فصل دوم، بخش سوم: انسان در طبيعت - 2ـ 3ـ 19ـ صعود يا جدايي نفس از بدن
2ـ 3ـ 19ـ صعود يا جدايي نفس از بدن
آيا جدا شدن نفس از بدن همان صعود آن است يا علاوه بر آن به امور ديگري نيز نيازمند است؟ چنانكه در جاي ديگر به تفصيل خواهيم گفت، جدايي از بدن به تنهايي براي صعود آن، بسنده نيست. به گفته افلوطين، «صعود نفس و جدا شدنش، تنها جدا شدن از تن نيست، بلكه جدا شدن از همه چيزهايي است كه در جريان «شدن» و فرود آمدن آن، بدان افزوده شده است. نفس در هنگام فرود آمدنش به جهان پايين، ذاتي ديگر ـ يا تصويري ـ از او پديد ميآيد و اين ذات ديگر است كه فرود ميآيد». (12،1،1).
بنابراين، آنچه كه اينك در زمين به نام نفس وجود دارد، هماني نيست كه در فراتر از زمين حضور داشت. هم ميتوان گفت كه تصوير آن است، هم ميتوان گفت حقيقت ديگري شده است، ولي نه حقيقتي كه كاملاً با نفس عالم برين «ديگر» باشد. اين ذات كه به خاطر پيدايش تغييرات متعدّد، غير از نفس عالم برين شده است، بايد به وضعيت پيشين خود باز گردد تا بتواند به اصل خود رجوع كند. دقيقاً آنچه سبب شده است تا نفس غير از ذات اصلي خود شده باشد، زميني شدن است، پس بايد از زميني شدن برون شود. به تعبير افلوطين، «ناچار بايد از اين جهان بگريزيم». (1،2،1).
گريز از اين جهان فرودين، اگرچه به معني ورود و استقرار در عالم برين بهويژه در همه عوالم نيست، ولي به عنوان اولين قدم بايد از آن بيرون رفت. البته آنچه كه اسباب گريز از اين عالم شده است، ميتواند در ادامه، آدمي را به عوالم فراتر برساند.