نکته عرشی درباره علم واجب تعالی
الاشراق الثانی عشر :
فی نوادر حکمیةبعضها عرشیة و بعضها مشرقیة: ... .
چنانچه پیش از این اشاره شد مقصود از نکته عرشی یا نوادر عرشی یا عرشیات در گفتار مؤلف عبارت است از تحقیقاتی که مبتنی بر اصول ویژه مؤلف است. در مقابل نکات عرشی، عناوین و موضوعات و مسائل مشرقی قرار دارد که مسائل و مباحث و نکاتی که مبتنی بر اصول مورد پذیرش عموم فلاسفه است، می باشد. البته در برخی موارد که مؤلف از کلمه «عرش » استفاده می کند، مقصودش ذهن است و در برخی موارد، علم تفصیلی واجب تعالی را عرش یا عرشی می نامد.
فی نوادر حکمیةبعضها عرشیة و بعضها مشرقیة: ... .
چنانچه پیش از این اشاره شد مقصود از نکته عرشی یا نوادر عرشی یا عرشیات در گفتار مؤلف عبارت است از تحقیقاتی که مبتنی بر اصول ویژه مؤلف است. در مقابل نکات عرشی، عناوین و موضوعات و مسائل مشرقی قرار دارد که مسائل و مباحث و نکاتی که مبتنی بر اصول مورد پذیرش عموم فلاسفه است، می باشد. البته در برخی موارد که مؤلف از کلمه «عرش » استفاده می کند، مقصودش ذهن است و در برخی موارد، علم تفصیلی واجب تعالی را عرش یا عرشی می نامد.
از جمله مبانی نکات عرشی که مؤلف درباره آن به تفصیل سخن گفته است علم واجب تعالی به وجود اشیاء در مرتبه ایجاد است. برهان صدرا بر این مطلب از عرشیات است.
مقصود از این علم، علم واجب تعالی به وجود اشیاء بعد از ایجاد است. این شیء از جهتی وجود عینی و خارجی است و از جهتی علم است. به تعبیر دیگر علم واجب تعالی به اشیاء صور زایل یا صور منطبعه و مانند آن نیست .
برهان عرشی ای که صدر التألهین بر این مطلب می آورد این است که علم واجب تعالی به نظر همه حکما یا اکثریت حکما از لوازم ذات واجب تعالی است .بدین خاطر که اگر علم واجب از لوازم ذات واجب تعالی نباشد لازم می آید که غیری وجود داشته باشد که در پیدایش و عروض این علم و صور علمی بر ذات خدا سمت علیت داشته باشد .به تعبیر دیگر اگر علم واجب از لوازم ذاتش نباشد باید عارضی باشد و هر امر عارضی ای علت می خواهد. علت آن یا باید ذات باشد و یا غیر ذات. اگر خود ذات باشد لازمه اش تقدم شیء علی نفسه است و لازمه این امر این است که معطی شیء فاقد شیء باشد و آن امری محال است. پس باید علت عروض صور علمی بر ذات واجب، غیر باشد واین هم باطل است. بدین خاطر که هرگاه غیر بر واجب تعالی تأثیر داشته باشد نشان این است که آنچه را واجب فرض کردیم واجب نباشد و ممکن باشد. چون تأثیر پذیری از صفات ممکن است.
بنابراین علم واجب از لوازم ذات اوست وعارض بر او نیست.(مقدمه اول)
مقدمه دوم این است که لازم بر سه قسم است: لازم ماهیت، لازم وجود ذهنی و لازم وجود خارجی. مقصود از لازم ذات واجب تعالی قسم اخیر است. بدین خاطر که واجب تعالی ماهیت ندارد و چون ماهیت ندارد، به طریق اولی لازم ماهیت نیز نخواهد داشت. به تعبیر دیگر لازم ماهیت نبودن علم واجب تعالی از باب سالبه به انتفاء موضوع است. ماهیتی نیست تا لوازمی داشته باشد. به علاوه ماهیت امری اعتباری است و لوازم آن نیز اعتباری خواهد بود عکس نقیض این قضیه این است که صور علمی واجب تعالی امری اعتباری نیست بلکه امری عینی و حقیقی است بنابراین علم واجب تعالی از لوازم ذات واجب تعالی است نه از لوازم ماهیت واجب.
مقصود از لازم ذات واجب تعالی، لازم وجود ذهنی نیز نیست. بدین خاطر که اولاً واجب تعالی صورت ذهنی ندارد بدین خاطر که واجب تعالی وجود صرف و محض و بسیط است و وجود بسیط و محض هیچ گونه قالب ذهنی ندارد و به همین خاطر است که ذهن پذیر نیست بلکه توضیح پذیر نیز نیست. بنابراین واجب تعالی صورت ذهنی ندارد تا اینکه علم او از لوازم وجود ذهنی اش باشد.
ثانیاً وجود ذهنی تابع ماهیت ذهنی است و تا چیزی ماهیت ذهنی نداشته باشد وجود ذهنی هم نخواهد داشت و واجب تعالی ماهیت ذهنی ندارد، بنابراین وجود ذهنی هم ندارد. به عبارت دیگر وجود ذهنی از لوازم ماهیت ذهنی و از معقولات ثانیه منطقی است مانند کلیت، جزئیت، فصلیت و مانند آن و هیچ یک از معقولات ثانی منطقی بر واجب تعالی حمل نمی شود و واجب تعالی موضوع هیچ معقول ثانی منطقی واقع نمی گردد. بنابراین علم واجب تعالی از لوازم وجود عینی و خارجی واجب تعالی است و به همین خاطر است که گفته می شود اولاً علم او حقیقتی عینی است و در عینیت با دیگر صفات و بلکه با ذات و حقیقت وجود او هیچ تفاوتی ندارد. ثانیاً با توجه به اینکه علم واجب تعالی (به خصوص علم بعد از ایجاد ) عین معلوم خارجی است و برای معلوم خارجی، خارجی بودن و عینی و واقعی بودن عین ذات اوست و یا از آن انفکاک ناپذیر است بنابراین علم واجب تعالی به اشیاء شخصی است نه صور یا مفاهیم کلی.
در گذشته بیان شد که علم ذهنی و حصولی و مفهومی، علم کلی است_ یعنی قابلیت صدق بر کثرین را دارد_ هرچند هزاران قید داشته باشد، بدین خاطر که تشخص تنها از آن وجود خارجی اشیاء است. علم به اشیاء خارجی و جزئیات، شخصی و غیر کلی است؛ این علم علم حضوری است و در علم حضوری علم و عالم و معلوم یکی است. به تعبیر دیگر یک حقیقت واحد است که از جهات متفاوت به آن نظر می شود.
با توجه به این مقدمه بیان می شود که مقصود از علم واجب تعالی علم حضوری است که با معلوم خویش متحد است.
مقصود از این علم، علم واجب تعالی به وجود اشیاء بعد از ایجاد است. این شیء از جهتی وجود عینی و خارجی است و از جهتی علم است. به تعبیر دیگر علم واجب تعالی به اشیاء صور زایل یا صور منطبعه و مانند آن نیست .
برهان عرشی ای که صدر التألهین بر این مطلب می آورد این است که علم واجب تعالی به نظر همه حکما یا اکثریت حکما از لوازم ذات واجب تعالی است .بدین خاطر که اگر علم واجب از لوازم ذات واجب تعالی نباشد لازم می آید که غیری وجود داشته باشد که در پیدایش و عروض این علم و صور علمی بر ذات خدا سمت علیت داشته باشد .به تعبیر دیگر اگر علم واجب از لوازم ذاتش نباشد باید عارضی باشد و هر امر عارضی ای علت می خواهد. علت آن یا باید ذات باشد و یا غیر ذات. اگر خود ذات باشد لازمه اش تقدم شیء علی نفسه است و لازمه این امر این است که معطی شیء فاقد شیء باشد و آن امری محال است. پس باید علت عروض صور علمی بر ذات واجب، غیر باشد واین هم باطل است. بدین خاطر که هرگاه غیر بر واجب تعالی تأثیر داشته باشد نشان این است که آنچه را واجب فرض کردیم واجب نباشد و ممکن باشد. چون تأثیر پذیری از صفات ممکن است.
بنابراین علم واجب از لوازم ذات اوست وعارض بر او نیست.(مقدمه اول)
مقدمه دوم این است که لازم بر سه قسم است: لازم ماهیت، لازم وجود ذهنی و لازم وجود خارجی. مقصود از لازم ذات واجب تعالی قسم اخیر است. بدین خاطر که واجب تعالی ماهیت ندارد و چون ماهیت ندارد، به طریق اولی لازم ماهیت نیز نخواهد داشت. به تعبیر دیگر لازم ماهیت نبودن علم واجب تعالی از باب سالبه به انتفاء موضوع است. ماهیتی نیست تا لوازمی داشته باشد. به علاوه ماهیت امری اعتباری است و لوازم آن نیز اعتباری خواهد بود عکس نقیض این قضیه این است که صور علمی واجب تعالی امری اعتباری نیست بلکه امری عینی و حقیقی است بنابراین علم واجب تعالی از لوازم ذات واجب تعالی است نه از لوازم ماهیت واجب.
مقصود از لازم ذات واجب تعالی، لازم وجود ذهنی نیز نیست. بدین خاطر که اولاً واجب تعالی صورت ذهنی ندارد بدین خاطر که واجب تعالی وجود صرف و محض و بسیط است و وجود بسیط و محض هیچ گونه قالب ذهنی ندارد و به همین خاطر است که ذهن پذیر نیست بلکه توضیح پذیر نیز نیست. بنابراین واجب تعالی صورت ذهنی ندارد تا اینکه علم او از لوازم وجود ذهنی اش باشد.
ثانیاً وجود ذهنی تابع ماهیت ذهنی است و تا چیزی ماهیت ذهنی نداشته باشد وجود ذهنی هم نخواهد داشت و واجب تعالی ماهیت ذهنی ندارد، بنابراین وجود ذهنی هم ندارد. به عبارت دیگر وجود ذهنی از لوازم ماهیت ذهنی و از معقولات ثانیه منطقی است مانند کلیت، جزئیت، فصلیت و مانند آن و هیچ یک از معقولات ثانی منطقی بر واجب تعالی حمل نمی شود و واجب تعالی موضوع هیچ معقول ثانی منطقی واقع نمی گردد. بنابراین علم واجب تعالی از لوازم وجود عینی و خارجی واجب تعالی است و به همین خاطر است که گفته می شود اولاً علم او حقیقتی عینی است و در عینیت با دیگر صفات و بلکه با ذات و حقیقت وجود او هیچ تفاوتی ندارد. ثانیاً با توجه به اینکه علم واجب تعالی (به خصوص علم بعد از ایجاد ) عین معلوم خارجی است و برای معلوم خارجی، خارجی بودن و عینی و واقعی بودن عین ذات اوست و یا از آن انفکاک ناپذیر است بنابراین علم واجب تعالی به اشیاء شخصی است نه صور یا مفاهیم کلی.
در گذشته بیان شد که علم ذهنی و حصولی و مفهومی، علم کلی است_ یعنی قابلیت صدق بر کثرین را دارد_ هرچند هزاران قید داشته باشد، بدین خاطر که تشخص تنها از آن وجود خارجی اشیاء است. علم به اشیاء خارجی و جزئیات، شخصی و غیر کلی است؛ این علم علم حضوری است و در علم حضوری علم و عالم و معلوم یکی است. به تعبیر دیگر یک حقیقت واحد است که از جهات متفاوت به آن نظر می شود.
با توجه به این مقدمه بیان می شود که مقصود از علم واجب تعالی علم حضوری است که با معلوم خویش متحد است.