تعريف حکمت

رتسام الحقائق في النفس و مقصود از حكمت ، دستيابي به حقايق عيني فراتر از ماده وطبيعت است نه الفاظ . ( حكمه الاشراق ص18 )

طبقات طالبان علم ودانشجويان فلسفه

1- كساني كه هم طالب تأله اند وهم طالب بحث.
2- كساني كه تنها طالب تأله اند وبحث را امري ارزشمند نمي دانند تا در پي كسب آن باشند.
3- كساني كه تنها طالب بحث هستند.
طالبان حكمت اشراق از دسته اولند.
گروه سوم هيچ بهره اي از علم وفهم ومعرفت نخواهند برد. اينها تهي دستانند. دسته دوم ونيز سوم به خاطر استناد واعتماد به عقل ومعارف جزئي عقلي ، خطا پذيرند.اينان به حقايق دست نمي يابد.

اقسام حكمت
حكمت الهي ذوقي وعلم الانوار كه تنها از طريق رياضت به دست مي آيد.
فلسفه الهي ذوقي وبحثي كه شيوه افلاطون است.
فلسفه الهي بحثي كه طريق مشائين است.
طريق اول برترين حكمتهاست زيرا به شهود و وصل مي انجامد و به همين خاطر است كه صاحب آن به علم خطا ناپذير دست مي يابد.
لازم به يادآوري است كه فلسفه سهروردي در چارچوب هاي عقلي وخرد پذير قابل گنجايش است و مي توان آن را برهاني ومستدل نمود ولي آنچه در فلسفه زرتشتي است ، الزاماً چنين نيست.

موارد اتفاق حكما از ديدگاه شيخ اشراق
توحيد همه جانبه خداوند.
قديم بودن عالم
معاد
سعادت وشقاوت
علم واجب تعالي به همه اشياء
عينيت صفات واجب
فاعل بالذات بودن حق تعالي
عوامل سه گانه عقل ، نفس و جهان طبيعت يا ماده وجرم.
با توجه به اين نكات اشتراك ، كسي كه اين گونه مباحث را نپذيرد و انكار كند از قلمرو حكمت خارج است ، به همين خاطر نمي توان با او بحث حكمي داشت.

طبقات حكيمان
حكيم الهي متوغّل وعميق در تأله ولي عديم البحث وبدون احاطه بر مسائل بحثي. بايزيد، حلاج ومانند آنها از اين دسته اند.
حكيم الهي متوغل در بحث ولي عديم تأله. ابن سينا ، فارابي ، ارسطو، و مانند آنها از اين دسته اند.
حكيم الهي متوغّل در تأله ومتوغل در بحث. سهروردي ، افلاطون ، افلوطين ومانند آنها از اين گروهند.
حكيم الهي متوغّل در تأله ومتوسط در بحث.
حكيم الهي متوغّل درتأله وضعيف البحث.
حكيم متوغّل در بحث ومتوسط التأله.
حكيم متوغّل در بحث وضعيف درتأله
حكيم الهي متوسط در هر دو.
حكيم الهي ضعيف در هر دو.
حكيمان قابل توجه كه نقطه قوت ويژه اند ، سه دسته اولند ولي براي پيشوايي دنيوي( فكري ، ديني ، سياسي) لايق ترين دسته ها گروه سوم اند. اگر دسته سوم نبودند ، دسته اول ودوم براي اين امر هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارند بلكه دسته چهارم شايسته اند وپس از آن ها ، دسته اول. وي پيامبران را از دسته اول مي شمارد وبه همين خاطر، رياست دنيا را براي آن ها شايسته نمي داند. اگر انتساب چنين سخني به وي درست باشد ، خطاي فاحش است. ( اگر پيامبران داراي استدلال بوده اند، استدلال براي انتقال پيام به مخاطبان است نه براي حصول يقين براي پيامبر ، شايد به همين دليل است كه اكثر مردم تحت فرمان آن ها نبوده اند بر خلاف پادشاهان ).

فهرست حكمت اشراق
حكمت اشراق دو بخش كلي دارد : بخش يكم ، ضوابط فكر وترازوي انديشه« بخش منطق ».
بخش دوم ، فلسفه كه انوار الهي نام دارد.
بخش اول سه قسمت دارد :
مباحث مربوط به معرفت.
مباحث مربوط به حجت وقضايا
مباحث مربوط به مغالطات
بخش دوم پنج مقاله دارد :
درباره نور، حقيقت نور، نورالانوار ، اولين نور صادر شده از نور الانوار
ترتيب وجودت ومراتب آن
چگونگي فعل نورالانوار، كيفيت تأثير گذاري نورالانوار وانوار قاهر
تقسيم برزخ ها يعني آن چه كه نه نور است ونه ظلمت ، بلكه ميانه اين دو است.
معاد ، نبوت ها و مناجات؛ خوابها ، الهام ها

مراتب هستي در حكمت اشراق
نور قاهر « نور الانوار »
عقول يا انوار طوليه
نفوس يا انوار عرضيه اين سه مرتبه ، انوار قائم بالذات هستند.
هيأت هاي مثالي،مادي، جمادي ، نباتي ، حيواني. اين مرتبه از نور، قائم بالغير است.

اصطلاحات
صنم واصنام : مقصود از آن ، رب النوع وارباب انواع است.
هيكل وهياكل : جسم وكالبد انسان يا به طور كلي مظاهر حق تعالي
طلسم وطلسمات : از ديدگاه وي همان انواع است.
اصنام : گشاينده طلسم هايند.
ارباب طلسمات : ارباب انواع
صيصه ، صياصي يا دژ به زبان فارسي : در حكمت اشراق به بدن انسان اطلاق مي شود. بدن انسان دژي است كه به خاطر انسجام وتألف به سادگي شكافته نمي شود بلكه بايد موجودات فراطبيعي مانند انوار ، ارباب انواع يا ارباب طلسمات آن را بگشايند ونيز بدن انسان به خاطر قابليت دريافت نفس وتوانايي نگهداشت آن،صيصه يا دژ ناميده شده است ، بر خلاف بدن ساير موجودات كه دژ نيست ونياز به گشودن ندارد و توانايي دريافت نفس را نيز ندارد.
انوار قائم بالذات در حكمت اشراق ، همان انوار مجرد مانند عقول ونفوس است.

تفاوت سفرهاي چهار گانه حكمت متعاليه وحكمت اشراق
سفرهاي چهار گانه صدرا
من الخلق الي الحق : كوچيدن از خلق ورسيدن به حق.
من الحق في الحق بالحق : گردش وسياحت در عالم حق بالحق في الحق. به نظر وي حركت در عالم ربوبي مانند حركت عرضي در عالم طبيعت ، ممكن است و مي توان در عالم ربوبي نيز حركت كرد. كسي كه اين سفر را پشت سر نهاده است اغلب توان برگشت به خلق را دارد.
من الحق الي الخلق بالحق : سفر از حق به خلق. كساني كه اين سفر را ندارند وبه خلق باز نمي گردند ، كساني هستند كه حق را در مظاهر تفصيلي اسماء وصفات در عالم ربوبي مشاهده مي كنند.
من الخلق في الخلق بالحق : سفر از خلق در خلق ، بالحق. مشاهده تفصيلي اسماء حق تعالي مانند اسم رب يا عليم... در خلق ودر مظاهر متفاوت عالم ، بالحق، اين گشت وگذار در عالم خلق وعبوديت تفصيلي حق در مظاهر خلقي ودر عين مشاهده وحدت بلكه فناي در آن از ويژگي كساني است كه به مقام نبوت رسيده اند كه استعداد لازم را براي مقام تبليغ دارند.
نكته : بالحق بودن سه سفر اخير نشان دهنده تفاوت اساسي آن ها با سفر نخست است.

سفرهاي چهار گانه شيخ اشراقي
گشت وگذار در عالم حس
گشت وگذار در عالم نفس
گشت وگذار در عالم عقل
گشت وگذار در عالم ربوبيت

از حس گذشتن به نفس رسيدن از نفس گذشتن به عقل رسيدن از عقل گذشتن وبه رب رسيدن سفري است طولي نه دوراني وبه تعبير ديگر سفرهاي چهارگانه از ديدگاه شيخ اشراق به قوس صعود ارتباط دارد وارتباطي با قوس نزول ندارد. بر خلاف سفرهاي چهارگانه حكمت متعاليه كه سفري دوراني است مانند گردش كره. اين حركت هم نزولي است وهم صعودي. حركت در برزخ نزولي وصعودي كه حركتي دوري است را در بر دارد اگر چه به مقصد از اين قوس نزول يا برزخ نزولي آن قوس نزولي مربوط به مراتب آفرينش نيست بلكه به مراتب كمال انسان ارتباط دارد.

غايت سير انسان در تفكر سهروردي ورود در عالم ربوبيت است كه با مرحله دوم سفر از ديدگاه ملاصدرا قابل تطبيق است.
شكي نيست كه حكمت اشراق را حكمت ايراني خوانده اند. اگر چه بخشي از آن ، شرح حكمت افلاطون وافلوطين است ولي چنان كه گفته شد ، حكمت اشراقي افلاطون نيز به منابع وسرچشمه هاي ايراني باز مي گردد.( از ديدگاه تاريخي تحقيق عميقي در اين باره انجام نگرفته است وبا دلايل قطعي قابل اثبات نيست.) در هر صورت بسياري از مباحث مطرح شده در حكمت اشراق از منابع ايراني الاصل گرفته شده و شباهت هاي بسياري با آن دارد. دست كم انديشه هاي سهروردي از منابع ايراني اخذ واقتباس شده است نه از ترجمه هاي غربي.

اقسام سير
1- سير محبي 2- سير محبوبي

سير محبي : آدميان با همت وتلاش ومحبت ورزيدن ، به سوي غايت قصواي خويش حركت مي كنند و از عالم طبيعت بيرون مي روند وبه ماوراء عالم طبيعت يعني عالم ربوبيت مي رسند وآن جا به تماشاي صفات واسماء الهي به صورت جمعي و قرآني مي پردازند. جمعي از آنان در اين مقام منيع مي مانند وجمعي به اندازه توان خرد واستعداد دريافت رحمت الهي امتنانيه حق تعالي ، بر مي گردند تا ديگران را نيز به آن مقام منيع برسانند. آنان در اين عالم ، اسماء وصفات الهي را به صورت فرقي وتفصيلي مشاهده مي كنند وبه خلق خدا براي رسيدن به كمال شايسته خود ياري مي رسانند وتا حد امكان آنان را به دنبال خويش مي برند. اين سير، سير محبي است واولين درجه علم مربوط به آن ، علم اكتسابي است. صاحبان اين سير، بخشي از عمرشان را در سفر اول مي گذرانند وبخشي را در سفر دوم وممكن است بخشي را در سفر سوم وبخشي ديگر را در سفر چهارم بگذرانند.

سير محبوبي : كه بر اساس تعلق حب ذاتي ازلي حق تعالي به بنده انجام مي شود، علم اكتسابي ندارد بلكه علم مربوط به آن ، علم وهبي يا موهوبي است. مانند انبياء وكُمّل از اولياء الهي. آن حضرات ، همه سفرهاي چهارگانه را در دمي ودر نفسي بلكه در كمتر از آن ، طي مي كنند. ورودشان در طبيعت با خروجشان از آن برابر است. آنان در آغاز ورودشان در عالم طبيعت مترنم به حقيقت توحيدند و إني عبدالله وآتاني الكتاب مي گويند ودر واقع به تمام وعبوديت حقيقت آن دست يافته اند.