فصل دوم، بخش دوم: انسان پيش از طبيعت - 2ـ2ـ6ـ تعدّد نفس

2ـ2ـ6ـ تعدّد نفس

علاوه بر آن‌چه درباره مراتب نفس گفته شد كه مربوط به اقسام نفوس بود و آدميان بر سه دسته بودند، بحث ديگر اين است كه آيا همان‌گونه كه عقل بسيط است و هيچ‌گونه تعدّدي در آن راه ندارد و افلوطين تعدّد آن را به هر نوع كه باشد به شدت ردّ مي‌كند و فرض هرگونه كثرت و تعدّدي در آن را خنده‌آور مي‌داند، (ر.ك. 2،9،1). نفس نيز همين‌گونه است و هيچ‌گونه تعدّد و كثرتي ندارد يا داراي تعدّد و مراتب مختلف است؟ به تعبير ديگر، آيا يك نفس به تنهايي داراي مراتب متعدّد است؟

پيش از اين نفس را داراي دو جهت دانستيم كه از جهتي رو به زمين و تعلّقات مربوط به آن دارد و از جهتي رو به عقل و زيبايي‌هاي مربوط به آن. اينك حدّ وسط و ميان آن را نيز بر آن مي‌افزاييم و در نتيجه نفس داراي سه مرتبه يا جهت يا بخش مي‌شود. بخشي يا جهتي از آن در وطن اصلي خويش در جهان برين است، و جهتي ديگر از آن در جهان فرودين و در غربت به سر مي‌برد و وجه سوم آن ميانه آن دو قرار دارد.

از جنبه نخست، در كمال صفا و پاكي و پيراستگي قرار دارد و از جنبه دوم در نهايت تيرگي و كدورت و آميختگي به جهان محسوس. از جهت سوم ميانه پاكي و آلودگي است؛ نه چنان صاف و صيقلي است كه آسماني باشد و نه چنان تيره و كدر است كه زميني باشد، بلكه ميانه آن دو است كه برحسب نزديكي و دوري نسبت به آن دو جهت، مراتب متعدّدي براي آن قابل تصوّر است. اين مرتبه، مرتبه برزخي نفس است كه براي عبور از مرتبه فرودين و سفلي به مرتبه برين و علوي بايد از آن گذر كرد.

افلوطين مي‌نويسد: «نفس ما داراي سه بخش است: يكي هميشه در جهان برين نزد عقل مي‌ماند؛ دومي روي در جهان محسوس دارد و با اين جهان در ارتباط است و سومي در ميان اين دو. چون نفس، ذاتي واحد است كه قواي بسياري دارد، گاه با جزء بهتر خود كه بهترين جزء هستي است، به جهان معقول عروج مي‌كند، گاه با جزء بدش به سوي زمين فرود مي‌آيد و جزء ميانگين را با خود مي‌كشد، زيرا حق ندارد تمام نفس را با خود به سوي پايين بكشد». (2،9،2)

اين بخش نخست نفس است كه انديشه و ادراك كلي از كارهاي اوست و همين بخش است كه پرتوهاي عقل بر آن مي‌تابد و به تعبير افلوطين، «اين‌جا پاك‌ترين و ناب‌ترين منطقه نفس است». (3،3،5). آن بخش كه تفكّر و ادراك عقلي كار آن است، مرتبه عالي نفس است و آن بخش كه ادراك حسي كار آن است، مرتبه داني نفس است و ميان آن دو، مرتبه‌اي است كه به تعبير افلوطين «ما» هستيم. او مي‌نويسد:

تفكّر كننده خود ما هستيم و درباره انديشه‌هايي كه هنگام تفكّر پيدا مي‌شوند، ما تفكّر مي‌كنيم. اين خود ماييم ولي فعاليت‌هاي عقل از بالا مي‌آيند و فعاليت‌هاي ادراك حسي از پايين. خود ما جزء اصلي نفس هستيم ميان دو قوه پست و عالي يعني ميان ادراك حسي و عقل. (همان)