نکات عرشی اشراق ششم

الخامس: ان الصور النوعیة جواهر ... .

نکته پنجم از نکات چندگانه عرشی اشراق ششم این است که صور نوعیه مانند صورت انسان ، البته نه جنس و فصل انسان بلکه ترکیب ماده و صورت انسان یا جوهر است یا عرض یا هیچ کدام.
به تعبیر دیگر آن فعلیت ویژه ای که به خاطر آن فعلیت این نوع ، این نوع شده است یعنی صورت اخیر نوع یا جوهر است یا عرض و یا هیچ کدام.
نظریه اول که نظریه مشائین است این است که صور نوعی و فعلیت اشیاء جوهر است ؛ چنانچه جوهر به پنج قسم تقسیم می شود : ماده ، صورت ، جسم ، نفس و عقل. در این تقسیم بندی یکی از جواهر پنجگانه صورت است. از نظر مشائین مقصود از این صورت، صورت نوعی است نه صورت جسمی. بدین خاطر که جسم امر مبهمی است و تحصل ندارد و چون امر مبهم برای اینکه وجود خارجی داشته باشد ناچار از امر دیگری است و وابسته و متقوم  به آن است و از طرفی جوهر لا فی موضوع است هرچند در خارج محقق باشد ، بنابراین امر مبهم نمی تواند جوهر باشد.
نظریه دوم نظریه اشراقیون است که صور نوعی را عرض می دانند.
در اینجا سؤالی مطرح می شود و آن اینکه با توجه به اینکه حکمای اشراق صور نوعیه را قبول ندارند ، چگونه می شود که صور نوعیه که اصلاً چیزی نیست عرض باشد ؟ پاسخ اشراقیون به این شبهه این است که اگرچه صور نوعیه وجود ندارد ولی آخرین فعلیت اشیاء که مشائین آنرا صورت نوعیه می دانند ، آن عرضی از عوارض موجودات متماثل است که مشترک بین همه افراد می باشد.
نظریه سوم، نظریه حکمت متعالیه است. به نظر حکمت متعالیه صور نوعیه نه جوهرند و نه عرض بلکه مندرج در مقوله نیستند و فوق مقوله اند. به تعبیر دیگر حقیقت موجودات ، فعلیت موجودات ، صورت اخیر موجودات و به تعبیر دیگر تشخص موجودات ، وجود ویژه آنهاست و وجود اشیاء فوق مقوله است نه مندرج در آن. ولی این وجودهای نوعی که نه جوهر است و نه عرض به تبع ماهیت اشیاء از احکام ماهیت برخوردار می شود. بنابراین ماهیت افراد و اشیاء اگر جوهر بود وجودش هم به تبع ماهیتش آن ، وجود جوهری است ولی نه به این معنا که وجود منطوی در یکی از مقولات باشد.

6- نکته ششم از نکات عرشی چندگانه اشراق ششم طرح این سؤال است که آیا مرکب ، طبیعی است یا صناعی ؟ یا اینکه اجزاء صوری یک مرکب ، جوهری است یا عرضی ؟ مؤلف در اینجا به این سؤال پاسخ نداده و در اسفار درطی یکی -دو صفحه به آن پرداخته است. اجمال آنچه در آن جا آورده این است که به آثار و نتایج صورر بنگرید اگر دوام و بقاء و ثمراتشان  دوام و بقاء و استقلال دارند ، بیانگر این است که این صور ، صور جوهری هستند و اگر نیاز به مقوم دارند ، صورت آنها صورت عرضی خواهد بود ، چنانچه اگر آثار آنها غیر از آثار اجزاء است حکایت دارد که آن ترکیب ، ترکیب حقیقی  یا ترکیب اتحادی یا طبیعی است و اگر آثار آنها همان آثار اجزاء قبل از ترکیب است ، ترکیب اعتباری یا صناعی و تصنعی است.

7- نکته هفتم  که اهمیتش نسبت به نکات پیشین بیشتر است به این سؤال پاسخ می دهد  که آیا ماده یعنی امکان استعدادی که قسمی از اقسام جوهر است ماده دارد یا نه ؟ به عبارت دیگر ماده به عنوان امر خارجی نسبت اضافی به مستعد و مستعد له دارد ؟ مثلاً هسته خرما که استعداد درخت خرما شدن را دارد مستعد است و درخت خرمای آینده مستعد له است ، بین این مستعد و مستعد له نسبتی وجود دارد که آن ماده است ، سؤال این است که این نسبت امری خارجی است یا وجود خارجی ندارد و تنها امری ذهنی و عقلی است ؟
پاسخ این است که ماده امری صرفاً ذهنی مانند رابطه ابوٌت و بنوٌت نیست چون اگر امری صرفاً ذهنی باشد جوهر نخواهد بود بلکه نسبت اضافه است و اضافه از اقسام مقولات نه گانه عرضی است و حال آنکه به اعتقاد کسانی که ماده را قبول دارند ماده یکی از اقسام پنجگانه جوهر است. بنابراین ماده باید در خارج به عنوان امری خارجی و حقیقی موجود باشد. نکته دیگر آنکه اگر ماده وجود خارجی نداشت و تحلیل ذهنی بود شدت و ضعف نمی پذیرفت و نسبت قرب و بعد در مورد آن صادق نبود و حال آنکه صادق است و چون شدت و ضعف و قرب و بعد امری عینی و خارجی و واقعی است پس باید آنچه که قوت و ضعف می پذیرد نیز امری خارجی باشد.مثلاً هسته درخت خرما که قابلیت و استعداد خرما شدن را دارد نسبت به درخت خرما شدن نزدیکتر است تا به خرما شدن. اما وجودهای ذهنی اینگونه نیستند مثلاً صورت ذهنی کوه دماوند در ذهن بزرگتر و قوی تر است یا یک حبّه قند ؟ هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد بدین خاطر که شدت و ضعف مربوط به کمیت های مادی و وجودی است به تعبیر امام صادق علیه الصلوة و السلام که فرمود: « کلٌما میزتموه باوهامکم بادقٌ المعانی فهو مخلوق لکم مردود الیکم » هر صورتی که در ذهن ایجاد کنید آن صورت ، مخلوق شماست نه خدا. یعنی اگر تصوری از خدا در ذهن آوردید با صورتی که برای قله دماوند و برای این کتاب و مانند آن تصور کردید هیچ تفاوتی ندارد و آنها بر هم هیچ امتیازی ندارند که یک صورت خالق صور دیگر باشد و بقیه مخلوق او  ، بدین خاطر که همه مخلوقند و هیچ تفاوتی با هم ندارند. بدین خاطر که تفاوت تنها در وجود خارجی ممکن است نه وجود ذهنی.