مقدمه

مقدمه

در عصر کنونی (به دلایل مختلف که در فرصت دیگر توضیح داده خواهد شد ان شاء الله) هم مطالعه و قرائت فلسفه و منابع اصلی بسیار ضرورت دارد و هم علاقه‌مندان به فلسفه یا کسانی که باید به این کار مهم و ضروری بپردازند، فرصت، انگیزه، بردباری علمی و توانایی‌های مقدماتی و پیش‌نیاز را ندارند یا کم‌تر دارند.

سه کار بسیار لازم در حوزه فلسفه باید انجام شود:

1ـ شرح مختصر منابع اصلی فلسفه اسلامی که در عصر ما حکمت متعالیه است، به‌گونه‌ای که هم علاقه‌مندان به‌آسانی آن را درک کنند و هم با موانع یاد شده (کمبود فرصت، انگیزه، بردباری علمی و توانایی‌های مقدماتی و پیش‌نیاز) قابل جمع باشد.

2ـ تلخیص متون اصلی و پیراستن آن‌ها از مطالب زائد یا غیرلازم به‌منظور دست‌یابی به فلسفه در زمانی نسبتاً کوتاه. در حوزه‌های علمیه که به این مهم‌ می‌پرداخته و اینک نیز می‌پردازند، قرائت یک دوره اسفار بین پانزده تا بیست و پنج سال طول می‌کشد که بخشی از آن به سبب پیچیدگی متن و مطالب غیرلازم آن است.

3ـ ارایه و تبیین حکمت متعالیه و به‌طور خاص حکمت صدرایی با قرائتی که با روش‌شناسی ملاصدرا تناسب داشته باشد، به‌منظور درک درست حکمت متعالیه و تفاوت‌های گسترده و عمیق آن با حکمت مشاء و حکمت اشراق.

نویسنده در این اثر در پی آن است که با ارایه شرحی فارسی و مختصر از مهم‌ترین متن فلسفی در چهار قرن گذشته تاکنون (اسفار ملاصدرا)، به کاسته شدن این مشکل کمک کند.

آقا محمدرضا قمشه‌اي، يكي از عرفاي برجسته ايراني در قرن گذشته، معناي چهار سفري را كه حکمت متعالیه بر آن بنا شده، این‌گونه بيان كرده است: «سفر»، حركت از موطن يا موقفي به سمت مقصدي است، با طي مراحل و پيمودنِ منازل. سفر معنوي، چهار نوع است:

سفر یکم: سفر از خلق به سوی حق (من الخلق الي الحق): كنار زدنِ حجب ظلماني و نوراني بين سالك و حقيقت؛ ترقي از مقام نفس به مقام قلب، از مقام قلب به مقام روح، از مقام روح به مقصد أقصي. مقاماتِ كلي انسان، اين سه است. حجب هزارگانه بین حق و عبد، به اين سه مقام كلي برمي‌گردد. با رفع آن حجب، سالك جمال حق را مشاهده مي‌كند و ذاتش در او فاني مي‌شود. (مقام «فناء في الذات» و سرّ و خفيّ در اين مقام است).

گاهي مقام روح (عقل) به تفصيل شهود معقولات اعتبار مي‌شود و مقامات هفت تا مي‌شوند: مقام نفس، مقام قلب، مقام عقل، مقام روح، مقام سرّ، مقام خفيّ و مقام أخفي. اگر حالات براي سالك ملكه شده باشد، مقام است، وگرنه حال. با فنای ذات سالك، سفر اول به پايان مي‌رسد و وجودش حقاني الهي مي‌شود.

سفر دوم: سفر از حق به سوي حق است به‌وسيله حق (من الحق الي الحق بالحق). مقصود از بالحق این است که سالک در سفر اول، ولىّ و وجودش وجود حقانى می‌شود، لذا در سفر اول قید بالحق وجود نداشت و تنها سفر من الخلق الى الحق بود ولی چون در سفر اول وجود حقانى کسب کرده، در سفرهاى سه‌گانه بعدى مقید به قید حق شده است. در این سفر، سلوک از موقف ذات به سوى کمالات واجبی یکى پس از دیگرى شروع می‌شود تا این‌که همه آن کمالات را مشاهده می‌کند و به همه اسماء الله جز اسم مستأثر، عالم مي‌شود. آن‌گاه ولايت وي تام و ذات، صفات و افعالش در ذات، صفات و افعال خدا فاني مي‌شود؛ به‌وسيله او مي‌شنود، به‌وسيله او مي‌بيند، به‌وسيله او راه مي‌رود. در اينجا، [مقامِ] سرّ، [مقامِ] فناي ذات، [مقامِ] خفا، [مقامِ] فناي صفات و افعالش است و [مقامِ] اخفا، [مقامِ] فناي از فنا شدنش است. سرّ، فناي در ذات و پايان سفر اول و آغاز سفر دوم است، خفا، فناي در الوهيت و اخفي، فناي از اين دو فناست كه دايره ولايت تمام مي‌شود و سرّ دوم به پايان مي‌رسد و فناي وي منقطع شده، سفر سوم آغاز می‌شود.

سفر سوم: سفر از حق به سوي خلق به‌وسيله حق (من الحق الي الخلق بالحق). سالك در اين موقف در مراتب افعال سلوك مي‌كند و محو وي زايل و برايش صحو تام حاصل مي‌شود، باقي به بقاي الله مي‌شود و در عوالم جبروت، ملكوت و ناسوت سفر مي‌كند و آن را مشاهده مي‌كند و بهره‌اي از نبوت برایش حاصل مي‌شود و از معارف مربوط به ذات، صفات و افعال باري تعالي خبر مي‌دهد و همه اين‌ها بالحق است، چون وجودش حقاني است و التفات به اين‌ها وي را از توجه به حق باز نمي‌دارد.

سفر چهارم: سفر از خلق به سوى خلق به حق. سالک در این سفر، خلایق و آثار و لوازمشان را مشاهده می‌کند، منافع و مضارشان را در عاجل و آجل (دنیا و آخرت)، رجوعشان را الى الله و کیفیت رجوع و آن‌چه مانع و داعی آن‌هاست را می‌شناسد. پس به نبوت تشریعى، نبى می‌شود و به آن‌چه سعادت و شقاوتشان بدان است خبر می‌دهد. در این مرحله همانند مراحل گذشته، همه امور بالحق است، چرا که وجودش حقانى است و التفاتش به خلق او را از توجه به حق باز نمى‌دارد.