منزل نخست؛ بیداری - عوامل مؤثر در جبران كاستيها
عوامل مؤثر در جبران كاستيها
براي شناخت نقايص خود و ايجاد ميل به جبران كاستيها نكاتي گفته شده است كه به اشاره بازگو ميكنم:
أـ شناختن عظمت خدا
براي رسيدن به اين شناخت، در اين مرحله، ميتوان به نگاه اولياء خدا به عظمت او و تسليم بودن آنها در مقابل دستورات او توجه نمود. اين چه عظمتي است كه او كه در وصفش «لَولاكَ لَما خَلَقتُ الاَفلاك»[83] گفته شده است، ميفرمايد: إلهي ما عَبَدناكَ حَقَّ عِبادَتِك؛[84] آنچنان كه شايسته توست، تو را نپرستيدم. عبادت ما شايسته ما بود نه شايسته تو. اين چه بزرگي است كه ولي كامل (علیه السلام) ميفرمايد:
و هذا ما لاتَقومُ لَه السّمواتُ و الاَرضُ يا سَيّدي فَكَيفَ لي و أنا عَبدُك الضّعيفُ الذَّليلُ الحَقيرُ المِسكينُ المُستَكين.[85]
خدايا آسمان و زمين تاب تحمّل قهر عظمت تو را ندارند تا چه رسد به من كه بندهاي ناتوان، خوار، كوچك، نيازمند و زمين گيرم.
اين چه قهري است كه زينت عابدان ميفرمايد:
«الهي لَو بَكَيتُ إليكَ حتّي تَسقُطَ أشفارَ عَيني و انتَحَبتُ حتّي يَنقَطِعَ صَوتي و قُمتُ لكَ حتّي تَتنَشِرَ قَدَمايَ و رَكَعتُ لكَ حتّي يَنخَلِعَ صُلبي و سَجَدتُ لكَ حتّي تَتَفَقّأ حَدَقَتايَ و أكَلتُ تُرابَ الاَرضِ طولَ عُمري و شَرِبتُ ماءَ الرَّمادِ آخِرَ دَهري و ذَكَرتُكَ في خِلالِ ذلك حتّي يَكِلَّ لساني ثُمّ لَمأرفَعْ طَرفي إلي آفاقِ السّماء إستِحياءً مِنكَ، ما استَوجَبتُ بِذلكَ مَحوَ سَيّئةٍ واحدةٍ من سَيِّئاتي»؛[86] خدايا! اگر در حضور تو چندان بگريم كه مژههايم بريزد و چنان زاري كنم كه نفسم بند آيد و چندان در خدمت تو بر پاي ايستم كه پاهايم آماس كند و چندان به تعظيم خم شوم كه مهرههاي پشتم فروريزد و چندان پيشاني بر خاك مالم كه چشمانم از حدقه در آيد و همه عمر خاك زمين خورم و آب خاكستر نوشم و پيوسته ياد و نام تو را بر زبان آورم تا زبانم از حركت باز ماند و از شرم، چشم سوي آسمان برندارم، هنوز سزاوار آن نيستم كه يك خطا از خطاهايم پاك شود.
معرفت به عظمت خدا و حقارت و ذلت نفس است كه از آدمي چنين ميسازد. در اين منظره، كوچكترين خطا كه ممكن است مكروه هم نباشد، بزرگترين جنايت است كه صاحب آن اگرچه چنان بگريد كه همراه با اشكهايش، مژههايش نيز فرو ريزد، چنان ركوع كند و از سرِ تعظيم خم شود كه مهرههاي كمرش از هم بگسلد، چنان سجده كند و از سرِ ذلّت به خاك درافتد كه چشمانش از حدقه در آيد، چنان كمر به بندگي ببندد كه پاهايش آماس كند، باز هم اين انسان سزاوارِ بخشش و آمرزش آن نيست. تو خود نيك بينديش كه اگر آدمي سر تا پا خطا باشد، آنهم نه خطاي كوچك، بلكه خطاها و لغزشهايي كه در بزرگي بيمانند باشد مانند شرك در عقيده و عمل، هتك حرمت بندگان خدا، آزار دل بيچارهگان، ستم به ناتوانها، دشمني اولياي خدا، همراهي با ابليس و … چگونه ميتواند از عهدهی لغزشهايش برآيد؟ بايد چگونه اشك ريزد؟ چگونه سر بر خاك نهد؟
گفت اي موسي ز من ميجو پناه |
|
با دهاني كه نكردي تو گناه[87] |
در اين منظره، گناه و خطا و نسيان همه برابر است، زيرا نشان از ناديده انگاشتن عظمت خداست. با نگاه به عظمت او، نه تنها نبايد لغزيد، بل نبايد فراموش كرد و به غفلت گراييد.
دائماً غفلت ز گستاخي دمد |
|
كه برد تعظيم از ديده رمد |
غفلت و نسيان بد آموخته |
|
ز آتش تعظيم گردد سوخته |
هيبتش بيداري و فضلت دهد |
|
سهو و نسيان از دلش بيرون جهد |
وقت غارت خواب نايد خلق را |
|
تا نبربايد كسي زو دلق را |
خواب چون در ميرهد از بيم دلق |
|
خواب نسيان كي بود با بيم خلق |
لاتُؤاخِذ إن نَسينا[88] شد گواه |
|
كه بود نسيان به وجهي هم گناه |
زانك استكمال تعظيم او نكرد |
|
ور نه نسيان در نياوري نبرد |
گرچه نسيان لابد و ناچار بود |
|
در سبب ورزيدن او مختار بود |
كه تهاون كرد در تعظيمها |
|
تا كه نسيان زاد يا سهو و خطا |
هم چو مستي كو جنايتها كند |
|
گويد او معذور بودم من ز خود |
گويدش ليكن سبب اي زشتكار |
|
از تو بد در رفتن آن اختيار[89]
|
بـ شناختن خود و آلودگيهاي آن
اگر بدانيم آنكه مظهر حسن ازلي بود، آنكه حسنش در صورت و سيرت، با عام و خاص چنان كرد كه شنيدهاي. ميگفت:
و ما اُبَرِّءُ نَفسي إنَّ النّفسَ لاَمّارَةٌ بالسّوء؛[90] من نفس خويش را مبرّا نميدانم، به يقين نفس به زشتيها بسيار فرمان دهد.
او كه در مقابل ترك يك گناه، زندان را پذيرفت، بل پسنديد و گفت زنداني كه مرا از گناه بازدارد، محبوب من است؛ «رَبِّ السِّجنُ أحَبُّ إليَّ ممّا يَدعونَني إليه»؛[91] پروردگارا! زندان به نزد من از آنچه آنان مرا بدان ميخوانند، محبوبتر است.
اگر يوسف از نفس خود چنين شكايت كند، ديگران بايد چه كنند؟ و اگر نفس يوسف چنين باشد، نفس ديگران چگونه است؟
نفس تو هر دم برآرد صد شرار |
|
كه ببينيدم منم ز اصحاب نار |
جزو نارم سوي كل خود روم |
|
من نه نورم كه سوي حضرت شوم |
همچنان كين ظالم حق ناشناس |
|
بهر گاوي كرد چندين التباس |
او ازو صد گاو برد و صد شتر |
|
نفس اين است اي پدر از وي ببر
|
نيز روزي با خدا زاري نكرد |
|
يا ربي نامد ازو روزي به درد[92] |
اگر نفس نبود، براي آدمي آزمون نبود و اگر آزمون نبود، سير و حركت و تكامل نبود. اگر نفس بود و بر آن سلطه يافتي و از مكر و فريب پيوسته و رنگارنگ آن در امان ماندي، ميتوان به آينده خويش اميد داشته باشي. تسلط بر نفس هم به آساني ممكن نشود. بدان نيكي كني، به نوعي گرفتارت كند، بدان سختگيري، به نوعي ديگر پابندت نمايد.
با لئيم نفس چون احسان كند |
|
چون لئيمان نفس بد، كفران كند |
زين سبب بُد كه اهل محنت شاكرند |
|
اهل نعمت طاغيند و ماكرند |
شكر كي رويد ز املاك و نعم |
|
شكر ميرويد ز بلوي و سقم[93] |
هرچه كنيد، او پادزهري دارد كه به آساني قابل شناسايي نيست، اين است كه معرفت به نفس از پيچيدهترين علوم است و بهترين زمينه براي معرفتِ ربّ است. با اين همه مكر و فريب و دلق و آستين، كيست كه از عهدهی شناخت آن برآيد، تا چه رسد به كنترل نمودن آن و به تسليم واداشتن آن؟
شهر را بفريبد الاّ شاه را |
|
ره نتاند زد شه آگاه را |
نفس را تسبيح و مصحف در يمين |
|
خنجر و شمشير اندر آستين |
مصحف و سالوس او باور مكن |
|
خويش با او همسر و همسِر مكن |
سوي حوضت آورد بهر وضو |
|
واندر اندازد تو را در قعر او[94] |
اگر آن صاحب حسن ازلي كه پس از شكوه از دست نفس كه به زشتيها بسيار فرمان ميدهد، نفرموده بود كه «إلاّ ما رَحِمَ رَبّي»،[95] ديگر هيچ اميد به رهايي از مكر و فريب و حيلت او نداشتيم، چه او هركه را با آنچه كه بدان مأنوس است، ميفريبد؛ اهل نماز را با نمازشان ميفريبد، اهل علم را با علمشان سر ميبُرد، اهل ثروت را با مالشان آلوده ميسازد. هركه هرچه دارد، ابزاري است براي ظهور مكر و فريب ابليس لعين، «إلاّ مَن أتي اللهَ بِقلبٍ سَليمٍ».[96] شيطان و نفس اگر يك نباشند، حتماً يك هدف و مقصد و جايگاه خواهند داشت.
نفس و شيطان بود ز اول واحدي |
|
بوده آدم را عدو و حاسدي |
آنك آدم را بدن ديد او رميد |
|
وآنك نور مؤتمن ديد او خميد[97] |
نفس و شيطان هر دو يك تن بودهاند
|
|
در دو صورت خويش را بنمودهاند[98]
|
همانگونه كه شيطان تن تو را ديد، با تن تو نيز كار دارد و به وسيله تن تو به جانت نفوذ ميكند، نفس نيز چنين است. پس ابزار نفوذِ آن دو در جانت را، از دستشان خارج ساز و سلاح از آنان برگير و خود را نجات ده. اگر بتواني به جان خويش قوّت دهي و جان خويش به آنها نشان دهي، هر دو تسليمت ميگردند، چنانكه اين نفس و آن شيطان، تسليم اولياي مخلَص خدا شدند چنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
أسلَمَ شَيطاني عَلي يَدي؛[99]شيطان من به دست من (از آغاز) ايمان آورد.
جـ يقين به وعدهها
بالاخره باور به اينكه، آنچه به ما وعده دادهاند، راست و حتمي است، براي رهايي از زشتيهاي نفس سودمند است. براي فهم بيشتر اين نكته، تلاوت آيات قرآن مجيد كه مربوط به معاد است، بسيار مناسب است. البته اندكي همّت نيز شرط است.
آنچه تاكنون گفته شد، مقدّمات اختياري و غير اختياري بيداري بود. بار الها! تو خود به اختيار يا اضطرار، بندگانت را از خواب غفلت بيدار فرما. «إنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ».[100]
عوامل ديگر
اگر با عمل به آنچه گفته شد، بيداري حاصل شد، سپاس گوييم خدا را كه لطفي بزرگ از الطاف بيكرانش را سهم و نصيبمان فرمود و اگر خدايي نخواسته چنين نشد، خوانديم و دانستيم و پي كار و عادت هميشگيمان رفتيم! به اهل همّت گفتهاند كه همّت كنيد دو كار انجام دهيد تا كه شايد از غفلت برهيد:
1ـ به تنهايي و در اوقات خلوت در قبرستانها قدم زنيد، بينديشيد، با آنها سخن گوييد، از حال آنها با خبر شويد، از آنها چيزي خواهيد، كمك طلبيد، هرچه ميتوانيد گوييد و انجام دهيد تا بفهميد كه آنان دستشان از دنيا كوتاه است و آنانكه با مرگ از خواب بيدار شدهاند،[101] چگونه در حسرت ابدي فرو رفتهاند.
2ـ در پي وليّي از اولياء خدا باشيد و دست در دست او نهيد.
نفس اژدرهاست با صد زور و فن
|
|
روي شيخ او را زمرّد ديده كن
|
اگر باز هم نتيجهاي به دست نيامد، آخرين راه حلّ اين است كه:
از خلق بهويژه دنياطلبان كناره گيريم، زيرا آميزش با خلق، از توجه به خدا ميكاهد و ياد مرگ را از دل ميزدايد. اگر از آميزش با مردم چارهاي نيست، با پاكان و نيكان و عالمان و عارفان دمخور باشيم، شايد كه خير و لطفي از جانب آنان بر اين رفت و آمدها نازل شود. از آرزوها، بهويژه آرزوهاي بلند كه نتيجه مكر و فريب شيطان است، پرهيز كنيم، چه آرزوي بلند نيز چون آميزش با دنياطلبان، انسان را ميفريبد و از ياد خدا غافل ميسازد و افكار و رفتارهاي ناشايست را شايسته جلوه ميدهد.
دلبستگي به غير خدا را كاهش دهيم و اگر ميتوانيم ريشهكن كنيم. البته بايد اين كار با زهد انجام شود.
از پري شكم و سيري مكرّر بپرهيزيم كه ريشهی هيجان و طغيان شهوت و غضب و شيطنت، شكم پر است. با گرسنگي، دشمنان را چنان تضعيف كنيم كه بتوانيم به آساني بر آنها مسلط شويم. از خواب خويش كم كنيم.
فرمودهاند و به تجربه نيز ثابت گشته است كه كم كردن خوراك و تحمّل گرسنگي، ريشه خواب و دلبستگي به اغيار را ميخشكاند، به شرط اينكه در اين گرسنگي، هدفي پست و غير الهي و نامقدّس وجود نداشته باشد.
با انجام اين پنج عمل و با دعاي اولياء خدا، كه همهجا ناظر و مراقب بندگان اويند و آنان را با توجه به استعدادهايشان راهنمايي ميكنند، به بيداري و اولين منزل معرفت خواهيم رسيد. ان شاء الله