شرح حدیث «حسین منی و انا من حسین» (2)

 

استاد دکتر حسینی شاهرودی
 
گویی همه مسلمانان بخش اول حدیث را می‌دانند؛ اگرچه این بخش اگر دقیق‌تر از بخش دوم نباشد، از دقت کمتر برخوردار نیست. ولی با توجه به اینکه همگان فهم متعارفی از بخش اول دارند، بیشتر به بخش دوم می‌پردازیم.

 

92/9/29 ـ شب هجدهم ماه صفر 1435
دریافت صوت ( 12.8 مگابایت)

 

 
وجود و نیز بقاء و دوام هر موجودی، متوقف بر زمینه‌ها، علل، غایات و اهدافی است؛ چنانکه متوقف بر افعال، آثار و ثمراتی است.
در مورد این حدیث شریف برای این‌که بدانیم چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) است، در جلسه گذشت بیان شد، هر چیزی که درباره نسبت پیامبر با امام حسین یا هریک از خاندان پیامبر گفته شود و مشعر به اشرف بودن امام حسین یا هریک از خاندان پیامبر بر پیامبر باشد، قطعاً نادرست است. 
هرکسی به هر معنایی، به هر زبانی و به هر بیانی چیزی بیان کند که نشان‌دهنده برتری و فضیلت و شرافت کسی بر پیامبر باشد، نه فقط سخن نادرست است، بلکه امتناع عقلی دارد یعنی با بینات دینی و در نتیجه با بدیهیات عقلی ناسازگار است. حق مطلب همان است که امیر المؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) که خاتم اولیا و بزرگ‌ترین، اکرم، اشرف و اعلم خاندان پیامبر است، خود می‌فرماید من مانند بنده‌ای از بندگان پیامبرم.
اگرچه در ظاهر شریعت به دلایل متعدد و به خاطر اهداف و غایات بسیاری، زیارت هر یک از خاندان پیامبر مورد سفارش قرار گرفته و تأکید شده، به گونه‌ای که افضل عبادات معرفی و زیارت‌نامه‌های معتبر و مستند به سند صحیح وارد شده است، در حالی که این امر در مورد خود پیامبر انجام نشده است، مانند زیارت جامعه کبیره و امین الله در مورد پیامبر نیست. این به این معنا نیست که زیارت امیرالمؤمنین و امام حسین از زیارت پیامبر افضل است. (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)
اینکه چرا زیارت هریک از خاندان پیامبر مورد تأکید قرار گرفته است، دلایل، شواهد و نشانه‌هایی دارد که باید در جای خود مطرح شود. 
اصل کرامت، شرافت، فضیلت و وجود، خاص و مختص به حضرت حبیب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سایر موجودات از اعلی علیین تا اسفل السافلین، از فرشتگان مهیّم و ملکوت و جبروت، آسمانیان و زمانیان همه در حکم شعاع و پرتوی از نور وجود آن حضرتند.
این مقدمه برای آن گفته شد که ممکن است در ضمن صحبت‌ها چیزهایی گفته شود که این‌گونه استشمام شود که گویی مقام امام حسین آن‌قدر برتر است که العیاذ بالله پیامبر هم به او احتیاج دارد ـ چنان‌که کم و بیش نیز مطرح می‌شود.
اگر گفته می‌شود که پیامبر به خاطر جهاتی وامدار امام حسین است، ـ چنان‌که در جلسه قبل گفته شد ـ مثل این است که گفته شود خدای متعال برای ایجاد موجودات یا برای رساندن موجودات به کمالات‌شان، وامدار پیامبر است. یعنی بدون مسیر پیامبر و وجود او، یا کسی به کمال نمی‌رسد یا کسی به کمال اعلی نمی‌رسد اما در عین حال پیامبر بنده‌ای از بندگان و مخلوقی از مخلوقات خداست.
در مورد امام حسین یا هریک از خاندان پیامبر نیز که نکته‌ای گفته می‌شود، همین‌گونه است؛ یا میان پیامبر و خاندان پیامبر ـ در حد فهم و تعقل ما ـ فرقی نیست، و اگر فرقی هست، فراتر از حد و توان فهم ماست و یا آن‌که اگر فرقی باشد که برای ما قابل فهم باشد، طبعاً ـ از همه‌ی جهات ـ اول به معنای حقیقی خود پیامبر که خاتم انبیا و حقیقت ولایت است، آن‌گاه امیرالمؤمنین که خاتم اولیا و حقیقت عظمت الهی است و همین طور بقیه ائمه علیهم الصلات و السلام.
در این زمینه در حوزه برتری هریک از خاندان پیامبر بر یکدیگر یا ما نمی‌فهمیم و نمی‌دانیم، بلکه آنچه که می‌فهمیم آن است که آن خاندان همه نور واحدی هستند که برای ما از جنبه‌های مختلف آشکار و ظاهر شده‌اند و درخشیده‌اند. به عنوان مثال اگر ما شریعت را از امام باقر و امام صادق (صلوات الله و سلامه علیهما) داریم، این به این معنا نیست که شریعت مستند به امام سجاد یا امام حسن مجتبی (صلوات الله و سلامه علیهما) نیست و یا آن‌که چون شریعت از امام باقر و امام صادق هست، آن دو بزرگوار بر سایر خاندان پیامبر برتری دارند.
وجود حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) دو جایگاه و دو نقش اساسی در عالم هستی دارد؛ مقصود از عالم هستی، هم جهان طبیعت و دنیاست، هم عالم ملکوت که قبل از آمدن به دنیا از آنجا عبور کردیم و هم عالمی که بعد از مرگ خواهیم رفت و هم عالم آخرت است و مراتب مختلف فراتر و فروتر.
اول؛ نقش رحمت که خود بر دو قسم است؛ رحمتی که سبب ایجاد موجودات می‌شود (ملائک‌، فرشتگان، انسان‌ها و همین‌طور تا درجات فرودین وجود که عالم طبیعت است) و قسم دومِ رحمت عبارت است از تکمیل وجود آن‌ها. یعنی ضمن این‌که موجودات در آفرینش‌شان وابسته به پیامبرند، در تکمیل، تتمیم، به کمال و آخر رسیدن و رسیدن به قرب ویژه خدای متعال به‌گونه‌ای که میان خدای متعال و خلق تفاوتی نباشد، یعنی تمام کمالات که در خدای متعال هست، در تک تکِ خلق وجود داشته باشد، آن‌گونه که بدون استناد به پیامبر، فقط در وجود مبارک پیامبر موجود است، به آن حضرت وابسته‌اند.
در میان بندگان و مخلوقات خدا، افرادی هستند که نسخه تمام ما فی الضمیر خدای متعال هستند، یعنی تمام آنچه را خدای متعال دارد، از علم، قدرت، حیات و کمالات دیگر در آن‌ها ظاهر و متجلی شده است. یعنی اگر کسی توانایی مشاهده داشته باشد، چشمی که قرار است در قیامت نافذ، تیز و حاد شود، تا از ظواهر عبور کند و به باطن برسد، از باطن هم عبور کند و به باطنِ باطن برسد، تا به انتهای عالم هستی را در یک نگاه و در یک لحظه مشاهده کند، اگر آن چشم تیز اخروی در جهان طبیعت ظاهر شود و به فعلیت برسد، در برخی از بندگان خدا، به عنوان نمونه وجود مبارک پیامبر و خاندان مطهر آن حضرت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)، تمام کمالات وجودی خدای متعال را می‌بیند. یعنی می‌بیند که مخزن، اصل و اساس حیات، خزانه علم و مبدأ فاعلیت و قدرت، آن‌ها هستند. 
البته این افراد که ما به آن‌ها اعتقاد داریم، مقدسان عالم هستی هستند و معتقدات ما به آن‌ها مشیر است، این‌ها در همین دنیا کمالات خدایی را دارند. به‌گونه‌ای که در عین حال که در طبیعت وجود دارند، در عالم ماورای طبیعت نیز حضور دارند، به گونه‌ای که حضورشان در طبیعت، مانع از بودن‌شان در ماورای طبیعت نیست؛ چنان‌که بودن‌شان در ماورای طبیعت، مانع از بودن‌شان در جهان طبیعت نیست.
به تعبیر دیگر در همه‌‌ی آسمان‌ها هستند ولی این‌گونه نیست که چون در آسمان اول هستند، در دوم نباشند؛ از قرب او ادنی که ویژه پیامبر و خاندان مطهر آن حضرت است، تا اسفل سافلین هستند، به‌گونه‌ای که اگر کسی آن چشم اخروی را داشته باشد، همچنان‌که می‌یابد که در تک تک موجودات و ذره ذره موجودات، خدای متعال حضور دارد، خواهد یافت که در تک تک موجودات و ذره ذره موجودات، وجود اقدس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور دارد.
پس اگر جایی خواندید و شنیدید که مثلاً کسی دیگ را هم می‌زد، گفت آنچه می‌بینم، علی است؛ درست است که ظاهر آن به کفریات شباهت دارد، امیرالمؤمنین که در دیگ برنج و آبگوشت نیست، چنان‌که اگر کسی گفت که من در دیگ برنج خدا را دیدم، طبعاً اگر کسی بگوید خدا در دیگ است، یعنی مقید و محدود به دیگ شده، به گونه‌ای که وقتی درِ دیگ را می‌گذارند، خدا از بیرون جدا شده است، این کفر است. اما اگر کسی گفت خدا در دیگ نیست، این هم کفر است. به خاطر این‌که موجودی که حد و اندازه نداشته باشد و نامتناهی باشد، جایی در جاهای ممکن عالم نیست، مگر آن‌که نه فقط در آن‌جا حضور دارد و موجود است، بلکه در آن‌جا تنها او حضور دارد و موجود است. پس در ذره ذره موجودات نه فقط وجود دارد، بلکه فقط و فقط او وجود دارد. به خاطر این است که موجود نامتناهی و موجودی که حد و اندازه نداشته باشد، جا برای غیر باقی نمی‌گذارد. 
اینکه در این مجلس بنده نشستم، تک تک شما هم نشستید، جای خالی زیادی هم وجود دارد، به خاطر این است که بنده و تک تک شما محدودیم و هم تک تک اشیایی که در اینجا وجود دارد، محدود است. در این صورت بخشی از فضا را بنده اشغال می‌کنم، بخشی را هم شما، بخش دیگری هم اشیایی که در اینجا هست، بخش قابل توجهی هم خالی است. اما اگر یکی از ما یا یکی از این اشیا حد و اندازه نداشت، طبعاً جا برای دوم باقی نمی‌ماند.
خدای متعال نامتناهی است، همین‌طور انسان کامل یا کسی که بالاصاله یا بالتبع متصف به مرتبه حبیب است، او هم نامتناهی است؛ نه چیزی در عرض نامتناهی قرار می‌گیرد و نه چیزی در طول او؛ اگر کسی معتقد بود چیزی در عرض خدا قرار می‌گیرد، شرک بیّن و آشکار است و اگر کسی گفت در عرض خدا چیزی نیست، اما در طول خدا هست، خدای متعال در اعلی علیین و فراتر از همه عوالم است، اما همین‌طور که عوالم تنزل پیدا کرده، چیزهای دیگری از جمله ما هم در مرتبه ضعیف و در طبقات پایین عالم هستی هستیم؛ این هم شرک پنهان، مستور و خفی است. شرک دسته اول را همگان می‌فهمند، این را ممکن است همگان نفهمند.
بنابراین وقتی که درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فکر می‌کنیم و سخن می‌گوییم، باید توجه داشته باشیم که چون اولین و کامل‌ترین موجودی است که خدای متعال آفرید، حد و اندازه ندارد ـ که دلایل متعدد و بسیار بلکه بی‌شمار دارد ـ و براین اساس تمام کمالاتی که خدای متعال دارد، یعنی حیات بی‌اندازه، علم و قدرت بی حد و اندازه و ... را پیامبر و خاندان آن حضرت دارند. این مطلب را از برخی آیات قرآن و به شرح و تفصیل از ظواهر روایات که بسیار هم است، می‌توان استفاده کرد. به عنوان نمونه این جمله که خاندان پیامبر خزّان علم خدایند، ـ خزّان چه به معنای خزانه و چه به معنای خزانه‌دار ـ یعنی تمام علم خدای متعال در آن‌ها موجود است و تحقق یافته است.
البته ما چون آن قوه بینایی، بصر و بصیرت و چشم تیزی که در آخرت پیدا خوهیم کرد، در دنیا نداریم، جز از طریق تصورات و حدسیات یا دلایل عقل و نقلی و مانند آن متوجه نمی‌شویم. در آخرت چشم همه‌ی عالم با این‌که با هم تفاوت دارند، آن‌چنان نافذ است که هر چیزی را از ورای هفتاد هزار حجاب مشاهده می‌کند.
پس جمعی در این عالم تمام کمالات خدای متعال را هم بالفعل و هم عیان و آشکار دارند، به گونه‌ای که کسانی که اهل چشم تیز و بصیرت باشند، آن را مشاهده می‌کنند. بقیه خلق نیز به حکم اینکه فعل، مخلوق و آفریده خدای متعالند و خدای متعال هم بی حد و اندازه است، تمام کمالات و صفات خدای متعال را دارند، با این تفاوت که کسانی که مظهر تمامیت خدای متعال که مخلوق اول و اولین آفریده خدای متعال هستند ـ از حیث کرامت یا شرافت، فضیلت یا شدت وجود و مانند آن‌ها ـ آنچه که دارند، در ظاهر و باطن دارند، ـ ضمن این‌که در جانشان دارند، در جسم‌شان هم دارند ـ اما سایر خلق، تمام کمالات را در باطن دارند و مستور، مختقی، پوشیده و مجمل و درون هفتاد هزار حجاب است؛ به‌گونه‌ای که نه فقط اگر یک انسان را تجزیه و تحلیل کنیم و هویت و حقیقتش را عیان و آشکار کنیم، بلکه اگر یک ذره کوچکی از ذرات، اتم یا الکترونی را بشکافیم و بشناسیم و هویت و حقیقتش را آن‌گونه که حق ادراک و شایسته است که ادراک شود، بشناسیم، تمام کمالات عالم هستی از جمله تمام کمالات وجودی خدای متعال در آن موجود است. 
اگر ما نمی‌بینیم، چون چشم دیدن نداریم. ما نمی‌یابیم ولی هست. چنان‌که در این مجلسی که نشستیم، بسیاری از موجودات هستند، هم فروتر از انسان و هم کامل‌تر از انسان. هرچند ما بر اساس ظاهر نقل و روایت دو سه مورد را بیشتر نمی‌شناسیم؛ مانند شیطان و جن. این دو را همه قبول کردند که همه‌جا ممکن است باشند. البته همچنان که ما با آن‌ها کار نداریم، زندگی و حیات ما مستقل از آنان است، به‌گونه‌ای که مثلاً با لیوان، بشقاب، قاشق و چنگال کار داریم، ولی با جن و شیطان کار نداریم، آن‌ها هم متقابلاً همین‌گونه‌اند و سبک زندگی و دوام و بقایشان به گونه‌ای است که ما هیچ‌گاه در مسیر آن‌ها قرار نمی‌گیریم.
اگر به ذهن‌تان رسید که شیطان چگونه ما را وسوسه می‌کند، پاسخ این است که وسوسه‌های قلبی و مخصوصاً نفسانی انسان نیازمند استناد به شیاطین نیست؛ درجات و قوایی از قوه‌های ما خودْ شیطانند؛ یعنی همچنان‌که ما عقل داریم و از آن حیث به ملائک شباهت داریم، غضب داریم و از آن جهت به درندگان شباهت داریم، شهوت داریم و از آن جهت به چارپایان شباهت داریم، البته مکر، کلک و فریب و مانند آن هم داریم و از آن جهت هم به شیاطین شباهت داریم. یعنی همچنان‌که به تعبیر علمای اخلاق و حکمت عملی، در وجود ما اسب، گاو، قاطر و گوسفند و ... وجود دارد، به‌خاطر اینکه میل به خوردن، خوابیدن و لذایذ دیگر داریم، همچنان نیز گرگ، پلنگ، شغال و روباه و مانند آن هم وجود دارد. به خاطر همین هم هست که در قیامت انسان‌ها به اشکال مختلف ظاهر می‌شوند.
بنابراین ضمن این‌که شیطان ما را وسوسه می‌کند، ولی شیطانِ خودمان و شیطان درون‌مان؛ چه باشد که شیطان درون خودش از عهده فریب او برنیاید تا نیازمند به ورود شیاطین بیرونی باشد که البته طبعاً این وقتی اتفاق می‌افتد که شیاطین درون ما تسلیم شده باشند تا راه برای شیاطین بیرون باز شود.
گفتیم که بودن، بقاء و دوام یک شئ یا به وجود افعال، آثار، ثمرات و نتایج وجودی اوست یا به دوام این‌هاست. یعنی کمال و عظمت پیامبر به چند چیز است؛ افعال و آثارش در همه عوالم از جمله عالم طبیعت، کمالی که برای خلق به فعلیت رسیده است و خلق می‌تواند مشاهده کند ـ نه کمالِ پیامبر که بی حد و اندازه است ـ هرچه بیشتر باشد، کمالات ظاهر آن بیشتر است و هرچه این کمالات موجود بقا و دوام بیشتر داشته باشد، کمالات پیامبر که در واقع بوده، عیان و آشکار خواهد شد.
در روایات داریم که در مجالس عقد هم گفته می‌شود که توالدوا تناسلوا، ازدواج کنید و بچه بیاورید، چون انی اباهی (بکم) بکثرۀ الامم (1)، من مباهات می‌کنم، یعنی ضمن این‌که کمالات من بی حد و اندازه است، ولی ظاهر شدن کمالات من به این است که شما بچه زیاد داشته باشید، به‌خاطر این‌که تمام عالم هستی رتق و فتقش، ایجاد و بقا و دوامش به دست من انجام می‌شود. بنابراین همچنان‌که اگر خلقی در عالم نباشد، بسیاری از کمالات خدای متعالی پوشیده و پنهان است، اگر خلقی نباشد که روزی نخواهد، رزاقیت خدای متعال پوشیده و پنهان است، چنان‌که اگر مردم گناه نکنند و بخشیده نشوند، غفار و ستار بودن خدای متعال مختفی باقی خواهد ماند، وجود مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین‌گونه است.
پس این تعبیرها ـ برای زیاد بچه آوردن ـ به خاطر این است که با هر بچه‌ای در این جهان، کمالی از کمالات آن حضرت عیان و آشکار می‌شود. چنان‌که وقتی کسی روزی می‌خورد و خدا به او روزی می‌دهد، کمالی از کمالات خدای متعال آشکار می‌شود.
این‌ها همه مقدمه برای این ذی المقدمه بود:
 
نقش امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) در این زمینه چیست؟ 
کمال پیامبر ایجاد و دوام وجود است؛ ایجاد کردن، آفریدن، اظهار کردن و باقی داشتن. ایجاد کردن، یعنی رحمت پیامبر. رحمت یا عام است که اصل وجود و آفرینش است و یا خاص که کمال وجود است.
نقش امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) این است که با بودنش و با اتفاقی که در تاریخ افتاد و محور و مرکز آن امام حسین بود، رحمت رحمانی خدای متعال چنان گسترده شده است و امام حسین کاری انجام داده است که موجودات ـ شامل ذات، صفت، فعل و اثر ـ و حوزه ایجاد خدای متعال از طریق وجود مبارک پیامبر چنان گسترش پیدا کرده است، ذواتی به وسیله امام حسین ایجاد می‌شود، صفاتی برای این ذوات ایجاد می‌شود، افعال و آثاری برای آن‌ها ایجاد می‌شود که اگر بگوییم حد و اندازه ندارد، درست گفتیم؛ خلاف آن، خلاف واقع خواهد بود.
بخش دوم، دوام این موجودات است. فقط ما به ظاهر شریعت نگاه نمی‌کنیم که اگر امام حسین نبود، می‌گویند شریعتی نبود و از بین می‌رفت، اگر امام حسین نبود، همان پنجاه سال قبل اسلام از بین رفته بود، این البته یک بخش است، ولی با وجود امام حسین علم‌ها، قدرت‌ها، عواطف، صفات و فضایل و کمالات نفسانی آشکار شد، که اگر امام حسین نبود، چنین چیزی آشکار نمی‌شد.

 

(1) بحار الأنوار، ج‏17، ص 259.