(61) «حیات» حقیقیترین صفت است
کتاب توحید ـ درس 61 ـ 28/ 10/ 95
شرح اصول کافی درس 179
«حیات» حقیقیترین صفت است
بَابُ صِفَاتِ الذَّاتِ
[حدیث 77] عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَحَرِّكاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّ الْحَرَكَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَكَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَكَلِّمَ.
سه نکته مهم را از این حدیث شریف میتوان دریافت:
1ـ دستهای از صفات خدای متعال که نام آنها را میتوان صفات حقیقی گذاشت، عین ذات خدای متعال هستند مانند علم و قدرت
2ـ صفات خدای متعال از ازل و پیش از آنکه متعلقات آن بهوجود بیایند، وجود داشته است
3ـ کلام خدای متعال صفت ذاتی نیست، بلکه مخلوق است
صفات به چند دسته تقسیم میشوند:
1ـ صفات سلبی که از نبودن نقص در خدای متعال حکایت میکنند مانند قدوسیت و فردیت
2ـ صفات اضافی محض؛ صفاتی که که اگرچه با واسطه میتواند حکایت از امور عینی داشته باشد، ولی قطع نظر از آن واسطهها هیچگونه حکایتی از عینیت نخواهد داشت و صرف یک نسبت است مانند مبدئیت و رزاقیت
3ـ صفات حقیقی که بهنوعی اضافه به غیر هم دارد مانند عالمیت و قادریت و یا علم، سمع و بصر
4ـ صفات حقیقی محض، مانند علم (ولی نه همه اقسام علم)، حیات و بقاء
حیات حقیقیترین صفت است که هیچگونه طرف نسبت و اضافه و در نتیجه حیثیت انتزاعی ندارد
صفات اضافی (دسته دوم و سوم) بهطور کلی به اضافه قیومی برمیگردد
گویی مجموع صفات خدای متعال (حقیقی (دسته 4) و بهنوعی اضافی (دسته 2و3)) در اسم شریف «الحی القیوم» جمع شده است
صفات سلبی که حقیقت و هویتی ندارند، طبعاً صفات ذاتی خدای متعال نیستند
مشرک یا معاند است و یا جاهل مرکب
غیر برای خدای متعال نیست؛ نه در طول، و نه در عرض، نه در باطن و نه در ظاهر و نه در هیچ وجهی از وجوه خدای متعال
بر این اساس، مشرک یعنی کسی که اولاً تولید غیر میکند (که یا از سر عناد است یا از سر جهالت) و ثانیاً این غیر را به خدا نسبت میدهد و همتای خدای متعال میشمارد (از سر عناد یا از سر جهالت)
قوانین تکوینی و سنتهای الهی، قوانین ثابت تغییرناپذیرند و استثناء، قید، شرط و تخصیص ندارند
یکی از این قوانین «تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فساداً» است
تلک الدار الاخرة یعنی بهشت و مراتب نعمتها و رضایت خدای متعال شامل کسانی میشود که در جهان طبیعت نه برتری طلبند، نه خود را از دیگران برتر میدانند و نه برتری خود را اعمال میکنند
بهگمان برخی، اشد عذاب در قیامت، ریشه در جهل مرکب دارد و یکی از حیثیتهای اشد عذاب، دوام، بقاء و خلود آن است
بهگمان بنده، این مستلزم آن است که اکثریت خلق گرفتار اشد عذاب باشند و این با رحمانیت خدای متعال ناسازگار است
با توجه به اینکه خدای متعال غیر ندارد، پس افعال خدای متعال، غیر خدای متعال نیست؛ اگر غیریت وجود دارد، غیریت تحلیلی است
نیز، انتزاع صفات از ذات، انتزاع تحلیلی است
زیادت صفات سلبی و اضافی زائد از ذات (طبق نظریه اول نه نظر دقیق)، سبب انفعال در ذات نمیشود
همچنین صفات سلبی و اضافی سبب کثرت ذات نمیشود
همه صفات سلبی به سلب امکان بازمیگردد
صفات اضافی به موجودیت بازمیگردد
صفات حقیقی ذات اضافه، یا مانند صفات اضافی محض است یا اعتباری محض و یا به صفات حقیقی برمیگردد
اشاره: «کمال التوحید نفی الصفات عنه»؛ کدام دسته از صفات را باید نفی کنیم؟
از نظر متکلمین ناظر به صفات زائد بر ذات است. از نظر عرفا، ذات خدای متعال غیب محض است و بنابراین چیزی نمیتوان درباره آن گفت و هیچ صفتی درباره خدای متعال بهکار ببریم. یا بدین خاطر که ذاتی که غیب محض است و هیچگونه ظهور و عیانی برای ما ندارد، چگونه میتوانیم او را متصف به صفات کنیم؟ یا بدین خاطر که ذات خدای متعال نامتناهی است و صفت یعنی تعین. بر این اساس چگونه میشود موجود نامتناهی را متصف به صفات متناهی کرد؟