شرح حدیث کنز مخفی

با شرح حديث كنز مخفي به توضيح مفاتيح غيب مي‌پردازيم: «كنت كنزاً مخفياً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف»[1] من گنجي پنهان بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم.

در يك نگاه سطحي به اين نكات دست مي‌يابيم:
 الف‌ـ حق تعالي گنجي پنهان بود.
 ب‌ـ مي خواست پنهان نباشد.
 ج‌ـ خلق را بدين منظور آفريد.
 دـ از آن‌جا كه نقض غرض بر حق تعالي محال است، پس از پنهاني درآمد.

گنج نهان از نگاه عرفان

«كنت»
ضمير متكلم در كنت (ت)، اشاره به اولين تعين ذات حق تعالي دارد كه عبارت است از ظهور ذات براي ذات و حضور و شهود ذات براي ذات. توجه داريم كه اين اولين، اولين زماني نيست كه بتوان پيش از آن زماني را يافت كه اين حضور و شهود ذات، براي ذات موجود نباشد.

«كنز خفي»
همان‌گونه كه در عبارت پس از كنت قرار گرفته است، در هستي نيز چنين است و متأخر از ادراك ذات است. پس حضور و شهود ذات براي ذات، گنج پنهاني كه مقام احديت است و كمالات ذاتي و صفاتي و اسمايي او در آن مقام از يك‌ديگر متمايز نيست، بلكه تمايز آن‌ها در مقام واحديت است. چنان‌كه گفته شد.

«فاحببت أن أعرف»
پس از تجلي علمي ذات براي ذات، تجلي حبي قرار گرفته است كه ناشي از ادراك ذات است. عرفا از اين تجلي حبي به حب به ذات و حب معروفيت اسماء صفات تعبير كرده‌اند.
اين تجلي كه دومين تجلي ذات حق تعالي است، نتيجه و از لوازم تجلي علمي وي يعني تجلي اول است.

«فخلقت الخلق لكي أعرف»
تجلي حبي كه همان حب به ذات است، (چنان‌كه تجلي علمي، همان علم به ذات بود) سبب ظهور اسماء و صفات به‌طور تفضيلي در مقام واحديت مي‌شود و در نتيجه ذات حق تعالي، خود را در ملابس اسماء و صفات و صور آن‌ها يعني اعيان ثابته مشاهده مي‌كند.
پس نخست حضور ذات براي ذات كه تجلي علمي است، آن‌گاه حب به معروفيت ذات يا مشاهده ذات در كثرت اسمايي و صفاتي و بالاخره مشاهده ذات در كثرات اسماء و صفات.

«كنت كنزاً مخفياً»
اشاره به ذات عاري از ملابس دارد. فاحببت ان اعرف، اشاره به ذات در مقام تجلي در احديت دارد. فخلقت الخلق لكي اعرف، اشاره به ظهور و تجلي حق در مظاهر و اعيان خلق دارد. «كنت» اشاره به اول تعين ذات دارد. اين تعين تجلي ذات براي ذات است كه مقام علم ذات به ذات و سبب تعين ذات به كمالات ذاتي است.« كنز مخفي» كه مقام احديت ذات و صفات است و كمالات اسمايي و افعالي از يك‌ديگر تمايز ندارند، بلكه متحد بالذاتند و از انحاي تكثّر اعم از علمي و نسبي مبرّا مي‌باشند، اين مقام مرتبه مفاتيح غيب است.» [2]

رابطه مفاتيح غيب با تجلي ذات براي ذات
 مفاتيح غيب را ثمره تجلي ذات براي ذات دانسته‌اند؛ «كونه وجوداً و نوراً و حضوراً و شهوداً.» [3] به تعبير ديگر، علم ذاتي حق تعالي و مقام احديت و تعين اول، مبدأ همه كثرات است، چون اين علم است كه مقتضي اموري است كه عبارت است از:
1ـ تجلي حق لذاته، توجه به كنه غيب هويّت وجود و به تعبير ديگر، مقتضي ظهور است .
2ـ وجدان كمالات ذات يا وجود ذات.
3ـ اظهار كمالات.
4ـ مشاهده كمالات ظهور يافته در كثرات.
با توجه به اين تجلي علمي ذات براي ذات و لوازم و نتايج آن، مفاتيح غيب را علم، وجود، نور و شهود دانسته‌اند. «علم همان ظهور و عدم غيبت ذات نسبت به ذات است و وجود، وجدان و دارايي ذات نسبت به جمع حقايق مندمجه در آن است و نور، اظهار ذات نسبت به حق مندمجه در آن است و شهود، حضور ذات نسبت به آن حقايق و مشاهده آن حقايق نسبت به ذات مي‌باشد.» [4]
اين مفاتيح كه اسماي اول نيز خوانده مي‌شوند، اسماء تعين اول است و در واقع اسمايي كه مجراي فيض الهي، واسطه فتح ابواب مخازن و وسيله آگاهي به اسرار عوالمند، مفاتيح الغيب نام دارد.
از نظر برخي از فلاسفه، هر علتي مفتاح معلول است، چنان‌كه ابن سينا بدان تصريح كرده است. از نظر او «خداوند سبحان از طريق احاطه بر اين علل است كه فتح ابواب عالم امكان را آغاز كرده و بر اسرار نهان آن آگاه گشته است.» [5]
حاصل آن‌كه، هويّت مطلقه قطع نظر از هرگونه تعيني، ذات اقدس حق تعالي است. اولين تعين او، علم به ذات است كه نتيجه آن، وجدان كمالات ذات است و نتيجه آن نيز اظهار كمالات و بالاخره نتيجه آن، حضور كمالات متكثره نزد او و شهود آن‌هاست. «اين سه تعين اخير را واجبيت، موجبيت و مفيضيت نيز ناميده‌اند.» [6]

نكاتي درباره مفاتيح غيب
1ـ «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو»، مفاتيح غيب خاص حق تعالي است و هيچ‌كس بدان آگاهي و دسترسي ندارد، زيرا عالم الغيب اوست و غيب را بر كسي آشكار نمي‌سازد مگر كسي كه مورد تجلي ذاتي حق تعالي قرار گرفته باشد؛ «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً».(جن/26،27)
2ـ مفاتيح غيب داخل در اسم اول و باطن است، چنان‌كه مفاتيح شهادت داخل در اسم آخر و ظاهر است.
منظور از شهادت و اسماء مربوط به شهادت مطلق، عالم حس و ظاهر مطلق است و گاهي اعم از عالم شهادت مطلق است، چون عوالم عقول نسبت به حضرت علميه شهادتند و نسبت به عالم محسوس كه شهادت مطلق است، غيبند.[7]
3ـ اعيان ثابته، ظهور اسماي الهي‌اند، چنان‌كه اسماي الهي باطن اعيان ثابته‌اند. به همين خاطر، مفاتيح غيب مبدأ ظهور اسمايي است و ظهور اسمايي، مبدأ ظهور اعيان ثابته است.
4ـ نكته‌اي كه از گذشته بايد يادآوري كنيم اين است كه اسماي افعال بر چند دسته است:
الف‌ـ اسمايي كه حكومت ازلي و ابدي دارند و دوره حكومت و سلطنت و ظهور و تجلي‌شان پاياني ندارد، چنان‌كه آغازي نداشته است و پيوسته در تجلي بوده و هستند و خواهند بود. مانند اسمايي كه بر ارواح مقدسه و نفوس ملكيه و نيز اسمايي كه حاكم بر آن‌چه كه محكوم به زمان نيست، هستند، مانند مبدعات كه خارج از افق زمانند.
ب‌ـ اسمايي كه حكومت آن‌ها ازلي نيست، ولي ابدي است. مانند اسمايي كه دور حكومتشان آخرت است. از آن‌جا كه آخرت پايان‌ناپذير است و اهل آن مخلّدند، اسماي حاكم بر آن ابدي‌اند ولي ازلي نيستند، زيرا آ‎غاز دور آخرت، پايان دور دنياست.
ج‌ـ اسمايي كه نه ازلي‌اند و نه ابدي. مانند اسماي حاكم بر موجودات زماني و اسماي حاكم بر نشئة دنيا. چنين اسمايي منقطع الاول و الآخر هستند. اين اسماء منقطع، پس از پايان دوره حكومت و ظهورشان، يا به‌طور كلي به غيب مطلق مي‌پيوندند و يا تحت سيطره اسم حاكم ديگري كه سيطره آن‌ها تام‌تر و گسترده‌تر است، قرار مي‌گيرند. [8]



[1]-احقاق الحق، ج1، ص431.
[2]- شرح مقدمه قيصري، همان، ص247.
[3]- همان.
[4]- تحرير تمهيد القواعد، همان، ص428.
[5]- همان، ص184، ص428.
[6]- همان، 428.
[7]- شرح مقدمه قيصري، همان، ص261-262.
[8]- شرح مقدمه قيصري، فصوص، همان، ص15.