راه باطن
راه باطن كه به تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت، چه اين كه عرفان عبارت است از سلوك همين راه، نتيجة اين راه، وصول به حق است و اين مهمترين تفاوت بين راه ظاهر و باطن است. چنانكه گفتيم، ثمرة راه ظاهر، آگاه ساختن انسان به حق است، ولي ثمرة راه باطن، مشاهدة جمال حق و معبود مطلق به عين قلب و رؤيت حقايق و ملكوت عالم هستي و عوالم غيبي و دستيابي به آنهاست. اهل ظاهر ميدانند، ولي اهل باطن مييابند. پيش از شروع بحث اصلي (ويژگيها و شرايط و مقدمات و نتايج اين راه) به چند نكته اشاره ميكنيم:
نکاتی چند
1ـ اين راه خود بر دو شاخه تقسيم ميشود؛ يكي راه محبوب است و ديگري راه محب. ما در اين نوشتار، به شرح راه محب ميپردازيم. اشاره به راه محبوب را ميتوان در «كوي نيكنامان» يافت.
2ـ سلوك اين راه، فرع بر سلوك راه ظاهر است. چون باطن مسبوق به ظاهر است و بهويژه انسان نخست به ظاهر هر چيزي توجه ميكند، ميشناسد و دست مييابد، آنگاه ممكن است به باطن آن توجه كند و بشناسد و بيابد. ظاهر، حجاب باطن است و نخست ظاهر در ديدرس قرار ميگيرد و آنگاه ممكن است باطن در تيررس قرار گيرد.
به همين خاطر است كه محققان از صوفيه گفتهاند: «پيش از استحكام طريق نظر و علم حكمت و كلام، طي طريق باطن امكان ندارد و تا شخصي، عالم به موازين طريق نباشد، طي طريق ميسر نگردد.»
لازم به يادآوري است كه شناخت موازين راه و عمل به لوازم آن، از شرايط حتمي و غير قابل چشمپوشي است. كسي كه موازين راه را نميشناسد يا بدان پايبند نيست، به مشاهدة ملكوت آنگونه كه شايسته است، نميرسد. ولي استوار ساختن طريق نظر و مهارت در علوم حكمت و كلام و مانند آن، شرط كمال رهسپاري در راه باطن است. كسي ممكن است (چنانكه بسيار ديده شده است) به چنين علومي آگاهي هم نداشته باشد تا چه رسد به تضلّع و تبحّر در آن، ولي دستي در ملكوت و چشمي به باطن عالم داشته باشد، هرچند كمال آن را كه در نكته بعدي يادآوري ميكنيم، در نمييابد.
3ـ سالكان راه باطن بهويژه واصلان به حق، علم و آگاهي خود را يا بيواسطه از خدا ميگيرند و از متعلّمان بيواسطة اويند و از مصاديق «يؤتي الحكمة من يشاء»اند و يا با واسطههاي مقدّس و منزّه از خطا و سهو و نسيان از علوم الهي برخوردار ميگردند و علوم انبياء و اولياء را به ارث ميبرند.
خداي متعال كه به تعبير قرآن، معلّم انسان است و «علّم الانسان ما لم يعلم»(علق/5) شامل اوست و او را از خزاين غيب برخوردار ميسازد. به يقين اين تعليم بيواسطه، بهره بيشتري دارد و به همين خاطر، سالكان و واصلان، از سهمي عظيم و بهرهاي گران دارند.
به تعبير ابن عربي، «فهو سبحانه معلّم الانسان، فلا نشّك ان اهل الله هم ورثة الرسل (س) و الله يقول في حق الرسول «و علمك ما لمتكن تعلم»(نساء/113) و قال في حق عيسي: «و يعلّمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجیل»(آل عمران/48) و قال في حق خضر صاحب موسي (ع) «و علّمناه من لدّنا علماً»(کهف/65)؛- خداوند متعال آموزگار انسان است، از اينرو نبايد ترديد روا داشت كه سالكان و واصلان، از تعليم بيواسطة الهي برخوردار باشند، چنانكه انبياء و اولياء (س) از آن برخوردار بودند.
برخورداري عالمان رباني از علوم ديگر
عالمان رباني و سالكان طريق الهي علاوه بر علوم نظري و عقلي كه ثمرة انديشهورزي است، از علوم ديگري نيز برخوردارند كه عقل از دسترسي به آن ناتوان است، بلكه از فهم بدان نيز عاجز است، اگرچه نسبت به آن تسليمِ منقاد است. همانگونه كه عقل در برخي از علوم و احكام ديني به نظر ساكت است و در چند و چون آن دخالت نميكند و نميتواند دخالت كند، نسبت به علومي كه سالك از حق تعالي بيواسطه يا به واسطة ولي كامل بهدست ميآورد، بينظر و ساكت است و البته اگر ساكت نباشد و به زبان آيد و اظهار وجود كند، از حق طرفي نبسته است.
اقسام علم
4ـ علم بر دو قسم است: علم اكتسابي، علم موهوبي.
علم اكتسابي نيز بر دوقسم است:
1ـ علم اكتسابي از راههاي معمول و متداول.
2ـ علم اكتسابي از راههاي ويژهاي كه حضرت حق معين نموده است.
علم اكتسابي
علم اكتسابي متداول، همان علمي است كه از راههاي حسي و تجربي و عقلي ميتوان بهدست آورد. اينگونه علوم با توجه به شدت و ضعف يا سلامت و سقم حواس و ديگر ابزارها، شدت و ضعف ميپذيرد. رشتههاي مختلف علمي رسمي، ثمرة همين علم اكتسابي و از مصاديق آن است.
علم اكتسابي غير رسمي، علمي است كه ابزار آن را حق تعالي معرفي نموده است، بهگونهاي كه اگر معرفي نكرده بود، يا اصلاً قابل كسب نبود و يا به كمال و تمام قابل دسترسي نبود. مانند علمي كه بهوسيلة تقوا ميتوان به دست آورد. «إن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً»(انفال/29). اين علم اكتسابي است، ولي ابزار آن تقواست، چنانكه با تصريح بيشتر فرموند: «و اتّقوا الله و يعلّمكم الله»0بقره/289)؛ تقوا سبب علم، فهم و راهيابي و حقشناسي و حقيابي است؛ «و من يتّق الله يجعل له مخرجاً»(طلاق/2)؛ تقوا نهتنها سبب خروج از سختيها و مشكلات زندگي اين جهاني است كه «و من يتّق الله يجعل له من امره يُسراً»(طلاق/4)، بلكه سبب خروج او از طبيعت و ابزار مادي و غيرمادي و نفوذ در باطن و حقيقت هستي ميشود.
علم موهوبي
علم موهوب عبارت است از علمي كه بدون واسطه و بدون اكتساب، از جانب خدا به بنده عطا شود و بنده از ثمرات و عطاياي اسم «وهاب» برخوردار باشد، چنانكه دو قسم پيش از اين از ثمرات و عطاياي اسم «عليم» بود. مانند علم انبياء كه عقيدة همگان بر اين است كه علمي موهوبي است و دستكم نبوت تشريع به عقيدة همگان، موهوب است و نيز مانند علم حضرت خضر (ع) كه در حق او فرمود: «و علّمناه من لدُنّا علماً». اين نوع علم، مانند اصل وجود موجودات، عطيّهاي الهي است كه در بهدست آوردن آن هيچكس هيچ نقش و تأثيري ندارد.
تفاوت علوم ظاهری و باطنی
5ـ تفاوت علوم و مدركات علماي ظاهر و اصحاب بحث و نظر با اصحاب مكاشفه، در شدت و ضعف و اجمال و تفصيل آن است، ولي تعارض و تباين ندارند. مگر آنكه يكي از آن دو مطابق با واقع نباشد كه در اين صورت تعارض بين علم و جهل است، نه بين دو علم.
علم و آگاهي اهل ظاهر
اولاً، علم به ظاهر اشياء و مفاهيم آنهاست و نه به باطن و هويّت و حقيقت آنها و ثانياً، اين علم، اجمالي است، مگر آنكه عالم به مسألهاي بهطور ويژه توجه كند، در اين صورت آن اندازه كه در آيينه ذهن او حضور و ظهور يافته است، تفصيلي است، ولي علم اهل باطن اجمال در عين تفصيل است؛ هم داراي حكمتند و هم صاحب فصل الخطاب كه «و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب» و نيز تفاوت علم آن دو به شدت و ضعف است. علوم اهل ظاهر، حداكثر علم اليقين است و از عين اليقين و حق اليقين بيبهرهاند؛ چه عين اليقين علمي است كه از طريق كشف و مشاهده به دست ميآيد و حق اليقين علم حاصل از فناي عبد در حق و بقاي او به حق است.
علم اليقين
علم اليقين عبارت است از علم به چيزي غايب از چشم و دل بر اساس دلايل عقلي و نظري، مانند علم به وجود آتش بهواسطه ديدن دود. عين اليقين عبارت است از ديدن آتش بدون واسطه و حق اليقين عبارت است از افتادن در آتش و سوختن در آن؛ يا مانند علم به مرگ كه علم اليقين است، مشاهده مرگ و ملايكه آن، كه عين اليقين و چشيدن مرگ كه حق اليقين است.
توجه ويژه به حقيقت و باطن شريعت
6ـ اهل باطن توجه ويژهاي به حقيقت و باطن شريعت كه مفاد بسياري از آيات كريمه است، دارند. آياتي مانند:
«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربّهم بايمانهم»(یونس/9).
«يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه»(انشقاق/6).
«إنّ الي ربّك الرجعي»(علق/8).
«إنّ الي ربّك المنتهي»(نجم/42).
«يا ايتهّا النفس المطمئنة ارجعي الي ربّك راضية مرضية»(فجر/27).
علم شهودي و طريق كشف و عيان
7ـ علم شهودي و طريق كشف و عيان، ترديد ناپذير است. به همين خاطر، بر طريق حدس و بيان، تقدّم و ترجيح دارد. بهويژه در معارف الهي كه عقل از فرو رفتن به اعماق بيپايان آن ناتوان است، تنها راه مطمئن، علم شهودي است. پس علم حسي و حدسي و عقلي، هم ترديدپذير است و هم محدود، از اينرو داشتن آن كسي را از رجوع به علوم كشفي و شهودي بينياز نميسازد، اگرچه به همه كليات و جزييات، چنين علمي داشته باشد. با آنچه يادآوري شد، اين مقدمه را به پايان ميرسانيم و مباحث عرفاني را در دو بخش عرفان نظري و عرفان عملي، آغاز ميكنیم.
1ـ اين راه خود بر دو شاخه تقسيم ميشود؛ يكي راه محبوب است و ديگري راه محب. ما در اين نوشتار، به شرح راه محب ميپردازيم. اشاره به راه محبوب را ميتوان در «كوي نيكنامان» يافت.
2ـ سلوك اين راه، فرع بر سلوك راه ظاهر است. چون باطن مسبوق به ظاهر است و بهويژه انسان نخست به ظاهر هر چيزي توجه ميكند، ميشناسد و دست مييابد، آنگاه ممكن است به باطن آن توجه كند و بشناسد و بيابد. ظاهر، حجاب باطن است و نخست ظاهر در ديدرس قرار ميگيرد و آنگاه ممكن است باطن در تيررس قرار گيرد.
به همين خاطر است كه محققان از صوفيه گفتهاند: «پيش از استحكام طريق نظر و علم حكمت و كلام، طي طريق باطن امكان ندارد و تا شخصي، عالم به موازين طريق نباشد، طي طريق ميسر نگردد.»
لازم به يادآوري است كه شناخت موازين راه و عمل به لوازم آن، از شرايط حتمي و غير قابل چشمپوشي است. كسي كه موازين راه را نميشناسد يا بدان پايبند نيست، به مشاهدة ملكوت آنگونه كه شايسته است، نميرسد. ولي استوار ساختن طريق نظر و مهارت در علوم حكمت و كلام و مانند آن، شرط كمال رهسپاري در راه باطن است. كسي ممكن است (چنانكه بسيار ديده شده است) به چنين علومي آگاهي هم نداشته باشد تا چه رسد به تضلّع و تبحّر در آن، ولي دستي در ملكوت و چشمي به باطن عالم داشته باشد، هرچند كمال آن را كه در نكته بعدي يادآوري ميكنيم، در نمييابد.
3ـ سالكان راه باطن بهويژه واصلان به حق، علم و آگاهي خود را يا بيواسطه از خدا ميگيرند و از متعلّمان بيواسطة اويند و از مصاديق «يؤتي الحكمة من يشاء»اند و يا با واسطههاي مقدّس و منزّه از خطا و سهو و نسيان از علوم الهي برخوردار ميگردند و علوم انبياء و اولياء را به ارث ميبرند.
خداي متعال كه به تعبير قرآن، معلّم انسان است و «علّم الانسان ما لم يعلم»(علق/5) شامل اوست و او را از خزاين غيب برخوردار ميسازد. به يقين اين تعليم بيواسطه، بهره بيشتري دارد و به همين خاطر، سالكان و واصلان، از سهمي عظيم و بهرهاي گران دارند.
به تعبير ابن عربي، «فهو سبحانه معلّم الانسان، فلا نشّك ان اهل الله هم ورثة الرسل (س) و الله يقول في حق الرسول «و علمك ما لمتكن تعلم»(نساء/113) و قال في حق عيسي: «و يعلّمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجیل»(آل عمران/48) و قال في حق خضر صاحب موسي (ع) «و علّمناه من لدّنا علماً»(کهف/65)؛- خداوند متعال آموزگار انسان است، از اينرو نبايد ترديد روا داشت كه سالكان و واصلان، از تعليم بيواسطة الهي برخوردار باشند، چنانكه انبياء و اولياء (س) از آن برخوردار بودند.
برخورداري عالمان رباني از علوم ديگر
عالمان رباني و سالكان طريق الهي علاوه بر علوم نظري و عقلي كه ثمرة انديشهورزي است، از علوم ديگري نيز برخوردارند كه عقل از دسترسي به آن ناتوان است، بلكه از فهم بدان نيز عاجز است، اگرچه نسبت به آن تسليمِ منقاد است. همانگونه كه عقل در برخي از علوم و احكام ديني به نظر ساكت است و در چند و چون آن دخالت نميكند و نميتواند دخالت كند، نسبت به علومي كه سالك از حق تعالي بيواسطه يا به واسطة ولي كامل بهدست ميآورد، بينظر و ساكت است و البته اگر ساكت نباشد و به زبان آيد و اظهار وجود كند، از حق طرفي نبسته است.
اقسام علم
4ـ علم بر دو قسم است: علم اكتسابي، علم موهوبي.
علم اكتسابي نيز بر دوقسم است:
1ـ علم اكتسابي از راههاي معمول و متداول.
2ـ علم اكتسابي از راههاي ويژهاي كه حضرت حق معين نموده است.
علم اكتسابي
علم اكتسابي متداول، همان علمي است كه از راههاي حسي و تجربي و عقلي ميتوان بهدست آورد. اينگونه علوم با توجه به شدت و ضعف يا سلامت و سقم حواس و ديگر ابزارها، شدت و ضعف ميپذيرد. رشتههاي مختلف علمي رسمي، ثمرة همين علم اكتسابي و از مصاديق آن است.
علم اكتسابي غير رسمي، علمي است كه ابزار آن را حق تعالي معرفي نموده است، بهگونهاي كه اگر معرفي نكرده بود، يا اصلاً قابل كسب نبود و يا به كمال و تمام قابل دسترسي نبود. مانند علمي كه بهوسيلة تقوا ميتوان به دست آورد. «إن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً»(انفال/29). اين علم اكتسابي است، ولي ابزار آن تقواست، چنانكه با تصريح بيشتر فرموند: «و اتّقوا الله و يعلّمكم الله»0بقره/289)؛ تقوا سبب علم، فهم و راهيابي و حقشناسي و حقيابي است؛ «و من يتّق الله يجعل له مخرجاً»(طلاق/2)؛ تقوا نهتنها سبب خروج از سختيها و مشكلات زندگي اين جهاني است كه «و من يتّق الله يجعل له من امره يُسراً»(طلاق/4)، بلكه سبب خروج او از طبيعت و ابزار مادي و غيرمادي و نفوذ در باطن و حقيقت هستي ميشود.
علم موهوبي
علم موهوب عبارت است از علمي كه بدون واسطه و بدون اكتساب، از جانب خدا به بنده عطا شود و بنده از ثمرات و عطاياي اسم «وهاب» برخوردار باشد، چنانكه دو قسم پيش از اين از ثمرات و عطاياي اسم «عليم» بود. مانند علم انبياء كه عقيدة همگان بر اين است كه علمي موهوبي است و دستكم نبوت تشريع به عقيدة همگان، موهوب است و نيز مانند علم حضرت خضر (ع) كه در حق او فرمود: «و علّمناه من لدُنّا علماً». اين نوع علم، مانند اصل وجود موجودات، عطيّهاي الهي است كه در بهدست آوردن آن هيچكس هيچ نقش و تأثيري ندارد.
تفاوت علوم ظاهری و باطنی
5ـ تفاوت علوم و مدركات علماي ظاهر و اصحاب بحث و نظر با اصحاب مكاشفه، در شدت و ضعف و اجمال و تفصيل آن است، ولي تعارض و تباين ندارند. مگر آنكه يكي از آن دو مطابق با واقع نباشد كه در اين صورت تعارض بين علم و جهل است، نه بين دو علم.
علم و آگاهي اهل ظاهر
اولاً، علم به ظاهر اشياء و مفاهيم آنهاست و نه به باطن و هويّت و حقيقت آنها و ثانياً، اين علم، اجمالي است، مگر آنكه عالم به مسألهاي بهطور ويژه توجه كند، در اين صورت آن اندازه كه در آيينه ذهن او حضور و ظهور يافته است، تفصيلي است، ولي علم اهل باطن اجمال در عين تفصيل است؛ هم داراي حكمتند و هم صاحب فصل الخطاب كه «و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب» و نيز تفاوت علم آن دو به شدت و ضعف است. علوم اهل ظاهر، حداكثر علم اليقين است و از عين اليقين و حق اليقين بيبهرهاند؛ چه عين اليقين علمي است كه از طريق كشف و مشاهده به دست ميآيد و حق اليقين علم حاصل از فناي عبد در حق و بقاي او به حق است.
علم اليقين
علم اليقين عبارت است از علم به چيزي غايب از چشم و دل بر اساس دلايل عقلي و نظري، مانند علم به وجود آتش بهواسطه ديدن دود. عين اليقين عبارت است از ديدن آتش بدون واسطه و حق اليقين عبارت است از افتادن در آتش و سوختن در آن؛ يا مانند علم به مرگ كه علم اليقين است، مشاهده مرگ و ملايكه آن، كه عين اليقين و چشيدن مرگ كه حق اليقين است.
توجه ويژه به حقيقت و باطن شريعت
6ـ اهل باطن توجه ويژهاي به حقيقت و باطن شريعت كه مفاد بسياري از آيات كريمه است، دارند. آياتي مانند:
«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربّهم بايمانهم»(یونس/9).
«يا ايّها الانسان انّك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه»(انشقاق/6).
«إنّ الي ربّك الرجعي»(علق/8).
«إنّ الي ربّك المنتهي»(نجم/42).
«يا ايتهّا النفس المطمئنة ارجعي الي ربّك راضية مرضية»(فجر/27).
علم شهودي و طريق كشف و عيان
7ـ علم شهودي و طريق كشف و عيان، ترديد ناپذير است. به همين خاطر، بر طريق حدس و بيان، تقدّم و ترجيح دارد. بهويژه در معارف الهي كه عقل از فرو رفتن به اعماق بيپايان آن ناتوان است، تنها راه مطمئن، علم شهودي است. پس علم حسي و حدسي و عقلي، هم ترديدپذير است و هم محدود، از اينرو داشتن آن كسي را از رجوع به علوم كشفي و شهودي بينياز نميسازد، اگرچه به همه كليات و جزييات، چنين علمي داشته باشد. با آنچه يادآوري شد، اين مقدمه را به پايان ميرسانيم و مباحث عرفاني را در دو بخش عرفان نظري و عرفان عملي، آغاز ميكنیم.