الهیات بالمعنی الاخص :دلائل اثبات وجود واجب تعالی
الشاهد الثالث
فی الاشارة الی واجب الوجود و ما یلیق بجلاله و مرتبته و .......
1- اولین دلیل برای اثبات واجب تعالی مبتنی بر یک پیش فرض است که آن نفی ایده آلیست یا قبول موجود یا موجوداتی در عالم است.
بیان این دلیل بدین قرار است که موجود به لحاظ ذهنی به دو قسم تقسیم می شود:
وجود واجب و وجود ممکن .
وجود واجب موجودی مستقل است که وابسته به شیء دیگری نیست و وجود ممکن وجودی وابسته و متعلق به غیر است .
در بیان ملاک وابستگی موجود به غیر چهار احتمال بیان شده است .
احتمال اول این است که موجود بدین خاطر وابسته به غیر است که "حادث" است یعنی وجودش بعد از عدمش است .به عبارتی سابقه عدمی دارد و همیشگی وقدیم نیست .بنابراین اولین ملاک وابستگی به غیر "حدوث" است.
احتمال دوم این است که وابستگی این موجود به غیر ، امکان ماهوی است . یعنی اینکه "ماهیت" دارد و نسبت ماهیت به وجود و عدم یکسان است و برای خروج از حد استواء و وجود یافتن نیاز به علت دارد .
اینکه ملاک وابستگی به غیر "ماهیت " باشد خود به دو قسم تقسیم میشود . اول آنکه یک موجود به خاطر ماهیت داشتن محتاج به علت باشد و دیگر آنکه موجود به خاطر "امکان" ذاتی خود نیازمند به غیر باشد . گرچه در خارج همه موجودات ماهیت دار ممکن اند و همه موجودات ممکن ماهیت دارند و از جهت مصداقشان یکی هستند ولی در تحلیل ذهنی میتوان دو قسم در نظر گرفت .
احتمال سوم وابستگی موجود به غیر خود «وجود» آن است که صدرا در کتابهای دیگرش از آن به عنوان «امکان فقری» یا «فقر وجودی» یاد می کند.
فی الاشارة الی واجب الوجود و ما یلیق بجلاله و مرتبته و .......
1- اولین دلیل برای اثبات واجب تعالی مبتنی بر یک پیش فرض است که آن نفی ایده آلیست یا قبول موجود یا موجوداتی در عالم است.
بیان این دلیل بدین قرار است که موجود به لحاظ ذهنی به دو قسم تقسیم می شود:
وجود واجب و وجود ممکن .
وجود واجب موجودی مستقل است که وابسته به شیء دیگری نیست و وجود ممکن وجودی وابسته و متعلق به غیر است .
در بیان ملاک وابستگی موجود به غیر چهار احتمال بیان شده است .
احتمال اول این است که موجود بدین خاطر وابسته به غیر است که "حادث" است یعنی وجودش بعد از عدمش است .به عبارتی سابقه عدمی دارد و همیشگی وقدیم نیست .بنابراین اولین ملاک وابستگی به غیر "حدوث" است.
احتمال دوم این است که وابستگی این موجود به غیر ، امکان ماهوی است . یعنی اینکه "ماهیت" دارد و نسبت ماهیت به وجود و عدم یکسان است و برای خروج از حد استواء و وجود یافتن نیاز به علت دارد .
اینکه ملاک وابستگی به غیر "ماهیت " باشد خود به دو قسم تقسیم میشود . اول آنکه یک موجود به خاطر ماهیت داشتن محتاج به علت باشد و دیگر آنکه موجود به خاطر "امکان" ذاتی خود نیازمند به غیر باشد . گرچه در خارج همه موجودات ماهیت دار ممکن اند و همه موجودات ممکن ماهیت دارند و از جهت مصداقشان یکی هستند ولی در تحلیل ذهنی میتوان دو قسم در نظر گرفت .
احتمال سوم وابستگی موجود به غیر خود «وجود» آن است که صدرا در کتابهای دیگرش از آن به عنوان «امکان فقری» یا «فقر وجودی» یاد می کند.
بررسی احتمالات در ملاک وابستگی موجود به غیر
طبق احتمال اول ، ملاک نیازمندی موجود وابسته به غیر ،" حدوث " است . این احتمال خود به سه امر تحلیل می شود. به عبارتی موجودی که حادث است و در زمانی نبوده و سابقه نیستی دارد .
سه بعد یا سه جنبه وجودی دارد :
1 – عدم سابق.
2- وجود.
3-وجود بعد از عدم.
در صورتی که ملاک نیازمندی حدوث باشد یکی از این سه جنبه علت ایجاد موجود وابسته خواهد بود.عدم سابق نمی تواند ملاک نیازمندی موجود وابسته به علت باشد بدین خاطر که عدم ِ، هیچ و بطلان وهلاک محض است. و عدم چیزی نیست تا ملاک چیزی قرار بگیرد .بنابراین عدم نه متعلق به چیزی است و نه متعلق چیزی قرار میگیرد و نه علت تعلق چیزی به چیز دیگر واقع می شود.
وجود بعد از عدم نیز نمی تواند ملاک نیازمندی یک شیء باشد بدین خاطر که لازم ذاتی از ضروریات یک موجود است والضروری لایعلل. و از آنجا که ضرورت ملاک بی نیازی است در نتیجه وجود بعد از عدم هم که ضروری شيء حادث است نمی تواند ملاک نیازمندی موجود به غیر باشد .
بنابراین انتزاع چنین وصفی از چنین موجودی از ضروریات است و محال است که موجودی حالت سابقه ازلی عدمی داشته باشد و در عین حال وجودش بعد از عدم نباشد.ویژگیها و صفت های ضروری یا به طور مستقل علت اند یا به همراه موصوف و موضوعشان علت اند .
به طور مستقل محال است علت باشند بدین خاطر که لازمه اش این است که وصف حتی یک لحظه و در حد ذهن منفک از موضوعش تصور شود و حال آنکه انفکاک آن از موضوعش جزء محالات است .واگر به همراه علتش تصور شود و صفت همراه با موضوعش علت باشد ،با توجه به این که وصف از مراتب وجود موصوف است چنانکه لازم از مراتب وجود ملزوم و معلول از مراتب وجود علت و لوازم ماهیت از عوارض عینی ماهیت است ، بنابر این چیزی مستقل از موصوف یا در ضمن موضوع نیست تا بتوان آن را علت دانست .
به عبارت دیگر موصوف در وجودش عین تعلق به موضوع است واز این رو هر ثمر و علیتی که داشته باشد از آن موضوعش است نه از آن خودش.
با توجه به تبیین فوق قسم دوم یعنی"وجود بعد از عدم" ملاک نیازمندی و وابستگی موجود به غیر باشد . این قسم در احتمالات چهار گانه بیان شد که ملاک نیازمندی يا حدوث است و يا امكان، يا ماهيت و يا وجود. كه در جاي خود به اثبات خواهد رسيد كه ملاك نيازمندي و وابستگی به غیر چیزی جز "وجود" نیست.
بررسی احتمال دوم : (امکان ماهوی)
مقصود از امکان در اینجا از اقسام چند گانه امکان، "امکان ماهوی" است که امری ذهنی ،اعتباری و سلبی میباشد.
از آنجا که امکان ماهوی امری سلبی و عدمی است و امر عدمی نمی تواند عامل تعلق چيزي به چيز دیگر یا عامل نیازمندی شیئ به شی ء دیگر باشد ،چنانکه امر اعتباری نیز نمی تواند ملاک نیازمندی یک موجود عینی به موجود عینی دیگر باشد ،بنابراین امکان ماهوی نمی تواند ملاک نیازمندی موجودی به غیر باشد. از طرفی چون امکان از لوازم ذاتی ماهیت است نه به تنهایی میتواند ملاک نیازمندی و بالغیر بودن باشد و نه می تواند به اضافه موصوف و معروض و ملزومش ملاک نیازمندی باشد ،به همان دلیلی که شرح آن در قسمت پیشین گذشت.
بررسی احتمال سوم : (ماهیت)
از آنجا که ماهیت امری عدمی و اعتبار ذهن است نمی تواند ملاک نیازمندی باشد.
با توجه به این که ماهیت اعتبار ذهنی دانسته شده است لازم است بین تصورات ذهنی و ماهیت تفاوت قائل شد. بدین خاطر که بسیاری از تصورات ذهنی نه تنها اعتبار ذهن نیست بلکه " "علم" است و علم امری وجودی است و بهره فراوانی از وجود دارد.با این توضیح که ذهنیات دو بخش هستند . دسته اول ذهنیاتی که اعتباری نیستند بلکه صور برگرفته از حقایق عینی و خارجی اند.
دسته دوم ذهنیات اعتباری هستند.
در مباحث معرفت شناسی ماهیت با صور ذهنی یکی است به گونه ای که ماهیت رابه مفاهیم برگرفته از مصادیق خارجی تعریف کرده اند.یعنی اگر مفهومی که در ذهن وجود دارد از موجودات خارجي گرفته شده باشد؛ ماهيت است اما اگر از موجودات خارجی گرفته نشده باشد مفهوم است.
اما سخن صحیح این است که هر مفهومی که از واقعیت های عینی وخارجی بدست می آید ، ماهیت نیست بلکه تعبیر دقیق از ماهیت این است که ماهیت برآورد صورتهای جزئی پراکنده مشابهی است که از خارج انتزاع می شود بنابراین مفهوم انسان ماهیت است اما جزئياتي همچو زید و عمر و مانند آن که از طریق یکی از حواس به ذهن می آید ،ماهیت نیست.
بدین خاطر که بسیاری از صور ذهنی اولاً امر عدمی نیستند . ثانیاً چون علمند ،بهره شان از وجود ،بهره به سزایی است .از این رو اینکه گفته می شود ،ماهیت امر ذهنی و اعتباری و عدمی است به همین تعبیر اخیر از ماهیت گفته می شود نه به معنای مطلق صور ذهنی . در بسياري از صورتهاي ذهني ، اعتبار کردن به دلخواه انسان محال است واز طرفی گفته می شود موجودات اعتباری، وابسته به معتبر هستند یعنی اگر معتبر اعتبار کند ،هست و اگر اعتبار نکند نیست و صدق و کذب اعتباریات وابسته به معتبر است نه وابسته به ما بازاء عینی یا محكي خارجی .اما در بسیاری از صورتهای ذهنی توان اعتبارهای متفاوت وجود ندارد مثلا سفیدی رنگ تابلو به میل تصور کننده به رنگ دیگری تبدیل نمی شود مگر آنکه علم به جهل تبدیل شود یا علم به خیال و ساخته ذهن بدل گردد.
بنابراین ماهیت نمی تواند معیار و ملاک نیاز مندی چیزی به چیز دیگر باشد بدین خاطر که ماهیت اولاً امر اعتباری و امری سلبی است و ثانیاً از لوازم ضروری و جدایی ناپذیر موجود ممکن است یعنی هر جا موجود ممکنی تحقق داشت ،ماهیت هم دارد و همان محذوری که در احتمال دوم بیان شد به وجود می آید.
بررسی احتمال چهارم : (وجود)
با توجه به این که احتمالات سه گانه فوق نفی گردید ، باید گفت که ملاک نیازمندی موجود به غیر ،"وجود" است.بدین خاطر که وجود دو قسم است: اول: موجودی که به خاطر وجودش نیازمند به دیگری است .
دوم: موجودی که به خاطر وجودش بی نیاز و مستقل از دیگری است .
به عبارتی وجود در یکجا عامل استغنا است و در جای دیگر عامل افتقار است. بدین خاطر که وجود امري تشكيكي و داراي شدت و ضعف است .شدید ترین وجود ، وجود واجب تعالی است که بسیط و مطلق است و هیچ حد و اندازه ای ندارد و وجودهای محدود و مقید ، وجودهای فقیر و وابسته هستند .
با توجه به این نکته استدلال اول بر اثبات واجب را می توان اين گونه تبیین نمود :
وجود بر دو قسم است . یا واجب است یا ممکن .
در صورت اول واجب الوجود اثبات می شود ودر صورت دوم با توجه به این که ممکن ،متعلق به غیر است ، باید غیری باشد .آن غیر یا واجب است یا متعلق به غیر. اگر واجب است ،ثبت المطلوب و اگر متعلق به غیر است و محتاج غیر است ؛ به خاطر محال بودن دور و تسلسل بالاخره هر ممكني به واجب منتهی میشود.
این نحوه استدلال ،ابتدائی ترین یا اولین تعبیر از برهان (صدیقین) بر اثبات وجود واجب تعالي است.
مؤلف چون برهان صدیقین را بهترین راه برای اثبات واجب تعالی می داند از براهین و دلایل دیگر بر اثبات وجود واجب تعالی مانند راه حرکت ،راه جسم و راه نفس فقط در حد چند سطر یادمی کند و آن را هم بعد از بیان وحدت وجود واجب و بیان صفات و اسماء او می آورد.