منزل هشتم؛ ریاضت
به هوس راست نيايد به تمنّي نشود
كاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد
سالك مشتاق كوي دوست بايد سختيهاي راه آن را به جان بپذيرد، بخواهد و از آن راه گريز نطلبد؛ از خواستههاي خود درگذرد، به سختيها تن دهد و راه از طالبان شهوت و رياست جدا سازد. آنچه براي دنياطلبان رواست، بر مدّعيان دوستي آن محبوب يگانه و سالكان كوي وي بسي نارواست، چنانكه خود فرمود:
يا داود! قَطِّعْ شهوَتَك لي فإنّه أبَحتُ الشّهوات لِضِعفَةِ خَلقي، ما بالي الاَقويا أن يَنالوا الشّهوات، فإنّها تَنقُصُ حَلاوة مُناجاتي، فإنّما عُقوبَةُ الاَقويا عندي في مَوضِعِ التّناوُل ما تَصِلُ إليهم، أن تَحجُبَ عُقولَهم عَنّي، فإنّي لمأرضَ الدّنيا لِحَبيبي و نَزَّهتُهُ عَنها؛[1] اي داود! به خاطر من از شهوت روي گردان. شهوت را براي مخلوقات ضعيفم روا داشتهام؛ توانمندان را نشايد كه خود را به شهوات بيالايند، زيرا از شيريني مناجات با من ميكاهد. كيفر توانمندان در نزد من به هنگام برخورداري از آنچه بدان دسترسي دارند، اين است كه عقلشان را از من باز دارند، زيرا دنيا را براي حبيبم نميپسندم و او را از آن پالودهام.
فتح قلّههاي طبيعت و فراز آمدن بر كرسي مقام و شهرت، يگانه گشتن در علم و رياست، اگرچه آسان نباشد، ولي در مقايسه با تحمّل رياضت و آداب سلوك كوي دوست، چيزي به حساب نيايد.
گيرم كه نحاس را تو زر كردي |
|
زر كن مس خويشتن اگر مردي |
از اينرو وصول بدون تلاش و كوشش فراوان، خامي است، همانگونهكه وصول با كوشش تنها نيز همينگونه است. چنانكه اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند:
مَن ظَنَّ بدون الجُهد يَصِلُ، فهُو مُتَمنّ و مَن ظنّ أنّه ببَذلِ الجُهد يَصلُ، فهو مُتَعَنّ؛[2]آنكه پندارد بدون كوشش به وصل ميرسد، خيالپرداز است و آنكه پندارد تنها با كوشش به وصل ميرسد، خود را به زحمت انداخته است. ميتوان گفت:
عشق از اول سركش و خوني بود
تا گريزد هركه بيروني بود
وان كه از سر نگذرد بر موي دوست
حق ندارد او رود در كوي دوست
چون در اين برزن كسي بنشسته است
هم گشوده دست و هم چشم بسته است
كي تواني بنگري در چشم وي
چون نخوردي خنجري از خشم وي
اين رياضت بهر تو، روزن بود
نيست خنجر بلكه يك سوزن بود
يا مرو با عاشقان در كوه و راه
يا سر و جان را بده تو به اله
غير ناكامي در اين ره كام نيست
چون كه عاشق را به جز اين دام نيست
شنيدن اين داستان كه حضرت عيسي (علیه السلام) پاي حواريون را ميشست، براي سالك عبرتي شگرف در پي دارد.
خداي متعال فرمود: اِنفِروا خِفافاً و ثِقالاً؛[3] أي شَباباً و شُيوخاً، نشاطاً و غيرَ نشاط، رُكباناً و مشاةً، ذَوي عَيالٍ أو غيرَ ذوي عيال، أصِحّاءَ أو مَرضاء، مُسرِعين أو غيرَ مُسرعين.
حركت و سرعت در هرحال، عامل و زمينه رسيدن است، چنانكه خود فرمود:
و أمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّه و نَهَي النّفسَ عن الهَوي فإنَّ الجنّة هي المأوي؛[4]آنكه از مقام پروردگار خويش ترسان باشد و نفس را از هوس باز دارد، بهشت جايگاه ابدي اوست.
بازداشتن نفس از هوي و هوس، بزرگترين رياضت است كه زمينه وصول به بهشت را فراهم ميسازد و دستيابي به بهشت، نشاندهندهی پاكي از هر آلودگي است.
و نيز امام صادق (علیه السلام) فرمود: قُوّةُ الهَوي مِن الشّهوةِ و أصلُ عَلاماتِ الهَوي مِن أكلِ الحَرام و الغَفلةِ عن الفَرايض و الاِستِهانَةِ بِالسُّنَن و الخَوضِ في المَلاهي؛[5]توانمندي اميال و غرايز، از شهوت است و ريشه شهوت، خوردن حرام و بيتوجهي به واجبات و سبك شمردن مستحبات و فرو رفتن در سرگرميهاست.
پرهيز از اين امور است كه شهوات را و به دنبال آن هوي و هوس را فرو ميخواباند و اين رياضتي بزرگ را ميطلبد. سالكي كه مقصد كوتاه دارد، رياضت كوچك وي را بس است و آن عبارت است از ترك دنيا و لذّات و ترك معاصي و آنكه مقصدي بلند دارد، رياضت بزرگ لازم دارد و آن ترك غير حق تعالي و تهي كردن دل از اغيار است.
خونريز بود هميشه در كشورِ ما |
|
خونابه بود مدام در ساغرِ ما |
داري سر ما وگرنه رو از برِ ما |
|
ما دوست كشيم و تو نداري سرِ ما |
توجه به اين نكته ضرورت دارد كه رياضت بايد پيوسته باشد تا نخست صفات نفساني سالك را پالوده سازد، آنگاه جان وي را براي دريافت نور الهي، همچون آيينه صاف و پاكيزه نمايد، آنگاه او را به اعمال و رفتارهاي سخت و جانكاه عادت دهد و با هر سختي بر اشتياق وي بيفزايد تا كه شايد در بيابان جانش، گلي رويد و بدان اميدوار گردد و آن را به گلستاني دلربا تبديل نمايد و اين نه كار يك روز و يك سال و چند برابر آن است كه عمري را ميطلبد، خواه عمري كوتاه باشد، خواه بلند.
نه هر صدف كه فرو خورد قطره باران
درون سينه آن گشت جاي دردانه
صدف ببايد و باران و بحر چندين سال
هنوز نيست محقق كه ميشود يا نه
رياضت را مراتبي است كه اولين آن، ترك دنياست و گذشتن از لذّتها و خواهشهاي نفس و بيتوجهي به اشتها و شهوت آن، خواه از حلال باشد، خواه از حرام. توجه به نفس بايد به اندازهاي باشد كه بدن را تدبير كند و در سلامت و قوّت و نشاط بماند تا در راه رسيدن به مقصود از آن بهره گيرد.
دومين مرتبه آن ترك عقبي است و طمع از آخرت بريدن و چشم از بهشت و نعمتهاي آن فرو بستن و از قيد آن رها بودن و بالاخره سوداي آن را در سر نداشتن.
سومين مرتبه آن ترك ترك است. ترك ترك يعني ترك اراده و اختيار و انتخاب؛ تسليم بودن در برابر مولي و او را خواستن و به خواسته او راضي بودن.
اين چنين فرمود پير معنوي |
|
سالك سلك حقيقت مثنوي |
در كلاه فقر ميبايد سه ترك |
|
ترك دنيا ترك عقبي ترك ترك |
برخي از اهل معرفت، مرتبه چهارمي را براي آن ياد كردهاند، چنانكه مرحوم آيت الله بهاري همداني ترك مولا را نيز بر آن افزوده است.
براي رسيدن به اين مراتب و گذشتن از آن، دريافت لطف و رحمت خاص خداي متعال شرط است كه بدون آن اغلب در مسير سلوك متوقّف ميشوند يا راكد ميشوند و يا از مسير رفته، باز ميگردند، ولي براي رسيدن به همين رحمت خاصِ نوشيدن جرعهاي از محبّت وي، بايد از سر و جان گذشت. ميتوان گفت:
مرا تا جان بود در تن بكوشم |
|
مگر از جام او يك جرعه نوشم |
ببخشايم به وي من كل هستي |
|
نخواهم من ز وي جز سكر و مستي |
كه اين مستي ز آن جرعه بر آمد |
|
بدين مستي مرا ميلي نيامد |
همه تاب و توان از من ربودست |
|
مرا گويي توان هرگز نبودست |
همه يكسر برايش وا نهادم |
|
سر و جان و دلم بر وي نهادم |
هر آن كردم اگر بودست ديانت |
|
نشايد گويمش نامش رياضت |
- قبلی
- بعدی >>