منزل هشتم؛ ریاضت - رياضت عاقلانه يا عاشقانه
رياضت عاقلانه يا عاشقانه
كمترين كاري كه سالك بايد انجام دهد، رفتاري عاقلانه است. اگر نميتواند عاشقانه ره سپارد، دستكم عاقلانه حركت كند. حركت عاقلانه، حركتي است كه خوشي و لذّت و آسودگي دائم، گسترده، عميق و بدون مزاحم را به دنبال داشته باشد؛ بنابراين براي رسيدن به آن، از لذّتهاي زودگذر روگرداند. در غير اين صورت و بهويژه اگر شهوات بر عقل كسي حاكم گردد، او چارپايي است به شكل آدمي. چنانكه فرمودند:
مَن غَلبَ شَهوَتُه عَقلَه، فَهو أدني مِن البَهائم[10](فهو من شرّ البهائم)؛ آنكه شهوتش بر خردش غالب آيد، به چارپايان نزديكتر يا فروتر است.
كناره گرفتن از اهل دنيا و آنانكه همت و انگيزه و مقصدشان خور و خواب و رياست و شهرت است، در حكم رفع موانع راه سلوك است، چه همراهي با دنياطلبان، يا ميل دنياطلبي را در سالك پديد ميآورد و تقويت ميكند و يا ميل به آخرت و كمالات ويژه وي را تضعيف ميسازد. از اينروست كه پرهيز از آنان، موانع سير و سلوك را به كمترين ميزان ميرساند. از اين گذشته، سبب انس به خلوت و زنده كردن خلوت بهويژه خلوت دل ميشود.
از حقيقت بر تو نگشايد دري |
|
زين مجازي مردمان تا نگذري |
به همين خاطر است و نيز به خاطر بستن راه ورود اغيار به جان و دل است كه تخليه از صفات و كارهاي ناپسند، بلكه از اغيار سفارش شده است و پس از تخليه، تأكيد شده است كه در خانه رُفته، كسي را راه ندهيد، مگر كسي را كه از او نشاني داشته باشد و به همين جهت است كه گفتهاند:
لب ببند و چشم بند و گوش بند |
|
گر نبيني سِرها بر من بخند |
زيرا اگر خانه تهي از اغيار باشد، يار در آن سكني گزيند و اگر نيز چنين نشود، دستكم زمينه ورود يار در آن فراهم شود. اهل دنيا نيز يار در خانه بيگانه نبرند؛ تا بيگانه در خانه باشد، عروس به حجله نياورند. از اهل دنيا بياموزيد و ببينيد كه چگونه محبوبهاي موقّتي و زودگذر و رفتني را چه دور از نظر و ديده و چشم ناپاكان مينشانند؟ بنگريد كه چگونه پيش از آمدن آنها چگونه خانه را نظافت و آرايش و چراغاني ميكنند؟
اگر سالك به پرهيز از آلودگي دل و درون انس گيرد، دل وي گنجايش دريافت بهرهاي وافر و سهمي بزرگ و لذّتي عظيم را خواهد يافت و اگر نيافت، حكايت از اين دارد كه اندرون پاك نكرده، به رياضت نپرداخته، از سختيها فراري شده و به خوشيهاي اندك بسنده كرده است. ميتوان گفت:
اگر ظرف تو كم گيرد گناهي نيست دريا را
وگر پران نئي جانم، چه بد گفتن تو عنقا را
همي گوش و همي نوش، همي پيوسته جنبان باش
همي سَر دِه همي جان ده همي همراه جانان باش
بسا آيد تو را نايي، چو ناي حق بيپرده
فرو ريزد ز بنيانت، تو را هستي پرورده
گشايد جان تو، چونان نباشد بر دلت بندي
رهايت ميكند شاهد، زِ هر دُردي و هر دردي
نخست برخيز و بيرون رو، ز اين زندان خودخواهي
سپس كوش و بخور تلخي، اگر جز تن تو جان خواهي
در آخر خود بياويزي به پيري جامٍ مي در دست
بدويش اقتدا كردي گرت خواهي شوي سرمست
عمّار ياسر گويد: از اميرمؤمنان پرسيدم كه آيا داروي درد گناه نزد تو هست؟ فرمود:
عليك بِوَرَقِ الفَقر و عُروقِ الصّبر و هَليلَجِ الكِتمان و بَليلَجِ الرّضا و غاريقونِ الفِكر و سُقمونيا الاَحزان و أشرِبْه بماء الاَجفان و أغِلهُ في طَنجير القَلَق و دَع تَحتَ نيرانِ الفَرَق ثُمّ صِفهُ بِمِنخَلِ الاَرَقّ و أشرِبهُ علي الحَرَق فذاك دواك و شفاك يا عليل؛[11]برگ فقر و ناداري را، عرق صبر و شكيبايي را، هليله كتمان و رازداري را، بليله رضا و خشنودي را، قاريقون فكر و انديشه را، سقمونياي حزن و اندوه را، با اشك چشمان خود در هم آميز و در ديگ ناآرامي فروريز و در زير آتش فراق و جدايي قرار ده و با صافي شب زندهداري صاف كن، آنگاه بر آتش درون فروريز؛ اين دواي توست اي بيمار!
گرچه بسيار است آداب طريقت اي جوان
هست عمده ز آن ميان كين هفت آمد در ميان
وحدت و ذكر و وضو، نفي خواطر، ربط قلب
صمت و تقليل غذا شرط سلوك سالكان
تحمّل همه اين سختيها براي به زير كشاندن نفس از تخت پادشاهي قدرت است تا كه مأمور باشد و فرمانبر، شايد كه ديگر قواي سالك از زير يوغ بهرهكشي او خلاص و رها شوند و اين امر تحقق نيابد جز با سختكوشي همراه با آگاهي، سختگيري بر شهوات و بالاخره به كارزار در آمدن و با دشمن جنگيدن و زخم خوردن و زخم زدن، كه اگر با لطف خداي متعال همراه باشد، موفقيت و پيروزي در اين جنگ حتمي خواهد بود. البته پيش از اين همه بايد با سلاح كامل در ميدان حاضر شد، چه بياسلحه پا به ميدان نهادن، شكست حتمي را به دنبال دارد.
نفس را نتوان كشت الا با سه چيز |
|
با تو گويم ياد گيرش اي عزيز |
خنجر خاموشي و شمشير جوع |
|
نيزه تنهايي و ترك هجوع |
درباره چهار پرندهاي كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) ذبح نمود تا زنده شدن را مشاهد كند، نقل شده است كه آن چهار پرنده، طاووس است و خروس و كلاغ كبوتر.
طاووس، خودنمايي است؛ خروس، شهوت است؛ كلاغ، دنائت و آرزوهاي بلند است؛ كبوتر، جنگ و منازعه است. كشتن اين چهار ميل و غريزه، با زنده ساختن نفس برابر است.[12]
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: طُوبي لِعَبدٍ جاهَدَ لله نفسَه و هَواه و مَن هَزَمَ جُندَ هَواه فقد ظَفرَ برِضَي الله تعالي و مَن جاوَزَ عقلُه نفسَه الامّارةَ بالسوء بالجُهد و الاِستِكانَة و الخضوعِ علي بَساط خدمةِ الله تعالي، فَقد فازَ فَوزاً عظيماً؛ و لاحجابَ أظلمُ و أوحَشُ بينَ العبد و بين الله تعالي مِن النّفس و الهوي و ليس لقَتلِهما و قَطعِهما سلاحٌ و آلةٌ مثلَ الاِفتِقار إلي الله و الخشوعِ و الجوعِ و الظَّمَإ بالنَّهار و السَّهرِ باللّيل، فإن ماتَ صاحبُهُ ماتَ شهيداً و إن عاشَ و استَقامَ، أداهُ عاقبَتُه إلي الرّضوان الاَكبر.
قال الله تعالي: والّذين جاهَدوا فينا لَنَهديَنَّهُم سُبُلَنا و إنّ الله لَمَع المُحسنين.[13]
و إذا رأيتَ مُجتَهداً أبلَغَ منك في الاِجتِهاد، فَوَبِّخْ نفسَك و لُمْها و غيرها تَحثيثاً علي الاِزدياد عليه و اجعَلْ لها زماماً من الاَمر و عناناً من النّهي و سُقْها كَالرّائض القائد الّذي لايَذهَبُ عليه خُطوَة من خُطُواتها ألا و قد صَحَّحَ أولّها و آخرها.
و كانَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) يُصَلّي حتّي يتَوَرَّمَ قَدَماهُ و يَقولُ: أفَلا أكونَ عبداً شكوراً؟ أرادَ أن يَعتَبِرَ به اُمّتَه، فَلاتَغفُلوا عن الاِجتهاد و التعبُّدِ و الرّياضة بحالٍ.
ألا إنّك لَو وَجَدتَ حَلاوةَ عبادةِ الله و رأيتَ بَرَكاتَه و استَضأتَ بِنورِِِِها، لمتَصبِر عنها ساعةً واحدة و لو قُطِعتَ إرباً إرباً. فما أعرَضَ مَن أعرَضَ عنها إلاّ بِحِرمان فَوائدِ السَّلَفِ مِن العِصمَةِ و التّوفيق.[14]
«خوشا بر آن بنده كه به خاطر حقتعالي با نفس و هواي خود پيكار كند. آنكس كه لشكر تمايلات نامشروع خويش را به هزيمت و شكست اندازد، در حقيقت به دولت رضاي خداوند دست يافته است و آنكس كه عقل خود را بر نفس امّاره پيروزي دهد و با سعي و مجاهده در اين راه و با توجه به ضعف خويش و با ابراز خضوع در برابر خداوند عظيم، خرد را بر هوسها چيرگي بخشد، به سعادت بزرگ خود نائل گرديده است. ميان بنده و خداوند متعال حجابي تاريكتر و وحشتانگيزتر از حجاب نفس و هوي نيست و هيچ سلاح و جنگافزاري براي نابودي آن همانند احساس فقر و بيچارگي بنده در برابر پروردگار و اظهار فروتني و خشوع و تحمّل گرسنگي و تشنگي در روزها و بيداري شبها وجود ندارد. اينك اگر بندهاي در اثر اين رياضتها تلف شود، به مرگ شهيدان جان سپرده است و اگر زنده ماند، به سرانجام خير رسيده و به رضوان اكبر پروردگار، نائل شده است.
خداوند متعال ميفرمايد: «هر كس در راه ما مجاهده كند، بيشك، او را به طريق خويش هدايت خواهيم كرد و خدا پيوسته با نيكوكاران است.»
باري، اگر ديدي كه كوشندهاي در طريق مجاهدت بر تو پيشي يافته است، بايد كه خود را در اين واماندگي سرزنش و ملامت و توبيخ كني تا سبب كوشش بيشتر در تو گردد. بايد كه مركب نفس را به لجام اوامر و نواهي الهي رام كني و در فرمان آوري و همچون سواركاري هوشيار، آن را به راه صلاح سوق دهي، بدون اينكه در آغاز و انجام، گامي به خطا بردارد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنقدر نماز ميگزارد كه پاهاي مباركش متورّم ميگشت و ميفرمود: «آيا نبايد كه من بندهاي شاكر و سپاسگزار باشم؟» منظور آن حضرت اين بود كه امت وي از رفتار و گفتارش سرمشق گيرد و عبرت پذيرد. پس مباد كه از مجاهده و كوشش و عبادت و رياضت، لحظهاي غفلت كنيد.
بيشك اگر حلاوت و لذّت طاعت حق در ذائقه جان خود بيابيد و از بركات آن بهرهمند شويد و از نور آن، روشنايي گيريد، ديگر لحظهاي غفلت نخواهيد كرد، اگرچه به تيغ، بند از بندتان بگشايند. آري، اينان كه از عبادت خدا رويگردان شدهاند، از اين سبب بوده كه از پاكي و توفيق و بركات طاعت محروم و بينصيب بودهاند.»