تفسیری از خلافت الهی در زمین (قسمت اول)
تعریف خلافت
خلافت به معني جانشيني است ولي از آنجا که جانشيني عرفي در صورتي ممکن است که صاحبِ حقيقيِ مرتبه و مقامي که کسي ممکن است جانشينِ او باشد يعني مستخلف عنه، اولاً داراي مقام و مکان و جا باشد و ثانياً ترک مقام جا و مکان براي او ممکن باشد تا کسي بتواند در صورت ترک مکان و جا، جانشين او شود، چنين معنايي از خلافت تنها در باره انسانهاي صاحب مقام و مکان و جا قابل تصور است و از آنجا که خداي متعال جا و مکان ندارد و بر فرض هم که داشته باشد، جا و مکان و مقام خود را ترک نمي کند تا کسي جانشين او گردد، چنين معنايي در باره او بهکار نميرود. عن ابي الحسن الرضا (صلوات الله عليه): «الائمة خلفاء الله عزّ و جلّ في ارضه»
معنای خلافت الهی در زمین (قسمت اول)
تعریف خلافت
خلافت به معني جانشيني است ولي از آنجا که جانشيني عرفي در صورتي ممکن است که صاحبِ حقيقيِ مرتبه و مقامي که کسي ممکن است جانشينِ او باشد يعني مستخلف عنه، اولاً داراي مقام و مکان و جا باشد و ثانياً ترک مقام جا و مکان براي او ممکن باشد تا کسي بتواند در صورت ترک مکان و جا، جانشين او شود، چنين معنايي از خلافت تنها در باره انسانهاي صاحب مقام و مکان و جا قابل تصور است و از آنجا که خداي متعال جا و مکان ندارد و بر فرض هم که داشته باشد، جا و مکان و مقام خود را ترک نمي کند تا کسي جانشين او گردد، چنين معنايي در باره او بهکار نميرود.
معناي ديگر خلافت و جانشيني، انجام کارهاي مستخلفعنه در حوزه وظايف يا خواستههاي اوست. اين معني اگر چه کمي گستردهتر از معناي پيشگفته است ولي باز هم در باره کسي بهکار ميرود که خودش نتواند يا نخواهد وظايف و خواستههاي خود را انجام دهد و به ديگري واگذار کند.
چنين معنايي نيز در باره خداي متعال درست نيست و مشيت و اراده او امري عارضي نيست تا در برخي از صور کاري را به ديگري واگذار نمايد. علاوه بر اينکه او همه مراتب هستي را احاطه کرده است و جايي را نميتوان تصور کرد که امر او نافذ نباشد و در آن سريان نداشته باشد. از اين گذشته، هر کسي هر کاري را که انجام دهد، به حول و قوه و اذن و اراده او انجام ميدهد و همه فاعلها، يا ابزارهاي فعل او هستند و يا به معنايي دقيقتر، مجاري فيض اويند، بنابراين، اين معناي از جانشيني نيز درباره حداي متعال درست نيست.
معني سوم خلافت، اتصاف به صفات و کمالات مستخلفعنه است. به تعبير ديگر، ظهور و تجلي مستخلفعنه در کسي يا چيزي بهگونهاي که ميان خليفه و مستخلفعنه تفاوت آشکاري وجود نداشته باشد.چنين معنايي نه تنها در مورد خداي متعال درست است بلکه اصالتاً از آنِ اوست، چون ظهور و تجلي اصالتاً از آنِ اوست و هيچ ظهوري وجود ندارد مگر آنکه از اوست و هيچ چيزي در هيچ مرتبهاي تجلي ندارد مگر آنکه تجلي و ظهور اوست.
براساس اين معني از خلافت، معني دقيقتر خلافت عبارت است از تجلي و ظهور اسماء و صفات الهي در بندهاي از بندگان او. به تعبير ديگر تجلي تفصيلي اسماء و صفات الهي يا اتصاف به صفات و اسماء تفصيلي او.
تجلي و ظهور صفات الهي در فعل، بنده يا خلق به چند صورت ممکن يا قابل تصور است:
1- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت اجمالي .
2- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي .
3- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت اجمالي .
4- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي .
5- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي بهگونهاي که ظهور هيچيک از اسماء و صفات مانع از ظهور و تجلي ديگر اسماء و صفات نباشد و تجلي هيچکدام از آنها حاکم و غالب بر ديگران نباشد
6- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي به همانگونه که گفته شد.
7- تجلي اسماء و صفات کلي و جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي به همانگونه که گفته شد.
مقصود از خلافت همين معني اخير است. بر اين اساس، خليفه کسي است که اول، مظهر تجلي همه صفات و اسماء کلي و جزئي خداي متعال است.
دوم اينکه، ظهور و تجلي اسماء و صفات خداي متعال در او تفصيلي است.
سوم اينکه، تجلي صفات و اسماء يادشده، اعتدالي است به گونهاي که همه اسماء و صفات حق تعالي در او به صورت متعادل و به گونهاي که هيچ يک بر ديگري غلبه ندارد و هيچکدام مانع از ظهور ديگران نميگردد بلکه ظهور هر کدام زمينه بلکه شرط ظهور ديگري است.
چهارم اينکه، به دليل اعتدال در ظهور، ظهور هر اسم و صفتي در خليفه تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم و صفت در غير خليفه است. به عنوان نمونه ظهور اسم عليم در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت جبرئيل عليهالسلام و ظهور اسم محيي در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت اسرافيل عليهالسلام و ظهور اسم مميت در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت عزرائيل عليهالسلام و ظهور اسم رزاق در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت میکائيل عليهالسلام است.
پنجم اينکه، آن ملائک مقدس که نامبرده شد و ديگر ملائک که از نام آنها کسي را خبر نيست، از مراتب وجود خليفه و سدنه فيض وجود او هستند و خليفه بر آنها و ديگر مظاهر صفات و اسماء خداي متعال، ولايت تکويني دارد و تجلي اسماء و صفات خداي متعال در آنها و هر موجود و مظهري، وجهي و شعاعي از تجلي و ظهور اوست.
همه آنچه گفته شد، تعبيري از اين عبارت ملکوتي است که بر حسب نقل در توقيع مبارک حضرت خليفة الله صاحب الزمان روحي و ارواح العالمين له الفداء آمده است:
اللهم إنّي أسئلک بمعاني جميع ما يَدعوک به وُلاة أمرک المأمونون علي سرّک المستبشرون بأمرک الواصفون لِقُدرتک المعلنون لعظمتک* أسئلک بما نطق فيهم من مشيّتک فجعلتهم معادن لکلماتک و ارکاناً لتوحيدک و آياتک و مقاماتک الّتي لا تعطيل لها في کل مکان يعرفک بها من عرفک* لافرق بينک و بينها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک* فتقها و رتقها بيدک* بدؤها منک و عودها اليک* أعضادٌ و أشهادٌ و مُناةٌ و أذوادٌ و حفظةٌ و رُوّادٌ* فبهم ملأت سمائک و أرضک حتي ظهر أن لا إله إلاّ انت*[1]
خلافت در زمين نه در آسمان
با توجه به آنچه درباره معني خلافت گفته شد، (تجلي اسماء و صفات کلي و جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي بهگونهاي که ظهور هيچيک از اسماء و صفات مانع از ظهور و تجلي ديگر اسماء و صفات نباشد و تجلي هيچکدام از آنها حاکم و غالب بر ديگران نباشد)، مقام خلافت به زمين يا عالم کثرت همه جانبه اختصاص دارد.
حوزه خلافت مرتبهاي از هستي و عالمي از عوالم وجود است که قابليت ظهور و تجلي همه صفات و اسماء خداي متعال را داشته باشد و چون ظهور برخي از اسماء جزئي، حرکت و تغيير و تحول را در پي دارد، حوزه خلافت، جهان طبيعت است. به تعبير ديگر، ظهور و تجلي اسماء کلي در همه مراتب هستی و همه عوالم وجود امکانپذير است ولي ظهور و تجلي اسماء جزئي در همه مراتب و عوالم امکانپذير نيست بلکه ظهور و تجلي آنها به عالم طبيعت و مرتبه ماديت اختصاص دارد. به همين سبب، خلافت در زمين است نه در آسمان، چون آسمان قابليتِ ظهور و تجلي بسياري از اسماء جزييِ حاکمِ بر تغييرات و تحولات را ندارد.
مراتب و عوالم هستي پنج عالم است:
1- عالم اعيان ثابته که مرتبة علمِ پيش از ايجادِ خداي متعال است.
2- عالم ارواح قدسيه که شامل عقول و مجردات تام است.
3- عالم نفوس مقدسه که شامل نفوس انساني و ملائک مدبر آنهاست
4- عالم اجسام که جهان طبيعت شناخته شده، بخشي از آن است.
5- عالم وجود جامع يا حقيقت انسان کامل.
اگر چه همه مراتب هستي و عوالم وجود تام و کامل است ولي به حکم معيت علّي مراتب فراتر با مراتب فروتر، هر مرتبه فراتري با مرتبه فروتر حضور دارد ولي عکس آن ممکن نيست، از اينرو، هو معکم اينما کنتم حق است و صدق و انتم مع الله درست نيست مگر در مواردي که عبد به مقام فناي ذاتي و بقاي به بقاي خداي متعال رسيده باشد نه بقاي به ابقاء(معيت علت با معلول و عدم معيت معلول با علت) از اينرو، ظهور و تجلي در مرتبه فروتر مفصلتر از مرتبه فراتر است، چنانکه تجلي و ظهور در مراتب فروتر، تمامتر از مراتب فراتر است و به همين سبب، مرتبه خلافت به فروترين مراتب هستي تعلق دارد.
بر اين اساس، تجلي اسماء و صفات خداي متعال در عالم ارواح قدسيه مفصلتر از تجلي آنها در عالم اعيان ثابته؛ تجلي آنها در عالم نفوس مقدسه مفصلتر از تجلي آنها در عالم ارواح قدسيه؛ تجلي آنها در عالم اجسام مفصلتر از تجلي آنها در عالم نفوس مقدسه است و چون فروتر از عالم طبيعت وجود ندارد، تجلي و ظهور اسماء و صفات خداي متعال در عالم طبيعت، مفصلترين ظهور و تجلي است و بنابراين، حوزه خلافت الهي است و خليفه خداي متعال بايد در جهان طبيعت خلافت کند. مفصلترين مرتبه ظهور و تجلي اسماء و صفات خداي متعال مرتبه وعالم جامع يا حقيقت انسان کامل و خليفه خداست.
البته خليفه خداي متعال در زمين، در همه مراتب هستي و عوالم وجود بر هر يک از آن مراتب و عوالم و موجوداتي که مربوط به آن مرتبه هستند، بر تر و نسبت به آنها، مبدأ و مقصد است ولي به سبب ممکن نبودن ظهورِ تفصيليِ اعتداليِ اسماء و صفات خداي متعال در آن عوالم، خليفه نيست. البته اين هم به معني برتري وجود طبيعي و مادي بر وجود ملکوتي و جبروتي نيست، چون وجود مادي مرتبه نازل شده وجود ملکوتي و وجود ملکوتي، مرتبه نازل شده وجود جبروتي و وجود جبروتي مرتبه نازل شده مرتبه اعيان ثابته است.
عظمت خليفه خدا به جامعيت اوست که همه مراتب عوالم را به صورت تفصيلي و اعتدالي و بدون غلبه يکي بر ديگري در خود دارد، از اينرو، وجود جامع و عالم محيط است که همه عوالم و مراتب هستي وجهي از وجوه و شعاعي از اشعه بيحدّ و اندازه اوست.
[1] مفاتیح الجنان
معنای خلافت الهی در زمین (قسمت اول)
تعریف خلافت
خلافت به معني جانشيني است ولي از آنجا که جانشيني عرفي در صورتي ممکن است که صاحبِ حقيقيِ مرتبه و مقامي که کسي ممکن است جانشينِ او باشد يعني مستخلف عنه، اولاً داراي مقام و مکان و جا باشد و ثانياً ترک مقام جا و مکان براي او ممکن باشد تا کسي بتواند در صورت ترک مکان و جا، جانشين او شود، چنين معنايي از خلافت تنها در باره انسانهاي صاحب مقام و مکان و جا قابل تصور است و از آنجا که خداي متعال جا و مکان ندارد و بر فرض هم که داشته باشد، جا و مکان و مقام خود را ترک نمي کند تا کسي جانشين او گردد، چنين معنايي در باره او بهکار نميرود.
معناي ديگر خلافت و جانشيني، انجام کارهاي مستخلفعنه در حوزه وظايف يا خواستههاي اوست. اين معني اگر چه کمي گستردهتر از معناي پيشگفته است ولي باز هم در باره کسي بهکار ميرود که خودش نتواند يا نخواهد وظايف و خواستههاي خود را انجام دهد و به ديگري واگذار کند.
چنين معنايي نيز در باره خداي متعال درست نيست و مشيت و اراده او امري عارضي نيست تا در برخي از صور کاري را به ديگري واگذار نمايد. علاوه بر اينکه او همه مراتب هستي را احاطه کرده است و جايي را نميتوان تصور کرد که امر او نافذ نباشد و در آن سريان نداشته باشد. از اين گذشته، هر کسي هر کاري را که انجام دهد، به حول و قوه و اذن و اراده او انجام ميدهد و همه فاعلها، يا ابزارهاي فعل او هستند و يا به معنايي دقيقتر، مجاري فيض اويند، بنابراين، اين معناي از جانشيني نيز درباره حداي متعال درست نيست.
معني سوم خلافت، اتصاف به صفات و کمالات مستخلفعنه است. به تعبير ديگر، ظهور و تجلي مستخلفعنه در کسي يا چيزي بهگونهاي که ميان خليفه و مستخلفعنه تفاوت آشکاري وجود نداشته باشد.چنين معنايي نه تنها در مورد خداي متعال درست است بلکه اصالتاً از آنِ اوست، چون ظهور و تجلي اصالتاً از آنِ اوست و هيچ ظهوري وجود ندارد مگر آنکه از اوست و هيچ چيزي در هيچ مرتبهاي تجلي ندارد مگر آنکه تجلي و ظهور اوست.
براساس اين معني از خلافت، معني دقيقتر خلافت عبارت است از تجلي و ظهور اسماء و صفات الهي در بندهاي از بندگان او. به تعبير ديگر تجلي تفصيلي اسماء و صفات الهي يا اتصاف به صفات و اسماء تفصيلي او.
تجلي و ظهور صفات الهي در فعل، بنده يا خلق به چند صورت ممکن يا قابل تصور است:
1- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت اجمالي .
2- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي .
3- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت اجمالي .
4- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي .
5- تجلي اسماء و صفات کلي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي بهگونهاي که ظهور هيچيک از اسماء و صفات مانع از ظهور و تجلي ديگر اسماء و صفات نباشد و تجلي هيچکدام از آنها حاکم و غالب بر ديگران نباشد
6- تجلي اسماء و صفات جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي به همانگونه که گفته شد.
7- تجلي اسماء و صفات کلي و جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي به همانگونه که گفته شد.
مقصود از خلافت همين معني اخير است. بر اين اساس، خليفه کسي است که اول، مظهر تجلي همه صفات و اسماء کلي و جزئي خداي متعال است.
دوم اينکه، ظهور و تجلي اسماء و صفات خداي متعال در او تفصيلي است.
سوم اينکه، تجلي صفات و اسماء يادشده، اعتدالي است به گونهاي که همه اسماء و صفات حق تعالي در او به صورت متعادل و به گونهاي که هيچ يک بر ديگري غلبه ندارد و هيچکدام مانع از ظهور ديگران نميگردد بلکه ظهور هر کدام زمينه بلکه شرط ظهور ديگري است.
چهارم اينکه، به دليل اعتدال در ظهور، ظهور هر اسم و صفتي در خليفه تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم و صفت در غير خليفه است. به عنوان نمونه ظهور اسم عليم در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت جبرئيل عليهالسلام و ظهور اسم محيي در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت اسرافيل عليهالسلام و ظهور اسم مميت در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت عزرائيل عليهالسلام و ظهور اسم رزاق در او تامتر و کاملتر از ظهور همان اسم در مظهر خاص او يعني حضرت میکائيل عليهالسلام است.
پنجم اينکه، آن ملائک مقدس که نامبرده شد و ديگر ملائک که از نام آنها کسي را خبر نيست، از مراتب وجود خليفه و سدنه فيض وجود او هستند و خليفه بر آنها و ديگر مظاهر صفات و اسماء خداي متعال، ولايت تکويني دارد و تجلي اسماء و صفات خداي متعال در آنها و هر موجود و مظهري، وجهي و شعاعي از تجلي و ظهور اوست.
همه آنچه گفته شد، تعبيري از اين عبارت ملکوتي است که بر حسب نقل در توقيع مبارک حضرت خليفة الله صاحب الزمان روحي و ارواح العالمين له الفداء آمده است:
اللهم إنّي أسئلک بمعاني جميع ما يَدعوک به وُلاة أمرک المأمونون علي سرّک المستبشرون بأمرک الواصفون لِقُدرتک المعلنون لعظمتک* أسئلک بما نطق فيهم من مشيّتک فجعلتهم معادن لکلماتک و ارکاناً لتوحيدک و آياتک و مقاماتک الّتي لا تعطيل لها في کل مکان يعرفک بها من عرفک* لافرق بينک و بينها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک* فتقها و رتقها بيدک* بدؤها منک و عودها اليک* أعضادٌ و أشهادٌ و مُناةٌ و أذوادٌ و حفظةٌ و رُوّادٌ* فبهم ملأت سمائک و أرضک حتي ظهر أن لا إله إلاّ انت*[1]
خلافت در زمين نه در آسمان
با توجه به آنچه درباره معني خلافت گفته شد، (تجلي اسماء و صفات کلي و جزئي خداي متعال در يکي يا چند مظهر از مظاهر او به صورت تفصيلي اعتدالي بهگونهاي که ظهور هيچيک از اسماء و صفات مانع از ظهور و تجلي ديگر اسماء و صفات نباشد و تجلي هيچکدام از آنها حاکم و غالب بر ديگران نباشد)، مقام خلافت به زمين يا عالم کثرت همه جانبه اختصاص دارد.
حوزه خلافت مرتبهاي از هستي و عالمي از عوالم وجود است که قابليت ظهور و تجلي همه صفات و اسماء خداي متعال را داشته باشد و چون ظهور برخي از اسماء جزئي، حرکت و تغيير و تحول را در پي دارد، حوزه خلافت، جهان طبيعت است. به تعبير ديگر، ظهور و تجلي اسماء کلي در همه مراتب هستی و همه عوالم وجود امکانپذير است ولي ظهور و تجلي اسماء جزئي در همه مراتب و عوالم امکانپذير نيست بلکه ظهور و تجلي آنها به عالم طبيعت و مرتبه ماديت اختصاص دارد. به همين سبب، خلافت در زمين است نه در آسمان، چون آسمان قابليتِ ظهور و تجلي بسياري از اسماء جزييِ حاکمِ بر تغييرات و تحولات را ندارد.
مراتب و عوالم هستي پنج عالم است:
1- عالم اعيان ثابته که مرتبة علمِ پيش از ايجادِ خداي متعال است.
2- عالم ارواح قدسيه که شامل عقول و مجردات تام است.
3- عالم نفوس مقدسه که شامل نفوس انساني و ملائک مدبر آنهاست
4- عالم اجسام که جهان طبيعت شناخته شده، بخشي از آن است.
5- عالم وجود جامع يا حقيقت انسان کامل.
اگر چه همه مراتب هستي و عوالم وجود تام و کامل است ولي به حکم معيت علّي مراتب فراتر با مراتب فروتر، هر مرتبه فراتري با مرتبه فروتر حضور دارد ولي عکس آن ممکن نيست، از اينرو، هو معکم اينما کنتم حق است و صدق و انتم مع الله درست نيست مگر در مواردي که عبد به مقام فناي ذاتي و بقاي به بقاي خداي متعال رسيده باشد نه بقاي به ابقاء(معيت علت با معلول و عدم معيت معلول با علت) از اينرو، ظهور و تجلي در مرتبه فروتر مفصلتر از مرتبه فراتر است، چنانکه تجلي و ظهور در مراتب فروتر، تمامتر از مراتب فراتر است و به همين سبب، مرتبه خلافت به فروترين مراتب هستي تعلق دارد.
بر اين اساس، تجلي اسماء و صفات خداي متعال در عالم ارواح قدسيه مفصلتر از تجلي آنها در عالم اعيان ثابته؛ تجلي آنها در عالم نفوس مقدسه مفصلتر از تجلي آنها در عالم ارواح قدسيه؛ تجلي آنها در عالم اجسام مفصلتر از تجلي آنها در عالم نفوس مقدسه است و چون فروتر از عالم طبيعت وجود ندارد، تجلي و ظهور اسماء و صفات خداي متعال در عالم طبيعت، مفصلترين ظهور و تجلي است و بنابراين، حوزه خلافت الهي است و خليفه خداي متعال بايد در جهان طبيعت خلافت کند. مفصلترين مرتبه ظهور و تجلي اسماء و صفات خداي متعال مرتبه وعالم جامع يا حقيقت انسان کامل و خليفه خداست.
البته خليفه خداي متعال در زمين، در همه مراتب هستي و عوالم وجود بر هر يک از آن مراتب و عوالم و موجوداتي که مربوط به آن مرتبه هستند، بر تر و نسبت به آنها، مبدأ و مقصد است ولي به سبب ممکن نبودن ظهورِ تفصيليِ اعتداليِ اسماء و صفات خداي متعال در آن عوالم، خليفه نيست. البته اين هم به معني برتري وجود طبيعي و مادي بر وجود ملکوتي و جبروتي نيست، چون وجود مادي مرتبه نازل شده وجود ملکوتي و وجود ملکوتي، مرتبه نازل شده وجود جبروتي و وجود جبروتي مرتبه نازل شده مرتبه اعيان ثابته است.
عظمت خليفه خدا به جامعيت اوست که همه مراتب عوالم را به صورت تفصيلي و اعتدالي و بدون غلبه يکي بر ديگري در خود دارد، از اينرو، وجود جامع و عالم محيط است که همه عوالم و مراتب هستي وجهي از وجوه و شعاعي از اشعه بيحدّ و اندازه اوست.
[1] مفاتیح الجنان