درس یازدهم

درس یازدهم:مقدمه اي درباره خطبه
همان گونه كه در دروس پيشين بيان گرديد، يكي از ياران امير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) به نام « همّام» از حضرت درخواست كرد كه پارسايان را به گونه اي توصيف كند كه گويي به آنها مي نگرد و آنان را مشاهده مي نمايد ؛ يعني تعريف پارسايان بالاتر از حد الفاظ و كلمات را تقاضا نمود.

شيوه هاي تبيين معارف الهي از سوي انبيا و اوليا و مبلغين رسالتهاي الهي
1-شرح لفظي: يعني مفاهيم و محتوا و معاني را در قالب الفاظ بيان كردن به گونه اي كه هر رهگذري كه بشنود ، از آن بهره اي ببرد.

2-بيان حقايق معارف الهي به گونه اي كه الفاظ ، جنبه مرآت و نشان دارند: يعني منظور مبلغ ، بيان الفاظ نيست، بيان محتواي معارف الهي است ؛ اما اين معارف در قالب لفظ نمي گنجد لذا الفاظ به عنوان آيه و نشانه و وسيله به كار مي رود. مبلغ ، نگاه استقلالي به الفاظ ندارد؛ نگاهش مانند نگاه به آينه است؛ خود آينه را نمي نگرد بلكه تصوير درون آن را مشاهده مي كند.

3-انتقال معارف و حقايق الهي بدون به كار بردن لفظ و با نگاه و اشاره (غير مرسوم):

اين شيوه اختصاص دارد به اخص بندگان خدا كه باطن و وجودشان ويژه خداست. خطبه پارسايان، از گونه دوم است.

تقسيم بندي معارف الهي به طور كلي
1- معارف عمومي: نياز به پرسش ندارند و حداقل سعادت را تأمين مي كنند.

دليل بعثت انبيا و اوليا ، بيان اين دسته از معارف الهي است . آنان مكلفند اين گونه معارف را براي همه مردم بيان كنند زيرا حداقل سعادت عمومي انسان را تأمين مي كند و رسيدن به حداقل سعادت، از لوازم رحمت عامه و واسعه الهي است. اگر اين معارف بيان نشود ، محبت خدا بر بندگان تمام نمي گردد. لذا صد و بيست و چهار هزار پيامبر و اوصيا و مبلغين بسيار آنها ، براي هدايت انسان آمده اند . طبق برخي از آيات و روايات (لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسوؤكم)، پرسيدن در اين بخش از معارف الهي ضرورتي ندارد بلكه نپرسيدنش ، نيك و پسنديده است. زيرا رسيدن به حداقل سعادت انسان ، مربوط به ظاهر شريعت است و ظاهر شريعت ، تكليف است و تكليف يعني به زحمت و سختي افتادن . به عنوان نمونه ، شخصي در حضور حضرت ختمي مرتبت (صلوات الله و سلامه عليه) كه درباره وجوب حج صحبت مي فرمود، سؤال كرد كه حج چند بار واجب است؟ حضرت فرمود: « اين سؤال را نپرسيد. چون ممكن است حدي بيان شود كه به زحمت بيفتيد و در توانتان نباشد.» حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معارف الهي را كم و ناقص بيان نمي كند. پس وقتي فرمود: حج انجام بدهيد، يعني براي حداقل سعادت عمومي انسان و رها شدن از اسارتهاي نفساني يكبار انجام حج كافي است و تكرار آن به هر تعدادي ، مانند يكبار انجام دادنش مي باشد. البته هنگام نزول شريعت ، پرسش روا نيست ولي امروزه انسانهاي مسلمان بايد به احكام شريعتشان آگاهي كامل داشته باشند و پرسش رواست.

2- معارف خاص و سري: اسرار الهي و معارفي است كه به توحيد و موحد برمي گردد. اين دسته از معارف ، اسرار خداست كه بر زبان خاندان پيامبر (صلوات الله عليهم اجمعين) و اولياء خدا جاري شده است؛ به گونه اي كه شنونده در فهميدن آن و جدا ساختن آن از حقيقت توحيد دچار مشكل مي شود. مانند رواياتي كه در زمينه قضا و قدر ، علم، قدرت و اراده الهي و نيز محبت الهي بيان گرديده است.

حضرت اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) درباره اين معارف فرمودند: درياي بي كران است، در آن وارد نشويد. يعني كسي مي تواند وارد شود كه غواص ماهري باشد و ابزار لازم براي يافتن مرواريد را نيز داشته باشد. وارد شدن در اين دريا، براي كساني كه اهل بازي و مجادله و مغالطه هستند، نشان بي خردي است. زيرا اين دريا كرانه ندارد و هيچكس به انتهايش نمي رسد و به اعماقش دست نمي يابد.

ويژگي هاي معارف خاص و سري
1- اول اين كه بر همگان نگويند؛ زيرا اين اسرار براي همگان لطف و رحمت نيست و اگر عامه مردم ، نيم نگاهي به اين اسرار و معارف الهي داشته باشند، متوقف مي شوند و از سير طبيعي و زندگي عادي و متعادل باز مي مانند و توانايي كار كردن و معاشرت با ديگران را ندارند. « از ميان درد و درمان پسندم آنچه را جانان پسندد»، مربوط به عموم مردم نيست. عموم مردم بايد به دنبال درمان باشند، نه درد و اگر توانايي داشته باشند، به هنگام درد ، از طرق عادي و طبيعي به دنبال درمان بروند. پس اين دسته از معارف را از همگان دريغ دارند زيرا براي همگان رحمت نيست. به عنوان مثال ، با اين كه پدر و مادر به كودك يك ماهه شان علاقه بسيار دارند، به او گوشت كباب شده و غذاي سنگين نمي دهند. خداوند، تام ترين و كاملترين عاشق هاست. محبت خداوند به بندگانش از محبت مادر به تنها فرزندش بيشتر است، بلكه قابل مقايسه نيست. زيرا مادر سهمي ناچيز در پيدايش فرزند دارد ولي نقش خدا در پيدايش هر انساني ، تام و تمام و يگانه است. مادر ، فرزند را بدين خاطر مي خواهد كه خود و گذشته اش را در اين فرزند مي بيند اما خداوند خودش را در بندگانش مشاهده نمي كند بلكه دوگانگي در ميان نيست.

2- دومين ويژگي معارف و اسرار الهي اين كه طالب بايد طلب خويش را اظهار نمايد و اين به دو علت است: يكي اين كه با عيان كردن استعدادهاي خويش ، خود را مورد محك قرار مي دهد و ولي خدا مي نگرد كه او توانايي و شايستگي تحمل اين معارف را دارد يا نه؟

اگر كسي حال و حوصله اظهار طلب نداشته باشد، كجا دنبال مطلوب خواهد رفت؟ اگر كسي آنقدر تنبل باشد كه نتواند بگويد، از گرفتار شدن و آلوده شدن و راكد شدن در زندگي عمومي و حيواني مشترك مردم ، كي مي تواند به دنبال چشمه آب حيات بدود؟ آيا مي تواند مدتهاي مديدي در بيابانها سرگردان باشد تا كه شايد به طلوع فجر دست يابد؟

و علت مهمتر اين است كه خود اين طلب ، گر چه طلب است ولي از نگاهي ديگر ، دست يافتن به مطلوب است. اگر كسي تقاضاي حقيقي دست يافتن به اسرار و معارف الهي را داشته باشد و طلبش نوعي دنيا خواهي نباشد، اظهار كردن اين ميل و كشش، خود به فعليت رساندن آن كشش است. اظهار پيوسته خواسته ها براي خودش ، خدايش و اولياي خدا، يك نوع سير و حركت است.

در قرآن در مورد حضرت عيسي و حضرت يحيي (عليهما السلام) گفته شده: « السلام عليك يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياً» و « السلام عليّ يوم ولدت و …» ؛ يعني سلام بر من آنگاه كه متولد شدم ، آنگاه كه مي ميرم و آنگاه كه محشور مي شوم. اين تعابير بسيار زيباست اما براي امت پيامبر لطيف تر از آن وجود دارد. آنجا كه در سلام نماز گفته مي شود « السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» ، دعايي است كه همواره همراه با اجابت است.

بنابراين انسان نمازگزار پيوسته محراب مهبط نزول سلام و امنيت و بركت و آرامش الهي است .

منظور از صالحين كه نام آنان در اين سلام ، با نام ما همراه شده است، همه انبيا و اوليا و ابرار و شهدا و صديقين و ملائكه (ملكوتيان، مقربان، جبروتيان، لاهوتيان، كروبيان) هستند. حتي گفته شده كه ملائكه مهيم خدا كه ملائكه اي هستند كه از ازل تا به ابد هيچگاه متوجه نشده اند كه خدا غير از آنها كسي را آفريده است بلكه حتي به آفرينش خودشان هم توجه پيدا نكرده اند ، جزء صالحيني هستند كه در سلام نماز بر آنها درود مي فرستيم . البته برخي گفته اند ملائكه مهيم چون اهل عمل ارادي و آگاهانه نيستند ، در « السلام عليكم » ، از اولين تا آخرين خلق مقرب خدا مورد خطابند و اين ها همه به سلام ما، پاسخ كاملتري خواهند داد. پاسخ ملائكه و عباد صالح و مقرب به سلام ما ، همان نزول رحمت و عنايت و سلام و آرامش الهي بر ماست. سلام بر ملائكه ، رشد ماست زيرا به آنها توجه مي كنيم و آنها نيز پاسخ مي دهند.

پس بندگان خدا در كسب و بدست آوردن اسرار معارف الهي بايد تقاضا كنند.خود اين تقاضا، به فعليت رساندن اين تقاضاست.

3- سومين نكته در بحث ويژگي هاي معارف خاص و سري اين است كه طالب بايد نشانه هاي صدق خويش را نيز آشكار كند و طلبش ، معاملات دنيايي نباشد.

4- چهارم اين كه طالب معارف الهي بايد از اصرار كردن و پافشاري كردن بر فهم، كوتاهي نكند و در آنچه خوانده و فهميده است، به دقت مطالعه و انديشه نمايد.

كميل و خصوصيات او
كميل از ياران و خواص صحابه اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) است و علومي كه قابليت انتقال به غير معصوم داشته، به او منتقل شده است. كميل كسي است كه استادش يعني اميرالمؤمنين با او نيمه شب ها، بيرون از شهر ، در خلوت و تنهايي، قرار ملاقات مي گذارد و بسياري از معارف را برايش بيان مي فرمايد و آنگاه كه كميل هم تاب و تحمل اين اسرار را ندارد، حضرت اميرالمؤمنين اسرار را در چاه بيان مي نمايد.

البته بايد توجه داشت كه سر در چاه بردن حضرت علي عليه السلام مانند سنگ به شكم بستن حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، معناي عرفي ندارد بلكه كنايه و استعاره است.

آداب علم آموزي با توجه به خطبه پارسايان
ادب، مقدم بر علم است. زيرا ادب، هم اظهار استعداد، هم كشف استعداد و هم به فعليت رساندن استعداد است. بنابراين ادب بر علم مقدم است. به تعبير ديگر ، تهذيب مقدم بر تعليم و تعلم است.

اولين ادب در علم آموزي اين است كه معلم خويش را بزرگ بشمارد و نام وي را به بزرگي ياد كند. در برخي موارد، ياران امير المؤمنين(صلوات الله و سلامه عليه)، حضرت را «يا علي»، «علي»، « ابن ابيطالب» و مانند آن خطاب مي كردند، حال آن كه همام ، حضرت را «يا اميرالمؤمنين»، خطاب مي نمايد. ايمان محيط بر عالم هستي است و حقيقت مؤمن ، بر حقيقت عالم هستي، محيط است و بالاتر از اميرمؤمنان بودن، هيچ لقب و كنيه و شرافتي نيست.

دومين ادب در علم آموزي اين است كه متعلم ، علم را براي رسيدن به حقيقت بخواهد نه براي افزودن بر فضل خويش و نه براي اظهار فضل. همام مي گويد: «حتي كانّي انظر اليهم»؛ يعني اي اميرالمؤمنين به گونه اي مرا تعليم ده كه آنها را تماشا كنم؛ نه اينكه بدانم و براي ديگران تعريف كنم.

سومين ادب اين است كه از پرسش كردن دريغ نكند.

چهارم اين كه بر فهميدن پافشاري كند، بكوشد كه بفهمد نه بداند.

پنجم اين كه درست بشنود، پادرمياني نكند و تلقيات و احتمالات خويش را بر معلم تحميل ننمايد.


آغاز خطبه: اما بعد، انّ الله خلق الخلق....

و سپس حضرت اميرالمؤمنين (صلوات الله وسلامه عليه) خطبه را اينچنين شروع نمود كه خداوند، خلق را آفريد…

آفرينش جهان از اسرار معارف الهي است كه با حقيقت توحيد يكي شده است:

كسي مي تواند به حقيقت خلق و آفرينش دست پيدا كند كه به حقيقت توحيد دست يابد و كسي مي تواند به حقيقت توحيد دست پيدا كند كه در ظهور و تجلي و آفرينش خلق، هيچگونه امر مبهم و پوشيده نداشته باشد.

سوره توحيد
سوره اخلاص نيز براي تبيين حقيقت توحيد آمده است . « بسم الله الرحمن الرحيم» ، « قل هو الله احد»، « الله الصمد» ، « لم يكن له كفواً احد»، همه حكايت از توحيد دارد.

« لم يلد و لم يولد» نيز بيان توحيدي قرآن درباره آفرينش عالم هستي است كه در درس آينده به آن پرداخته خواهد شد. نكاتي كه در سوره توحيد مطرح شده از پيچيده ترين و دقيق ترين و رمز آلودترين نكاتي است كه ارزش دارد آدمي عمري درباره آن بينديشد و هر بار از آن سهمي وافر ببرد.

معاني خلقت
خلقت بر سه گونه است:

1- خلقت به معناي صنعت(قول متكلّمين)

از ديدگاه متكلمين، خداوند صانع و سازنده است؛ يعني اجزاي موجود در جهان را در كنار هم قرار داده ، بين آنها نظم و ارتباطي برقرار كرده ، به جنبش درآورده و به نتيجه اي منتهي ساخته است. مانند كاري كه ساعت ساز انجام مي دهد.

در اين ديدگاه ، فهمي نسبت به خلق از عدم ، وجود ندارد. علم كلام ، اصل وجود را نه آفريدني مي داند و نه معدوم شدني. بنابراين حق خداوند بر بندگانش محدود به تغييرات و اتصالات و جنبش هاست نه اصل وجود.

در اينجا خلق، حق دارند از خداي خود بپرسند چرا چنين كردي؟ و خدا مسؤول است و بايد پاسخ گويد. بنابراين نظام عالم ، نظام اعتباري است.

معاني دوم و سوم خلقت در درس آينده بيان خواهد شد.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين