درس چهارم

حسن مطلق و يا به تعبير قرآن حُسنه مطلق عبارتست از زيبايي تام, زيبايي كه هيچگونه حد و اندازه‌اي ندارد و با هدف‌ها و برآيندهاي خود, با مبداءها و علتها و زمينه‌هاي خود و با ابزار و وسايل و امكانات موجود سازگاري دارد.

حسنه مطلق كيست؟
حال به اين نكته مي‌پردازيم كه حسنه مطلق كيست؟ كيست كه هيچگونه سيئه‌اي ندارد و هيچگونه عدم توازن يا عدم تعادل در وجود و صفات و افعالش نيست؟ براي پاسخ به اين سوال به شرح آياتي از قرآن كريم مي‌پردازيم:

1 ـ سوره فتح, آيات 1 و 2
«اِنّا فَتَحنا لَكُ فَتحاً مْبيناً , لِيُغْفِرُ لكُ الله ما تَقَدُّمُ مِنً ذَنبِكُ وُ تَأَخَرُ وُ يْتِمُّ نِعًمُتَهْ عُلَيكُ وُ يُهدِيُكُ صِراطاً مْستَقيماً »
ما براي تو فتح و گشايش آشكار پديد آورديم و آن فتح آشكار براي اين است كه خداوند گناهان گذشته‌ات را از بين ببرد و گناهان آينده‌ات را نيز ببخشايد و يا نسبت به آنها مصونيت ببخشد و ما بوسيله اين فتح آشكار نعمت را بر تو تمام مي‌كنيم و راه مستقيم را به تو نشان خواهيم داد.
نكاتي در مورد اين آيات:
1ـ در اينجا فتح به معناي پيروزي نيست بلكه به معناي گشايش و گشودن است. فتح يعني پيدا كردن راه عبور و راه خروج. انسان براي خارج شدن از دنيا و رسيدن به آسمان كه اولين درجه‌اش ملكوت است، نيازمند اينست كه راه نفوذ و خروجي بيابد. نوري بيابد تا بتواند از این عالم ظاهر عبور كند.
2ـ مخاطب اصلي اين آيه كريمه, وجود مبارك حضرت پيامبر اكرم - صلي الله عليه وآله و سلم- است و اصالتاً شامل كس ديگري نمي‌شود مگر اينكه در رتبه پيامبر و هم شان پيامبر باشد يعني خاندان پاك پيامبر صلوات الله عليهم اجمعين.
3ـ مي‌دانيم كه حداقل به نظر متكلمين شيعه پيامبران معصوم هستند. يعني از انجام گناه و سيئه و نيز مكروهات و حتي به گفته برخي مباهات دور هستند و مبرّي از  گونه نقصي هستند. لذا آنچه كه انجام مي‌دهند عبارتست: از واجبات و مستحبات. يعني تنها اعمالي را انجام مي‌دهند كه مورد حبّ الهي قرار گرفته باشد.
بنابراين از اين ديدگاه پيامبران الهي و به‌ويژه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلّم) و خاندان پاكش  - صلوات الله عليهم -  هيچگونه گناهي نداشته و نخواهند داشت و عصمت محض در مورد اينان صادق است.
حال با توجه به اين نكات دو سوال مطرح مي‌شود: اول اينكه چگونه كسي كه گناه ندارد, گناهش بخشوده مي‌شود؟ و دوم اينكه اين آمرزش گناه در مقابل چه رفتار و عملي صورت گرفته است؟ اينكه  فقط پيروزي در جنگ،  سبب آمرزش گناهان گذشته و آينده كسي شود،  دور از ذهن است.
پس منظور از گناه چيست؟
در تفاسير گفته‌اند منظور از اين گناهي كه بوسيله فتح و غلبه بر دشمن آمرزيده مي‌شود عبارتست از ذهنيات دشمنان پيامبر (صلي الله عليه واله و سلم) و قوم مغلوب در جنگ, نسبت به پيامبر  - صلي الله عليه واله و سلم -. ذهنياتي مانند اينكه پيامبر (ص) را ساحر و جادوگر و مجنون مي‌دانستند و پس از اينكه پيامبر (ص) در جنگ پيروز شد و فتح بزرگي نصيب پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  گرديد, آنان به اشتباه بودن ذهنيات خود پي بردند. اين تفسير بعنوان وجهي از وجوه قرآن قابل پذيرش است.
اما اين آيات تفسير دقيق‌تري نيز دارد كه براي شرح آن توجه به نكات زير لازم است:
الف ـ "فتح" در قرآن با اوصاف متفاوتي آمده است: فتح قريب, فتح مبين, فتح مطلق. اين مطلب نشانگر آن است كه فتح, غلبه بر جمعيتي مانند قوم قريش و كشتن و محاصره كردن و شكست دادن نيست, بلكه به معناي ديگري است كه شرح آن خواهد آمد.
ب ـ پيامبر اكرم - صلي الله عليه واله و سلم-  نيز مانند ساير انسانها در طبيعت خلق شده است و وجودي مادي, طبيعي, نفساني دارد و تحت تاثير كشش‌ها, آلام و سختي‌هاي طبيعت قرار مي‌گيرد.«قُلْ انما اَنَا بُشَرّ مِثْلُكُم» (کهف/110) و به همین دلیل هم مي‌تواند اسوه و الگوي انسانهاي ديگر باشد.
ج ـ نقش مهم پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  نقش تربيتي است. يعني معلمي است كه در ضمن تعليم بايد تربيت كند و اين در صورتي امكانپذير است كه وجود معلم نسبت به شاگردانش يكپارچه آتش باشد, شعله‌ور باشد و بسوزد. معلمي مي‌تواند در نقش تربيتي خويش موفق باشد كه ديگران را از وجود خود و هستي خود بداند. پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  همه بايد همينگونه باشد. آيات متعددي در قرآن نيز بيان مي‌كند كه وقتی شما به سختي مي‌افتيد, پيامبر رنج مي‌كشد.  و هنگامی که شما كفر مي‌ورزيد و گناه مي‌كنيد, پيامبر مي‌سوزد.
د ـ پيامبر رحمه للعالمين است. همانگونه كه خداوند بدون اينكه به خلق خويش نيازمند باشد, خلق را مي‌آفريند و خود همه حركت و هدايت و روزي خلق را به تنهايي بر عهده مي‌گيرد, پيامبرش نيز اينچنين است. پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  هم چون رحمه‌للعالمين است, رحمت را برهمه عالم بسط مي‌دهد بدون اينكه سودي و منفعتي متوجه او بشود.
هـ ـ در اين عالم هر كس هر عملي انجام مي‌دهد, براي خود انجام مي‌دهد. هيچكس بالذات براي ديگران كاري انجام نمي‌دهد. اعمال ظاهر به مقصد «قربه الي الله» انجام مي‌شود ولي معنايش اين است كه خدايا من اين كار را براي تو انجام مي‌دهم تا اينكه من در بهشت راحت باشم و تو مرا حمايت كني يعني براي خودم. «قربه الي الله» مربوط به مقامي است كه آدمي خود را در او ببيند يا به تعبير دقيق‌تر به مقام روح برسد. كسي كه به مقام روح رسيده باشد هر ادعايي كه حكايت از وحدت و توحيد داشته باشد براي او مجاز است. اگر بگويد, «انّي انا الله ربّْ العالمين»(قصص/30) رواست, آنچنانكه اين سخن از درختي جاري شده است.
و ـ تربيت به لفظ و كلام نيست, تربيت به نَفْس است. يعني نفسي بايد بر نفس ديگري تاثير بگذارد. لذا اگر كسي بخواهد سمت تربيتي داشته باشد بايد نفسش احاطه و غلبه بر ديگران داشته باشد, يعني بايد از اسفل‌السافلين خارج شده باشد.
از نكات ذكر شده چنين بر مي‌آيد كه:
حضرت پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  بايد از زمين خارج شود, از ملكوت و جبروت نيز بگذرد و عوالم را يكي پس از ديگري پشت سر بگذارد و به كمال خويش برسد و قابليت هدايت ديگران را پيدا كند. پس براي كسي كه به اين مقام رسيده است،  گناه كردن معنايي ندارد. چون او واصل است و امكان لغزش ندارد بلكه ترك اولي هم ندارد.

سخني در فتوح سه‌گانه: فتح قريب, فتح مبين, فتح مطلق
مقام«دني فتدلّي فكان قاب قوسين اَو اَدني»(نجم/9) ،  هنوز اوج بعثت پيامبر (ص) نيست و در اين جايگاه هيچيك از فتوح سه‌‌گانه براي پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  حاصل نشده است و يا حداقل فتح مبين و فتح مطلق براي وي حاصل نشده است. پيامبر- صلي الله عليه واله و سلم-  هم مانند همه افرادي كه در مسير سلوك حركت مي‌كنند،  در قدم اول بايد از مقام نفس عبور كند يعني تسلط بر نفس داشته باشد بگونه‌اي كه ميل‌ها و كشش‌ها و غرايز جز به تدبير صاحبشان تقاضايي نكنند؛ در اين صورت به «فتح قريب» دست يافته است. پس حسن مطلق عبارتست از موجودي حقيقي كه حداقل از اين جهان طبيعت عبور كرده باشد و نشانه‌ها و رنگ‌‌هاي طبيعت بر او حاكم نباشد و به تعبير حضرت پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم- كسي كه نفس در وجود او رام شده باشد. در روايتي آمده است كه حضرت پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  فرمود: همه آدميان شيطان دارند. از پيامبر (ص) سئوال كردند: آيا تو هم داري؟ حضرت فرمودند: بلي, من هم دارم ولي همان آغاز شيطان من به من ايمان آورد و تسليم من شد. هرگاه كسي شيطانش تسليم او شد به فتح رسيده است و هرگاه كسي به فتح رسيد, به حسنه مطلق دست يافته است, البته بصورت طفيلي و بالتبع( این تبعی بودناز آن غیر معصوم است ). اما اگر كسي همه مراتب را طي كرد و به جايي رسيد كه اگر ناظر بي‌طرف و آگاه به اين وجود نگاه كند بتواند بگويد «لا فرق بينك و بينهم الّا انهم عبادك», اصالتاً به حسنه مطلق رسيده است. «فتح قريب» يا مغفرت مطلق نيز عبارتست از زدوده شدن همه سيئات. پس كسي كه همه سيئاتش بخشيده شود, حسنه مطلق است

چگونگی سیر حبیب خدا صلوات الله علیه

يادآوري چند نکته در اين مورد لازم است:
1-  سير و سلوک انبياء و اولياء محمدی، شباهتی به سير و سلوک اهل بدايت ندارد. سير آن‌ها، سير اهل نهايت است. آغاز سير اهل نهايت، پايان سير اهل بدايت است. سلوک انبياء از جايی آغاز مي‌شود که ساير خلق ممکن است بدان‌جا برسند. به تعبير ديگر، آخرين منزلی که برای سالکان امکان‌پذير است و شايد بتوانند بدان دست‌يابند، آغاز سير انبياء است و آخرين منزل سير انبياء و بالاترين کمال ممکن آن‌ها، نقطه آغاز سير حضرت ختمي‌مرتبت و اوصياء اوست.
2-  با توجه به تفاوت ميان اين دو يا سه سير و منازل مربوط به آن‌ها، تبيين و تفسير آن‌ها با واژگان مشترک ممکن نيست. آن‌چه که در اين زمينه گفته مي‌شود، تشبيه و استعاره و تمثيل است که بايد بگوييم: خاک بر فرق من و تمثيل من.
3-  حقير با همين رويکرد، به بسط تجربه نبوی عقيده دارد، يعني چنين بسطی امکان‌پذير است ولي همانندی آن با ساير تجارب، از باب کنايه و استعاره و تمثيل است نه حقيقت.

ميان ماه من با ماه گردون - تفاوت از زمين تا آسمان است

4- سلوک انبياء و اولياء محمدی، از باب کسب و کشف و مانند آن نيست بلکه از باب فتح است. آنان لباس تفصيل را بر قامت مرتبه اجمال مي‌پوشانند، آن‌گونه که در آفرينش مي‌توان گفت. مگر خدای متعال که چيزی را مي‌آفريند، ناداشته‌ها را کسب می ‌کند؟!
5-  سلوک انبياء و اولياء محمدی، چيزی از معجزه کم ندارد بلکه فراتر از آن است، ازاين‌رو، همان‌گونه که معجزه تبيين‌پذيری عقلی ندارد، و اگر کسی معجزه را با عقل تبيين نمود، در واقع آن را معجزه ندانسته است، تبيين کيفيت سلوک انبياء و اولياء نيز همین ‌گونه است.

از مجموع توضيحات گفته شده در مورد آيه 1 و 2 سوره فتح نتيجه مي‌گيريم كه حسن مطلق, خاندان پيامبر صلوات الله عليهم اجمعين هستند.

2 ـ سوره احزاب, آيه 33:

«انُّما يْريدْ الله لِيْذهِبُ عُنْكُم‌الرِّجسُ اهل البيت و يطَهِّرُكُمً تَطْهيرا
خداوند اراده كرده است كه رجس و پليدي و نقص و سيئه را از شما پاك كند و شما را مطهر سازد.

نكاتي در مورد آيه:
1ـ در اين آيه چندين تاكيد در مورد پاكي خاندان پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  بيان شده است. اين تاكيدات به‌خاطر فهم مخاطب نيست بلكه هر كدام مرتبه‌اي از طهارت را مي‌رساند.
2ـ آيا اراده, صفت فعل خداوند است يا صفت ذات؟
برخي از حكما, اراده ذات را از جنبه فلسفي (نه عرفاني) انكار كرده‌اند اما از نظر شارح, «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(احزاب/33) يعني خدا به اراده ذاتي از ازل تا ابد چنين اراده كرده است. زيرا اراده زمان‌مند براي خدا ، مستلزم تغيير و تحول در خداست كه جزء محالات است.
يكي از ويژگيهاي اراده الهي اينست كه اراده خدا با مراد خدا قرین است و آنچه را كه خدا اراده كرده باشد به همانگونه كه خدا اراده كرده باشد تحقق پيدا مي‌كند؛ پس مرادش هم ازلي و ابدي است. اتصال و دوام مجموعه هستي عبارتست از استمداد از خدا و امداد از طرف او. مجموعه عالم هستي مانند روشني لامپ است كه اگر اين روشني بخواهد ادامه پيدا كند بايد بطور پيوسته بارهاي مثبت و منفي در جريان باشند تا نور پيدا شود. پي تطهير نيز بايد لحظه به لحظه از جانب او افاضه شود. بنابراين پاكي و طهارت خاندان پيامبر - صلوات الله عليهم اجمعين - , در صحنه اين عوالم هستي كه تعدادش به لحاظ طولي و عرضي نامتناهي است, ازلي و ابدي مي‌باشد. از نكات ذكر شده مي‌توان نتيجه گرفت كه خاندان پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم- حسن مطلق و زيبايي مطلق هستند و در ذات و صفت و فعلشان هيچگونه سيئه‌اي نيست (انّما) نشان‌دهنده اين است كه حسن مطلق اصالتاً منحصر در خاندان پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  است و انبياء و اولياء و هر كس به مقام مخلصين دست يابد, بالتبع به حسنه مطلق رسيده است.
حال به اين سئوال پاسخ مي‌دهيم كه اين آلودگي و گناهي كه خدا مي‌خواهد از خاندان پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  پاك كند ، چيست؟
ذكر شد كه حضرت پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم-  رحمه‌للعالمين است؛  يعني او بناي عالم هستي است. اولين خلق خدا،  كاملترين خلق خدا هم خواهد بود. بنابراين نقصي در وجودش نيست. همينطور در مورد خاندانش بخصوص حضرت اميرالمومنين - عليه‌السلام-  و امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه‌الشريف-  هم مكرّراً گفته شده كه ولي كامل هستند (چنانكه در مورد حضرت عيسي - عليه‌السلام -  هم رواياتي داريم كه او خاتم‌الولايه است البته ولايت عامه نه ولايت خاصه) پس رجس در مورد خانداني كه اينچنين پاكند ،  مربوط به انجام امري خلاف فرمان خدا در عمل و گمان و اراده نيست بلكه رجس چيزي نيست بجز" مطلق غيريت".
بدترين آلودگي در ميان هستي همين غيريت است. خداوند همه گناهان را مورد آمرزش قرار مي‌دهد بجز شرك. «إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ »(نساء/48) خداوند شرك را نمي‌پسندد و نمي‌پذيرد زيرا شرك نشان غيريت است و خدا هم غيور است. خداوند براي هر موجودي يك دل قرار داده و  از تمام وجودش فقط دلش را مي‌خواهد. نشان پاكي فرد اينست كه غير در وجود و ذهن و فكر و دلش نباشد.
هر موجودي در آغاز ورودش در جهان طبيعت بوي غيريت دارد. پس بايد در مسير حركت بسوي خدا پاك شود و به جايي برسد كه قابليت دريافت ولايت را داشته باشد. حضرت ابراهيم - عليه السلام -  سختي‌هاي متعددي را گذراند تا پاك شود و به ولايت برسد.

روايتي از امام باقر عليه‌السلام درباره حُسن و ولايت
امام باقر عليه‌السلام به زُراره فرمود:« بْنَيِ الاسلام علي خمسه اشياء: صلاه, زكاه, حجُّ, صوم و ولايه. قال زراره: وُ اَيّْ شيءٍ من ذلك اَفضل. قال: الولايه افضل لِانّها مفتاحهنُّ .... ثمُّ قال: ضربت العقل و سلامه و مفتاحه و باب الاشياء و رضاُ الرُّحمن..... انُّ الله عزّوجل يقول مُنً يْطِعِ الرُّسول فقد اطاع الله و مُنً تولّي و ما ارسلناك عليهم حفيظاً امُّا لو اَنُّ رجْلاً قام ليلَه و صامُ نهارُهْ و تصدُّق بجميع ماله و حُجُّ جميع دهرِه و لَمً يُعرِفً ولايه وليًّ الله..... و يكون جميع اعماله بدلالته ما كان علي الله جلّ و عُزَّ في ثوابه و لا كان من اهل ايمان. ثم قال: اولئك المحسن منهم يدخله الله الجنّه بفضل رحمته
" اسلام پنج پايه دارد: نماز, زكات, حجّ, روزه و ولايت. زراره كه اين سخن را از امام شنيده بود سئوال كرد: در اين 5 تا كداميك مهمتر است؟ فرمود: ولايت از همه اينها مهمتر است. بخاطر اينكه ولايت كليد نماز و روزه و حج و زكات بلكه كليد همه عبادات انسان است. امام باقر - عليه‌السلام -  فرمود: ولايت حقيقت همه عالم هستي و قلّه همه كمالات است, كليد گشايش همه درهاي ملكوت و جبروت است. حقيقت هستي, قلّه كمال, مفتاح باب معرفت و رضاي خدا عبارتست از اطاعت كردن از وليِّ خدا بعد از شناختن او".
سپس امام باقر - عليه‌السلام - فرمود: خداوند عزوجل فرمود: تنها كساني كه پيرو رسولند مطيع خدا هستند و كسي را كه از رسول روبگرداند رها كن و تو ضامن آنان نيستي.
اگر كسي تمام عمرش شبها را بيدار باشد و به عبادت بپردازد و روزهايش را به روزه بگذراند و همه اموالش را در راه خدا صدقه بدهد و تمام دوره زندگيش را به حج مشغول باشد ولي ولايت ولي خدا را نشناسد و كارهايش به هدايت و راهنمايي او نباشد, در ثواب و پاداش هيچ حقي بر خدا ندارد و از اهل ايمان نيست. سپس فرمود: اينان (اهل ولايت) محسن هستند و خدا به فضل خود آنان را وارد بهشت مي‌كند.

چندين نكته مهم در اين روايت شريف وجود دارد:
1ـ تمام عبادات با ولايت پذيرفته است.
2‌ـ توحيد در گرو پذيرش ولايت وليِّ خداست.
3ـ محسن كسي است كه يا خود ولي باشد يا پيرو ولي.
4ـ زيبايي مطلق و كمال مطلق در ولايت و پيروي از ولايت است.

انواع معيت خداوند با خلق
حال براي توضيح معيت خداوند با خلق در آيه شريفه « انُّ الله مع الّذين اتّقوا و الّذين هم محسنون », آيات 127 و 128 سوره نحل شرح داده مي‌شود:

«وُاصْبِر و ما صبرْكُ الّا با لله و لاتَحًزَن عليهم و لا تكْ في ضَيقٍ مما يمكرون» 127
«اِنُّ الله مع الذين اتّقوا و الذين هم محسنون» 128

صبر كن و صبرت هم بالله باشد و نگران آنها نباش و از مكر و فريب آنان نيز در سختي نباش. 127
همانا خداوند با پارسايان و محسنين است. 128

نكاتي در مورد اين آيات
1ـ صبر بالله چيست؟ ( شرح آن در آينده خواهد آمد)
2ـ «ولا تَحًزَن عليهم» امر و نهي در مورد غير اختياري مانند غم خوردن و يا دوست داشتن چگونه است؟
در پاسخ دو تعبير وجود دارد: اول اينكه زمينه‌هاي ايجاد غم از بين برود. وقتي عواملي كه سبب ايجاد غم و اندوه شده از بين برود, خود بخود غم نيز از ميان خواهد رفت. دوم اينكه خطاب اينگونه آيات به عموم مردم نيست. مربوط به كساني است كه بر باطن خودشان احاطه دارند. اگر كسي بتواند واردات خود را از قبيل چشم و گوش و لامسه و ذهن و واهمه و خيال و .... را كنترل كند, محبتش ارادي مي‌شود. هر گاه مي‌گويند غصه نخور, مي‌گويد چشم و غصه نمي‌خورد. پس اينگونه خطابها مربوط به كساني است كه كنترل دروني دارند و صبرشان, صبر الله است. نكته ديگري كه در مورد «ولاتحزن» مي‌توان ذكر كرد اينست كه حزن مربوط به گذشته و خوف مربوط به آينده است. البته در مورد اولياء خدا خوف ديگري تحقق دارد و آن خوف از گذشته است. خوف از اينكه خداوند در آن روز چه نوشته است؟ سرِّ خوف پيوسته و فراگير و هميشگي اولياء خدا كه نه غم جهنم دارند و نه اميدي به بهشت, خوف از اين است كه آنجا چه نوشتند؟ هيچكس به اين مرتبه آگاهي ندارد تا جايي كه حبيب خدا - صلي الله عليه واله و سلم - مي‌گويد: من هم نمي‌دانم كه خدا با من چه خواهد كرد.
3ـ « وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ » (نحل / 127) مربوط به قضا و گذشته است نه مربوط به وضعيت موجود كه دشمنان در خانه نشسته‌اند و در حال برنامه ريزي و نقشه‌كشي عليه پيامبر (ص) هستند. چون آنچه كه در حضور خدا انجام مي‌شود ناراحتي ندارد. حضرت نوح - عليه‌السلام - وسط بيابان خشك كشتي درست كرد و طعنه‌ها و سخره‌هاي مردم را شنيد و مقاومت كرد و گفت: خدايا تا وقتي تو مرا نگاه مي‌كني, من آسايش دارم.
4ـ خداوند با خلق دوگونه معيت دارد:
اول معيت با همه خلقش (معيت عام): آياتي مانند «اِنُّ الله معكم» و يا «اقرب الله من حبل الوريد» اختصاص به شخصي ندارد. يعني خدا با همه هست و خدا از خود بندگان به خودشان هم نزديكتر است زيرا بنده اگر بخواهد به خودش بنگرد بايد چشم‌ و يا سرش را مختصري تكان دهد, به جايي نگاه كند و تصويري بر ذهنش برسد و براي نگاه به خود محتاج واسطه است. اما خدا به واسطه احتياج ندارد. به تعبير ديگر افراد در صورتي مي‌توانند به خودشان بنگرند كه قبلاً به خدا نگاه كرده باشند. به هر جا بنگريد اول چشمتان به خدا مي‌افتد, بعد به جلوه‌هاي خدا و غير خدا. همانگونه كه حضرت اميرالمومنين - عليه‌السلام - فرمود «ما رأيت شيئاً الّا و قد رأيت الله قبله و بعده و معه و فيه».
پس خداوند با همه خلقش اعم از انسانها, حيوانات, حشرات, اجنّه و شيطان معيت دارد.
دوم معيت ويژه خدا با متقين و محسنين, معيت خاص مخصوص وجود مقدس و پاك پيامبر - صلي الله عليه واله و سلم - است.

نكات متفرقه
سخني در راه ته نشين شدن معارف الهي در جان آدمي
يكي از راهها ،  بسيار انديشه كردن و بسيار مطالعه كردن است. بسياري از مطالب فراموش مي‌شود اما هر كدام صدق و عمقش  بيشتر بوده باقي مي‌ماند. معارف الهي با توجه به سنخيت و تناسب با ظرفشان ته نشين مي‌شوند ؛ يعني در جان و دل پاك, خدا ته نشين مي‌شود و در دل ناپاك, غير خدا.
پيوستگي و مداومت در ذكرهاي روزانه نيز در ته‌نشين شدن معارف الهي در جان آدمي بسيار موثر است.

سخني در رابطه با دنيا
متاع دنيا قليل است. حضرت اميرمومنان علي - عليه‌السلام - فرمود: اي فرزند آدم خود را به غير خدا مفروش و يا به كمتر از بهشت مفروش. كه اگر چنين كردي به خسران ابدي گرفتار شده‌اي. يعني اي آدم تو خيلي بزرگي و بزرگيت بايد در فكر و اخلاق و تحملت نمایان شود. كوچكي و بزرگي اندامهاي طبيعی مهم نيست و در خارج از طبيعت اين اندامها نقشي ندارد. بنابراين بايد از اندامها جهت كشت كردن در اين دنيا كه مزرعه آخرت است،  استفاده كرد. اگر خوردن براي كسب توانايي بيشتر جهت انجام كار نيك باشد, عبادت است.

آيا مردم بر خداوند حقي دارند؟
از نظر عرف مردم عبادات به پاداش اخروي منتهي مي‌شود و از نظر دين اين عرف مورد پذيرش است. مثلا امام سجاد - عليه‌السلام - مي‌فرمايد: خداوندا اين ماه روزه گرفتم. پاداش كه حتماً به من مي‌دهي, پاداش مرا مغفرت قرار بده.
يعني با انجام عبادات, چون خود خدا وعده پاداش داده است ،خلق براي خودش حقي مي‌شناسد كه مربوط به ظاهر شريعت است اما جداي از شريعت اگر از نظر عقلي بررسي كنيم ، چنين حقي براي مردم وجود ندارد زيرا همه افعال و عبادات به قوت و اراده او انجام شده است.

نكاتي راجع به «الدّْعا يُرْدّْ القضا»
1ـ در اينجا قضا منظور قَدر است. چيزي كه تغيير مي‌كند قدر است نه قضا. بدليل فهم مخاطبان در عصر اول اسلام گاهي قضا به معناي قَدُر آورده شده است.
2ـ قضاي الهي يعني علم الهي كه داراي مراتب مختلفي است و از ديد ما به ظاهر تغيير پذيرست ولي در واقع تغيير پيدا نكرده است. بعنوان مثال در روايتي داريم كه حضرت عيسي- عليه‌السلام - با يارانش از كوچه‌اي كه در آن مجلس عروسي بود مي‌گذشتند. حضرت عيسي - عليه‌السلام - فرمود: اينها ساعتي بعد اشك و آه خواهند داشت چون عروس مي‌ميرد. اما ساعتي بعد كه بازگشتند عروسي هنوز ادامه داشت. چون صدقه داده بودند اين بلا از آنان رفع شده بود. در اينجا قضاي الهي تغيير نكرده است بلكه علم خدا داراي مراتب مختلفي است. مثلا در مرتبه اول نوشته شده ساعتي بعد اين خانه عزادار خواهد شد (كه اين را حضرت عيسي-  عليه‌السلام-  مي‌بيند.)
اما در مرتبه بالاتر نوشته شده ساعتي بعد اين خانه عزادار خواهد شد ،اگر صدقه ندهند. و در مرتبه بالاتر از آن ساعتي بعد اين خانه عزادار خواهد شد اگر صدقه ندهند ولي صدقه مي‌هند و نخواهد مرد.
پس قضاي الهي و علم خدا هيچ وقت تغيير پيدا نمي‌كند بلكه فهم ما از علم خدا متفاوت است. فعلي كه در عالم مي‌خواهد انجام شود در علم خداوند است. وصف اين فعل كه اختياري بودن است نيز در علم خدا هست و طبق تعبير دقيق‌تر اختيار امر بديهي است و هر فردي با علم حضوري آنرا درمي‌يابد