منزل چهارم؛ سکوت - سكوت و معرفت
سكوت و معرفت
سكوت و كمگويي نشان معرفت به خداي متعال است، بدين خاطر كه انسان صاحب معرفت اولاً، ميداند كه همه كارهاي او، ريز و درشت، در جان و دلش تأثير دارد؛ كلام او پيش از آنكه به ديگران برسد، بر خودش تأثير دارد، از اينرو از گفتن هر سخني پرهيز خواهد كرد و ثانياً، ميداند كه گفتههاي او مانند ساير كارهايش محاسبه ميشود، بدين خاطر در گفتن دورانديشي روا ميدارد و هر سخني را بر زبان نميراند و ثالثاً، چنان غرق در فكر و انديشه است كه فرصت پرگويي بلكه گفتن نخواهد داشت. او سخن نميگويد مگر آنكه سكوت از آن سبب ترك واجب يا مستحبّ مؤكّدي شود.
امام صادق به نقل از پيامبر (صلوات الله عليهما) فرمود: مَن عَرَفَ الله و عظمتَه مَنَعَ فاهُ من الكَلام و بَطنَه من الطّعام و عَني نفسَه بالصِّيام و القيام. قالوا: بآبائنا و اُمّهاتنا أنت يابن رسول الله! هولاء أولياء الله؟ قال: إنّ أولياء الله سَكَتوا فكانَ سُكوتُهم فكراً و تَكَلَّموا فكانَ كلامُهم ذكراً و نَظروا فكانَ نظرُهم عبرةً و نطَقوا فكانَ نُطقُهم حكمةً و مَشَوا فكانَ مشيُهم بينَ الناس بركةً. لولا الإجال الّتي قدكَتَبَتْ عليهم لمتَستَقِرَّ أرواحُهم في أجسادِهم خوفاً من العذاب و شوقاً إلي الثواب.[7]
كسي كه خدا را بشناسد و به عظمت او پي ببرد، زبان از گفتن و دهان از خوردن باز ميدارد و نفس به روزه و عبادت وادارد. گفتند: پدران و مادران ما به فداي تو باد، اي پسر رسول خدا! آيا اينها دوستان خدايند؟ فرمود: دوستان خدا خاموشي گزينند، پس خاموشيشان انديشه است؛ و به گفتن درآيند، پس گفتهشان ياد خداست؛ نگاه كنند، نگاهشان عبرت است؛ و به بيان آيند، بيانشان حكمت است؛ راه روند، راه رفتنشان ميان مردم بركت است. اگر نبود سرنوشتي كه برايشان رقم خورده است، از ترس كيفر و شوق به پاداش جانهايشان در بدنهايشان باقي نميماند.
همانگونه كه در غذا خوردن بايد دقت نمود كه چه خورده شود، چه اندازه و در چه وقت و به چه انگيزه و چه حال خورده شود، سخن گفتن نيز بايد همينگونه باشد، بلكه بايد حدود آن دقيقتر باشد. البته نادان بهويژه آنكه نه خدا شناسد و نه بزرگي خدا را، نه خود را ميشناسد و نه آينده خود را، هرچه بيابد ميخورد و هر اندازه و هر وقت و هر حال كه بخواهد ميخورد، نخوردن او بهخاطر نيافتن است، گفتن او نيز همينگونه است.