منزل هشتم؛ ریاضت

به هوس راست نيايد به تمنّي نشود

كاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد

سالك مشتاق كوي دوست بايد سختي‌هاي راه آن را به جان بپذيرد، بخواهد و از آن راه گريز نطلبد؛ از خواسته‌هاي خود درگذرد، به سختي‌ها تن دهد و راه از طالبان شهوت و رياست جدا سازد. آن‌چه براي دنياطلبان رواست، بر مدّعيان دوستي آن محبوب يگانه و سالكان كوي وي بسي نارواست، چنان‌كه خود فرمود:

يا داود! قَطِّعْ شهوَتَك لي فإنّه أبَحتُ الشّهوات لِضِعفَةِ خَلقي، ما بالي الاَقويا أن يَنالوا الشّهوات، فإنّها تَنقُصُ حَلاوة مُناجاتي، فإنّما عُقوبَةُ الاَقويا عندي في مَوضِعِ التّناوُل ما تَصِلُ إليهم، أن تَحجُبَ عُقولَهم عَنّي، فإنّي لم‌أرضَ الدّنيا لِحَبيبي و نَزَّهتُهُ عَنها؛[1]  اي داود! به خاطر من از شهوت روي گردان. شهوت را براي مخلوقات ضعيفم روا داشته‌ام؛ توان‌مندان را نشايد كه خود را به شهوات بيالايند، زيرا از شيريني مناجات با من مي‌كاهد. كيفر توان‌مندان در نزد من به هنگام برخورداري از آن‌چه بدان دست‌رسي دارند، اين است كه عقلشان را از من باز دارند، زيرا دنيا را براي حبيبم نمي‌پسندم و او را از آن پالوده‌ام.

فتح قلّه‌هاي طبيعت و فراز آمدن بر كرسي مقام و شهرت، يگانه گشتن در علم و رياست، اگرچه آسان نباشد، ولي در مقايسه با تحمّل رياضت و آداب سلوك كوي دوست، چيزي به حساب نيايد.

گيرم كه نحاس را تو زر كردي

 

زر كن مس خويشتن اگر مردي

از اين‌رو وصول بدون تلاش و كوشش فراوان، خامي است، همان‌گونه‌كه وصول با كوشش تنها نيز همين‌گونه است. چنان‌كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند:

مَن ظَنَّ بدون الجُهد يَصِلُ، فهُو مُتَمنّ و مَن ظنّ أنّه ببَذلِ الجُهد يَصلُ، فهو مُتَعَنّ؛[2]آن‌كه پندارد بدون كوشش به وصل مي‌رسد، خيال‌پرداز است و آن‌كه پندارد تنها با كوشش به وصل مي‌رسد، خود را به زحمت انداخته است. مي‌توان گفت:

عشق از اول سركش و خوني بود
تا گريزد هركه بيروني بود
وان كه از سر نگذرد بر موي دوست
حق ندارد او رود در كوي دوست
چون در اين برزن كسي بنشسته است
هم گشوده دست و هم چشم بسته است
كي تواني بنگري در چشم وي
چون نخوردي خنجري از خشم وي
اين رياضت بهر تو، روزن بود
نيست خنجر بلكه يك سوزن بود
يا مرو با عاشقان در كوه و راه
يا سر و جان را بده تو به اله
غير ناكامي در اين ره كام نيست
چون كه عاشق را به جز اين دام نيست

شنيدن اين داستان كه حضرت عيسي (علیه السلام) پاي حواريون را مي‌شست، براي سالك عبرتي شگرف در پي دارد.

خداي متعال فرمود: اِنفِروا خِفافاً و ثِقالاً؛[3] أي شَباباً و شُيوخاً، نشاطاً و غيرَ نشاط، رُكباناً و مشاةً، ذَوي عَيالٍ أو غيرَ ذوي عيال، أصِحّاءَ أو مَرضاء، مُسرِعين أو غيرَ مُسرعين.

حركت و سرعت در هرحال، عامل و زمينه رسيدن است، چنان‌كه خود فرمود:

و أمّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّه و نَهَي النّفسَ عن الهَوي فإنَّ الجنّة هي المأوي؛[4]آن‌كه از مقام پروردگار خويش ترسان باشد و نفس را از هوس باز دارد، بهشت جايگاه ابدي اوست.

بازداشتن نفس از هوي و هوس، بزرگ‌ترين رياضت است كه زمينه وصول به بهشت را فراهم مي‌سازد و دست‌يابي به بهشت، نشان‌دهنده‌ی پاكي از هر آلودگي است.

و نيز امام صادق (علیه السلام) فرمود: قُوّةُ الهَوي مِن الشّهوةِ و أصلُ عَلاماتِ الهَوي مِن أكلِ الحَرام و الغَفلةِ عن الفَرايض و الاِستِهانَةِ بِالسُّنَن و الخَوضِ في المَلاهي؛[5]توان‌مندي اميال و غرايز، از شهوت است و ريشه شهوت، خوردن حرام و بي‌توجهي به واجبات و سبك شمردن مستحبات و فرو رفتن در سرگرمي‌هاست.

پرهيز از اين امور است كه شهوات را و به دنبال آن هوي و هوس را فرو مي‌خواباند و اين رياضتي بزرگ را مي‌طلبد. سالكي كه مقصد كوتاه دارد، رياضت كوچك وي را بس است و آن عبارت است از ترك دنيا و لذّات و ترك معاصي و آن‌كه مقصدي بلند دارد، رياضت بزرگ لازم دارد و آن ترك غير حق تعالي و تهي كردن دل از اغيار است.

خونريز بود هميشه در كشورِ ما

 

خونابه بود مدام در ساغرِ ما

داري سر ما وگرنه رو از برِ ما

 

ما دوست كشيم و تو نداري سرِ ما

توجه به اين نكته ضرورت دارد كه رياضت بايد پيوسته باشد تا نخست صفات نفساني سالك را پالوده سازد، آن‌گاه جان وي را براي دريافت نور الهي، همچون آيينه صاف و پاكيزه نمايد، آن‌گاه او را به اعمال و رفتارهاي سخت و جان‌كاه عادت دهد و با هر سختي بر اشتياق وي بيفزايد تا كه شايد در بيابان جانش، گلي رويد و بدان اميدوار گردد و آن را به گلستاني دل‌ربا تبديل نمايد و اين نه كار يك روز و يك سال و چند برابر آن است كه عمري را مي‌طلبد، خواه عمري كوتاه باشد، خواه بلند.

نه هر صدف كه فرو خورد قطره باران
درون سينه آن گشت جاي دردانه
صدف ببايد و باران و بحر چندين سال
هنوز نيست محقق كه مي‌شود يا نه

رياضت را مراتبي است كه اولين آن، ترك دنياست و گذشتن از لذّت‌ها و خواهش‌هاي نفس و بي‌توجهي به اشتها و شهوت آن، خواه از حلال باشد، خواه از حرام. توجه به نفس بايد به اندازه‌اي باشد كه بدن را تدبير كند و در سلامت و قوّت و نشاط بماند تا در راه رسيدن به مقصود از آن بهره گيرد.

دومين مرتبه آن ترك عقبي است و طمع از آخرت بريدن و چشم از بهشت و نعمت‌هاي آن فرو بستن و از قيد آن رها بودن و بالاخره سوداي آن را در سر نداشتن.

سومين مرتبه آن ترك ترك است. ترك ترك يعني ترك اراده و اختيار و انتخاب؛ تسليم بودن در برابر مولي و او را خواستن و به خواسته او راضي بودن.

اين چنين فرمود پير معنوي

 

سالك سلك حقيقت مثنوي

در كلاه فقر مي‌بايد سه ترك

 

ترك دنيا ترك عقبي ترك ترك

برخي از اهل معرفت، مرتبه چهارمي را براي آن ياد كرده‌اند، چنان‌كه مرحوم آيت الله بهاري همداني ترك مولا را نيز بر آن افزوده است.

براي رسيدن به اين مراتب و گذشتن از آن، دريافت لطف و رحمت خاص خداي متعال شرط است كه بدون آن اغلب در مسير سلوك متوقّف مي‌شوند يا راكد مي‌شوند و يا از مسير رفته، باز مي‌گردند، ولي براي رسيدن به همين رحمت خاصِ نوشيدن جرعه‌اي از محبّت وي، بايد از سر و جان گذشت. مي‌توان گفت:

مرا تا جان بود در تن بكوشم

 

مگر از جام او يك جرعه نوشم

ببخشايم به وي من كل هستي

 

نخواهم من ز وي جز سكر و مستي

كه اين مستي ز آن جرعه بر آمد

 

بدين مستي مرا ميلي نيامد

همه تاب و توان از من ربودست

 

مرا گويي توان هرگز نبودست

همه يكسر برايش وا نهادم

 

سر و جان و دلم بر وي نهادم

هر آن كردم اگر بودست ديانت

 

نشايد گويمش نامش رياضت

 


اثر رياضت

مهم‌ترين اثر رياضت، رام كردن نفس و به اعتدال رساندن آن در ميل‌ها و خواهش‌هاي آن است كه جهاد اكبر نام گرفته است كه به دنبال آن دست‌يابي به اولين نشانه‌هاي لطف خاص خداي متعال آشكار مي‌شود و سالك در طي مسير سلوك به آرامشي دست مي‌يابد كه تحمّل سختي‌ها را آسان مي‌سازد. اين‌ امر بخشي از اولين آثار تسليم شدن نفس است.

گر راست روي دلا به مقصود رسي

 

ور نفس رها كني به معبود رسي

تو شاهد حالي چو به عبرت نگري

 

در هرچه نظر كني به مقصود رسي

 


رياضت‌هاي سلوك الي الله

نخست يادآور شوم كه بهترين زمان آغاز رياضت، دوره جواني و پيش از آن‌ است كه صفات ناپسند نفساني شكل گيرد و استوار گردد. هرچه از اين زمان بگذرد، نفس و صفات آن قوت گيرد و در نتيجه رام كردن و تسلّط بر آن سخت‌تر گردد.

لازم به يادآوري است كه اگر آغاز رياضت در اول دوره‌ی جواني انجام مي‌پذيرد، بايد همراه با اعتدال و ميانه‌روي باشد و از افراط و زياده‌روي دور باشد، زيرا كه در غير اين صورت، تفريط و تنبلي و سستي را به همراه خواهد داشت و در پايان بي‌رغبتي و بيزاري و نفرت از سلوك را به ارمغان خواهد آورد. دويدن در آغاز راه، خوابيدن بلكه از پاي درآمدن در نيمه‌ی راه را به دنبال دارد، نه دست‌يابي به مقصد نهايي را.

علاج نفس را در ايام جواني كن
كه اين مار سيه چون پير گردد اژدها گردد

و نيز يادآور شوم كه سختي و گرفتاري‌هاي كه در طول مسير پيش مي‌آيد، از لوازم حتمي راه سلوك است و سلوك بدون رياضت و تحمّل سختي‌ها ممكن نيست، زيرا كه بيرون ساختن نفس از حجاب‌هاي ظلماني و گذراندن آن از گردنه‌هاي پر پيچ و خم و بسيار خطرناك راه سلوك، به آساني امكان‌پذير نيست. جگرها خون شود، بدن‌ها پاره پاره گردد، دل‌ها از اندوه كشنده مالامال شود، از چشم‌ها خونابه ريزد تا كه شايد سالكي از گذرگاهي به سلامت عبور كند، آن‌هم چه سلامتي!

رخ از بلا متاب كه مقصود انبيا
جز در ميان آتش و كام نهنگ نيست

با يادآوري اين دو نكته، اينك به رواياتي درباره رياضت‌هاي مشروع و لازم مي‌پردازم.

 

1ـ كم‌خوري و قناعت پيشگي و سخت‌كوشي

كم‌خوري، هم ميدان دادن به نفس است تا به درون‌بيني بپردازد و هم تمرين نفس به ترك خواهش‌هاي مشترك است و هم انس و عادت يافتن به لذّت‌هاي نو.

اميرمؤمنان (صلوات الله عليه) فرمودند: و ايْمُ الله يَميناً أستَثنِي فيها بِمَشيّة الله تعالي، لَأَروضَنَّ نَفسي رياضَةً تَهِشُّ معها إلي القُرصِ إذا قَدَرَتُ عليه مَطعوماً و تَقنَعُ بالمِلح مَأدوماً؛[6] به خدا قسم اگر خدا خواهد، چنان سختي و رياضتي به نفسم بچشانم كه با يافتن لقمه ناني به عنوان غذا و اندك نمكي به عنوان خورشت، شاد گردد.

آن حضرت در نامه‌اي خطاب به عثمان بن حنيف، استاندار وي بر بصره، كه در مجلس مهماني برخي از توان‌مندان بصره شركت كرده بود، نوشت:

ألا و إنّ إمامَكم قد اِكتَفي مِن دُنياهُ بِطَمرَيه و مِن طَعمِه بقُرصَيه، ألا و إنّكم لاتَقدِرون علي ذلك و لكن أعينوني‌ بِوَرعٍ و إجتِهادٍ و عفّةٍ و سَدادٍ فَوَالله ما كَنَزتُ من دُنياكم تَبراً و لاادَّخَرتُ من غَنائِمِها وَفراًَ و لاأعدَدتُ لِبالي ثوبي طَمراً؛[7]آگاه باشيد كه امام شما از مال دنيا به دو كهنه لباس و از خوراكش به دو قرص نان بسنده كرده است و شما بر چنين رفتاري توانا نيستيد، ولي با پرهيزكاري و سخت‌كوشي و پاك‌دامني و درست‌كاري مرا ياري دهيد. به خدا قسم من از دنياي شما طلا و مال پربهايي نيندوختم، بلكه حتي كهنه جامه‌اي نيز به لباس‌هايم نيفزودم.

 

2ـ ترك شهوات و اشتغال دل به لذّت‌ها و خوشي‌هاي دنيا

اشتغال دل آدمي به غير خدا، آفتي است كه سالك را از ادامه‌ی مسير خود باز ‌مي‌دارد و دست‌كم سرعت وي را به پايين‌ترين اندازه مي‌رساند، زيرا اشتغال به غير خدا نتيجه‌ی اشتياق به شهوات زيان‌آور و اشتغال به آن‌هاست.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: يا اُسامة! عليكَ بطَريق الحقّ و إيّاك أن تَختَلِجَ دونَه بِزَهرةِ رَغَباتِ الدّنيا و غَضارَةِ نَعيمِها و بائد سُرورها و زايل عيشِها. فقال اُسامة: يا رسول الله! ما أيسَرَ ما يَنقَطِعُ به ذلك الطريق؟ قال: السّهَرُ الدّائم و الظَّمَأُ في الهَواجِر و كَفُّ النّفسِ عَن الشّهَوات و تركُ اتّباعِ الهوي و اجتِنابِ أبناء الدّنيا؛[8] اي اسامه! بر تو باد به راه حق و بپرهيز از اين‌كه به خاطر شگفتي و شكوفايي رغبت‌هاي دنيا و تازگي نعمت‌ها و شادي زودگذر و عيش ناپايدار آن، راهي غير حق پويي.

اسامه گفت: اي رسول خدا، آسان‌ترين وسيله‌اي كه بدان اين طريق پيموده شود چيست؟

آن حضرت فرمود: شب زنده‌داري هميشگي و تشنگي در گرما، خودداري از شهوات و پيروي نكردن از اميال نفساني و پرهيز از اهل دنيا.[9]

تا سالك سختي‌ها را به جان نخرد، از خوشي‌ها دست بر ندارد و دل خويش را از لذّت‌هاي زودگذر تهي نسازد و از خوشي و لذّت و متعلّقات خود، بلكه از خود نگذرد، به مقصد نزديك نمي‌گردد.

چيست معراج فلك؟ اين نيستي

 

عاشقان و مذهب و دين، نيستي

هيچ‌كس را تا نگردد او فنا

 

نيست ره در بارگاه كبريا

 


رياضت عاقلانه يا عاشقانه

كم‌ترين كاري كه سالك بايد انجام دهد، رفتاري عاقلانه است. اگر نمي‌تواند عاشقانه ره سپارد، دست‌كم عاقلانه حركت كند. حركت عاقلانه، حركتي است كه خوشي و لذّت و آسودگي دائم، گسترده، عميق و بدون مزاحم را به دنبال داشته باشد؛ بنابراين براي رسيدن به آن، از لذّت‌هاي زودگذر روگرداند. در غير اين صورت و به‌ويژه اگر شهوات بر عقل كسي حاكم گردد، او چارپايي است به شكل آدمي. چنان‌كه فرمودند:

مَن غَلبَ شَهوَتُه عَقلَه،‌ فَهو أدني مِن البَهائم[10](فهو من شرّ البهائم)؛  آن‌كه شهوتش بر خردش غالب آيد، به چارپايان نزديك‌تر يا فروتر است.

كناره گرفتن از اهل دنيا و آنان‌كه همت و انگيزه و مقصدشان خور و خواب و رياست و شهرت است، در حكم رفع موانع راه سلوك است، چه همراهي با دنياطلبان، يا ميل دنياطلبي را در سالك پديد مي‌آورد و تقويت مي‌كند و يا ميل به آخرت و كمالات ويژه وي را تضعيف مي‌سازد. از اين‌روست كه پرهيز از آنان، موانع سير و سلوك را به كم‌ترين ميزان مي‌رساند. از اين گذشته، سبب انس به خلوت و زنده كردن خلوت به‌ويژه خلوت دل مي‌شود.

از حقيقت بر تو نگشايد دري

 

زين مجازي مردمان تا نگذري

به همين خاطر است و نيز به خاطر بستن راه ورود اغيار به جان و دل است كه تخليه از صفات و كارهاي ناپسند، بلكه از اغيار سفارش شده است و پس از تخليه، تأكيد شده است كه در خانه رُفته، كسي را راه ندهيد، مگر كسي را كه از او نشاني داشته باشد و به همين جهت است كه گفته‌‌اند:

لب ببند و چشم بند و گوش بند

 

گر نبيني سِرها بر من بخند

زيرا اگر خانه تهي از اغيار باشد، يار در آن سكني گزيند و اگر نيز چنين نشود، دست‌كم زمينه ورود يار در آن فراهم شود. اهل دنيا نيز يار در خانه بيگانه نبرند؛ تا بيگانه در خانه باشد، عروس به حجله نياورند. از اهل دنيا بياموزيد و ببينيد كه چگونه محبوب‌هاي موقّتي و زودگذر و رفتني را چه دور از نظر و ديده و چشم ناپاكان مي‌نشانند؟ بنگريد كه چگونه پيش از آمدن آن‌ها چگونه خانه را نظافت و آرايش و چراغاني مي‌كنند؟

اگر سالك به پرهيز از آلودگي دل و درون انس گيرد، دل وي گنجايش دريافت بهره‌اي وافر و سهمي بزرگ و لذّتي عظيم را خواهد يافت و اگر نيافت، حكايت از اين دارد كه اندرون پاك نكرده، به رياضت نپرداخته، از سختي‌ها فراري شده و به خوشي‌هاي اندك بسنده كرده است. مي‌توان گفت:

اگر ظرف تو كم گيرد گناهي نيست دريا را
وگر پران نئي جانم، چه بد گفتن تو عنقا را
همي گوش و همي نوش، همي پيوسته جنبان باش
همي سَر دِه همي جان ده همي همراه جانان باش
بسا آيد تو را نايي، چو ناي حق بي‌پرده
فرو ريزد ز بنيانت، تو را هستي پرورده
گشايد جان تو، چونان نباشد بر دلت بندي
رهايت مي‌كند شاهد، زِ هر دُردي و هر دردي
نخست برخيز و بيرون رو، ز اين زندان خودخواهي
سپس كوش و بخور تلخي، اگر جز تن تو جان خواهي
در آخر خود بياويزي به پيري جامٍ مي در دست
بدويش اقتدا كردي گرت خواهي شوي سرمست

عمّار ياسر گويد: از امير‌مؤمنان پرسيدم كه آيا داروي درد گناه نزد تو هست؟ فرمود:

عليك بِوَرَقِ الفَقر و عُروقِ الصّبر و هَليلَجِ الكِتمان و بَليلَجِ الرّضا و غاريقونِ الفِكر و سُقمونيا الاَحزان و أشرِبْه بماء الاَجفان و أغِلهُ في طَنجير القَلَق و دَع تَحتَ نيرانِ الفَرَق ثُمّ صِفهُ بِمِنخَلِ الاَرَقّ و أشرِبهُ علي الحَرَق فذاك دواك و شفاك يا عليل؛[11]برگ فقر و ناداري را، عرق صبر و شكيبايي را، هليله كتمان و رازداري را، بليله رضا و خشنودي را، قاريقون فكر و انديشه را، سقمونياي حزن و اندوه را، با اشك چشمان خود در هم آميز و در ديگ ناآرامي فروريز و در زير آتش فراق و جدايي قرار ده و با صافي شب زنده‌داري صاف كن، آن‌گاه بر آتش درون فروريز؛ اين دواي توست اي بيمار!

گرچه بسيار است آداب طريقت اي جوان
هست عمده ز آن ميان كين هفت آمد در ميان
وحدت و ذكر و وضو، نفي خواطر، ربط قلب
صمت و تقليل غذا شرط سلوك سالكان

تحمّل همه اين سختي‌ها براي به زير كشاندن نفس از تخت پادشاهي قدرت است تا كه مأمور باشد و فرمان‌بر، شايد كه ديگر قواي سالك از زير يوغ بهره‌كشي او خلاص و رها شوند و اين امر تحقق نيابد جز با سخت‌كوشي همراه با آگاهي، سخت‌گيري بر شهوات و بالاخره به كارزار در آمدن و با دشمن جنگيدن و زخم خوردن و زخم زدن، كه اگر با لطف خداي متعال همراه باشد، موفقيت و پيروزي در اين جنگ حتمي خواهد بود. البته پيش از اين همه بايد با سلاح كامل در ميدان حاضر شد، چه بي‌اسلحه پا به ميدان نهادن، شكست حتمي را به دنبال دارد.

نفس را نتوان كشت الا با سه چيز

 

با تو گويم ياد گيرش اي عزيز

خنجر خاموشي و شمشير جوع

 

نيزه تنهايي و ترك هجوع

درباره چهار پرنده‌اي كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) ذبح نمود تا زنده شدن را مشاهد كند، نقل شده است كه آن چهار پرنده، طاووس است و خروس و كلاغ كبوتر.

طاووس، خودنمايي است؛ خروس، شهوت است؛ كلاغ، دنائت و آرزوهاي بلند است؛ كبوتر، جنگ و منازعه است. كشتن اين چهار ميل و غريزه، با زنده ساختن نفس برابر است.[12]

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: طُوبي لِعَبدٍ جاهَدَ لله نفسَه و هَواه و مَن هَزَمَ جُندَ هَواه فقد ظَفرَ برِضَي الله تعالي و مَن جاوَزَ عقلُه نفسَه الامّارةَ بالسوء بالجُهد و الاِستِكانَة و الخضوعِ علي بَساط خدمةِ الله تعالي، فَقد فازَ فَوزاً عظيماً؛ و لاحجابَ أظلمُ و أوحَشُ بينَ العبد و بين الله تعالي مِن النّفس و الهوي و ليس لقَتلِهما و قَطعِهما سلاحٌ و آلةٌ مثلَ الاِفتِقار إلي الله و الخشوعِ و الجوعِ و الظَّمَإ بالنَّهار و السَّهرِ باللّيل، فإن ماتَ صاحبُهُ ماتَ شهيداً و إن عاشَ و استَقامَ، أداهُ عاقبَتُه إلي الرّضوان الاَكبر.

قال الله تعالي: والّذين جاهَدوا فينا لَنَهديَنَّهُم سُبُلَنا و إنّ الله لَمَع المُحسنين.[13]

و إذا رأيتَ مُجتَهداً أبلَغَ منك في الاِجتِهاد، فَوَبِّخْ نفسَك و لُمْها و غيرها تَحثيثاً علي الاِزدياد عليه و اجعَلْ لها زماماً من الاَمر و عناناً من النّهي و سُقْها كَالرّائض القائد الّذي لايَذهَبُ عليه خُطوَة من خُطُواتها ألا و قد صَحَّحَ أولّها و آخرها.

و كانَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) يُصَلّي حتّي يتَوَرَّمَ قَدَماهُ و يَقولُ: أفَلا أكونَ عبداً شكوراً؟ أرادَ أن يَعتَبِرَ به اُمّتَه، فَلاتَغفُلوا عن الاِجتهاد و التعبُّدِ و الرّياضة بحالٍ.

ألا إنّك لَو وَجَدتَ حَلاوةَ عبادةِ الله و رأيتَ بَرَكاتَه و استَضأتَ بِنورِِِِها، لم‌تَصبِر عنها ساعةً واحدة و لو قُطِعتَ إرباً إرباً. فما أعرَضَ مَن أعرَضَ عنها إلاّ بِحِرمان فَوائدِ السَّلَفِ مِن العِصمَةِ و التّوفيق.[14]

«خوشا بر آن بنده كه به خاطر حق‌تعالي با نفس و هواي خود پيكار كند. آن‌كس كه لشكر تمايلات نامشروع خويش را به هزيمت و شكست اندازد، در حقيقت به دولت رضاي خداوند دست يافته است و آن‌كس كه عقل خود را بر نفس امّاره پيروزي دهد و با سعي و مجاهده در اين راه و با توجه به ضعف خويش و با ابراز خضوع در برابر خداوند عظيم، خرد را بر هوس‌ها چيرگي بخشد، به سعادت بزرگ خود نائل گرديده است. ميان بنده و خداوند متعال حجابي تاريك‌تر و وحشت‌انگيزتر از حجاب نفس و هوي نيست و هيچ سلاح و جنگ‌افزاري براي نابودي آن همانند احساس فقر و بيچارگي بنده در برابر پروردگار و اظهار فروتني و خشوع و تحمّل گرسنگي و تشنگي در روزها و بيداري شب‌ها وجود ندارد. اينك اگر بنده‌اي در اثر اين رياضت‌ها تلف شود، به مرگ شهيدان جان سپرده است و اگر زنده ماند، به سرانجام خير رسيده و به رضوان اكبر پروردگار، نائل شده است.

خداوند متعال مي‌فرمايد: «هر كس در راه ما مجاهده كند، بي‌شك، او را به طريق خويش هدايت خواهيم كرد و خدا پيوسته با نيكوكاران است.»

باري، اگر ديدي كه كوشنده‌اي در طريق مجاهدت بر تو پيشي يافته است، بايد كه خود را در اين واماندگي سرزنش و ملامت و توبيخ كني تا سبب كوشش بيش‌تر در تو گردد. بايد كه مركب نفس را به لجام اوامر و نواهي الهي رام كني و در فرمان آوري و همچون سواركاري هوشيار، آن را به راه صلاح سوق دهي، بدون اين‌كه در آغاز و انجام، گامي به خطا بردارد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن‌قدر نماز مي‌گزارد كه پاهاي مباركش متورّم مي‌گشت و مي‌فرمود: «آيا نبايد كه من بنده‌اي شاكر و سپاس‌گزار باشم؟» منظور آن حضرت اين بود كه امت وي از رفتار و گفتارش سرمشق گيرد و عبرت پذيرد. پس مباد كه از مجاهده و كوشش و عبادت و رياضت، لحظه‌اي غفلت كنيد.

بي‌شك اگر حلاوت و لذّت طاعت حق در ذائقه جان خود بيابيد و از بركات آن بهره‌مند شويد و از نور آن، روشنايي گيريد، ديگر لحظه‌اي غفلت نخواهيد كرد، اگرچه به تيغ، بند از بندتان بگشايند. آري، اينان كه از عبادت خدا روي‌گردان شده‌اند، از اين سبب بوده كه از پاكي و توفيق و بركات طاعت محروم و بي‌نصيب بوده‌اند.»

 


پانزده ادب رياضت

محققان از اهل رياضت و سلوك از هزار مسأله در اين فن شريف، پانزده مسأله را مورد تأكيد قرار داده‌اند كه هركه آن‌ها را به كار بندد، مانند آن است كه همه آن هزار مسأله را به كار بسته است.

1ـ به محض گرسنگي و تشنگي غذا نخورد و آب نياشامد.

2ـ با هر آزاري، خشم نگيرد.

3ـ با هر خشمي، جنگ و نزاع و بي‌خردي نكند.

4ـ از ناشنوده و ناديده خود را دور سازد.

5ـ به هر نيّتي از گفتن سخن حق باز نماند.

6ـ به هر عُجبي نخندد.

7ـ از هر دردي ننالد.

8ـ از هر مصيبت و محنتي جزع و فزع نكند.

9ـ به هر نعمتي ننازد.

10ـ به ستايش كسي، مغرور و فريفته نشود.

11ـ غذاي هركسي را نخورد.

12ـ درباره هر كاري سخن نگويد.

13ـ با هيچ‌كس مزاح نكند.

14ـ به هرچه پسند حق باشد، تن در دهد.

15ـ از كردار و گفتار ناپسند دوري گزيند.[15]

خداي متعال فرمود: إنّ مِن عبادي مَن لايَصلُحُ لَهم إلاّ الفَقر و لو أغنَيتُهُ لَفَسَدَ دينَه و إنّ مِن عبادي مَن لايَصلُحُ إلاّ المرض و لو كانَ صَحيحاً لَفَسدَ دينَه و أنا أرأفُ بعبادي، أزودُهُم عن مَوارد الهلكةِ كما يَزودُ الرّاعي غَنَمَه عن مَوارد الهلكة؛[16]برخي از بندگان مرا جز تهيدستي صلاح نيست و اگر بي‌نيازشان گردانم، دينشان تباه شود و برخي ديگر از آنان را جز بيماري صلاح نيست و اگر تندرستشان سازم، دينشان تباه شود. من بر بندگانم مهربان‌ترين هستم و چون چوپاني كه گوسفندانش را از خطرات باز‌مي‌دارد، من هم بندگان خويش را از خطرات باز‌مي‌دارم.

فقر و بيماري و گرفتاري، اگرچه در ظاهر بلاست، ولي عنايت ويژه خدا براي حفظ بندگان او از خطرات سرنوشت‌ساز است، هرچند خلق از آن آگاه نيستند.

اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمودند: سَيَكونُ زمانٍ لايَستَقيمُ المُلكُ إلاّ بالقَتل و الجَور و لايَستَقيمُ لَهُم الغِني إلاّ بالبُخل و لايَستَقيمُ لَهُم المُحبّةُ في الناس إلاّ باتّباعِ أهوائهم و الاِستِخراجِ من الدّين، فَمَن أدركَ ذلك الزّمان و صَبرَ علي الذُّلِّ و هو يَقدِرُ علي العِزّ و صَبَرَ علي بَغضَةِ الناس و هو يَقدِر علي المحبّة، أعطاهُ الله ثَواب خَمسين صِدّيقاً؛[17]زماني فرا‌خواهد رسيد كه سلطنت و فرمان‌روايي جز در سايه كشتار و بي‌رحمي حاصل نگردد و ثروت جز به بخل و پستي به دست نيايد و محبوبيّت در ميان مردم جز با پيروي از تمايلات و خواسته‌هاي آنان و ترك دين و مذهب خويش، يافت نشود. آن‌كس كه در چنين زمانه و اين هنگامه، بر فقر خود صبر و شكيبايي ورزد و از ثروت و مكنت چشم بپوشد و با آن‌كه قادر به كسب محبّت و جلب دوستي اهل زمانه باشد، ليكن از آن صرف‌نظر و بر بغض و دشمني آنان بردباري كند، خداوندش ثواب پنجاه صدّيق و بنده مقرّب، عنايت خواهد فرمود.

به‌ظاهر، همّت و كوشش و خويشتن‌داري و بردباري از بنده است و لطف و رحمت و پاداش از خداي، ولي در واقع همّت نيز به لطف خدا فراهم شود، خويشتن‌داري و بردباري نيز به عنايت او حاصل گردد. تنها صداقتي از طرف بنده لازم است و بس. چون خود فرمود: من بندگانم را از خطرات نگاه خواهم داشت. او نگه مي‌دارد، به نام بنده تمام مي‌شود. اين هم لطفي است بر همه الطاف او.

خدايا! ما را به لطف خود از فروافتادن به هلاكت نگه‌دار و در درياي بي‌كران رحمت خاصّت مستغرق فرما و آن‌چه شرط سلوك به‌سوي توست عطا فرما. آمين رب العالمين.

 


پی‌نوشت‌ها


[1]ـ نشان از بي‌نشان‌ها، ص537

[2]ـ بحر المعارف، ج1، ص360

[3]ـ توبه، 41

[4]ـ نازعات، 40 ـ41

[5]ـ مصباح الشريعة، 103

[6]ـ نهج البلاغه، نامه 45

[7]ـ همان

[8]ـ بحر المعارف، ج1، صص20ـ 22 و 139؛ با اندكي تفاوت، دعائم الاسلام، 1، 270

[9]ـ روايت ياد شده طولاني است كه دنباله آن را مي‌توان در جوامع روايي ملاحظه نمود.

[10]ـ بحار الانوار، 60، 299

[11]ـ مستدرك الوسائل، 12، 171

[12]ـ ر.ك. خصال، 266؛ علل الشرايع، 36

[13]ـ عنكبوت، 69

[14]ـ مصباح الشريعة، 170

[15]ـ ر.ك. نشان از بي‌نشان‌ها، ص310

[16]ـ همان، 151؛ با اندكي تفاوت، بحار الانوار، 70، 16

[17]ـ نشان از بي‌نشان‌ها، ص378؛ با اندكي تفاوت، مستدرك الوسائل، 11، 284