فصل دوم، بخش دوم: انسان پيش از طبيعت - 2ـ2ـ8ـ ازليّت انسان

2ـ2ـ8ـ ازليّت انسان

افلوطين سابقة انسان را منحصر به همين وجود طبيعي او نمي‌داند بلكه او را در جهان‌هاي پيشين داراي وجود ويژة خود مي‌داند و او را همنشين عقول (خدايان). مي‌شناسد و مي‌گويد: «آيا ما آن بالايي هستيم يا آن‌چه به آن نزديك مي‌شود و در زمان «مي‌شود»؟ نه، ما پيش از اين« شدن» در آن‌جا بوديم، آدميان ديگري بوديم، بعضي از ما خدا بود و نفس محض بود و عقل بود، با كل هستي پيوسته بوديم و از اجزاي جهان معقول بوديم نه جدا و منقطع از آن؛ نه، متعلّق به كل بوديم، همچنان‌كه امروز هم از او منقطع نيستيم.» (14،4،6).