تأثیر تضرع و توسل در معرفت
تأثیر تضرع و توسل در معرفت
تبیین یکی از مبانی نفسشناسی صدرالمتألهین
گزیده درسهای حکمت متعالیه
1398-2-24
چکیده
اراده و مشیت الهی، مقدمه همه افعال و موجودات است؛ نه بالعکس
یک ثانیه سیر محبوبی برابر با حرکت از آغازِ قوسِ نزول تا انتهایِ نداشتهی قوسِ صعود است
چهکنیم که علم حصولی ما منفجر شود و عالم را نورافشانی کند؟
راه میانهای وجود دارد که نه مثل راه عالمان است و نه مثل راه انبیا که عبارت است از تضرع، ابتهال و توسل به درگاه خدای متعال
یعنی مطالعه کنید ولی این جای شبزندهداری را نمیگیرد
خدای متعال به خاتم پیامبران میفرماید: «و من اللیل فتهجد»
بیداری شب، کمترین مرتبه تهجد است، اما مرتبه بالاتر این است که 1ـ نیمههای شب بیدار شویم 2ـ سرگردان خدا باشیم 3ـ بلکه این بیداری و سرگردانی به اضطرار برسد
اگر به اضطرار رسید، دعا مستجاب است
این یکی از مبانی نفسشناسی است: هرکه میخواهد نفس را بشناسد، به بیداریها و خلوتهای شبانه سخت نیازمند است؛ البته بهصورت منظم
حرف ملاصدرا این است که یکی مهمترین مبانی غیرقابل چشمپوشی برای معرفت نفس، تضرع، ابتهال و توسل به خدای متعال است که بهترین زمان آن شب است
***
متن:
مبنای سوم: نقش تضرع و توسّل در معرفت
در معرفت نفس راههای مختلفی گفته شده که یکی همین کارهایی است که ما برای شناخت نفس انجام میدهیم. بخش دیگر عبارت از موهوبات الهی، تجلیات خدای متعال، بارقهها و نفحات الهی است. روشن است که ما نمیتوانیم چگونگی ایجاد نفحات الهی را تبیین کنیم اما نباید اینگونه فکر کنیم که نفحه و نسیمی از سوی خدای متعال نمیآمد و در ماه مبارک رمضان نفحات الهی وزیدن گرفته است و طوفان میوزد و الطاف الهی را با خود میآورد. کاملاً پیداست که اینگونه سخن گفتن عوامانه است ولو اینکه اصطلاحات آن از خواص است. اصلاً نباید اینگونه تصور کرد که رحمت خدای متعال نمیوزید، ماه رمضان کاری کرده که به وزیدن افتاده است و کلید آن در ماه مبارک رمضان است!
در جای دیگر گفته شد که اراده، رحمت و مشیت الهی مقدمه همه افعال و موجودات است، نه اینکه افعال مقدمه و زمینه تأثیر بر اراده و رحمت الهی باشد. یعنی اینگونه نیست که ما کاری کرده باشیم که خدا در خزانه را باز کند؛ بلکه چون در خزانه باز شده، ما کاری کردیم. این برای اکثریت انسانها قابل فهم نیست. چیزی نیست که بر اراده و مشیت و بر ذات، صفت و فعل خدا تأثیر بگذارد. بر آثار فعل خدا در جهان طبیعت و ملکوت اسفل (عالم مثال) هم امکان تأثیر هست.
پس آنچه بر عام و خاص مردم پنهان است، این است که دیشب که ما نیمهشب بیدار شدیم، این لطف الهی بود. شب قبل که بیدار نشدیم چطور؟ آیا خدا لطف نداشت؟ لطف خدا دیشب و شبهای دیگر مانند هم بود و هیچ تفاوتی با هم نداشت. گیرنده ما دیشب لطف خدا را دریافت کرده ولی شب قبل از آن دریافت نکرده و جهت ما درست نبوده. یعنی افکار، اوهام و خیالات ما و در درجه بعدی اعمال ما درست نبوده. کارهایی را در روز انجام دادیم که موفق به بیدار شدن برای عبادت خدای متعال نمیشویم. نه اینکه رحمت خدای متعال نازل نشود. نزول رحمت خدای متعال انقطاعپذیر نیست و همچنان که ابتدا ندارد، انتها هم ندارد؛ اما دریافت ما اشکال دارد. مانند اینکه اکنون که در این اتاق هستیم، دهها، صدها و هزاران موج مغناطیسی و الکترومغناطیسی وجود دارد ولی ما هیچکدام را دریافت نمیکنیم. وقتی گوشی تلفن همراه را روشن کنیم، برخی از آنها را دریافت میکنیم و وقتی رادیو و تلویزیون را روشن کنیم، تعداد بیشتری را دریافت خواهیم کرد. نه اینکه با خاموش کردن این دستگاهها آن امواج نیز از بین برود، بلکه این دستگاهها روشن باشد یا خاموش، آن امواج پیوسته در حال انعکاس است. رحمت خدای متعال نیز همینگونه است. پس اگر مثلاً در جایی لطف خدای متعال شامل حال ما شد، نباید بگوییم خدای متعال رحمت خود را نازل کرد. خدای متعال از ازل تا به ابد رحمت خود را نازل میکند. تنزل از تشأنات و جلوات وجودی خدای متعال است و متوقف کردن آن امکانپذیر نیست. اینکه وجود باشد و اثر نداشته باشد، از محالات ذاتی و تناقض است.
جلوههای الهی که تنزل پیدا میکند، گاهی سبب میشود که ما مطالعه میکنیم، گاهی سبب میشود فکر کنیم یا تجریه دیگری پیدا کنیم یعنی به پیدایش علم حصولی میانجامد که این را انکار نمیکنیم. گونه دیگر این است که خدای متعال بهگونهای تجلی کرده یا بهگونهای وجود ما را تنظیم کرده است که همچنانکه وارد جهان طبیعت میشود، تمام امواجی که از رحمت خدای متعال نازل میشود را دریافت میکند. انبیای بزرگ اینگونه هستند که وقتی متولد میشوند میگویند «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً»؛/ (مریم، 30) وارد که میشوند، همه عالم تسلیم آنها میشوند و «دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»/(نجم، 8-9) برای آنها تحقق پیدا میکند.
گونه دوم بسیار مهم، باارزش و خوب است ولی نمیدانیم نصیب چه کسی میشود. میشود صبر کنیم تا بلکه نصیب ما شود؟! شاید ما بر این اساس تنظیم نشده باشیم. موجودات و انسانها بر اساس قابلیتهای ذاتی یا وجود علمیشان، گوناگون تنظیم شدهاند. این تنظیم هم به دست کسی نیست که گفته شود کاش به گونه دیگری تنظیم میشد. بنابراین ضمن اینکه سرنوشتساز است، اما نمیشود دل بست. گفتهاند یک ثانیه از سیر محبوبی برابر است با حرکت از آغاز قوس نزول تا انتهایِ نداشته قوس صعود. آیا میشود صبر کرد تا آن سیر بیاید و کسی بیاید و ما را ببرد؟ اگر بیاید خیلی خوب است ولی میلیاردها انسان نرفتند و صبر کردند ولی نیامد. شیوه اول (علم حصولی) هم خیلی خوب است ولی مانند حرکت کردن با پای لنگان است و سرعت آن کم است.
پس راه میانه چیست؟ چه کنیم که علم حصولی ما منفجر شود و عالم را نورافشانی کند؟ اینجاست که به راه میانه میرسیم که نه مثل راه عالمان است و نه مثل راه انبیا و اولیاء. این راه تضرع، ابتهال و توسل به درگاه خدای متعال است. یعنی مطالعه کنید ولی این جای شبزندهداری را نمیگیرد. درس بخوانید و خیلی هم مطالعه کنید اما این جای آن چیزی که باید در نیمههای شب اتفاق بیفتد را نمیگیرد. زیرا آن یک راه مخصوص است و جالب این است که با اینکه پیامبران استعداد فوق العاده و بیحد و اندازه دارند که در بدو ورود به درجهای رسیدند که کسی نمیتواند آن را تصور کند، در عین حال خدای متعال به کسی مانند خاتم پیامبران میفرماید: «و من اللیل فتهجد»./ (اسراء/79) البته کمترین مصداق فتهجد، تهجد شبانه و خواندن یازده رکعت نماز و دعا برای دیگران است. اما حد مطلوب آن است که یک: نیمههای شب بیدار شویم؛ دوم: سرگردان خدا باشیم؛ سوم: بلکه این بیداری و سرگردانی به اضطرار منجر شود؛ این مهم است. اگر به اضطرار رسید، دعا مستجاب است. این ویژگی فقط برای دعای مضطر گفته شده است.
اضطرار از سرگردانی پدید میآید. سرگردانی از کجا پدید میآید؟ اگرچه گفته شده شب بیدار شوید، چون خلوت است و وقت مناسبی است. البته سرگردانی در کل عالم هستی پدید میآید. سرگردانی و تحیر و سپس اضطرار. این یکی از مبانی نفسشناسی است. هرکه میخواهد نفس را بشناسد، به خلوتهای شبانه البته منظم، سخت نیازمند است. ممکن است گاهی انسان در مسافرت باشد یا خسته باشد و نتواند پیوستگی را حفظ کند اما منظم بودن مهم است. باید در تضرع و ابتهال به درگاه خدای متعال که بهترین مصداق آن نیمههای شب است، چنان به خود و نفس خود نظم بدهیم که خودبخود متوجه باشد.
ملاصدرا میگوید بسیاری از معارف حقیقی را در شبزندهداریهای منظم بهدست آوردم. او میگوید تنظیم شبانه به این خاطر که شبها فراغت دارید و اگر آغاز به فکر کردید، کسی نظم شما را بهم نمیزند. حرف ملاصدرا این است که یکی از مهمترین مبانی غیرقابل چشمپوشی برای معرفت نفس، تضرع، ابتهال و توسل به خدای متعال است که بهترین زمان آن شب است که البته اختصاص به شب ندارد. در شب هم بهترین جا در اتاق تاریک است و اگر اتاق روشن است، اتاق ساده و بیآلایش هم باشد، باید قدر دانست و اگر خانه شلوغ هم بود، رها نکنید. حداقل در ماه مبارک رمضان فراموش نکنید. ما اگر همین اندکها را داشته باشیم، بعد از اینکه از دنیا رفتیم، این برنامه البته با میل و رغبت و شوق و لذت محفوظ خواهد بود. در دنیا خسته میشویم، اما بعد از مرگ تمام وجود ما مشتاق و عاشق است و از کارهایی که قبل از مرگ انجام میداد لذت میبرد و پیوسته در حال ارتقاست.
حال که این تضرع و توسل اینقدر تأثیر دارد، پس این درسهایی که ما میخوانیم و برهانهایی که میآوریم چه تأثیری دارد؟ اینها معد است و زمینه شبزندهداری را فراهم میکند. البته معدّ تام نیست؛ میشود انسان براهین نفسشناسی را داشته باشد و ابتهال و تضرع نداشته باشد. ولی اگر کسی داشت؛ دو نفر را در نظر بگیرید: یکی ملاّ هست و تضرع نیمهشب دارد و یکی ملاّ نیست، این دو خیلی باهم تفاوت دارند. یکی معدات نفسشناسی را بیشتر دارد، چون برهان و استدلال و علم حصولی همه اسباب معده است و در سرعت تأثیر دارد. تفاوت کسی که این معدات همچون علم حصولی و برهان را بهدست آورده و کسی که بهدست نیاورده ولی هر دو اهل تهجد هستند، مانند دو نفر است که راه میروند ولی یکی با ماشین میرود و دیگری پیاده و با عصا راه میرود.
تقدم سهروردی
اولین کسی که به نقش معرفت نفس تصریح کرده و از این طریق به حل مسأله علم پرداخت، سهروردی است.
وی در کتاب تلویحات، تحت عنوان «حکایه و منام» به خلسهای اشارت میکند که نشان میدهد مسألة معرفت و گویا واقع نمایی آن برای او بسیار مشکل بوده و بیش از هر چیزی فکر او را به خود مشغول کرده و آرای مکتب مشاء نتوانسته است او را راضی کند.
او در آن حالت شبه خواب، ارسطو را میبیند و مشکل خود را با او در میان میگذارد و ارسطو او را به علم حضوری نفس و خودآگاهی توجه میدهد.
نتیجه خلسه سهروردی
وی در این حکایت، در حین پرسش و پاسخ با ارسطو به این نتیجه میرسد که ادراک نفس، ادراک حضوری است و هرچه تجرد آن بیشتر باشد، آن ادراک نیز شدیدتر است.
وی سپس از نحوه وجود نفس، تجرد و بساطت و علم حضوری واجب الوجود به اشیا را نتیجه میگیرد و نیز چگونگی اتصال و اتحاد نفوس با یک دیگر و عقل فعّال را در مییابد.
اهل علم حقیقی
سهروردی میپرسد: در میان فلاسفه اسلام چه کسی به جایگاه علم حقیقی رسیده است؟
سهروردی فقط صوفیه را تأیید میکند و کسانی هم چون بایزید بسطامی و سهل تستری را که از مشایخ صوفیه هستند نام میبرد و اینها را حکیم حقیقی میشمارد. چون در مقام علم رسمی توقف نکرده، بلکه به علم شهودی رسیدهاند.[1]
اگر جز انبیا و اولیا و کسانی که از طریق محبت خالصانه و پیروی حقیقی و خالصانه مستند و متصل به انبیا و اولیا شدند و خدمتگزاری آنها را پذیرفتند، مانند شخصی که با شوق در خانه یکی از امامان خدمت کرده که اینها استثناء و بالتبع به امام ملحق هستند، جمع دیگری که هرچه امر و نهی خدای متعال کرده، با میل و رغبت پذیرفتند، به مقامات عالی همچون بایزید بسطامی، سهل تستری و عبدالله داستانی دست مییابند.
[1]ـ التلویحات، صص70-74؛ المشارع و المطارحات، ص484؛ شرح الهدایه الاثیریه، ص325.