وحدت واجب تعالی
الاشراق الثانی
فی وحدانیة الواجب تعالی......
مقدمه اول : واجب تعالی مقصد و منتهای همه حاجات وتعلقات است .
اثبات مقدمه اول در برهان صدیقین بیان شد . با اندک تفاوتی که در آنجا گفته شد همه نیازمندیها به وسیله او رفع نیاز می کند . این جمله بیان کننده مبدا بودن واجب تعالی است .ولی در این مقدمه گفته می شود واجب تعالی مقصود و منتهای همه نیاز مندی هاست که بیان کننده معاد است.
مقدمه دوم که مبتنی بر مقدمه اول است این است که واجب تعالی جامع تمام کمالات و اوصاف وجودی است. بدین خاطر که اگر جامع تمام کمالات نباشد ،حکایت دارد که نقص دارد و اگر نقص داشته باشد تمام نیازمندیها به او رفع نمی شود.
مقدمه سوم که مبتنی بر مقدمه دوم است این است که واجب تعالی بسیط حقیقی و وجود صرف است بدین خاطر که اگر بسیط حقیقی نباشد باید مرکب باشد و اگر مرکب بود ،یا از وجود و وجود ترکیب یافته است که محال است یا از وجود و عدم که در اینصورت لازمه اش این است که مقدمه دوم که واجب تعالی جامع جمیع کمالات باشد ،نفی شود ،بدین خاطر که ترکیب از عدم حکایت از نبود کمالی دارد.
و اگر چنین باشد مقدمه اول رفع می شود چرا که واجب تعالی عامل رفع و منتهای همه حاجات نخواهد بود و اگر مقدمه اول نفی شود ، برهان صدیقین بر اثبات واجب نفی خواهد شد.
فی وحدانیة الواجب تعالی......
مقدمه اول : واجب تعالی مقصد و منتهای همه حاجات وتعلقات است .
اثبات مقدمه اول در برهان صدیقین بیان شد . با اندک تفاوتی که در آنجا گفته شد همه نیازمندیها به وسیله او رفع نیاز می کند . این جمله بیان کننده مبدا بودن واجب تعالی است .ولی در این مقدمه گفته می شود واجب تعالی مقصود و منتهای همه نیاز مندی هاست که بیان کننده معاد است.
مقدمه دوم که مبتنی بر مقدمه اول است این است که واجب تعالی جامع تمام کمالات و اوصاف وجودی است. بدین خاطر که اگر جامع تمام کمالات نباشد ،حکایت دارد که نقص دارد و اگر نقص داشته باشد تمام نیازمندیها به او رفع نمی شود.
مقدمه سوم که مبتنی بر مقدمه دوم است این است که واجب تعالی بسیط حقیقی و وجود صرف است بدین خاطر که اگر بسیط حقیقی نباشد باید مرکب باشد و اگر مرکب بود ،یا از وجود و وجود ترکیب یافته است که محال است یا از وجود و عدم که در اینصورت لازمه اش این است که مقدمه دوم که واجب تعالی جامع جمیع کمالات باشد ،نفی شود ،بدین خاطر که ترکیب از عدم حکایت از نبود کمالی دارد.
و اگر چنین باشد مقدمه اول رفع می شود چرا که واجب تعالی عامل رفع و منتهای همه حاجات نخواهد بود و اگر مقدمه اول نفی شود ، برهان صدیقین بر اثبات واجب نفی خواهد شد.
نتیجه آنکه واجب تعالی من جمیع الجهات والحیثیات ،واجب الوجود است و هیچ جهت امکانی در آن قابل تصور نیست و آنکه چنین باشد،واحد است.واحد است به وحدت حقه حقیقیه نه وحدت اعتباری عدمیه .در مقدمه سوم نیازی به برهان ترکب نیست بدین خاطر که موجودی که صرف باشد ،امکان تعدد ندارد چون اگر متعدد باشد دارای حد است و اگر حد داشته باشد با صرف بودن سازگار نیست.
صفات واجب تعالی
الاشراق الثالث: فی صفاته تعالی.......
نظر ملاصدرا بحث صفات واجب تعالی بر خلاف نظریه اشاعره ومعتزله است .به نظر اشاعره صفات واجب تعالی زائد بر ذات است .تعدادصفات هفت است و قدیم است . معتزله نافی صفات واجب تعالی هستند از این رو آنها را معطله دانسته اند همچنان که اشاعره را مشبهه خوانده اند .
بررسی نظریه معتزله در باب صفات واجب تعالی (نفی صفات از ذات)
بنا بر نظر معتزله ذات ،صفت ندارد.نفی صفات از مقام ذات یا احدیت، نظریه عرفاست.به نظر می رسد معتزله با این نظر عرفا آشنایی داشته اند اما به همان دقت که عرفا متوجه شدند ،آنرا درک ننموده اند بدین خاطر که در توضیح و بیان این نظریه سه شاخه شده اند واز مقصود باز مانده اند .
گروه اول در توضیح نفی صفات از ذات گفته اند ، ذات هیچ صفتی ندارد ولی کار صفات را انجام می دهد .به عبارت دیگر ذات نائب صفات است.
نظریه دوم این است که اثبات صفات برای واجب تعالی نفی مقابلشان است مثلا صفت علم برای خدا یعنی جاهل نبودن او .
بنا بر نظر سوم منظور از نفی صفات از ذات واجب ،ارائه الفاظ مترادف برای یک حقیقت واحد است .
اگر معتزله دو توضیح اخیر را بیان نمی نمودند با جمله نورانی حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه سازگاری داشت که « کمال التوحید نفی الصفات عنه.» اما با توضیحاتی که آورده اند حکایت دارد مقصودشان امر دیگری بوده است.
عمده اشکالی که بر نظریه معتزله وارد است این است که ذات در عین حال که بسیط و صرف الوجود است ، باید فاقد کمالی باشد . و اگر کسی بتواند این اشکال را پاسخ گوید ، نظریه آنان بدون اشکال خواهد بود.
نظریه حکمت متعالیه در باب صفات واجب تعالی
از دیدگاه حکمت متعالیه:
اولا ذات واجب تعالی واجد تمام کمالات وجودی است .به همین کمالات وجودی صفت گفته می شود، ثانیا این کمالات وجودی عین ذات واجب تعالی است نه زائد و عارض بر ذات.ثالثا هر یک از صفات عین دیگری است مثلا علم عین قدرت است عین سمع بصر و همین طور هر صفتی عین دیگر صفات است.
دلایل عینیت و یکی بودن صفات با ذات
1 – اگر صفات زائد بر ذات باشد یا ممکن است و یا واجب و در هر دو صورت محال است .اگر ممکن باشد ،لازمه اش این است که ذات واجب جهت امکانی داشته باشد و اگر واجب باشد لازمه اش تعدد واحب است که محال بودن آن در بحث پیشین گذشت .
2- دلیل دوم بر عنییت ذات و صفات این است که ذات ،استعداد و قوه لحوق و پذیرش صفات را داشته باشد . بدین خاطر که اگر استعداد پذیرش را نداشته باشد لحوق معنا ندارد .
مقدمه دوم: قوه و استعداد در امور عینی و واقعی جهان امکان استعدادی است بدین خاطر که امکان ذاتی نسبت به هیچ امری ،قابلیت ندارد . بلکه نسبتش به همه اشیا برابر و یکسان است .
مقدمه سوم : امکان استعدادی تنها در مادیات وجود دارد . به تعبیر دیگر امکان استعدادی ماده است در نتیجه هر آنچه امکان استعدادی داشته باشد ، مادی است . عکس نقیض آن این است که آنچه مادی نباشد ،مجرد است و آنچه مادی نباشد ،امکان استعدادی ندارد و آنچه امکان استعدادی نداشته باشد ، هیچ امر عارضی ندارد .
بنابراین صفات واجب عارض بر ذات واجب نخواهد بود .
صفات واجب تعالی
الاشراق الثالث: فی صفاته تعالی.......
نظر ملاصدرا بحث صفات واجب تعالی بر خلاف نظریه اشاعره ومعتزله است .به نظر اشاعره صفات واجب تعالی زائد بر ذات است .تعدادصفات هفت است و قدیم است . معتزله نافی صفات واجب تعالی هستند از این رو آنها را معطله دانسته اند همچنان که اشاعره را مشبهه خوانده اند .
بررسی نظریه معتزله در باب صفات واجب تعالی (نفی صفات از ذات)
بنا بر نظر معتزله ذات ،صفت ندارد.نفی صفات از مقام ذات یا احدیت، نظریه عرفاست.به نظر می رسد معتزله با این نظر عرفا آشنایی داشته اند اما به همان دقت که عرفا متوجه شدند ،آنرا درک ننموده اند بدین خاطر که در توضیح و بیان این نظریه سه شاخه شده اند واز مقصود باز مانده اند .
گروه اول در توضیح نفی صفات از ذات گفته اند ، ذات هیچ صفتی ندارد ولی کار صفات را انجام می دهد .به عبارت دیگر ذات نائب صفات است.
نظریه دوم این است که اثبات صفات برای واجب تعالی نفی مقابلشان است مثلا صفت علم برای خدا یعنی جاهل نبودن او .
بنا بر نظر سوم منظور از نفی صفات از ذات واجب ،ارائه الفاظ مترادف برای یک حقیقت واحد است .
اگر معتزله دو توضیح اخیر را بیان نمی نمودند با جمله نورانی حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه سازگاری داشت که « کمال التوحید نفی الصفات عنه.» اما با توضیحاتی که آورده اند حکایت دارد مقصودشان امر دیگری بوده است.
عمده اشکالی که بر نظریه معتزله وارد است این است که ذات در عین حال که بسیط و صرف الوجود است ، باید فاقد کمالی باشد . و اگر کسی بتواند این اشکال را پاسخ گوید ، نظریه آنان بدون اشکال خواهد بود.
نظریه حکمت متعالیه در باب صفات واجب تعالی
از دیدگاه حکمت متعالیه:
اولا ذات واجب تعالی واجد تمام کمالات وجودی است .به همین کمالات وجودی صفت گفته می شود، ثانیا این کمالات وجودی عین ذات واجب تعالی است نه زائد و عارض بر ذات.ثالثا هر یک از صفات عین دیگری است مثلا علم عین قدرت است عین سمع بصر و همین طور هر صفتی عین دیگر صفات است.
دلایل عینیت و یکی بودن صفات با ذات
1 – اگر صفات زائد بر ذات باشد یا ممکن است و یا واجب و در هر دو صورت محال است .اگر ممکن باشد ،لازمه اش این است که ذات واجب جهت امکانی داشته باشد و اگر واجب باشد لازمه اش تعدد واحب است که محال بودن آن در بحث پیشین گذشت .
2- دلیل دوم بر عنییت ذات و صفات این است که ذات ،استعداد و قوه لحوق و پذیرش صفات را داشته باشد . بدین خاطر که اگر استعداد پذیرش را نداشته باشد لحوق معنا ندارد .
مقدمه دوم: قوه و استعداد در امور عینی و واقعی جهان امکان استعدادی است بدین خاطر که امکان ذاتی نسبت به هیچ امری ،قابلیت ندارد . بلکه نسبتش به همه اشیا برابر و یکسان است .
مقدمه سوم : امکان استعدادی تنها در مادیات وجود دارد . به تعبیر دیگر امکان استعدادی ماده است در نتیجه هر آنچه امکان استعدادی داشته باشد ، مادی است . عکس نقیض آن این است که آنچه مادی نباشد ،مجرد است و آنچه مادی نباشد ،امکان استعدادی ندارد و آنچه امکان استعدادی نداشته باشد ، هیچ امر عارضی ندارد .
بنابراین صفات واجب عارض بر ذات واجب نخواهد بود .