تفصيل بحث ادراك

الفصل السادس (تفصيليّ): فيما ذكرناه أيضاً
هو انّ الشئ القايم بذاته المدرِك لذاته لايعلم ذاته بمثالٍٍ لذاته في ذاته،.............

اقسام ادراک

ادراك بر دو قسم است:
1ـ ادراك باواسطه و ميانجي (علم حصولي)
2ـ ادراك بي‌واسطه (علم حضوري)

نفي ادراک باواسطه از نور مجرد
چيزي كه قائم به ذات خود و مدرك ذات خود است و نور مجرد است، ادراكش باواسطه و ميانجي نيست؛ به‌وسيله مثال و صورت ذهني نيست، يعني علم حصولي نيست بلكه حضوري است. به تعبير ديگر، علم جوهر مدرك ذات، علمي حضوري است و نه حصولي. چرا؟
پس از يادآوري نكته‌اي به‌عنوان مقدمه كه زمينه تبيين موضوع را فراهم سازد، به دلايل مربوط به اين مسأله كه نور مجرد (يا موجود مجرد) نمي‌تواند علم حصولي داشته باشد (و يا نمي‌تواند علم چيزي به ذاتش حصولي باشد) مي‌پردازيم.
با تمسك به امور وجداني به اثبات ادعاي مورد بحث مي‌پردازيم. آيا آن‌گاه كه ما به خودمان علم داريم و از حضور خودمان آگاهيم، اين علم حصولي است؟ آيا من در اين ادراك، صورتي و مفهومي از خودم دارد يا اين‌كه صورت و مفهومي ندارم يعني آيا ابتدا خود را تصور مي‌كنم و بعد براساس آن تصور ذهني، آن را تصديق مي‌كنم و به‌دنبال آن حكمي بر آن مي‌آورم يا نه؟
به تعبير ديگر، آن‌گاه كه حكم به خوشي و ناخوشي خود مي‌كنيم (درد و رنج و لذت و ...) اين‌كه ما الآن ادراك مي‌كنيم كه خوش هستيم. آيا در اين مورد، صورت خوشي و درد و لذت را داشته و آن را تصور مي‌كنيم و بعد براساس آن تصور، محمولي بر آن مي‌آوريم يا نه؟ بلكه هركس به چنين قضاياي مربوط به خوشي و ناخوشي مراجعه كند، بدون مفهوم آن‌ها را مي‌يابد و درواقع مفهوم آن‌ها را ندارد بلكه مصداق آن‌ها را دارد.
اين امري وجداني است كه در ادراكات دروني رخ مي‌دهد. در اين‌گونه موارد، معلوم ما صورت ذهني نيست. حال اگر ما اموري كه عين ذاتمان نيست بلكه عارض بر ذاتمان است را مي‌توانيم به‌گونه‌اي تصور كنيم كه هيچ واسطه و ميانجي نداشته و درنتيجه خودشان معلوم ما باشند و نزد ما حاضر باشند درعين‌حال كه عرضي از اعراض ماست، حكم خودمان چه خواهد بود و وضعيت علم به خودمان و شناخت ما به خودمان چگونه خواهد بود. به حكم اولويت، علم ما به خودمان به طريق اولي بدون صورت و واسطه خواهد بود.
هرگاه حضور عرض غيرذاتي و جدايي‌پذير و امور خارج از ذات، براي ما شهودي و حضوري باشد نه حصولي، ادراك حضوري ذات براي ذات، اولويت دارد و بايد چنين ادراكي حضوري باشد نه حصولي، زيرا در جايي كه ميان عالم و معلوم تعدد باشد، درعين‌حال كه عالم و معلوم متعددند، معلوم نزد عالم بي‌واسطه حاضر است، آن‌جا كه تعدد نباشد، به طريق اولي حضور