بیان شبهه اي در موضوعات ديگر علوم و رفع آن

شبهه وحل
و مثل هذاالتحير و الاشتباه وقع سهو في موضوعات سايرالعلوم . بيانه … .


در بحث امور عامه در پاسخ گويي به اعتراض محقق دواني بر تعريف امور عامه به مفهومي كه با مقابل خود شامل همه موجودات شود ، بسياري خود را به تكلف انداخته بودند تا اشكال محقق دواني را بر اين تعریف پاسخ گويند . اين تكلف ها در بحث هاي ديگري نيز مطرح شده . از آن جمله درباره موضوعات ساير علوم است . با اين توضيح كه موضوع هر علمي عبارت است از آنچه در آن از عوارض ذاتي موضوع آن علم بحث مي شود :«موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتيه»
از طرفي معناي عرض ذاتي را خارج محمول دانسته كه به خاطر ذات يك شيء يا به خاطر يك امر مساوي ( نه اعم و نه اخص ) بر يك شيء عارض شود .
با توجه به دو نكته فوق ( تعريف موضوع علم و عرض ذاتي ) ، حكما درباره موضوع ساير علوم شبهه اي مطرح كرده اند . آن شبهه عبارت است از اينكه گاهي در برخي علوم از عوارض ذاتي موضوع يك علم بحث نمي شود ، بلكه از عوارض انواع موضوع يا عوارض انواع انواع موضوع يا از انواع انواع موضوع بحث مي شود . مثلاً در علم طبيعيات كه موضوعش ماده و عوارض ماده است ، از عوارض نباتات سخن به ميان مي آيد و حال آنكه نباتات از انواع موضوع است  نه خود موضوع . يا از حيوان يا انساني بحث مي شود كه اينها از انواع انواع يا به تعبير دقيقتر از انواع انواع انواع موضوع است بدين خاطر كه با ماده كه موضوع طبيعيات است چندين فاصله دارد . با این توضيح كه مواد را به انواعي تقسيم كردند كه عبارت است از مواد زنده و مواد مرده . آنگاه انواع زنده را به انواعي تقسيم كردند : شده است نباتات ، حيوانات و … .
بنابر اين اشكال اين است كه بايد در هر علمي از عوارض ذاتي موضوع همان علم بحث شود و حال آنكه در بسياري از علوم اينگونه نيست و از عوارض انواع موضوع بحث مي شود نه از عوارض ذاتي موضوع .

پاسخ هایی به شبهه فوق
1-اولين پاسخ يا به تكلف انداختن حكما براي رفع اين اشكال اين است كه در تعريف موضوع گفته شد « موضوع كل علم يبحث عن عوارضه الذاتيه» در اين تعريف تسامح به كار رفته است .
يعني اينكه گفته اند موضوع هر علمي عوارض ذاتي موضوع آن است ، اين عوارض ذاتي موضوع به تنهايي را شامل نمي شود بلكه عوارض موضوع ، عوارض انواع موضوع و عوارض عوارض موضوع و همين طور تا آخر را شامل مي شود . به تعبير ديگر موضوع در تعريف ياد شده مسائل را نيز شامل مي شود . بنابر اين موضوعات مسائل را هم مي توان مسامحتاً موضوع علم ناميد .
2- پاسخ دوم در رفع اشكال فوق اين است كه بين محمول علم و محمول مسائل علم ، آنچه به عنوان عوارض انواع موضوع در يك علم مورد بحث قرار مي گيرد ، محمولات مسائل آن علم است  نه محمولات خود علم . و با توجه به اينكه موضوع هر علمي محمولات همان علم است نه محمولات مسائل آن محمولات مسائل آن علم به تبع در آن علم مورد بحث قرار مي گيرد .
3- پاسخ سوم در رفع اشكال فوق اين است كه منظور  از موضوع هر علمي ، حقيقتاً عوارض ذاتي موضوع يك علم است و بحث از انواع و انواع مسائل و انواع موضوع و انواع انواع انواع موضوع عوارض آنها به تبع عوارض ذاتي موضوع يك علم مطرح مي شود .
4- پاسخ ديگر در حل اين شبهه اين است كه بين موضوع علم و موضوع مسائل فرق است .
آنچه از عوارض انواع و مانند آن است در علمي بحث مي شود و به موضوع علم ارتباطي ندارد بلكه به موضوع مسائل علم ارتباط پيدا مي كند . موضوع علم حقيقتاً همان است كه از عوارض آن بحث مي شود ولي به تبع موضوعات . مسائل نيز مورد بحث قرار مي گيرد مانند آنچه درباره محمول گفته شد .

پاسخ صدرالمتألهين بر شبهه فوق
صدر المتألهين مي گويد اينها  اوهام است كه حكما بر شبهه فوق ارائه داده اند . بدين خاطر كه اين چه علمي است كه آنچه را كه به تبع موضوع در آن مطرح مي شود ، صد هزار برابر خود موضوع است كه بايد در آن علم مورد بحث قرار مي گيرد . چرا از همان نخست گفته نشود علم حيوان شناسي يا انسان شناسي كه گفته شود علم طبيعات و ماده شناسي .
پاسخ صدرا بر شبهه فوق اين است كه آنچه از عوارض انواع موضوع است يا مختص يكي از انواع موضوع است .از جهتي بر موضوع بما هو موضوع نيز حمل مي شود ، از اين جهت از عوارض موضوع است . پس عوارض انواع در عين حال كه عوارض انواعند از جهتي از عوارض موضوعند. به عنوان نمونه فصولي كه بر جنس اضافه مي شود و به انواع مختلف تبديل مي شود ، با آنكه اخص از جنس است ولي عارض ذات جنس مي شود . عروض يك امر احض بر امري اعم ، بدين خاطر است كه لحوق فصل بر جنس مستلزم مقيد شدن و مشخص شدن جنس پيش از لحوق نيست .
بلكه جنس به وسيله همين لحوق ، مقيد و متخصص لاستعداد مي شود . مثلاً لحوق استقامت يا انحناء براي خط را در نظر بگيريم . آيا نخست بايد خطي باشد ،آنگاه استقامت و راست بودن بر آن عارض شود ؟ اگر چنين باشد لازم اش اين است كه استقامت و انحناء از عوارض موضوع علم نباشد فقط خط از عوارض موضوع باشد ، ولي چنين نيست . بلكه با همين استقامت ، خط مستقيم پديد مي آيد و با همين انحناء ، خط منحني ايجاد مي شود.
با توجه به اين نكته ، عوارض انواع ، عوارض انواع انواع و عوارض مسائل موضوعات همه به اعتباري از عوارض خود موضوع است و چنانكه گفته شد در مثال فصول و جنس ، لازم نيست تا جنسي وجود داشته باشد تا با واسطه فصل، بر آن عارض شود. بلكه همين كه فصلي عارض بر جنس مي شود، جنس هم تحقق و تشخص پيدا مي كند و جزء عوارض ذاتي چيزي مي شود و چيزي كه از يك جهت جزء عوارض ذاتيه نيست، از جهتي جزء عوارض ذاتيه مي شود.
مثال ديگر حركت كشتي و سرنشينان آن است. اگر موضوع علمي حركت بود حركت سرنشينان در عين حال كه موضوع بدون واسطه نيستند ، اما از جهتي چون حركت بر آنها نيز عارض مي شود مي توانند موضوع حركت باشند.