عرفان عملی (2): مقامات - مقام سوم: زهد

مقام سوم: زهد

صرف رغبت است از متاع دنيا و اعراض قلب است از اعراض آن.[71]

«قيل لامير المؤمنين صلوات الله عليه: ما الزهد في الدنيا؟ قال تنكب حرامها»؛[72] پرهيز از حرام، زهد است در دنيا.

قال اميرالمؤمنين صلوات الله عليه: الزهد في الدنيا قصر الامل و شكر كل نعمة و الورع عما حرم الله عليك[73]

زهد، كوتاه ساختن آرزو، سپاس نعمت و پرهيز از محرمات الهي است و نيز فرمود: «الزهد تقصير الآمال و اخلاص الاعمال»؛[74] كوتاهي آرزوها و اخلاص در عمل، زهد است. تا محبت دنيا و متعلقات آن در دل باشد، اخلاص نيست و تا اخلاص نباشد، زهد نيست.

در واقع، اخلاص نشان قطع تعلق از دنياست و قطع تعلق از دنيا، زهد است. به همين خاطر است كه آن‌كه ميل به دنيا و لذت‌هاي دنيا دارد، به حقيقت زهد دست نمي‌يابد. چنان‌كه آن حضرت فرمودند: «كيف يصل الي حقيقۀ الزهد من لم‌يمت شهوته».[75]

مردن شهوت به اين است كه سمت و سوي رفتارهاي انسان را معين نسازد، نه آن‌كه ريشه‌كن شده باشد. شهوت مرده، شهوت رام است كه صاحبش را به هرسو كه مايل باشد نمي‌برد. تا شهوت رام نشود، محبت متعلقات آن كه دنياست، از دل بيرون نرود و تا محبت دنيا از دل بيرون نرود، آرزو ريشه‌كن نگردد و تا آرزو ريشه‌كن نگردد، زهد حاصل نشود.

و نيز فرمود: «ليس الزهد في الدنيا باضاعة المال و لا بتحريم الحلال، بل الزهد أن لا تكون بما في يدك أوثق منك بما في يد الله عزوجل».[76]

زهد ترك مال و پرهيز از حلال نيست، بلكه زهد آن است كه بر خدا اعتماد كني نه بر خود. زهد آن است كه داشته‌هاي خودت، اطمينان بخش‌تر از ملك الهي نباشد.

به همين معناست آن‌چه را كه آن حضرت فرمود: «أصل الزهد حسن الرغبة فيما عند الله»؛[77]. به نيكي به آن‌چه نزد خداست راغب بودن، چشم به عنايات او داشتن، با ديدن آن‌چه نزد اوست، به غير چشم نداشتنْ اصل و ريشه زهد است.

و نيز فرمود: «ليس الزهد في الدنيا لبس الخشن و أكل الجشب»؛[78] پوشيدن پشمينه و خوردن خشكينه، زهد نيست، بلكه «الزهد هو الاعراض عن الدنيا بالتدريج».[79]

تا به درجه‌اي رسد كه نه بر اقبال دنيا خوش باشد و نه در ادبار دنيا ناخوش؛ چنان‌كه فرمود: «الزهد كله بين كلمتين من القرآن قال الله سبحانه: لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»؛[80] «و من لم يأس علي الماضي و لم‌يفرح بالآتي فقد أخذ الزهد بطرفيه».[81] تا دل بستگي به چيزي نباشد، از آمدن آن خوش و از رفتنش ناخوش نخواهيم شد.

خوشي و ناخوشي نتيجه دست‌يابي به محبوب يا از دست دادن آن است، پس آن‌كه با رو آوردن دنيا به او خوش نمي‌گردد، بدين خاطر است كه نسبت به آن محبت و دلبستگي ندارد.

زاهد آن است كه به آن‌چه از دنيا يابد، شاد نشود و به آن‌چه از وي درگردد، اندوهگين نشود.[82]

ابوعثمان گويد: زهد، دست بداشتن است از دنيا و باك نداشتن از آن، اندر دست هركه بود.[83] زهد دست بداشتن از دنيا است بي‌تكلف.[84]

جنيد گويد: زهد تهي‌دلي است بر آن‌چه ازو خالي است،[85] زهد آن است كه ترك املاك كند و به دل تتبع آن نكند[86].

سري سقطي گفته است كه زهد، ترك حظ‌هاي نفساني است.[87]

ابوسليمان دارايي گويد: زهد دست بداشتن است از آن‌چه تو را از خداي مشغول دارد.[88]

ابوحفص گويد: زهد نبود مگر اندر حلال و چون حلال نبود، در دنيا زاهد نبود.[89]

يكي را گفتند زهد چيست اندر دنيا؟ گفت: دست بداشتن از آن‌چه دروست با آن‌كه دروست.[90]

بشر حافي گويد: زهد ملكي است كي ننشيند مگر اندر دل خالي.[91]

حاصل آن‌كه تعاريف ياد شده، خواه در روايات و خواه در سخنان صوفيه كه برگرفته از اخبار و روايات است، با همه تعابير مختلف و متعدد به يك حقيقت اشاره دارد و آن دل به غير خدا نداشتن است. انجام حرام به‌خاطر اشتهاي به لذت دنياست، پس ترك حرام نتيجة ترك اشتهاي به حرام است كه غير از دنيا نيست.

آرزوهاي دراز، معلول دلبستگي به دنياست، از اين‌رو كوتاه كردن آرزو جز به بي‌رغبتي نسبت به دنيا به دست نمي‌آيد. اخلاص عمل آن‌گاه ممكن است كه دل به يگانه سپرده باشيم و غير او در آن جايي نداشته باشد. مرگ شهوت نيز همين‌گونه است.

وثاقت به خدا، رغبت به او، شاد نشدن به دنيا، ترك دنيا بي‌تكلف و تهي‌دلي بر ناداري، همه نشان فراغت دل است از غير خدا و به همين خاطر است كه با داشتن و برخورداري از نعمت‌هاي دنيا نيز سازگار است.

مي‌شود مال و ثروت داشت، ولي آن را در دست داشت نه در دل؛ مي‌توان از نعمت‌هاي دنيا برخوردار بود، ولي بدان دلبسته نبود. چنان‌كه ديديم هدر دادن مال، پوشيدن لباس خشن، خوردن غذاي دل ناپذير و ترك حلال، هيچ كدام نه زهد است و نه نشان زهد.

زهد آن است كه دل را به غير متمايل نسازد، خواه دارا باشد و خواه نادار؛ توانمند باشد يا ناتوان.

 

فضيلت زهد

1ـ زهد كليد هر نيكي و خوبي است، چنان‌كه اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمودند: «جعل الخير كله في بيت و جعل مفتاحه الزهد».[92]

فضيل بن عياض گويد: خداي همه شرها در خانه‌اي نهاد و قفل بر وي نهاد و كليد او دوستي دنيا كرد و همه خيرها اندر خانه‌اي نهاد و زهد كليد او كرد.[93]

2ـ كليد ورود به آخرت و برائت از جهنم است، چنان‌كه امام صادق صلوات الله عليه فرمود: «الزهد مفتاح باب الاخرة و البرائة من النار».[94]

3ـ نشان حكمت است، چنان‌كه پيامبر خدا … فرمودند: «إذا رأيتم الرجل قد أعطي الزهد في الدنيا فاقربوا منه فانه يُلَقّي الحكمة».[95]

4ـ بزرگ‌ترين راحتي در دنياست، چنان‌كه اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «الزهد في الدنيا، الراحة العظمي».[96]

5ـ آراستگي حكمت است؛ «زين الحكمة الزهد في الدنيا».[97]

6ـ هيچ آراستگي چون زهد نيست؛ «يا موسي ما تزيّن المتزيّنون بمثل الزهد في الدنيا».[98]

 

عوامل زهد

1ـ معرفت به خدا

اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «يسير المعرفة يوجب الزهد في الدنيا»[99]. «الزهد ثمرة اليقين»[100] و «اليقين يثمر الزهد».[101]

 

2ـ شناخت دنيا

ابن جلا گويد: زاهد آن بود كه به دنيا نگرد به چشم زوال تا اندر چشم تو حقير گردد تا از وي برگشتن تو را آسان بود.[102]

اگر كسي عظمت و جلالت خدا شناسد، چشم به نعمت او نيز نخواهد داشت، مگر آن‌كه در آن نيز او بيند و اگر كسي حقارت دنيا شناسد، بدان طمع نكند و چشم ندوزد تا چه رسد كه بدان دل بندد و مگر كسي تنها يك آيت از قرآن فهميده باشد كه «قل متاع الدنيا قليل»[103] وي را بس است كه بدان بي‌رغبت باشد.

اگر كسي سرنوشت دنياطلبان را ديده يا شنيده باشد كه براي كسب دنيا چه زحمت‌ها و رنج‌ها كشيده‌اند و براي حفظ آن صد چندان به رنج و زحمت افتاده‌اند و اگر بداند كه چه چشم‌ها كه پدران دنياطلب از فرزندانشان كه در دنياطلبي رقيب آنان بودند، كور كردند و از حدقه به در آوردند، چه سرها كه فرزندان دنياطلب از پيكر پدران خويش جدا ساختند، چه جنگ‌ها و خونريزي‌ها كه براي تصرف دنيا انجام دادند، چه حرمت‌ها كه شكسته‌اند و چه و چه؛ خواهند فهميد كه «الرغبة في الدنيا تكثّر الهمم و الحزن و الزهد في الدنيا يريج القلب و البدن».[104]

 

3ـ تمرين زهد

اميرمؤمنان صلوات الله عليه فرمود: «التزهّد يؤدي الي الزهد»[105] و نيز فرمود: «أول الزهد التزهّد».[106]

4ـ ياد مرگ

«أفضل الزهد في الدنيا ذكر الموت».[107]

5ـ دين داري

«الزهد ثمرة الدين»[108] و «الزهد أصل الدين».[109]

از آن‌جا كه زهد، بي‌رغبتي به دنيا و متعلقات آن است، نتيجه‌اش سخاوت است و ايثار.

يحيي بن معاذ گويد: دنيا چون عروسي است؛ جويندة او، مشاطة اوست و زاهد اندرو چون كسي بود كه روي وي سياه كند و موي وي بكند و جامة وي بدرد و عارف به خداي مشغول بود و با سوي وي ننگرد[110] و گر بنگرد، جز فعل خداي نبيند.