المنهج الثاني: في أصول الكيفيات و عناصر العقود و خواص كل منها - فصل یکم: تعريف وجوب، امكان، امتناع، حق و باطل‌

فصل یکم: تعريف وجوب، امكان، امتناع، حق و باطل‌

کیفیت، نسبت موضوع به محمول، ماده و عنصر هم نامیده می‌شود.

کیفیات اصلی: وجوب، امتناع و امکان.

رابطه موضوع با محمول یا ضرورت ازلی است یا ضرورت ذاتی یا ضرورت وصفی یا ضرورت وقتی یا دوام ذاتی است یا دوام وصفی یا فعلیت یا امکان عام یا امکان خاص.

مشهور: کیفیات، احوال نسبت در همه قضایاست.

ملاصدرا: کیفیات در هلیات بسیط، کیفیات و احوال موضوعند و در هلیات مرکب، کیفیات نسبت‌اند، زیرا هلیات بسیط نسبت ندارند. پس کیفیات در هلیات بسیط به معنای کیفیت نسبت نیست بلکه کیفیت وجود موضوع‌اند. به همین دلیل، وجوب یعنی تأکد وجود و امکان یعنی فقر وجود.

 

بداهت تصوری مواد ثلاث

ضرورت و لا ضرورت از تصورات بدیهی‌اند.

با اضافه ضرورت به وجود، وجوب و با اضافه آن به عدم، امتناع حاصل می‌شود.

با اضافه لاضرورت به عدم، امکان عام و با اضافه آن به عدم و وجود هر دو، امکان خاص حاصل می‌شود.

پس تعاریف این‌ها، لفظی است، زیرا شرایط تعریف حقیقی را ندارند.

اقسام و معانی وجوب: 1ـ وجوب ذاتی 2ـ وجوب غیری 3ـ وجوب بالقیاس 4ـ وجوب وقوعی(أعم از بالذات و بالغیر) 5ـ وجوب به معنای تأکد و غنای وجودی

 

(ص86) حیثیات تقییدی، تعلیلی، انضمامی و تحلیلی

1ـ انضمامی: امری عینی است و ما بإزاء خارجی دارد و بر دو قسم است: أـ خارجی: وجودش غیر از وجود منضم إلیه ذو الحیثیه است. ب‌ـ تحلیلی: وجودش عین وجود منضم إلیه است گرچه در معنی غیر از آن است.

2ـ انتزاعی: امری که ما بإزاء خارجی ندارد.

انضمامی خارجی: لزوم انضمام چیزی مثلاً علت به چیزی مثلاً معلول برای انتزاع وجود از آن.

انضمامی تحلیلی: مثلاً انضمام انسانیت به زید در تحلیل برای وجود دادن به او.

 انتزاعی: مانند آنچه قائل به اصالت ماهیت می‌گوید. خدا ماهیت را جعل می‌کند، نه وجود را، اما از این ماهیت می‌توان مفهوم وجود را انتزاع کرد و مفهوم وجود مابازاء ندارد.

تقسیم دیگر: حیثیت تقییدی و تعلیلی.

زید موجود است بدین سبب که علت دارد و انسانیت دارد به قید موجود بودن.

حیثیت اطلاقی در واقع عدم الحیثیه است مانند: الماهیة من حیث هی لیست الا هی.

وحدت وجود

(در منهج1، فصل5 و 7 گفته شد و در منهج2، فصل22 گفته خواهد شد) که موجودیت ممکن عبارت است از اتحاد آن با حقیقت وجود؛ اتحاد رقیقت با حقیقت؛ اتحاد مظهر و ظاهر.

 

(ص87) تشارک حد و برهان

همان‌گونه که درک ماهیت مرکب بدون تصور اجزاء حدی آن (جنس و فصل) ممکن نیست، زیرا اجزاء حدی مقوم ماهیت مرکب‌اند، وجود ممکن هم بدون تصور علتش که مقوم آن است، ممکن نیست.

مقوم: 1ـ خارجی (علت فاعلی و غایی) 2ـ داخلی (ماده و صورت یا جنس و فصل)

ابن سینا: علت فاعلی هم مقوم است، اگرچه خارجی است.

ملاصدرا: علت فاعلی و غایی هم داخلی‌اند. علت فاعلی مقوم وجود معلول است و جنس و فصل، مقوم ماهیت آن. علت فاعلی و غایی هم یکی است.

امکان به معنای لاضرورت وجود و عدم، فقط وصف ماهیت است، زیرا وجود و عدم از ذات ماهیت خارج است، اما امکان به معنای فقر و تعلق وصف وجود است.

ملاصدرا: اثبات وجود برای وجود، ضروری است. این ضرورت، ذاتی است نه ازلی. (نظر نهایی نیست).

 

سه تفسیر برای رابط بودن معلول

تفسیر مشاء: اضافه از نظر معنی غیر از موضوع آن است، اما به وجود موضوعش موجود است، مانند ابوت که در معنی غیر از زید است اما زید که پدر است و ابوت که اضافه است، به وجود واحد موجود‌ند. خدا نیز عین ارتباط به ممکنات است. این همان کثرت وجود با وحدت سنخی آن است.

 تفسیر علامه و شاگردانش: نسبت معلول به علت، عین همان معلول است نه غیر از آن، زیرا اگر غیر آن باشد، لازمه‌اش این است که معلول در ذاتش بی‌نیاز از علت باشد. پس نسبتش به علت، عین ذاتش است.

تفسیر ملاصدرا: ربط و ارتباط به معنی نسبت در عرفان است؛ شیئیت وجود ممکنات عین شیئیت واجب تعالی است، اگرچه معانی آن‌ها متفاوت است.

در تفسیر ابن سینا، می‌توان معلول را بدون تصور علت آن تصور کرد.

در تفسیر علامه، معلول با این‌که عین ربط به علت است اما می‌توان آن را مستقل ملاحظه کرد. اما در تفسیر ملاصدرا، نمی‌توان معلول را بدون علتش که خدا باشد تصور کرد.

 

(ص88) اقتضاء و اولویت

ان قلت: می‌توانیم ماهیت انسان را بدون جنس و فصل آن تصور کنیم، چنان‌که می‌توانیم وجود او را بدون خدا تصور کنیم.

قلت: فهم عقلی امکان ندارد اما نفس در مرتبه تخیل می‌تواند انسان را بدون جنس و فصل تصور کند ولی وجود تنها با علم حضوری شناخته می‌شود. به‌علاوه، چون نامتناهی و مجرد است، از دسترس قوه تخیل خارج است.

با توجه به حقیقت امکان، ممکن در ذات خود اقتضای وجود ندارد، چنان‌که اقتضاء اولویت وجود یا عدم هم ندارد، چه اولویت به حدّ وجوب برسد چه نرسد.

اقتضا به معنای علیت است، چه علیت تام و چه علیت ناقص.

اولویت بر دو نوع است: أـ تعیینی که با تعیین یک طرف، طرف دیگر اصلاً جایی ندارد. ب‌ـ غیر تعیینی.

 

دلایل ابطال اولویت

دلیل یکم: ممکن قطع نظر از علت خود، باطل است. پس هیچ‌گونه اقتضاء، اولویت و ترجیح ندارد.

دلیل دوم: ممکنات فی نفسه معدومند و تمایزی میان معدومات نیست. وقتی تمایز نبود، ترجیح و اقتضاء هم نخواهد بود.

(ص89) ملاصدرا: «کل شیئ‌ هالک إلا وجهه» دلالت بر هلاکت و بطلان ذاتی ممکنات و انحصار وجود به حق تعالی دارد. هالک، مشتق است و صفت مشبهه. پس شامل حال، گذشته و آینده می‌شود. پس همه ممکنات در ذات ‌هالک و معدوم‌اند و چیزی جز او نیست که این هلاک را نداشته باشد.

 

معانی حق و باطل

1ـ ثابت و موجود 2ـ موجود دائم 3ـ موجود واجب 4ـ مطابقت قضیه با واقع که همان صدق است.

حق به معنای اول و چهارم مشکک است. حق به معنای چهارم مشکک است، زیرا قضیه‌ای که دائماً صادق است، أحق است از قضیه‌ای که دائماً صادق نیست. أحق الأقاویل ما کان صدقه دائماً و هو الیقینی. و أحق من ذلک ما کان صدقه اولیاً.

ملاصدرا: واقع اعم از وجود عینی و ذهنی و اعتبار است؛ همان نفس الأمر بالمعنی الأعم.

 

(ذنابه) تقسیم شیئ به واجب، ممکن و ممتنع

1ـ تقسیم مفهوم به واجب، ممتنع و ممکن، تقسیم و حصر حقیقی یا در رتبه حقیقی است، زیرا احتمال ضرورت وجود و عدم برای انسان سالم، قابل طرح نیست.

2ـ وجوب، امتناع و امکان در مورد رابطه هر موضوعی با محمولش جاری است، اگرچه در فلسفه این مواد را فقط در رابطه موضوع با محمول «وجود» به‌کار می‌برند.

 

(ص91) تفاوت مواد در منطق و فلسفه از نظر ایجی(مواقف)

وجوب و امتناع در فلسفه به معنای ضرورت وجود و ضرورت عدم است. امکان به معنای لاضرورت وجود و عدم است ولی در منطق، وجوب به معنای ضرورت حمل، امتناع به معنای ضرورت عدم حمل و امکان به معنای لا ضرورت حمل و عدم حمل است.

دلیل: اگر مواد ثلاث در منطق به همان معنای فلسفی باشد، لازمه‌اش این است که لوازم ماهیات، بذاته لازم باشند که اولاً با ادله توحید سازگار نیست؛ ثانیاً خود ماهیت، ممکن است و لوازم آن نیز ممکن است، اگرچه از لوازم ماهیت است. نسبت به ماهیت، لازم است ولی خود ماهیت و لوازمش بدون لحاظ علت، ممکن‌اند.

پاسح: مواد ثلاث در هر دو مورد به یک معنی است و تفاوت آن‌ها در محمول است. محمول در فلسفه، وجود است ولی در منطق، وجود و غیر وجود.

‌و وجوب لازم ماهیت برای ماهیت غیر از وجوب لازم ماهیت لذاته است.

به‌علاوه ضرورت در قضیه «چهار زوج است»، ضرورت ازلی نیست ولی در قضیه «الله تعالی موجود بالضروره» ازلی است.

 

تفاوت ماده و جهت

1ـ هر قضیه‌ای ماده دارد ولی لازم نیست جهت داشته باشد.

2ـ مواد به حصر عقلی سه نوع‌اند اما جهات محصور نیست.

3ـ مواد مطابق با واقع است اما ممکن است جهت مطابق با واقع نباشد.

نظر محقق دوانی درباره ضرورت لوازم ماهیات برای آن (بعض اجله اصحاب البحوث)

اگر بپذیریم که لوازم ماهیات برای ماهیات ضرورت ذاتی دارند، سخن مواقف تمام است. پس حق در پاسخ آن است که گفته شود: لازم ماهیت ضرورت ذاتی ندارد، زیرا لازم ماهیت در صورت وجود ماهیت ضرورت دارد. پس این ضرورت، ضرورت به شرط وجود است. به عبارت دیگر ضرورت وصفی است که قضیه حاصل از آن مشروطه عامه است، نه ضروریه مطلقه (ذاتیه). در این صورت، اگر بخواهد لازم ماهیتی ضرورت ذاتی داشته باشد، باید آن ماهیت واجب بالذات باشد. اما اگر ماهیتِ ممکن بود، از آن‌جا که لازم برای او به شرط وجود ضرورت دارد و وجود این ماهیت هم متوقف بر علت هست، پس این ضرورت وصفی و غیری است. وصفی است، زیرا موضوع با وصف وجود این لازم را دارد. غیری است، زیرا وجودی که موضوع است، مجعول خالق تعالی است و بنابراین محقق دوانی ضرورت ذاتی را مساوی با ضرورت ازلی می‌داند و نیز ضرورت ثبوت لازم برای ماهیت را ضرورت وصفی می‌داند.

لازمه این پاسخ این است که تمام لوازم ماهیت به لازم الوجودین برگردد. پس اصلاً لازم ماهیت نداریم، همان‌طور که علامه در فرع اول اصالت وجود در نهایه بیان کرده‌اند.

 

(ص92) پاسخ اول ملاصدرا به دوانی

اولاً، لازم ماهیت برای نفس ماهیت، ثابت است بالضروره، ولی در حین وجود، یعنی وجود گرچه لازم است ولی نیاز به آن برای تقرر ماهیت است، نه برای ثبوت لازم ماهیت برای ماهیت، زیرا لازم ماهیت، لازم نفس ماهیت است و قضیه حاصله حینیه است، نه مشروطه. بنابراین نقش وجود در ثبوت لازم، بالعرض است نه بالذات. چنان‌که جاعل در موجودیت ماهیت ممکن نقش بالذات دارد، ولی برای ثبوت لازم ماهیت برای ماهیت نقشش بالعرض است و قضیه ضروریه مطلقه است. پس لازم ماهیت برای نفس ماهیت، ثابت است نه برای ماهیت به شرط وجود. ولی در عین حال سخن صاحب مواقف تام نیست، زیرا ضرورت ذاتیه مطلقه غیر ضرورت ذاتیه ازلیه است، زیرا در ضرورت ذاتیه مطلقه، وجود موضوع به نحو ظرفیت و نه شرطیت لازم است، ولی در ضروریه ازلیه هیچ امری جزء ذات موضوع نیست.

همان‌طور که ذاتیات مجعول نیستند، لوازم هم مجعول نیست، پس عدم جعل از اختصاصات ذات نیست بلکه شامل لوازم نیز هست. پس صاحب مواقف دو اشتباه دارد: 1ـ فرق نگذاشتن بین ضرورت ذاتیه و حینیه 2ـ فرق نگذاشتن بین ضرورت ذاتیه مطلقه و ازلیه.

پاسخ دوم ملاصدرا: (مختار ملاصدرا در تعلیقات شرح حکمت الاشراق این پاسخ است، نه پاسخ اول)

آن‌چه مخل توحید است، ضرورت ازلی داشتن دیگر چیزها مانند ماهیت است. اما در لوازم ماهیت، ضرورت ذاتی جریان دارد نه ازلی.