ملاصدرا و نظرات ويژه او

بحث حاضر ،شرح کتاب « شواهد الربوبية » اثر صدر الدين شيرازي (ملاصدرا) مي باشد.
نويسنده چه در اين كتاب چه در نوشته هاي ديگرش، با توجه به شرايط عصر وزمان خويش وبا توجه به ويژگي هاي خلقي اش ، اصرار نداشته كه آراء ونظرات خود را صريحاً اعلام كند . حتي در برخي مسايل نظرات خاصی دارد که بسيار دقيق است ، نظرات خود را بيان نكرده است . وبه علاوه سعي كرده تا آنجا كه ممكن است ، اين نظريات را به ديگران نسبت دهد .بنابراين شواهد تاريخي از قديم پيدا مي كند . چه از فلسفه هاي پيش از سقراط و چه ازفلسفه هاي پس از افلاطون . نگارنده سعي كرده ،آن نظريه اصلي ودقيقش را در لابه لاي نظريات مشهور بيان كند؛ به عنوان نمونه در بحث هستي شناسي ، نظريه شناخته شده حكمت متعاليه ، نظريه تشكيك است . ولي اين نظريه حكمت متعاليه نيست مؤلف نظريه ويژه خودش كه مبتني بر وحدت شخصي وجود است را آنچنان در لفافة نظريات رايج وشناخته شده، درج كرده كه به راحتي جز كساني كه از دقت وفراست بيشتر برخوردارند ، كسي به آن توجه پيدا نمي كند ، تا اينكه لوازمش را مورد انكار يا پذيرش قرار دهد كه هر كدامش باشد ، جز ضرر وزيان چيزي نيست . چه كسي كه بدون دليل چيزي را بپذيرد زيان برده وچه كسي كه حق را انكار كند .بنابر اين صدر المتألهين شيرازی چه در اين کتاب وچه در کتابهای ديگر خويش در زمينه حکمت متعاليه ، حرکتی متعادل دارد به گونه ای که اگر كسي بخواهد نظريات خاص و ويژه حكمت متعاليه را بشناسد وبه دست بياو رد ، بايد دقت وتأمل بيشتر والبته از لطافت هاي ذوقي بيشتري هم برخوردار باشد.
در بحث حاضر،شارح در مواقع ضرورت ، نظرات ويژه مؤلف که به صراحت در عبارات بيان نشده ونيز دقت هايي كه در كلام مؤلف وجود داشته است را در مواقع ضرورت به تفصيل بيان نموده اند.

كتاب شواهد الربوبية

اين كتاب از مشاهد مختلف تشكيل مي شود كه هر مشهدي شامل شواهدي است و در هر شاهدي نكات مختلفي بيان مي شود كه اين نکات در برخي از موارد در حكم فصول است .اينکه چرا مؤلف برای نام گذاری فصولش از الفاظی همچو شواهد ومشاهد استفاده کرده است ؛چنانکه برخی نام فصول را ميمر می گذارند ،برخی نمط ،فصل،باب ومانند اينها .اگرچه اين اسامی در واقع الفاظي است كه به يك معنا به كار مي رود ، ولي پشتوانه فكري نويسنده را مطرح مي كند . يعني نويسنده در اين گونه علوم ، در پي تجزيه علم نيست كه اسمش را باب بگذارد ، يا در پي يافتن حوزه ها و روزنه هاي ورود به علم نيست تااسمش را فصل بگذارد . يا در پي يافتن راه ها ومسيرهايي كه به اين علم برسد نيست ، تا اسمش را نمط ودر علم ديگر ، ميمر بگذارد ، . بلكه اصلاً ديدگاه چنين كسي كه اسم ابواب وفصولش، مشهد است وشاهد اين است كه اصلاً علمي كه شهود در آن نباشد ، علم نيست._اگر چه اطلاعات ذهني باشد ._دربرخی قسمت هاعنوان مطلب را  نكات عرشي می گذاردو قسمت هايي را نكات مشرقي . همه اين نام گذاري ها براي اين است كه علم علمي است كه در قدم اول زمينه مشاهده را فراهم می كند . اگر كسي با شهود آغاز كند ، قدم آغازينش مشهد باشد ، قدم پايانيش صورتهاي ذهني يا تأملات فكري يا توهمات يا خيالات يا اتصال خيال به عقل فعال نخواهد بود ، بلكه يا مشاهده تام است كه مشهد مشاهد است ويا اينكه اگر از مسير دقيق شريعت قدم بردارد مسير نهايي اش تهي شدن وخالی شدن از هر گونه علم وآگاهي و اطلاعي است كه رنگ انساني وتعين انساني دارد . به تعبير ديگر اگر به لقاء نرسد به القاء مي رسد .

مشهداول - شاهداول - اشراق اول : « اصالت وجود»

الاول:فی الوجود وفيه الاشراقات الاول فی تحققه،الوجود احقّ الاشياء بالتحقق  غيره به  يکون متحققاً وکائناً فی الاعيان وفی الاذهان فهو الذی به ينال کل ذی حق حقه ، فکيف يکون امراًاعتبارياً کما يقوله الامحجوبون عن شهوده ،ولانه لمجعول بالذات دون المسمی بالماهيــةکما يظهر انشاءالله.

مشهد اول درباره امور عامه است.
مؤلف اولين شاهدي كه مطرح مي كنداين است كه« وجود اصيل است » . يعني هرچيزي كه وجود داشته باشد اثر ، ماهيت و عينيت دارد و هرچه وجود نداشته باشد ، عينيت وماهيت ندارد . نكته قابل توجه اين است كه اين اولين قدم ،در اين علم بوده وسرنوشت ساز است.اينجا آغاز راهي است که بازگشت ندارد. بدين خاطر كه وقتي وجود اصيل باشد يعني اولاً هر موجودي تنها به خاطر وجودش است كه ماهيت وعينيت واثر دارد . قدم دوم اين است كه وقتي وجود اصيل شد ، همه موجودات در وجود اشتراك خواهند داشت . اينجا مؤلف بيان مي كند كه آنچه ما مي گوييم وآنچه حكمت مشاء مي گويد مانند هم است . شارح اين نحوه بيان را كياست وزيركي مؤلف مي داند ؛چراكه حكمت مشاء درجايي گفته كه قائل به تباين موجودات است و مؤلف مي گويد ماقائل به تشكيك وجود هستيم ونظر ما با مشاء يكي است واين دو مثل هم هستند . و گويا مي خواهد بگويد اين هم حرفی مشايي است نه حرف حكمت متعاليه كه حكمت متعاليه ثمره وره آورد سير وسلوك در سفرهاي چهار گانه وحداقل مربوط به دو سفر است پس با حكمت مشاء كه حاصل عقل صرف است بايد تفاوت داشته باشد .بنابراين در قدم سوم به آساني به يك منطقه اي مي رسد كه منطقه خطر وخط قرمز است وآن اين است كه اين وجود اگر حد داشته باشد بايد حدش عدمي باشد و عدم چيزي نيست تا حد براي چيزي باشد . اگر وجودي از وجود ديگر جدا شود اين جداشدن او يا به وجود ديگر است كه تسلسل لازم مي آيد ، يا به امر غير وجودي وعدمي است .امر عدمي هم كه چيزي نيست تا فصل موجودات و موجب تفاوت وتمايز و مقوم آنها واقع شود . بنابراين وجود اصيل است ،به اين نقطه منتهي مي شود كه:« وجود فقط يك مصداق دارد »و اين حرف آخر حكمت متعاليه است .

دلايل اصالت وجود
1- غير وجود اگر در ذهن يا در خارج تحقق دارد به خاطر وجود است كه تحقق مي يابد . غير وجود چيست ؟ يا عدم است يا ماهيت . كه خيلي تفاوت ندارد . منظور از عدم يا عدم مطلق است يا عدم مقيد . وماهيت حد وجود است . اين ها اگر قابل تصور باشد ، در صورتي حقيقت و تحقق واثر وحكم واقعي وحقيقي دارند كه وجود كمكشان كند . اگر وجود نداشته باشند ، هيچ ندارند . پس معلوم مي شود كه مايه تحقق و وصول و وقوع و واقعيت همه اشياء وجود است واين نشان دهنده اين است كه وجود اصيل است .
2- وجود مجعول بالذات است . تعبير دقيق وخاص حكمت متعاليه اين است كه درباره وجود اصلاً نمي توان كلمه مجعول را به كار برد . بدين خاطر كه مجعول يعني ابتدا قالب را در دست كنند، آنگاه به شيء تحقق دهند ، در مورد وجود نارواست .بالاخره چيزي هست كه احتياج به جعل ندارد . وآن وجود است وجود خودش هست ، نمي شود نباشد تا احتياج به شي اي باشد تا او را هست كند.وجود مجعول بالذات است وبه تعبير دقيقتر به وجود جعل تعلق نمي گيرد .اين مقدمه نخست است و ظاهراً به كبري احتياج ندارد تا بگوييم هر چيزي كه مجعول بالذات است وجعل به آن تعلق نمي گيرد، اصيل است . چون از همان مقدمه اول اين نتيجه به دست مي آيد كه وجود اصيل است.