خود چوپاني کردند و دست بر سر گوسفندان خود کشيدند ولي گوسفندان، همچنان گوسفند باقي ماندند.
رابعاً کار دفعي در جهان طبيعت همان کَون و فساد فلسفي است که مصداق عيني ندارد. جهان طبيعت، عالم تغييرات تدريجي است نه دفعي. امر ظهور دقيقتر و پيچيدهتر از آن است که به ذهن عوام ميرسد. چنانکه انتظار نيز عميقتر از آن است که همگان گمان ميبرند. ظهور در زمان و شرايطي رخ ميدهد که اکثر مؤمنان در ظواهر شريعت ترديد ميکنند و از آن روگردان ميشوند.
2ـ دوري و نزديکي هر چيزي به دو عامل بستگي دارد: 1ـ محور مورد سنجش دوري و نزديکي 2ـ عامل و ميزان سنجش. اگر چيزي دور است، نسبت به جا، مکان و نقطهاي دور است و اگر نزديک است، نسبت به جا، مکان و نقطهاي نزديک است. چيزي که نسبت به نقطهاي دور است، ممکن است نسبت به نقطهي ديگري نزديک باشد.
اينکه قيامت نزديک است، بايد فهميده شود که نسبت به چه چيزي نزديک است. همچنين چيزي ممکن است براي کسي دور باشد و براي ديگري نزديک باشد. نکتهاي که در پرسش مطرح شد، اين جهت دوم است که معيار دوري و نزديکي است. آري موجوداتي که فرازمان هستند، نسبت به چيزي دور نيستند، چنان که نزديک هم نيستند. نزديکي و دوري عرفي از آنان سلب ميشود. از اين جهت همه چيز براي خداي متعال مساوي است؛ نه دور است، نه نزديک و اگر گفته ميشود نزديک است، به اين معنا است که آنچه مردم گمان ميکنند، نادرست است.
اما نسبت به عامل نخست، تنها دوري از خدا سلب ميشود نه نزديکي. خدا نسبت به هر چيزي نزديک است ولي هر چيزي نسبت به خدا نزديک نيست، بلکه برخي از آنها دورند. جهان طبيعت نسبت به خداي متعال دور است، چون از پسِ هفتاد هزار حجاب به خدا پيوند دارد ولي عالم آخرت يا بيحجاب به خدا نسبت دارد يا حجابهاي آن اندک است و نيز حجابهاي طبيعت يا اغلبِ حجابهاي طبيعت از نوع حجابهاي ظلماني است، در حالي که تمام حجابهاي اخروي از نوع حجابهاي نوراني است.
در جهان طبيعت نيز چنانکه مکرر گفته شد، رخدادهايي وجود دارد که از سنخ آخرت است که يکي از آنها ظهور ولي الله اعظم است. ظهور ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه از سنخ بعثت يکي از پيامبران يا امامان نيست، بلکه از سنخ ظهور خداي متعال يا اسماء جلال منطوي در جمال خداي متعال است وگرنه اينک هم پيامبران حاضرند، هم امامان و هم حضرت ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه و در عين حال عصر غيبت است.
بر همين اساس، عصر ظهور بهکلي با آنچه خلق ديده يا شنيده يا تصور کرده است، متفاوت است. در واقع، ظهور ختم اولياء صلواتاللهوسلامهعليه، تجلي قيامت در اندازه طبيعت است و حقيقتاً کساني که قيامت را نديده باشند، آنگاه که عصر ظهور را مشاهده کنند، گمان ميبرند که قيامت قيام کرده است. آنچه با ظهور حضرت ولي الله اعظم صلواتاللهوسلامهعليه در جهان طبيعت رخ ميدهد، نه شباهت به رخداد عصر حضرت نوح عليهالسلام دارد، نه شباهت به رخداد عصر حضرت ابراهيم يا حضرت موسي و حضرت عيسي و حضرت خاتم پيامبران صلواتاللهوسلامهعليهماجمعين. شباهت به قيامت دارد ولي آنگونه که جهان طبيعت قابليت آن را دارد. عصر ظهور، عصر فعليت است، آن اندازه که در جهان طبيعت ممکن است، بهگونهاي که نه پيش از آن نمونهي جزئي و کلي دارد و نه پس از آن. حتي قدرت و سلطنت عصر حضرت سليمان عليهالسلام نيز هيچ شباهتي به عصر طلايي ظهور ندارد. چه بگويم که سبب وحشت بندگان خدا نشود و آن را نتيجهي کشف شهود ندانند؟!
3ـ بدترين کار آن است که ذهن انسانها با امور عرفي و عادي عادت کند و همه چيز را در قالبهاي عرفي و عوامانه تلقي کند. اين کار به دست هرکه انجام شود تفاوتي ندارد. ظهور را به امروز و فردا وعده دادن، عوامفريبي است. شايد فردا باشد، شايد ميليونها سال بعد. احتمال هر دو برابر است و هيچيک بر ديگري تقدم ندارد تا زمينهها کي فراهم شود.
فکر کنيد و احتمال دهيد که مردمان دو يا سه قرن پس از اين که امام زمان صلواتاللهوسلامهعليه ظهور نکرده باشد، اين گفته و نوشتهها و وعدهها را ببينند، دربارهي مکتب اهل بيت و علماي شيعه چه خواهند گفت؟ تنها اميد ما به اين است که مردمان در آن سالها به تعابير عميق «کذب الوقاتون» (هر که زمان ظهور را تعيين کند دروغ ميگويد؛ كافي، 1، 368) توجه خواهند کرد. همان اندازه که تعيين روز آن نشان دروغگويي است، تعيين ماه و سال و قرن و هزارهي آن ـ هر چند بهطور مبهم ـ نيز نشان دروغگويي است. گمان بنده بر اين است که برخي نرمافزارهاي مربوط به ظهور در جهت خلاف تعاليم شيعه دوازدهامامي است و بايد از پخش آن پرهيز نمود و جلوگيري کرد.
4ـ خداي متعال تحت تأثير هيچ چيزي از جمله دعا قرار نميگيرد، ولي نفس انسان تحت تأثير همه چيز از جمله دعا قرار ميگيرد و اگر نفس با دعا تحول پذيرد، در معرض الطاف و عنايات ثابت و ازلي خداي متعال قرار ميگيرد. اين نکته بسا با کنايه و استعاره به خداي نسبت داده ميشود و مانعي هم ندارد.