منزل دوم؛ توبه - توبه چيست؟

توبه چيست؟

التّوبةُ هيَ الرُّجوعُ إلي الله تعالي بالارادةِ كَما أنّ الموتَ رُجوعٌ بغَير إرادةٍ و هيَ الخُروجُ عَن الذّنوب كُلِّها للطّالب و الذّنوبُ ما يَحجُبُك عن الله مِن مَراتبِ الدّنيا و الآخرة؛ فَالواجبُ للطّالب، الخروجُ عَن كُلِّ مَطلوبٍ سِواهُ حتّي الوجود؛ «وجودُكَ ذَنبٌ لايُقاسُ به ذَنبٌ».

توبه بازگشت ارادي به سوي خداي متعال است، چنان‌كه مرگ بازگشت غير ارادي به سوي اوست. توبه عبارت است از بيرون شدن طالب از تمامي گناهان و گناه عبارت است از هرچه از دنيا و آخرت تو را از خدا محجوب سازد. پس بر طالب واجب است كه از هر مطلوب و مقصودي، غير از خدا، حتي از بودن خويش دست شويد. چه «وجود تو گناهي است كه هيچ گناهي به آن قياس نگردد».

توبه و مرگ از اين جهت با هم برابر و همانندند كه هر دو بازگشت به خداست، هر دو خارج شدن است از هرچه غير خداست. هيچ از فناء شنيده‌اي؟! با توبه بزرگ‌ترين قدم رسيدن به آن، كه همان نرسيدن و نديدن و نجستن و نيافتن غير اوست، برداشته مي‌شود. پس از قدم نهادن در اين راه با همه‌ی گردنه‌هاي مردافكني كه دارد، وحشت نداشته باش و از تنهايي و بي‌كسي در اين بيابان ناامن پر از ديو و دد نگران نباش كه مسافر به اندازه‌ی اهميت سفرش، حرمت و مقامش، استقبال كننده دارد.

آيا سفري مهم‌تر از سفر الي الله وجود دارد؟ و آيا مسافري با حرمت‌تر و بزرگ‌تر از مهاجر الي الله وجود دارد؟ ببين و بنگر كه كسي كه قصد سفر به خانه و حرم خدا را دارد، چگونه جمعي او را بدرقه مي‌كنند و آن‌جا مقدمات آسايش و راحتي‌اش را فراهم مي‌سازند. در بازگشت كه به سوي خانواده‌ی خود باز مي‌گردد، چه برو بيايي ديده مي‌شود. يكي خانه تميز مي‌كند، يكي پرده‌نويسي مي‌كند، يكي مهمان دعوت مي‌كند، يكي خود را آماده مي‌كند و… اگر سفر به خانه‌ی خدا چنين باشد، سفر به خود خدا چگونه است؟

اي عزيز! اگر در سفر به خانه خدا با خوب و بد، انسان و حيوان همراهي، ولي در سفر به سوي خدا با دوستان ويژه خدا همسفري. با انبياء و اولياء هم‌چون ابراهيم خليل (علیه السلام) همسفري كه گفت: «إنّي مُهاجرٌ إلي رَبّي».[7]

آن‌گاه كه بر انسان‌هاي ضعيف و فقير وارد مي‌شوي، خانه برايت مهيا مي‌كنند و اسباب آرامش تو را فراهم مي‌سازند، اگر بر كسي وارد شوي كه غنيّ و بي‌همتاست، تو خود بگو براي تو چه مي‌كند. اگر بر كريم بل اكرم الاكرمين[8] وارد شوي چه مي‌كند.

براي همين است كه با همه ضعف‌ها و لغزش‌ها كه داريم كه هر يك از آن‌ها براي شرمندگي همه عالم بس است، از رجوع به سوي خدا، اگرچه با مرگ و بدون اراده باشد، باز هم سر‌خوشيم، اگرچه بسيار شرمنده‌ايم. چون سفر به ديار دوست است، خوشيم و چون شايسته‌ی دوست نيستيم، شرمنده‌ايم.

باري از اين سفرِ بس دراز وحشت نكن و نگران نباشد كه او خود، جمعي را به استقبال تو خواهد فرستاد. اين همه انبياء و اولياء و ملائكه استقبال‌كنندگان تواند. چشم باز كن ببين چه برايت كرده‌اند كه چشمه‌اي از آن، شب قدر است. گر نيك بنگري، همه شب‌ها، شب قدر است، مگر شب بي‌قدر هم وجود دارد؟ و گر بي‌حجاب نظر كني، همه روز است، شبي نيست تا قدر باشد يا بي‌قدر! تو حركت كن و در هجرت به سوي خدا از خانه برون آي، باشد كه خود خدا به استقبالت آيد. واي چه مي‌شود گر چنين شود؟!

پس توبه و مرگ هر دو هجرت به سوي خدا و بازگشت به منزل نخستين ماست كه اين همه به خاطر دوري از آن پريشان خاطر شده‌ايم و به زبان حال گفته‌ايم:

از نيستان چون مرا ببريده‌اند

 

از نفيرم مرد و زن ناليده‌اند

هر كسي كو باز ماند از اصل خويش

 

باز جويد روزگار وصل خويش[9]

اما تفاوت توبه با مرگ در اين است كه در سفر مرگ رنج سفر را درك نمي‌كنيم وگر درك مي‌كنيم، آن را انتخاب نكرده‌ايم، از اين‌رو يا در رشد و تكامل ما بي‌اثر است يا كم‌اثر و اگر هم مؤثر باشد، به اختيار ما نيست. ولي در سفر توبه، چون خود آن را انتخاب كرده‌ايم، سختي‌هاي آن لحظه به لحظه سبب تأثيرهاي بس عميق در وجود ما مي‌شود و اين يعني حركت به سوي كمالات و تطبيق درون با مراتب جهان بيرون.

توبه يعني بيرون آمدن از گناهان و منظور از گناه كه بايد از آن‌ها بيرون شويم، هر چيزي است كه ما را از نظر به حق و رسيدن به او باز دارد. هرچه سبب شود نتوانيم به او بنگريم و بدو توجه كنيم، گناه است. بايد چنين باشد كه به هرجا مي‌نگريم او را ببينيم. به گفته آن شوريده همداني:

به صحرا بنگرم صحراتِ وينم

 

به دريا بنگرم درياتِ وينم

به هرجا بنگرم كوه و در و دشت

 

نشان از قامت رعناتِ وينم[10]

نه اين‌كه به او بنگريم و ديگري را بينيم يا به هركه بنگريم، غير او را بينيم. آن‌كه اهل گناه است، او را كه طلبيده است، غير او را مي‌يابد، بلكه در واقع غير او را مي‌خواهد، هرچند خود نيز نداند. او وسيله است براي رسيدن به ميلي و خواهشي گذرا. آن‌كه اهل گناه نيست، هرچه مي‌طلبد و مي‌خواهد، در واقع او را خواسته است و او را مي‌يابد و نظر او بر غير نمي‌افتد.

اگر ميان تو و خدا حجابي و مانعي باشد، همان گناه تو يا نتيجه گناه توست، خواه دنيا باشد، خواه آخرت. اگر لذّتي، شهوتي، خواهش غريزه‌اي بلكه خاطره‌اي را خواهي، حجاب توست و گناه، خواه آن لذّت و شهوت و خواهش غريزه، خوردن و آشاميدن و پوشيدنِ دنيا باشد، خواه از آخرت.

آنان‌كه همّشان شكم و شهوت‌شان است، در حجابند، خواه خور و خواب دنيا طلبند، خواه آخرت. البته، حجاب‌ها با يكديگر متفاوتند و هر كس حجاب مناسب خود را دارد، از اين‌رو توبه نيز مراتب دارد، همان‌گونه كه حجاب‌ها و گناهان مراتب دارند.

از آن‌جا كه انسان در هيچ زماني بدون گناه و لغزش نيست، پيوسته بايد در حال رجوع از گناه به خدا باشد و هميشه در حال توبه باشد، زيرا كه هر مقامي و منزلي از سلوك و رجوع به حق، گناهان مناسب آن دارد، از اين‌رو توبه مناسب آن نيز لازم است، چنان‌كه فرمودند: حَسَناتُ الاَبرارِ سَيّئاتُ المُقَرَّبينِ؛[11] ابرار و نيكان كاري مي‌كنند كه به نزد آن‌ها و براي آن‌ها، پسنديده است و بر كمالات آن‌ها مي‌افزايد، ولي همان كار براي مقربان گناه به حساب مي‌آيد و ‌آنان را از مقام خويش فرود مي‌آورد.

به مهمان‌دار يا راننده اتوبوس نگاه كنيد! آن‌ها براي تميز كردن شيشه خودروي خود پارچه‌اي نمناك بر آن مي‌كشند. اين عمل براي تميز كردن آن شيشه مناسب و پسنديده است و آن را تميز مي‌كند، ولي اگر همان پارچه را بر شيشه عينك بكشند ناپسند است، زيرا آن را آلوده‌تر مي‌سازد. دل‌هاي آدميان، همانند شيشه‌ها، متفاوت است؛ چه‌بسا بتوان دلي را با عملي تميز نمود و پيراست كه آن عمل دل ديگري را سخت آلوده مي‌سازد.