شرح حدیث «حسین منی و انا من حسین» (1)

 
این سخن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند «حسین از من است و من از حسینم» معنای مشهوری دارد که به اختصار آن است که: حسین (صلوات الله و سلامه علیه) فرزند و ذریه پیامبر است و روشن است که حسین از پیامبر است.  

 

92/9/27 ـ شب شانزدهم صفر 1435
دریافت صوت ( 13.3 مگابایت)

چکیده:
اما اینکه پیامبر از حسین است، بدین سبب است که پیامبر دو حیثیت دارد؛ حیثیت حقوقی یعنی نبوت و رسالت و حیثیت حقیقی و شخصی. گویی در این روایت بر حسب ظاهر می‌خواهد بفرماید پیامبر از حیثیت حقوقی از امام حسین است، پیامبر از حیث نبوت و رسالت کاملاً وابسته به امام حسین و رهین و ـ به زبان عرفیِ فارسی ـ وامدار اوست.
این معنا بسیار گفته شده و همگان هم همین‌گونه تصور می‌کنند که اگر نبوت پیامبر دوام و بقا پیدا کرده و رسالت پیامبر، نه فقط تا روز قیامت باقی خواهند ماند، بلکه پیوسته در حال گسترش خواهد بود، به خاطر نهضتی است که امام حسین بانی، مؤسس و پرچمدار آن بود.
یعنی اگر نهضت کربلا نبود، از نبوت و رسالت پیامبر چیزی باقی نمی‌ماند. آنچه که باقی می‌ماند، ظاهری بود که هیچگونه شباهتی به دعوت پیامبر نداشت.
شواهد این تفسیر هم این است که بعد از پیامبر رخدادهایی تا سال 61 ـ نیم قرن بعد از پیامبر ـ رخ داد که گویی پیامبری نبوده است؛ حلال خدا، حرام و حرام خدا حلال شناخته شد؛ فضایل اخلاقی به عنوان رذایل و رذایل به عنوان فضایل شناخته شد؛ نه فقط گویی پیامبر نبود، بلکه گویی کرامت‌های انسانی هم نبود. شواهد تاریخی هم در جای خود گفته شده است.
تفسیر دوم ارتباطی با آنچه گفته شد، ندارد. توضیحی قبل از بیان تفسیر اهمیت دارد که در این حدیث شریف گفته شده حسین منی و انا من حسین؛ در فارسی این‌گونه ترجمه می‌کنیم که حسین از من است و من از حسینم. در قرآن کریم وقتی رابطه خلق با خدا را مطرح می‌کند، نفرمود که انّا من الله، بلکه فرمود لله. هرچند در ترجمه به یک صورت بیان می‌شود.
ظرایف و دقایقی که در آیات و روایات گفته شده، مرز توحید و شرک است. یعنی اگر کسی گفت انّا من الله، شرک قطعی است و در صورتی که در این روایت گفته شود حسین لی و انا للحسین، حداقل آن خلاف ادب ساحت رسول الله است.
روایت مشهور دیگری است که می‌فرماید: لولاک لما خلقت الافلاک، لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما. معمولاً این روایت را این‌گونه معنا می‌کنند که خدای متعال می‌فرماید که ما همه عالم را به خاطر پیامبر آفریدیم و پیامبر را به خاطر علی آفریدیم و علی و پیامبر را به خاطر فاطمه آفریدیم. (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)
در اینجا هم اگر مقصود این باشد که پیامبر غایت است برای عالم هستی و امیرالمؤمنین غایت است برای پیامبر، شرک است و اگر مقصود غایت‌مندی نباشد، بلکه عظمت، بزرگی یا حیثیت مقدمه بودن باشد، یعنی جهان را آفریدیم تا از این طریق پیامبر پدید آید، پیامبر را آفریدیم تا از این طریق و مجلا و مجرا علی پدید آید، این هم خلاف ادب به ساحت رسول الله است. بنابراین اگرچه شأن امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه علیهما) بسیار بالاست، ولی خود امیرالمؤمنین می‌فرماید من مانند بنده‌ای از بندگان محمدم و حضرت فاطمه صدیقه کبری کفو امیرالمؤمنین است، یعنی مانند بنده‌ای از بندگان رسول الله است.
در این صورت نسبت به این روایات ما سر دو راهی هستیم. یا باید بگوییم این روایات چون سند معتبر ندارد یا دلالت معقول ندارد را نادیده بگیریم. اگرچه برای کسانی که توان دریافت معارف منطوی در این روایات را ندارند، بهترین کار این است که آن را نادیده بگیرند. راه دیگر این است که بگوییم که ما معانی این‌گونه روایات را نمی‌دانیم، بنابراین سکوت می‌کنیم.
راه دوم این است که با استناد به اصول عقلی و معارف عقلی مطابق با قرآن و سنت این‌ها را تفسیر کنیم. 
اما این تفسیرهای متعارفی که گفته می‌شود و شواهد تاریخی برای آن می‌آورند، آن لوازم نادرست را دارد.
اما معانی مختلفی که برای این روایت می‌توان بیان کرد که از دقت بیشتری برخوردار است؛
اولین تفسیر این سخن این است که آفرینش موجودات ـ چه آفرینش موجودات مادی و چه معنوی ـ فرع بر این است که کثرت، تعدد یا ویژگی‌ها و صفات جدا از یکدیگری در خالق وجود داشته باشد. مثلاً اگر خدای متعال علم برای کسی ولو در کمترین حد ایجاد می‌کند، این فرع بر این است که خدای متعال علم داشته باشد و صفت علم را به‌صورت منحاذ و ممتاز جدای از سایر صفاتش داشته باشد و یا اگر قدرت ایجاد می‌کند ولو در کمترین حد، این فرع بر این است که خدای متعال صفتی به نام قدرت داشته باشد که جدای از صفات دیگر باشد و همچنین است صفات دیگر که بر حسب روایات 90-100-101 و یا 1001 است.
خدایی که علم نداشته باشد، تولید علم نمی‌کند؛ خدایی که قدرت نداشته باشد، قدرت ایجاد نمی‌کند و ...
نکته دوم این است که خدای متعال بسیط، واحد، احد و فرد است، به گونه‌ای که هیچ‌گونه کثرت و تمایز در ذات، صفات و افعال خدا وجود ندارد؛ امکان ندارد ذات خدا مرکب باشد؛ از هرچیزی که مرکب باشد حتی ترکیب از صفات سلبی. هیچ‌گونه تعددی در ذات، صفات و افعال خدای متعال ممکن و معقول نیست. 
به همین خاطر است که ذهن، قلب و عقل هیچ انسانی ـ و همین طور فراتر و فروتر از انسان ـ توانایی درک ذات، صفت و فعل خدای متعال را ندارد. چون اگر ذهن، عقل، قلب یا وهمی بتواند خداوند را تصور کند، قطعاً تصور مرکب خواهد بود؛ قالب‌های ذهنی مرکب‌ند و خدا نامرکب؛ در حالی که خدا واحدِ احدِ فرد است.
به تعبیر امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه)، «کلّ ما میّزتموه باوهامکم بادقّ معانیه فهو مخلوق مثلکم»
خدای متعال واحدی است که نه اجزای درونی دارد و نه اجزای بیرونی؛ نه اجزای مفهومی و ذهنی و ماهوی دارد و نه اجزای عینی و خارجی، بنابراین خدایِ واحدِ احد وقتی بخواهد اشیای مختلف و متعدد را بیافریند، یا باید آن خدای واحد، خدای کثیر بشود، آن خدای فرد، فردانیت را از دست بدهد و یا باید آفرینش بی‌ملاک، بی دلیل و بی حساب و کتاب باشد، یعنی هر چیزی بتواند علت و دلیل هر چیزی باشد و این یعنی سفسطه، یعنی کنار گذاشتن همه معرفت‌های الهی و بشری.
به همین خاطر آفرینش در اختیار بزرگ‌ترین اسم خدای متعال است که بر هم حسب روایات و هم عرف دینی، اسم اعظم است. ویژگی اسم اعظم خدای متعال این است که در عین حال که واحد است، کثیر است؛ در عین حال که فردِ و احد است و هیچ‌گونه اجزای خارجی و درونی ندارد، کل کمالات است. تمام کمالات ممکن و محتمل و متصور و موجود در عالم هستی در اسم اعظم خدای متعال هست.
اسم اعظم خدای متعال کیست؟ وجود اقدس حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) 
بر این اساس آفرینش از طریق اسم اعظم خدای متعال یعنی پیامبر انجام می‌شود؛ نه فقط آفرینش در عالم طبیعت و عالم ملکوت بلکه در کل عالم هستی که به آن ماسوی الله می‌گویند. این نکته در یکی از نامه‌های امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) به معاویه آمده است که «نحن صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا» و علاوه بر آن، در توقیع مبارک حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است.
پس آفرینش عالم هستی ـ از طریق استدلال عقلی ـ کار اسم اعظم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان مطهر آن حضرت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) هستند که در سخن امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) با قسم جلاله آمده است که «والله نحن الاسماء الحسنی» یعنی ما اسمای احسن خدای متعال هستیم که اسمای احسن همان اسمای اعظم است.
مقدمه دیگر آن است که آفرینش عالم هستی از اعلی علیین تا اسفل السافلین که از طریق اسمای اعظم است، گاهی مجاری خاص دارد.
به عنوان نمونه: اگرچه پیامبر، خاندان پیامبر و انبیا و اولیای الهی، ابواب دعا هستند، ـ یعنی هرکه خدا را عبادت می‌کند و می‌خواند، چه بداند، چه نداند، چه نیت کند و چه نیت نکند، اراده کند یا اراده نکند، دعایش از طریق انبیا و اولیا به خدا می‌رسد؛ دانستن و نداستن در قوانین تکوین با هم برابر است؛ کسانی که دعا و فتح ابواب رحمت الهی را طلب می‌کنند و حل و رفع حاجات خود را از خدای متعال می‌خواهند، بدانند و ندانند، از مسیر خاصی انجام می‌شود و آن مسیر خاص انبیا و اولیا هستند که فخر آن‌ها خاتم انبیا و خاندان مطهر آن حضرت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) هست، ـ ولی در عین حال که تمام دعاها از این مسیر عبور می‌کند، در روایات متعدد داریم و جزو بدیهیات معارف شیعه است که باب الحوایج شخص معینی است. در میان اولیای بالاصاله خاندان پیامبر، یکی حضرت موسی بن جعفر و یکی حضرت ابوالفضل العباس (صلوات الله و سلامه علیهما) است.
یعنی دعا که می‌کنیم، قطعاً از مسیر انبیا و اولیا باید برسد، ولی فتح و گشودن این مسیر که دعاهای ما به سوی خدای متعال و در نزدیک‌ترین تقرب به او برسد، از این مسیر است؛ کسی بداند یا نداند، تفاوتی ندارد.
چنان‌که دریافت جود ازلی و ابدی خدای متعال از طریق امام جواد (صلوات الله و سلامه علیه) انجام می‌شود. این به آن معنا نیست که دیگر امامان تأثیری در این ندارند، او فتح الابواب و باب الابواب است. چنان‌که اگر کسانی بخواهند به فهم ولایت خاندان پیامبر (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) دست یابند، این فقط و فقط از طریق امام هادی (صلوات الله و سلامه علیه) انجام‌پذیر است.
بسیاری از آفرینش‌ها و تجلیات ـ یعنی مخلوقات ـ خدای متعال (ممکن است فرشتگان ملکوتی، جبروتی، مهیّمین باشند و ممکن است موجودات برزخی، معرفت، فهم و ذکاوت، نیت و ارادت و علم و قدرت باشد) که آفریده می‌شوند، به ویژه آن دسته از مخلوقاتی که از حسن تام و تمام اسمای حسنای خدای متعال که در آخرت به‌صورت بهشت ظاهر می‌شود، برخوردار باشند یعنی به‌ویژه آن‌هایی که وجود ملکوتی دارند، نه شیطانی، به ویژه آن‌هایی که هدایت می‌یابند ـ ظلالت یافتگان استثنا نمی‌شوند، بلکه هدایت یافتگان مورد تأکید ویژه قرار می‌گیرند ـ این‌ها از طریق امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) است.
همچنان‌که عالم هستی از طریق اسمای حسنی آفریده می‌شود، ولی در میان خاندان پیامبر دعا از یک مسیر می‌رود، جود و لطف و رحمت الهی از مسیر دیگری عبور می‌کند و تحقق پیدا می‌کند، چنان‌که هدایت از یک جهت دیگری انجام می‌شود، آفریدن موجودات ملکوتی، چه نفسانی، چه قلبی، چه روحی، چه جبروتی، چه مهیّمین، که با حسن خدای متعال یعنی با حسن بهشت تناسب دارند، از طریق امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) تحقق پیدا می‌کند.
پس:
حسین منی؛ به‌خاطر اینکه اصل تحقق وجود امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) در اعلی علیین که جبروت باشد، فروتر از آن ـ ملکوت ـ تا اسفل السافلین مرهون وجود من است، من باب الابواب آفرینشم.
انا من حسین؛ من هم از حسینم؛ چون تمام کمالات، افعال و آفرینش‌گری‌های من در همه مراتب عالم هستی از باب الحسین انجام می‌شود. بر این اساس هر دو از همند.