المنهج الثاني: في أصول الكيفيات و عناصر العقود و خواص كل منها - فصل نوزدهم: چگونگی شناخت معدوم و ممتنع

فصل نوزدهم: چگونگی شناخت معدوم و ممتنع (ص238)

هر چیزی که معلوم باشد، باید از غیر خودش متمایز باشد. هر چیزی که از غیر خودش متمایز باشد، موجود است. پس هر معلومی موجود است. عکس نقیض آن: هر چیزی که موجود نباشد، معلوم هم نیست.

ولی امور بسیاری را می‌شناسیم که معدومند بلکه ممتنع الوجودند مانند شریک الباری، امتناع اجتماع نقیضین. چگونه می‌توان میان این دو مطلب جمع کرد؟

پاسخ: معدوم یا بسیط است مانند نفی ضد، مثل و شریک از خدا یا مرکب است مانند علم به امتناع اجتماع متقابلین و مضادین.

راه یکم علم به معدوم بسیط: از راه تشبیه به موارد مشابه موجود. مثلاً برای نفی ضد از خدا گفته می‌شود: نسبت ضد به خدا مانند نسبت سواد به بیاض است، چیزی که نسبتش مانند نسبت سواد به بیاض است، به خدا نسبت داده نمی‌شود. پس خدا ضد ندارد.

مثل به خدا مانند نسبت دو نوع مندرج تحت یک جنس یا مانند نسبت دو فرد مندرج تحت نوع است. چیزی که نسبتش مانند نسبت دو فرد تحت نوع یا دو نوع تحت جنس است، به خدا نسبت داده نمی‌شود. پس خدا مثل ندارد.

تا تضاد، تماثل و تجانس میان امور موجود شناخته نشود، ممکن نیست ضد و مثل و مجانس خدا شناخته شود و از او سلب شود.

علم به معدوم مرکب از طریق علم به بسائط وجودی آن حاصل می‌شود. مانند تعقل سواد و بیاض. سپس تعقل مواردی از اجتماع که ممکن است، هرچند ارتباطی به سواد و بیاض نداشته باشد.

آن‌گاه می‌توان گفت: اجتماعی که امری وجودی است، برای سواد و بیاض ممکن نیست.

(ص239) راه دوم علم به معدوم بسیط: از راه تعقل مفاهیم و عناوین ممتنعات مانند معدوم مطلق، مجهول مطلق، اجتماع نقیضین، شریک الباری و مانند آن. پس از درک مفاهیم آن‌ها احکام مناسبشان را بر آن‌ها می‌توان حمل کرد.

از این طریق می‌توان شبهه مشهور در قضایایی مانند: المجهول المطلق لایخبر عنه را حل کرد.

راه سوم علم به معدوم بسیط: نخست باید وجودهای مضاف را شناخت، از طریق آن‌ها و سلب وجود از مضاب الیه، عدم‌های مضاف را شناخت و با حذف مضاف الیه عدم‌های مضاف، عدم مطلق را شناخت.

راه چهارم علم به معدوم بسیط: شناخت آن‌ها از طریق عدم امکان اجتماع امور متضاد و متناقض در ذهن، مانند شناخت معدوم در خارج که از طریق نیافتن آن‌ها شناخته می‌شوند. (دو راه اخیر پیشنهاد است).