آثار همنشيني
آثار همنشینی
رسول خدا – صلی الله علیه و اله- فرمودند: مَن جَلَسَ مع ثَمانيةَ أصناف من الناس، زادَه الله ثَمانيةَ أشياء: مَن جَلسَ مَع الاَغنياء، زادَه الله حبَّ الدنيا و الرغبَةَ فيها؛ و مع الفُقراء، زادَه الله الشُّكرَ و الرّضا بقِسمةِ الله؛ و مع السُّلطان، زادَه الله القَسوةَ و الكبرَ؛ و مع النِّسوان زادَه الله الجهلَ و الشَّهوَةَ؛ و مع الصّبيان، ازدادَ من اللّهوِ و المزاح و مَع الفُسّاق، ازداد من الجُرأةِ على الذّنوب و تَسويفَ التّوبة؛ و مع الصالحين، إزدادَ رغبَةً فى الطّاعات؛ و مع العُلماء، إزدادَ من العلم و الورع.
رسول خدا – صلی الله علیه و اله- فرمودند: مَن جَلَسَ مع ثَمانيةَ أصناف من الناس، زادَه الله ثَمانيةَ أشياء: مَن جَلسَ مَع الاَغنياء، زادَه الله حبَّ الدنيا و الرغبَةَ فيها؛ و مع الفُقراء، زادَه الله الشُّكرَ و الرّضا بقِسمةِ الله؛ و مع السُّلطان، زادَه الله القَسوةَ و الكبرَ؛ و مع النِّسوان زادَه الله الجهلَ و الشَّهوَةَ؛ و مع الصّبيان، ازدادَ من اللّهوِ و المزاح و مَع الفُسّاق، ازداد من الجُرأةِ على الذّنوب و تَسويفَ التّوبة؛ و مع الصالحين، إزدادَ رغبَةً فى الطّاعات؛ و مع العُلماء، إزدادَ من العلم و الورع.
هركس با هشت گروه همنشين شود، هشت صفت در او پديد مى آيد يا افزايش مى يابد:
1ـ آن كه با توان گران همنشين شود، دنيادوستى و گرايش به آن در او افزون مى شود.
2ـ هركه با فقرا همنشين شود، سپاس گذارى و رضايت به قضاى الهى در او افزون مى گردد.
3ـ هركه با سلاطين و حاكمان همنشين شود، سنگ دلى و خودبزرگ بينى او افزون مى شود.
4ـ هركه با زنان همنشين شود، نادانى و غريزه و شهواتش افروده مى شود.
5ـ هر که با كودكان همنشين باشد، سرگرمى و بازى اش بيش تر شود.
6ـ هر که با بدكاران همنشين باشد، جرأت در گناه و تأخير در توبه در او افزايش مى يابد.
7ـ هركه با نيكوكاران همنشين شود، ميل به طاعت در او زياد مى گردد.
8ـ هركه با دانشمندان همنشين شود، دانش هاى سودمندش فزونى مى يابد.
در توضيح حديث شريف باید چند نكته را يادآور شد:
1ـ شايد مخاطب اين حديث شريف، مردى بوده است به دليل نهى از همنشينى با زنان و كودكان. پيداست كه همنشين زن بايد از زنان باشد، چنان كه همنشين كودك از كودكان. به تعبير ديگر، همنشينى كودك با كودكان نه تنها ناپسند نيست، بلكه پسنديده است، چنان كه همنشينى زن با زنان نيز ناپسند نيست، بلكه بسيار پسنديده است.
2ـ آن چه درحديث شريف آمده است، جنبه غالب بر اين دسته هاى هشت گانه است، يعنى به طور معمول همنشينى با توان گران، دنيادوستى و ميل به دنيا را در انسان پديد مى آورد و يا افزايش مى دهد، ولى اگر توان گرى نيكوكار باشد، ـ و البته برخى از آنان چنينند ـ ساده زيست باشد، اهل گذشت و انفاق باشد، بر نفس خويش سخت گير باشد، هيچ نشانى از اسراف و زياده روى در زندگى او نباشد، همچون متوسط مردم بلكه كم تر از آن زندگى كند، پيداست كه همنشينى با او نه تنها سبب دنياطلبى نمى شود، بلكه سبب پرهيز از دنيا مى شود. اگر ببيند كه توان گرى جز مسؤوليت سنگين چيزى نيست، از اين كه چنين مسؤوليتى متوجه او نشده است، خدا را سپاس گذار خواهد بود.
سلطان و حاكم نيز همين گونه است. اغلب سلاطين چنين تأثيرى بر همنشينان خود دارند. اين ثروت قارونى است كه دنياطلبى را پديد مى آورد، نه ملك سليماني. همين گونه است دسته هاى ديگر. به تعبير ديگر، منظور از آنان، توان گران، زمام داران، كودكان و زنان است نه توان گران دانشمند و نيكوكار، زمام داران وظيفه شناس نيكوكار، كودكان خردپيشه، زنان دانشمند نيكوكار. همين طور اگر همنشينى با فقرا يا دانشمندان سبب افزايش ويژگى هاى پسنديده است، منظور فقرا و دانشمندان به طور غالب است. اما اگر فقيرى افزون طلب باشد، آن چه از راه گدايى و دست دراز كردن به سوى ديگران به دست مى آورد، در اسراف و زياده روى و تجمّلات به كار برد، همنشينى با چنين تهيدستى اثر نيكى ندارد.
چنان كه اگر دانشمندى خُلق توان گران را داشته باشد، دانشمندى تجارت پيشه باشد، تنها تفاوتش با بازرگانان توان گر، نوع تجارت و مكان خريد و فروشش باشد، اين دانشمند اثر مثبت ندارد. مگر نه اين است كه اثر دوستان و دانشمندان نابكار در ميان مردم از اثر گرگ درنده در ميان گله بى صاحب بدتر است؛مگر نه اين است كه اگر دانشمندى تباه شود، جهانى را تباه مى كند .پس همه موارد ياد شده استثناء دارد و حكم هاى ياد شده مربوط به نوع غالب آن هاست.
نكته ديگر، شرحى بر دوستى زنان كه در حديث شريف آمده است و آن اين كه دوستى با زنان، بدترين نوع دوستى است (براى مردان) و ريشه بسيارى از مفاسد است. چه اين كه ريشه بسيارى از مفاسد ياد شده، شهوت است (به معناى اخلاقى آن نه عرفي) و همنشينى با زنان سبب افزايش شهوت است. اين نكته را توضيح بيش تر لازم است:
أـ همان گونه كه همنشينى مردان با زنان چنين اثرى دارد، همنشينى زنان با مردان هم همين نتيجه را دارد، بلكه هر دو يكى هستند. اگر در روايت شريف، همنشينى با مردان ذكر نشده است، بدين خاطراست كه مخاطب او مردى بوده است و به يقين اگر مخاطب زنى بود، همنشينى با مردان گفته می شد.
مگر مى توان همنشينى مردان با زنان را از همنشينى زنان با مردان، جدا نمود؟ هرگاه زنى همنشين مردى باشد، دقيقاً مردى همنشين زنى شده است، پس چگونه ممكن است آن دو از هم جدا باشد. پس اگر همنشينى مردان با زنان نيك نباشد، همنشينى زنان نيز با مردان نيك نيست، پس منظور از همنشينى با زنان، همنشينى مردان با زنان است و برعكس.
ب ـ همنشينى با زنان (يا مردان) به طور غالب آن نتيجه را دارد. غرض از همنشينى مردان با زنان چيست؟ مقصود غالب و رايج از آن برخوردارى از لذّت هاى جنسى و مانند آن است، چنان كه همنشينى زنان با مردان اغلب به همين منظور است. حديث شريف براى بيان موارد غالب مطرح شده است، بنابراين موارد استثنايى را ـ كه ممكن است بسيار هم باشدـ شامل نمى شود.
با توجه به آن چه گفته شد، اگر در مواردى چنين نباشد، مثل اين كه همنشينى با زنى دانشمند، صالح و داراى معرفت باشد يا همنشينى با مردى اين گونه باشد و يا در مواردى قصد ياد شده ممكن نباشد، مانند همنشينى مردى با محارم خود مانند مادر، خواهر، دختر و مانند آن و يا زنى همنشين پدر، برادر، فرزند خود و مانند آن باشد، پيداست كه اين همنشينى آثار ناپسند ياد شده را ندارد.
همنشينى به خاطر شهوت رانى و در نتيجه غفلت از ياد خداست كه چنان تأثير ناشايستى را به همراه دارد و اين نه نقصى بر زنان است و نه بر مردان. نوعى تأثير طبيعى است كه به خاطر ناخوشايندى آن بايد از آن پرهيز نمود.
در پايان يادآورى اين نكته لازم است كه نام دو گروه از گروه هاى هشت گانه در يكى از نقل هاى حديث ياد شده نيامده است كه در چنين مواردى چندان غيرمعمول نيست كه راوى يا نويسنده و يا نسخه بردار دچار فراموشى و يا لغزش قلم گردد و چيزى از آن را نياورد.
1ـ آن كه با توان گران همنشين شود، دنيادوستى و گرايش به آن در او افزون مى شود.
2ـ هركه با فقرا همنشين شود، سپاس گذارى و رضايت به قضاى الهى در او افزون مى گردد.
3ـ هركه با سلاطين و حاكمان همنشين شود، سنگ دلى و خودبزرگ بينى او افزون مى شود.
4ـ هركه با زنان همنشين شود، نادانى و غريزه و شهواتش افروده مى شود.
5ـ هر که با كودكان همنشين باشد، سرگرمى و بازى اش بيش تر شود.
6ـ هر که با بدكاران همنشين باشد، جرأت در گناه و تأخير در توبه در او افزايش مى يابد.
7ـ هركه با نيكوكاران همنشين شود، ميل به طاعت در او زياد مى گردد.
8ـ هركه با دانشمندان همنشين شود، دانش هاى سودمندش فزونى مى يابد.
در توضيح حديث شريف باید چند نكته را يادآور شد:
1ـ شايد مخاطب اين حديث شريف، مردى بوده است به دليل نهى از همنشينى با زنان و كودكان. پيداست كه همنشين زن بايد از زنان باشد، چنان كه همنشين كودك از كودكان. به تعبير ديگر، همنشينى كودك با كودكان نه تنها ناپسند نيست، بلكه پسنديده است، چنان كه همنشينى زن با زنان نيز ناپسند نيست، بلكه بسيار پسنديده است.
2ـ آن چه درحديث شريف آمده است، جنبه غالب بر اين دسته هاى هشت گانه است، يعنى به طور معمول همنشينى با توان گران، دنيادوستى و ميل به دنيا را در انسان پديد مى آورد و يا افزايش مى دهد، ولى اگر توان گرى نيكوكار باشد، ـ و البته برخى از آنان چنينند ـ ساده زيست باشد، اهل گذشت و انفاق باشد، بر نفس خويش سخت گير باشد، هيچ نشانى از اسراف و زياده روى در زندگى او نباشد، همچون متوسط مردم بلكه كم تر از آن زندگى كند، پيداست كه همنشينى با او نه تنها سبب دنياطلبى نمى شود، بلكه سبب پرهيز از دنيا مى شود. اگر ببيند كه توان گرى جز مسؤوليت سنگين چيزى نيست، از اين كه چنين مسؤوليتى متوجه او نشده است، خدا را سپاس گذار خواهد بود.
سلطان و حاكم نيز همين گونه است. اغلب سلاطين چنين تأثيرى بر همنشينان خود دارند. اين ثروت قارونى است كه دنياطلبى را پديد مى آورد، نه ملك سليماني. همين گونه است دسته هاى ديگر. به تعبير ديگر، منظور از آنان، توان گران، زمام داران، كودكان و زنان است نه توان گران دانشمند و نيكوكار، زمام داران وظيفه شناس نيكوكار، كودكان خردپيشه، زنان دانشمند نيكوكار. همين طور اگر همنشينى با فقرا يا دانشمندان سبب افزايش ويژگى هاى پسنديده است، منظور فقرا و دانشمندان به طور غالب است. اما اگر فقيرى افزون طلب باشد، آن چه از راه گدايى و دست دراز كردن به سوى ديگران به دست مى آورد، در اسراف و زياده روى و تجمّلات به كار برد، همنشينى با چنين تهيدستى اثر نيكى ندارد.
چنان كه اگر دانشمندى خُلق توان گران را داشته باشد، دانشمندى تجارت پيشه باشد، تنها تفاوتش با بازرگانان توان گر، نوع تجارت و مكان خريد و فروشش باشد، اين دانشمند اثر مثبت ندارد. مگر نه اين است كه اثر دوستان و دانشمندان نابكار در ميان مردم از اثر گرگ درنده در ميان گله بى صاحب بدتر است؛مگر نه اين است كه اگر دانشمندى تباه شود، جهانى را تباه مى كند .پس همه موارد ياد شده استثناء دارد و حكم هاى ياد شده مربوط به نوع غالب آن هاست.
نكته ديگر، شرحى بر دوستى زنان كه در حديث شريف آمده است و آن اين كه دوستى با زنان، بدترين نوع دوستى است (براى مردان) و ريشه بسيارى از مفاسد است. چه اين كه ريشه بسيارى از مفاسد ياد شده، شهوت است (به معناى اخلاقى آن نه عرفي) و همنشينى با زنان سبب افزايش شهوت است. اين نكته را توضيح بيش تر لازم است:
أـ همان گونه كه همنشينى مردان با زنان چنين اثرى دارد، همنشينى زنان با مردان هم همين نتيجه را دارد، بلكه هر دو يكى هستند. اگر در روايت شريف، همنشينى با مردان ذكر نشده است، بدين خاطراست كه مخاطب او مردى بوده است و به يقين اگر مخاطب زنى بود، همنشينى با مردان گفته می شد.
مگر مى توان همنشينى مردان با زنان را از همنشينى زنان با مردان، جدا نمود؟ هرگاه زنى همنشين مردى باشد، دقيقاً مردى همنشين زنى شده است، پس چگونه ممكن است آن دو از هم جدا باشد. پس اگر همنشينى مردان با زنان نيك نباشد، همنشينى زنان نيز با مردان نيك نيست، پس منظور از همنشينى با زنان، همنشينى مردان با زنان است و برعكس.
ب ـ همنشينى با زنان (يا مردان) به طور غالب آن نتيجه را دارد. غرض از همنشينى مردان با زنان چيست؟ مقصود غالب و رايج از آن برخوردارى از لذّت هاى جنسى و مانند آن است، چنان كه همنشينى زنان با مردان اغلب به همين منظور است. حديث شريف براى بيان موارد غالب مطرح شده است، بنابراين موارد استثنايى را ـ كه ممكن است بسيار هم باشدـ شامل نمى شود.
با توجه به آن چه گفته شد، اگر در مواردى چنين نباشد، مثل اين كه همنشينى با زنى دانشمند، صالح و داراى معرفت باشد يا همنشينى با مردى اين گونه باشد و يا در مواردى قصد ياد شده ممكن نباشد، مانند همنشينى مردى با محارم خود مانند مادر، خواهر، دختر و مانند آن و يا زنى همنشين پدر، برادر، فرزند خود و مانند آن باشد، پيداست كه اين همنشينى آثار ناپسند ياد شده را ندارد.
همنشينى به خاطر شهوت رانى و در نتيجه غفلت از ياد خداست كه چنان تأثير ناشايستى را به همراه دارد و اين نه نقصى بر زنان است و نه بر مردان. نوعى تأثير طبيعى است كه به خاطر ناخوشايندى آن بايد از آن پرهيز نمود.
در پايان يادآورى اين نكته لازم است كه نام دو گروه از گروه هاى هشت گانه در يكى از نقل هاى حديث ياد شده نيامده است كه در چنين مواردى چندان غيرمعمول نيست كه راوى يا نويسنده و يا نسخه بردار دچار فراموشى و يا لغزش قلم گردد و چيزى از آن را نياورد.