منزل چهارم؛ سکوت - سكوت و خردمندي
سكوت و خردمندي
سكوت نشان خردمندي است. عامل پرگويي يا اين گمان است كه آنچه من ميدانم، ديگران نميدانند كه خردمند و حكيم چنين گماني ندارند؛ يا عادت به بيهودهگويي عامل آن است؛ اين هم شايسته خردمند نيست؛ يا پرگويي را وسيلهاي براي پركردن اوقات فراغت خويش ميداند كه اين هم به خاطر بيهوده بودن آن شايسته خردمند نيست. از اين گذشته، عمر آدمي، اگرچه چون عمر نوح باشد، بسي كوتاه است، از اينرو، وقت فراغت براي خردمند باقي نميگذارد و يا آن را وسيلهاي براي تخليه فشارهاي روحي خودش ميداند كه اگرچه وسيله ناروايي نيست، ولي در حدّ و اندازه خردمند نيست.
با توجه به آنچه گفته شد، خردمند، پرگو و بيهودهگو نيست. و با نظر به عكس اين قضيه، ميتوان سكوت را نشان خردمندي دانست. روايات مربوط به اين موضوع نيز چنانچه در پايان گفته خواهد شد، بر همين امر به صورت موجبه جزئيه دلالت دارد.
اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: إذا تَمَّ العقلُ نَقَصَ الكلامُ؛[2] هرگاه عقل به تمام و كمال رسد، سخن گفتن كاهش مييابد.
همچنين فرمودهاند: الصَّمتُ حكمةٌ و السّكوتُ سَلامةٌ و الكِتمانُ طُرقٌ من السّعادة؛[3]كمگويي حكمت است و سكوت سلامت و رازداري راه سعادت.
لقمان نيز به فرزند خود فرمود: كُن عاقلاً أخرَس و لاتَكُن جاهلاً أفصَح و إعلَم أنّ لِكلَّ شَئٍ علامةٌ و علامةُ العاقلِ طولُ التفكّرِ و لزومُ الصَّمت؛[4]فرزندم! انديشمند بيزبان باش، ولي نادان خوشزبان مباش. بدان كه هر چيزي نشانهاي دارد و نشان خردمندي پيوستگي انديشه و كمگويي است.
معيار سخن گفتن خردمند، سود و زيان انديشمندانه است. سخني را بر زبان ميآورد كه اگر نگويد، زياني متوجه خود يا ديگران ميشود يا گفتن آن براي خود و ديگران سودمند است. در غير اين صورت، حداقل بيهودهگويي است و ناروا.