اشراق هشتم: تفاوت اسماء و صفات الهی

از آنجا كه اسماء خداي متعال مشتقند مثل عالم، عليم،خيبر، حكيم، رازق، رزاق، ساتر، ستار و ...، همه مشتقند، نخست بايد مختصري درباره «مشتق» توضيح داده شود.

در باب مشتق چند نظريه رايج وجود دارد:
 
1- نظريه متكلمين در باب مشتق
از ديدگاه متكلمين مشتق عبارت است از آنچه كه از اجتماع ذات و صفت و نسبت بين ذات و صفت ايجاد شده باشد.در اين ديدگاه عليم ذاتي است و علم صفتي است كه  اين دو با يكديگر نسبتي داشته باشند. بنابراين در مورد مشتق سه چيز مورد توجه است.

1-ذات     2-صفت         3-نسبت.

2- نظريه محقق دواني در باب مشتق
از نظر محقق مشتق عبارت است از خود صفت و عين صفت. در اين ديدگاه عليم عبارت است از علم. بدين خاطر كه از نظر محقق دواني بين عرض  و عرضي تفاوتي نيست. گرچه لفظاً ابيض و بياض متفاوت به نظر مي رسد و ممكن است دو معنا داشته باشد ولي يك حقيقت بيشتر ندارند.به عنوان نمونه اگر كسي مثلاً به كاغذ مي گويد ابيض بدين خاطر است كه چيزي به نام بياض دارد،آيا خود بياض، ابيض است يا نه؟ به طريق اولي بياض ابيض است چرا كه آنچه خود داشته را به ديگري بخشيده و شي ء ديگر را ابيض نموده است.به تعبير ديگر تفاوت عرض و عرضي تفاوتي اعتباري است به گونه اي كه اگر صفت را «به شرط لا» اخذ كنيم.كه محمول واقع نشود عرضي است ولي اگر «لا به شرط» اخذ كنيم كه قابل حمل باشد عرضي است.همچو تفاوت فصل و صورت يا جنس و ماده. دراين نظريه مشتق تنها يك عضو دارد و آن صفت است.

3- نظريه محقق شريف در باب مشتق.
نظريه سيد مير شريف درباره مشتق عبارت است از ذات همراه با نسبت به مبدأ به گونه اي كه نسبت داخل در مفهوم مشتق باشد در نظريه اول(متكلمين) مشتق سه عضود داشت:ذات، صفت و نسبت.
در نظريه دوم(محقق دواني)مشتق يك عضو داشت كه صفت بود.در اين نظريه مشتق دو عضو دارد ذات  و نسبت.
در اينجا بايد توجه داشت كه نسبت رابطه اي طرفيني است و آن نسبت صفتي است كه بيرون از مشتق و خارج از ذات است با ذات. بنابراين در اين تعريف نسبت صفت ركن و اساس است نه خود صفت.

4- نظريه صدر المتالهين در باب مشتق
به نظر ملاصدرا مشتق آن است كه داراي مبدأ اشتقاق باشد مراد از مبدأ اشتقاق يعن مصدر يا حاصل از مصدر. به عنوان نمونه «ضارب» كه مشتق است مبدأ اشتقاقي دارد و از چيزي مشتق شده است كه آن «ضرب» است.پس ضارب كسي است كه مبدأ اشتقاق ضرب را داشته باشد.بنابراين مشتق آن است كه مبدأ اشتقاق داشته باشد خواه مبدأ اشتقاق خارج از آن باشد و چه داخل در آن.چه جزء آن باشد و چه عين آن.
با توجه به تعريف مشتق، تفاوت اسم و صفت در بسط و مركب بودن است.صفت بسيط است و اسم مركب.   
اسم عبارت است از لحاظ ذات به اضافه تعيني از تعينات صفات. پس اسم مركب از ذات و صفت است. اما صفت بسيط است. اسماء در برخورداري از ذات همه مشتركند و امتياز شان در صفت است.برخي به اين  جنبه امتياز اسم گفته اند.
نكته ديگر در باب اسم اين است كه مقصود از اسم در معارف الهي موجود يا حقيقي است كه وجود و ذات و صفت در آن ظهور يافته است نه آن اسم لفظي كه در ظاهر كلمات به كار برده مي شود.به اسماء لفظي اسم الاسم گفته مي شود نه اسم و اگر در اين اسم الاسم ها مسمي لحاظ شود.از آثار آن اسم عيني و واقعي برخوردار خواهد بود و اگر مسمي لحاظ نشده باشد لفظي خالي است و البته همين اسم الاسم هم داراي آثار است كه در جاي خود آمده است. بنابراين اگر مسماي اسماء مدنظر باشد ويژگي هاي مسماي خود را خواهد داشت و از اين رو اگر لفظي از قرآن نوشته شود و به مسماي آن توجه شود، آثار و عوارضي دارد كه «لا يمسه الا المطهرون» خواهد بود، ولي اگر همان لفظ بدون توجه به مسماي آن باشد آن قداست را به همراه نخواهد داشت.